قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / سرنخ‌­هایی جدید برای شناخت شخصیت پیچیدۀ ابو­المفضل شیبانی/ محمد عافی خراسانی
سرنخ‌­هایی جدید برای شناخت شخصیت پیچیدۀ ابو­المفضل شیبانی/ محمد عافی خراسانی

یادداشت علمی؛

سرنخ‌­هایی جدید برای شناخت شخصیت پیچیدۀ ابو­المفضل شیبانی/ محمد عافی خراسانی

اختصاصی شبکه اجتهاد: یکی از محدثان بسیار پویا در حوزه‌­های حدیثی فریقین، ابوالمفضل شیبانی (درگذشتۀ ۳۸۷ق) است. میراث بسیار گسترده‌­ای از روایاتِ وی در منابع روایی امامیه، زیدیه و اهل سنت باقی مانده است. اما از آن جا که او در منابع رجالی امامیه و اهل سنت، تضعیف شده است، در عمل بسیاری از میراث وی به حاشیه رفته است.[۱] برای آن که بتوانیم به شناخت دقیق‌تری از این محدّث بزرگ دست یابیم، علاوه بر آنچه در منابع رجالی آمده است، باید به سرنخ­‌های دیگری که بیان­گر گوشه­‌های دیگری از شخصیت اوست، نیز مراجعه نمود. یکی از این سرنخ­‌ها که شایستۀ بررسی است، بیان­‌های وی در ذیل احادیث است. در برخی از منابع، ابوالمفضل پس از روایتِ احادیثش، گه‌گاه نکاتی را ناظر به آن­ها بیان نموده است که در زمینه­‌هایی مانند شناختِ دیدگاه رجالی وی، مذهبِ وی و تعامل وی با دیگر مذاهب، بسیار قابل توجه است. در این یادداشت به تحلیل و بررسی برخی از مهم­ترینِ این بیان­ها می­‌پردازیم.[۲]

تصریح ابوالمفضل به صحتِ دو سند

ابوالمفضل در ذیل یکی از روایاتِ خود، به صراحت می‌­گوید که آن حدیث را صحیح می­‌داند.[۳] این اظهار نظر وی دربارۀ سند یک روایت، بسیار حائز اهمیت است و از یک سو، می­‌تواند نشان­ دهندۀ همسوییِ عقاید وی با آن حدیث باشد. به عنوان مثال، مطالبی در این روایت آمده است که شاید با اعتقاد به مهدویت ـ که مورد اعتقاد زیدیان نیست ـ سازگار نباشد که می­‌تواند قرینه‌­ای بر امامی بودنِ ابوالمفضل باشد.[۴]

از سویی دیگر، این اظهار نظر سرنخی ارزشمند است بر این که وی چه نوع راویانی را معتبر می‌­داند. [۵] از این رو این اظهار نظرِ وی، سندی قابل توجه برای فهم دیدگاه رجالی وی نیز خواهد بود، خصوصا که وی تعبیر «صحیح» را صراحتا برای سندِ حدیث به کار برده است، نه خودِ حدیث؛ زیرا پس از ذکر دو سندِ حدیث، می­‌گوید: “و کلاهما عندی صحیح”.[۶] بنابراین این فرضیه مطرح نمی‌­شود که ابوالمفضل این حدیث را به خاطر قرینۀ دیگری غیر از سندِ آن، صحیح می­‌دانسته است.[۷]

با نگاه به راویان موجود در این دو سند، متوجه می‌­شویم که تقریبا همۀ آن­ها کوفی‌­اند[۸] و از آن جا که خودِ ابوالمفضل نیز کوفی است،[۹] احتمال این که قضاوت وی دربارۀ این راویان با شناخت دقیق‌­تری باشد، افزایش می­‌یابد.

باید گفت با بررسی این راویان، در می­‌یابیم که چند تن از آن­ها، در فضای اهل سنت مخصوصا توسط دارقطنی تضعیف شده‌­اند[۱۰] که تفصیل آن را به جای دیگری باید موکول نمود.[۱۱] از آن جا که دارقطنی در تکذیب و ساقط شدنِ وجهۀ ابوالمفضل در فضای اهل سنت، نقش اساسی داشته است،[۱۲] این حجم از مخالفتِ ابوالمفضل با دارقطنی در توثیق و تضعیف راویان، قابل توجه است و ممکن است حاکی از اختلاف شخصیِ وی با دارقطنی باشد، به خصوص که دربارۀ برخی از راویان دیگرِ این دو سند که ابوالمفضل ایشان را توثیق نموده است، از میان اهل سنت، تنها دارقطنی نسبت به ایشان بدگمان بوده است.[۱۳]

همچنین بیشتر راویان موجود در این دو سند نیز از زیدیان­‌اند و یا دستِ­کم از کسانی‌­اند که نزدیک به زیدیه بوده‌­اند.[۱۴] در این صورت، صحیح دانستنِ چنین سندی با این حجم از وجود زیدیه در آن، با عُرفِ آن زمانِ محدثان امامی چندان سازگار نیست، خصوصا که انتهای سند نیز به روایت امامانِ شیعه منتهی نمی‌­شود، بلکه منتهی به روایت صحابه از پیامبر(ص) می­‌شود که با نگاه به میراث حدیثیِ امامیه، روشن می‌­شود که نقل چنین احادیثی نیز در عرف محدثان امامی معمولا جز در مقام احتجاج، کم­تر رواج داشته است، چه رسد به صحیح دانستنِ آن.

هم­چنین از میان این راویان برخی چهره‌­های برجستۀ زیدیه نیز به چشم می‌­آیند،[۱۵] مانند الحکم بن عتیبه. وی زیدی بتری[۱۶] بوده و در منابع امامیه صراحتا سخن از دروغگویی و عدم وثاقتِ وی است.[۱۷] بلکه در برخی منابع آمده است که امام صادق (ع) وی را نفرین کرده‌­اند.[۱۸] این که ابوالمفضل شخصی را با این اوصاف، ثقه بداند، می‌­تواند قرینه‌­ای بر زیدی بودنِ وی باشد، مگر این که سخنِ او را فقط ناظر به وثاقت وی بدانیم، نه مذهب وی[۱۹] و یا بگوییم معلوم نیست ابوالمفضل از وجود چنین روایاتی در ذمّ وی آگاه بوده باشد که البته چنین توجیهی با توجه به برخی قرینه­‌های دیگر بر وجود تمایلاتِ زیدی در او، معلوم نیست چندان کارآمد باشد.

از چهره‌­های مهم دیگری که در میان راویان موجود در این دو سند حضور دارند، ابراهیم نخعی است. وی نیز جزو شیعیان[۲۰] کوفه است، اما به این معنا که قائل به تقدم علی(ع) بر عثمان بوده است، نه تقدم ایشان بر ابوبکر و عمر.[۲۱] این مطلب، امامی نبودنِ وی را آشکار می‌­سازد. وی نیز جزو اولین کسانی است که «رأی» را در فقه کوفه وارد نمود.[۲۲] جالب توجه است که ابوالمفضل کتابی با عنوان «اخبار ابی­‌حنفیه» نیز داشته است که خود مؤیدی دیگری بر نزدیکی وی به حنفیان است. می‌­دانیم که جریان اهل رأی که بعدها ابوحنیفه سردمدار آن بود، نقطۀ مقابل اهل الحدیث بوده است و توجه ابوالمفضل به کوفیان و اهل رأی، خود شاید یک عاملی برای اصطکاک وی با اهل الحدیث (جریانِ مقابل اهل رأی) بوده است که شایستۀ بررسی است؛ خصوصا که ابوالمفضل خود کوفی است و کوفه پایگاه و زادگاه اهل رأی و ابوحنیفه و پیروانش بوده است.[۲۳] از سویی، زیدیه و حنفیه از گذشته‌­های بسیار دور با یکدیگر روابط بسیار خوبی داشته­‌اند،[۲۴] بلکه بسیاری از زیدیان در فروع حنفی و یا دستِ­کم متأثر از فقه ابوحنفیه و در اصول زیدی بوده‌­اند؛[۲۵] بنابراین روی هم رفته نزدیکی ابوالمفضل به حنفیان کوفی و زیدیان به گونه‌­ای که مطرح شد، نیز قرینه‌­ای دیگر بر احتمال امامی نبودنِ وی و یا دستِ­کم، متأثر بودنِ وی از زیدیان کوفه است که به وسیلۀ قرینه‌­های دیگری نیز تأیید می­‌شود که در ادامه نیز به برخی از آن­ها اشاره خواهد شد.[۲۶]

استفاده از تعبیر «اجماع علماء اهل البیت»

ابوالمفضل در ذیل یک حدیث که ذبیح بودنِ حضرت اسحاق(ع) به جای حضرت اسماعیل(ع) اشاره دارد، می­‌گوید:

«اختلف الناس فی الذبیح و قول النبی]:” أنا ابن الذبیحین”. یعنی إسماعیل و عبد الله أباه، و العرب مجمعه أن الذبیح هو إسماعیل و أنا أقول: اختلفت روایات العامه و الخاصه فی الذبیح من هو، و الصحیح أنه إسماعیل لمکان الخبر و لإجماع علماء أهل البیت على أنه إسماعیل.»[۲۷]

وی در این سخن، از تعبیر «عامه» و «خاصه» استفاده می­‌کند که نشان از مرزبندی وی با اهل سنت است. در عین حال، وی به «اجماع علماء اهل البیت» استدلال می­‌کند که بسیار قابل توجه است. این اصطلاح حضور چشمگیری در فضای زیدیه دارد[۲۸] و با توجه به نبود اعتقاد به عصمت از خطا (به معنایِ امامیِ آن) برای امامان در تفکر زیدیه (به جز اهل کساء)، چنین تعبیری که نشان از وجود اختلاف در میان ایشان است، کاملا قابل تصور است؛ بر خلاف امامیه که در رویکرد کلامی خود به چنین چیزی برای امامانِ خود قائل نیستند. از این رو، ممکن است این سخنِ ابوالمفضل را قرینه‌­ای دیگر بر زیدی بودنِ وی دانست. شاید اشکال شود که این تعبیر گاهی در میان امامیه نیز استفاده شده است، مثلا در کلماتِ سید مرتضی،[۲۹] کراجکی،[۳۰] ابن شهرآشوب[۳۱] و ابن ادریس؛[۳۲] بنابراین نمی‌­تواند چندان قرینۀ محکمی بر زیدی بودنِ گویندۀ آن باشد.

اما در پاسخ می­‌توان گفت که احتمالا سید مرتضی در به کارگیریِ این تعبیر از زیدیه متأثر بوده باشد، چنان که در برخی منابع به این مطلب اشاره شده است.[۳۳] ضمن این که میزان به کارگیری این تعبیر در میان امامیه قابل مقایسه با زیدیه نیست و از سویی دیگر، با توجه به عظمتِ شخصیتِ سید مرتضی، ممکن است کسانی که پس از وی در امامیه به طور محدود از این تعبیر استفاده نموده­‌اند، نیز متأثر از او بوده باشند. بنابراین روی هم رفته، می­‌توان گفت به کارگیری این تعبیر در زبان ابوالمفضل یک قرینۀ قابل توجه بر زیدیِ بودن وی و یا تأثیرپذیریِ او از ایشان است.

استفاده از تعبیرهای رایج در لسان محدثان عامه

ابوالمفضل در ذیل حدیثی می‌­گوید:

«قال أبو المفضل: و هذا حدیث لم یحدث به عن النبی (صلى الله علیه و آله) إلا أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) من روایه الرضا عن آبائه (علیهم السلام)، و أجمع على هذا القول أئمه أصحاب الحدیث فیما أعلم، و احتجوا بهذا الحدیث على المرجئه، و لم یحدث به فیما أعلم إلا موسى بن جعفر عن أبیه (صلوات الله علیهما)، و کنت لا أعلم أن أحدا رواه عن موسى بن جعفر (علیهما السلام) إلا ابنه الرضا (علیه السلام) حتى‏ حدثناه محمد بن علی بن معمر الکوفی، و ما کتبته إلا عنه، قال: حدثنا عبد الله‏ ابن سعید البصری العابد بسورا، قال: حدثنا محمد بن صدقه و محمد بن تمیم، قالا: حدثنا موسى بن جعفر عن أبیه بإسناده‏ مثله سواء»[۳۴]

این سخن ابوالمفضل نیز از چند جهت قابل توجه است، یکی از این جهت که وی دقیقا از ادبیات اهل سنت دربارۀ اسناد استفاده می‌کند؛ یعنی این تعبیرها که «هذا حدیث لم یحدث به عن فلان إلا فلان» و «ما کتبتُه بهذا الإسناد إلا عن فلان» تعبیرهایی است که در میان محدثانِ اهل سنت به وفور می‌­توان یافت،[۳۵] اما در میان امامیه یافت نمی­‌شود که خود نشان از تأثیرپذیری ابوالمفضل از روش­ه‌ای محدثان اهل سنت است.[۳۶] همچنین اشارۀ وی به اجماعِ اهل حدیث نیز قابل توجه است و نشان از آگاهی و اشراف بالای وی به ایشان دارد.

نگارنده در این جا به همین اندازه از یادداشت اولیۀ خود بسنده می­‌کند و توضیحات و شواهد بیشتر را در مقاله‌­ای مفصل به‌زودی منتشر می‌­کند، ان شاء الله تعالی.

————————————–

[۱] برای آشنایی اجمالی دربارۀ این راوی و نظرات منابع فریقین دربارۀ او، نکـ: مقدمۀ أحادیث امیرالمؤمنین (ع) بروایه عبدالعظیم الحسنی (رض) مِن مخطوطات الزیدیه، عافی خراسانی، دار الحدیث، صص۲۰-۲۶.

[۲] تا کنون تحقیق­های گوناگونی دربارۀ ابوالمفضل منتشر شده است، از جمله: پایان­نامۀ ارزشمندِ آقای محمدتقی ذاکری با عنوان «نقش ابوالمفضل در روایات تاریخ اهل بیتD» (جامعه المصطفی- تابستان۹۸)، مقالۀ آقایان محمدتقی ذاکری و نعمت­الله صفری فروشانی با عنوان «رویکرد ابوالمفضل به حدیث» (مطالعات تاریخی قرآن و حدیث/دانشگاه آزاد). همچنین مقالۀ ارزشمند دیگری به خامۀ آقایان عمیدرضا اکبری و محمدتقی ذاکری با عنوان «اتهام ابوالمفضل شیبانی به تحریف و جعل اسناد؛ عیارسنجی آرای رجالیان متقدم و متأخر» که مدت­ها پیش در پژوهش­نامۀ علوم حدیث تطبیقی پذیرش شده و به زودی (شماره ۱۴) منتشر می­شود (از فاضل گرانقدر، آقای عمیدرضا اکبری که برای جلوگیری از تکرار و موازی­کاری، مرا از این مقاله آگاه نمودند و آن را در روزهای اخیر در اختیارم قرار دادند، سپاسگزارم). اما نگارنده با مراجعه به همۀ این پژوهش­های پر ارج، سخن قابل توجهی در تحلیل بیان­های ابوالمفضل در هیچ کدام از آن­ها مشاهده نکرد و اگر مطلبی در این پژوهش­ها بوده است که از نگاهِ نگارنده افتاده و پنداشته که خودش، پی به این مطالب برده است، باید گفت فضیلتِ کشف و ارائۀ آن برای اولین بار متعلق به ایشان است، هرچند نگارنده بدون هیچ اطلاعی از وجود آن در این آثار، به ارائۀ مطالب خود در این جا می­پردازد؛ چرا که این مطالب حاصل مطالعۀ چند سالۀ اوست که بخشی از آن را در این یادداشت ارائه می­نماید. همچنین باید گفت نگارنده نیز تا کنون پژوهش­های گوناگونی دربارۀ این راوی مشهور به انجام رسانده است، از جمله: مقاله­ای دربارۀ تمییز مشترکات و توحید مختلفات در نام­های ابوالمفضل در اسانید فریقین که در مجلۀ علوم حدیث پذیرش شده است (http://hadith.riqh.ac.ir/article_13187.html) و مقاله­ای در تحلیل قرب اِسنادِ وی که در سایت کاتبان (۴/۲/۱۴۰۰ش) منتشر شده است.

[۳] دلائل الامامه، ص ۴۴۵. البته، استادِ ابوالمفضل، ابن عقدۀ زیدی نیز راوی یکی از روایاتِ دلالت­کننده بر مهدویت در همین کتاب دلائل الامامه است، اما وی فقط راویِ آن روایت است و تردیدی در زیدی بودنِ وی نیست. نکـ: فهرست شیخ طوسی، ص۶۸ ؛ رجال النجاشی، ص۹۴. برخلاف ابوالمفضل که ابهام­های گوناگونی دربارۀ مذهب وی وجود دارد و در چنین حالتی، از آن جا که وی تنها به نقل این حدیث اکتفا نکرده و تصریح به صحت آن دارد، قرینه­ای بر موافقتِ عقیدۀ وی با آن است.

[۴] صاحب دلائل الامامه، پیش از این روایت نیز روایتی از ابوالمفضل دربارۀ قیام زید شهید آورده است که در آن، این قیام نوعی عجله دانسته شده است (دلائل الامامه، ص ۴۴۴) و روشن است که چنین مضمونی تناسبی با دیدگاه زیدیه ندارد (البته این روایت به سخن معصومین منتهی نمی­شود و از سویی دیگر، ممکن است ابوالمفضل فقط راویِ آن باشد نه معتقد به مضمونِ آن). صاحب دلائل بلافاصله پس از این، دو روایت دیگر نیز از ابوالمفضل نقل می­کند -که یکی از آن­ها همان روایتی است که ابوالمفضل آن را صحیح دانسته است- که هر دو به گونه­ای می­تواند بر مهدویت دلالت داشته باشد. البته در یکی از این احادیث، تعبیر «رایات سود» (= پرچم­های سیاه) به کار گرفته شده است و در حالت بدبینانه، ممکن است حدیثی جعلی باشد که برای دفاع از عباسیان ساخته شده است و به هر حال، شایستۀ بررسی جداگانه است.

[۵] همچنین این مطلب قرینه­ای بر این است که روایت­هایی که صاحب دلائل از ابوالمفضل در کتابِ خود آورده است، از کتابِ ابوالمفضل اخذ کرده است و یا دستِ کم، خودِ ابوالمفضل این روایتِ خود را برای صاحب دلائل به روشی مانند قرائت، عرضه کرده است و این طور نبوده که ابوالمفضل تنها یک شیخ اجازه­ در نقل این روایات باشد، بدون آن که لزوما از جزئیات محتوای این روایات آگاه باشد.

[۶] برای آشنایی بیشتر با تعبیر «سند صحیح»، مقایسه کنید با این عبارت از خطیب بغدادی که در زمانه­ای نزدیک به ابوالمفضل می­زیسته است: «هذا حدیث‏ منکر جداً و إسناده صحیح». تاریخ بغداد، ج‏۴، ص۳۰۶.

[۷] البته اختلاط زیادِ ابوالمفضل با عامه، باعث می­شود که اساسا چنین احتمالی دربارۀ وی مطرح نباشد؛ چرا که اطلاقِ لفظ «صحیح» بر یک حدیث از راهی غیر از سند، تنها در میان امامیه ادعا شده است و در اهل سنت به چشم نمی­آید.

[۸] در پاورقیِ بعدی به نام و کوفی بودنِ ایشان اشاره می­شود.

[۹] برای نمونه، نکـ: رجال النجاشی، ص۳۹۶.

[۱۰] مانند إسحاق بن محمد الکوفی. نکـ: تاریخ بغداد، ج‏۶، ص۳۹۰ ؛ محمد بن مروان القطان الکوفی. نکـ: لسان المیزان، ج۷ ص۴۹۸؛ یحیی بن سالم القطان الکوفی. نکـ: تهذیب التهذیب، ج‏۱۱، ص۲۲۷ ؛ فطر بن خلیفه الکوفی. نکـ: تهذیب التهذیب، ج‏۸، ص۳۰۲ ؛ یزید بن ابی­زیاد الکوفی. نکـ: تهذیب التهذیب، ج‏۱۱، ص۳۳۱. البته این طور نیست که دارقطنی همه این راویان را تضعیف کرده باشد؛ مثلا در میان این راویان شخصی به نام صباح بن یحیى المزنی است که دارقطنی وی را توثیق کرده است، گرچه دیگر رجالیان اهل سنت وی را تضعیف کرده­اند. نکـ: موسوعه أقوال أبی­الحسن الدارقطنی فی رجال الحدیث وعلله، ص۳۲۷.

[۱۱] همچنین ابوالمفضل در جای دیگری در ذیل یک روایت، دربارۀ شخصی به نام حسن بن زکریا العدوی می­گوید: «او ثقه بود گرچه از اهل الحدیث بود». نکـ: کفایه الأثر ص۹۰. از این سخنِ ابوالمفضل نیز فهمیده می­شود که وی با اهل حدیث اصلا میانۀ خوبی نداشته است؛ گرچه با آن­ها مراوده داشته است. ضمنا العدوی که ابوالمفضل وی را توثیق می­کند، نیز مورد تضعیف دارقطنی بلکه محدثان اهل سنت بوده است (برای نمونه، نکـ: تاریخ بغداد، ج‏۷، ص۳۹۲) که این نیز نشانۀ دیگری از تقابل ابوالمفضل با اهل حدیث است.

[۱۲] در واقعۀ کشف تکذیب ابوالمفضل نزد اهل سنت هنگام روایت کردن از یکی از استادانش، دارقطنی به تناقض­گویی ابوالمفضل پی برده و وی را دروغگو می­خواند و همین مطلب، باعث می­شود که مردم از گِرد ابوالمفضل پراکنده شوند. نکـ: تاریخ بغداد ج‏۳ ص۸۷.

[۱۳] مانند محمد بن مروان القطان که در پاورقی­های پیشین به نام وی اشاره شد.

[۱۴]مانند یحیى‏ بن‏ سالم‏ الفراء که نجاشی تصریح به زیدی بودنش می­کند، نکـ: رجال النجاشی ص۴۴۴ و صباح بن یحیی که ابن غضائری به زیدی بودنش تصریح می­کند، نکـ: الرجال(ابن الغضائری) ص۷۰ و فطر بن‏ خلیفه که برخی رجالیان اهل سنت دربارۀ وی گفته­اند: «فیه تشیع قلیل» نکـ: تهذیب الکمال، ج۲۳، ص۳۱۴ که این تعبیر گاهی به زیدی بودن دلالت دارد و به هر حال، حاکی از امامی نبودنِ وی است.

[۱۵] نگارنده در جایی دیگر، به ویژگی­های هر یک از راویان موجود در این دو سند و گرایش­های ایشان به طور تفصیلی خواهد پرداخت، ان شاء الله و در این جا تنها به دو شخصیت اشاره می­کند.

[۱۶] بتریه در میان زیدیه به اهل سنت نزدیک­تر بوده­اند. برای آشنایی با این فرقه، نکـ: فرق الشیعه، منسوب به نوبختی، دار الأضواء، ص۲۰، مقالات الإسلامیین، اشعری، تحقیق نعیم زرزور، ج۱، ص۷۱.

[۱۷] رجال الکشی، ص۱۵۸ و ص۱۷۸.

[۱۸] الکافی، ج‏۲، ص۳۲۹.

[۱۹] چنان که برخی از محققان نیز او را به خاطر نقل جلیل­القدرها از وی، ثقه می­دانند (نکـ: خاتمه المستدرک، ج‏۷، ص۳۰۳) که در جای خود شایستۀ بررسی است.

[۲۰] المعارف، ابن قتیبه، تحقیق ثروت عکاشه، ج۱، ص۶۲۴.

[۲۱] الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج‏۶ ص۲۸۳

[۲۲] به عنوان نمونه، نکـ: موسوعه طبقات الفقهاء، المقدمه، القسم الثانی، ص۵۰.

[۲۳] چنان که استادِ ابوالمفضل، ابن عقدۀ زیدیِ کوفی که تأثیر زیادی بر شخصیت ابوالمفضل داشته است، نیز کتابی با عنوان «اخبار ابی­حنیفه و مسنده» داشته است. نکـ: رجال النجاشی، ص۹۴.

[۲۴] مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، صص۱۴۱، ۳۲۴؛ الحدائق الوردیه، محلی، ج‏۱، ص۳۰۳.

[۲۵] نکـ: الملل و النحل، شهرستانى، چاپ ۱۳۶۴، ج۱، ص۱۶۲. برای آگاهی بیشتر، نکـ: الإمام زید؛ حیاته­ و عصره، محمد ابوزهره، ص۵۰۷.

[۲۶] یک نکته در بررسی این اظهار نظرِ ابوالمفضل در ذیل این روایت باقی ماند و آن این است که سخن وی دربارۀ سندِ حدیث، بیش­تر با زیدی بودنِ حدیث سازگار است و از سویی دیگر، محتوای این حدیث که وی آن را صحیح خوانده است، به گونه­ای بر مهدویت دلالت دارد که با زیدی بودنِ وی سازگار نیست. نگارنده در جایی دیگر ـ إن شاء الله ـ  به این مطلب می­پردازد که آیا محتوای این حدیث می­تواند با اعتقاد زیدیه سازگاری داشته باشد یا خیر.

[۲۷] امالی شیخ طوسی، ص۴۵۷.

[۲۸] تنها برای نمونه، نکـ: الجامع الکافی، محمد بن علی بن عبدالرحمن شریف علوی، نسخۀ خطی پیاده شده در کانال تلگرامی «مخطوطات و مطبوعات الزیدیه»، ج۲، ص۱۸۸. الجامع الکافی از مهم­ترین منابع فقهیِ زیدیان است.

[۲۹] برای نمونه، نکـ: المسائل الناصریات، ص۷۵

[۳۰] القول المبین عن وجوب مسح الرجلین، ص۳۷

[۳۱] متشابه القرآن و مختلفه، ج‌۲، ص۲۹

[۳۲] السرائر، ج‌۱، ص۱۰۳

[۳۳] نکـ: مقدمۀ المسائل الناصریات، ص۴۲.

[۳۴] الأمالی (للطوسی) ص۴۴۸

[۳۵] ابوالمفضل در جاهای دیگری نیز از مانند این تعبیرها استفاده کرده است، برای نمونه، نکـ: الأمالی (للطوسی) ص۴۸۴، ص۵۹۸، ص۴۹۲.

[۳۶] به طور کلی، نوع مشایخِ ابوالمفضل و آدابی که وی در ادای احادیثش به کار برده است، نشان از آن دارد که ابوالمفضل حتی اگر امامی­مذهب بوده باشد، مطابق با آداب حدیثیِ امامیه و منش­های ایشان تربیت نیافته است. به عنوان یک نمونه کوچک، ابوالمفضل در برخی از مواقعی که حدیثی را از دو تن از استادانش شنیده باشد، مشخص می­کند که الفاظ حدیث را مطابق روایت کدام یک از آن دو استاد نقل می­کند (برای نمونه: الأمالی (للطوسی) ص۴۴۸، ص۵۸۱؛ تاریخ بغداد، ج‏۴، ص۲۶۱) که اشاره به چنین مطلبی نیز هیچ حضور محسوسی در میراث حدیثیِ امامیه ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics