شیخ فضل الله نوری مانند امام خمینی قائل به ولایت مطلقه فقیه بود. اگر مقارنهای بین مطالب شیخ و مطالب مرحوم نائینی در کتاب تنبیه الامه کنیم، میبینیم که همان مبانی مرحوم نائینی را شیخ دارد. و واقعا انتزاع و معرفی که امروز بین شیخ و علمای برجسته نجف به عنوان تقابل قرار دادند، تقابل کبری و در مبانی نبوده است بلکه همان مبانی مرحوم نائینی را شیخ فضل الله دارد. تعابیر شیخ فضل الله نوری در باب ولایت فقیه تعابیر بسیار محکمی است. از مبانی شیخ فضل الله نوری این است که امور عامه از باب ولایت شرعیه است؛ از نظر وی، اگر کسی بیاید منصب حکومت را بگیرد کار حرامی کرده است. برخی تلاش میکنند که شیخ فضل الله را موافق سلطنت نشان دهند درحالیکه در کلمات شیخ میبینیم که به «سلطنت جائر» تعبیر میکند.
به گزارش شبکه اجتهاد، همایش ملی «شیخ شهید؛ فقیه تهران، دیده بان ایران» بزرگداشت آیتالله شهید شیخ فضل الله نوری در قم با پیام تصویری حضرت آیتالله سبحانی و سخنرانی اساتید علیاکبر رشاد، مهدی انصاری و محمدجواد فاضل لنکرانی همراه با رونمایی از «کتاب شیخ شهید؛ فقیه تهران، دیدهبان ایران» مدخل دانشنامهای منتشرنشده از دانشنامه علمای عصر مشروطه درباب شیخ شهید از مرحوم استاد ابوالحسنی منذر؛ برگزار شد. آنچه میخوانید گزارشی از سخنان اساتید مدعو در این همایش است؛
کلیک کنید: همایش ملی شیخ شهید در قاب تصویر
شیخ فضلالله نوری درد دین و درد جامعه داشت
متن کامل پیام تصویری آیتالله جعفر سبحانی به همایش ملی «شیخ شهید؛ فقیه تهران، دیده بان ایران» به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، والصلوه والسلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
قال الحکیم فی محکم کتابه الکریم؛ «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ». آل عمران آیه ۱۶۹
آیه کریمه حاکی از آن است که انسانی که در راه خدا کشته میشود، بعد از مرگ حیات دیگری دارد. این حیات، همان حیات برزخی است. اما این حیات برزخی به گونهای دیگر است که خداوند از آن به کلمه «عند ربهم» تعبیر میکند. البته این «عند» عند مکانی نیست. خداوند منان بالاتر از آن است که زمان و مکانی بر او احاطه کنند بلکه این «عند» ، «عند» شرافتی و افتخاری است. معلوم میشود در عالم برزخ، حیات انسانها مراتب دارد و عالی ترین مرتبه یا یکی از آن عالی ترین مراتب برای شهیدان در راه حق است.
سخن ما درباره شهید بزرگوار، «آیتالله العظمی» مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه است. من باید ایشان را با این بیت معرفی کنم که هم دارای شهادت بوده و هم دارای علم:
علم الشهاده والکرامه والعلی/ و حلیف علم الدین والآثارهم
درباره این بیت شعر توضیحی میدهم؛
علما و شهدا هردو در یک راه حرکت میکنند، هدف یکی است اما کیفیت حرکت اینها متفاوت است؛ عالم، راه را برای مردم روشن میکند؛ راه ایمان و تقوا را روشن میکند، راه امنیت را روشن میکند. آنچه که برای سعادت مردم لازم است، عالم با قلم و بیانش به روشنگری میپردازد. اما «شهید» در همین هدف، کار دیگر انجام میدهد. آن موانع سعادت مردم را برمی دارد تا افراد به آن واقعیت و هدف برسند بنابراین شهید همراه عالم است، کار عالم روشنگری است و کار شهید، مانع زدایی با دادن جان و مال در راه هدف است. این در صورتی است که عالم غیر از شهید باشد و شهید غیر از عالم باشد. اما گاهی اتفاق میافتد که هردو در یک نفر جمع میشود. یعنی درواقع، فردی هم عالم است و هم شهید؛ این بالاترین مراتب است. البته انسان تصور میکند که عالم همیشه با قلم و کاغذ و کتاب سروکار دارد، سروکار شهید هم در میدان جنگ ، دفاع از اسلام و دیانت است. چطور اینها جمع میشوند؟ نخیر. من به شما عرض کنم که در همین چند قرن ما، علمایی بودند که هم دارای علم و دانش با قلم اسلام را روشن میکردند و گاهی هم خونشان در راه همین هدف ریخته شد. یکی از آنها هم «شیخ فضل الله نوری» است و لذا میگوئیم:
علم الشهاده والکرامه والعلی (این یک مزیت) و حلیف علم الدین والآثارهم
این شخصیت بزرگوار در سال ۱۲۵۹ هجری در مازندران متولد شده است، تا ۲۰ سالگی در مازندران بوده، بعد به تهران آمده و مقداری آموزش دیده، مسائلی را آموخته اما دیده این میدان برای او کافی نیست لذا بعد از فوت شیخ انصاری به نجف سفر کرد. از دو عالم بزرگوار توانسته بهرههای علمی بگیرد و به عالی ترین درجه اجتهاد نائل بشود. آن دوعالم؛ یکی مرحوم سید محمدحسن شیرازی مجتهد بزرگوار و دیگری مرحوم شیخ حبیب الله رشتی. از هردو بهره گرفته و اتفاقا هردو از شاگردان برجسته شیخ انصاری بودند که در حقیقت این شهید ما از مرحوم شیخ انصاری بهره گرفته با دو واسطه؛ گاهی میرزای بزرگ شیرازی و صاحب ان واقعه تنباکو و دیگر میرزا حبیب الله رشتی. ایشان رسالهای را نوشته و ان را نزد مرحوم شیخ حبیب الله رشتی برده و ایشان یک تقریظی نوشته است. سطر اول تقریظ اینگونه است: «اگر دریاها را بشکافیم، بیابانها را برویم، بهتر از این رساله در آنجا پیدا نمیکنیم». البته این را عالمی مینویسد که از نظر تقوا و ورع در حد بسیار بالایی بود.
آثار علمی مرحوم فراوان است؛ یکی از آثارش، ۲۵ قاعده فقهی را در ۵۰۰ بیت به نظم درآورده است. قواعد فقهیه را در قالب شعری ریختن آن هم در ۵۰۰ بیت، خیلی کار مشکلی است البته این قواعد، قواعد فقهی محکمی است که ایشان آوردند و یکی از کارهای دوران نوجوانی ایشان بوده. کتابهای دیگری هم دارد که بهترین کتاب ایشان همان «ضمان ید» است که ما در موسسه چاپ و منتشر کردیم.
عالمی نبود که تنها در خانه بنشیند و در مدرسه درس بگوید و کار با مردم نداشته باشد
بالاخره از نظر علمی و فکری جای بحث و گفت وگو نیست. ایشان عالمی نبوده که تنها در خانه بنشیند و در مدرسه درس بگوید و کار با مردم نداشته باشد. درواقع، عمرش در جامعه بوده، فکرش در جامعه بوده که بتواند جامعه را متدین بار بیاورد و دشمنان را برطرف کند. مثلا در سال ۱۳۲۰ یا ۱۳۲۱ به حج مشرف شده است از طریق جبل که از طریق نجف میرفتند. در رفتن و برگشتن، دیده خیلی ضررها بر حجاج وارد میشود، افرادی در راه میمیرند و جسدشان در بیابان میماند. پس از بازگشت به نجف، خدمت مراجع نجف میرسد که رفتن به مکه را از این طریق تحریم کنند. مرحوم فاضل شربیانی و دیگران تحریم کردند. پیداست که این عالم، از همان دورانی که بوده درد دین و درد جامعه را داشته است.
آنچه که درباره آن باید بحث بیشتری کرد، مسئله مشروطه است. البته بعد از سال ۱۳۲۰ و اواخر سلطنت مظفرالدین شاه، مسئله مشروطه مطرح شد. درواقع مسئلهای بود که از غرب به شرق آمد. اول به ترکیه و سپس به ایران آمد. میگفتند مراد این است که حکومت فردی از بین برود، استبداد از بین برود و درواقع یک نوع حکومت پارلمانی و مجلسی باشد. و لذا اکثر علما استقبال کردند و یکی از آنها مرحوم شیخ اعلی الله مقامه بود که مساله استبداد نباشد، جمعیتی دارای علم و تقوا و فضل باشند، در مجلس بنشینند تصمیم بگیرند و دولت هم اجرا کند. اما بعدا دیدند «المشروطه کلمه حق یراد بها الباطل». مراد در واقع، تجرد از استبداد نیست بلکه مراد، تجرد از دین و قواعد دینی است. درواقع میخواهند دین را کنار بزنند و غیر دین حاکم شود. لذا شیخ در اینجا سینه سپر کرد. در اینجا خیلی بیانات و نوشتههایی دارد و کتاب مستقلی دارد. فلذا مرتب با علما در تماس بود، به نجف نامه مینوشت، گاهی هم به قم میامد، بست مینشست، اواخر هم در حرم حضرت عبدالعظیم بست مینشست که مردم را بیدار کند و لذا مرحوم حاج میرزاحسن تبریزی مجتهدی در تلگرامی که به نجف کرد، نوشت: «المشروطه کلمه حق یراد بها الباطل». عینا سخن خوارج است. خوارج هم میگفتند، «لاحکم الا لله». امیرمومنان فرمود: بله «لا حکم الا لله». قرآن هم همین را میگوید. اما خوارج میگویند که حکومت نباشد. درواقع میخواهند قید و بند را بردارند و مانند غربیها همه نوع مفاسد آزاد باشد. و لذا در این راه به قدری پافشاری کرد که دشمن با یک طرح عجیبی، او را روز روشن در خانه اش دستگیر کردند و در مجلسی، محاکمه صوری کردند و بعدا هم به مقام شهادت رساندند.
در افواه معروف است که شیخ اعل یالله مقامه به هنگام به دارآویختن این بیت را خوانده بود:
با مسجد و منبر نبود دعوى توحید/ منزلگه مردان موحد سر دار است
ما نمیدانیم این واقعا صحیح بوده است یا خیر. اگر هم بوده، مقصود شیخ این است که مسجد محترم است، منبر محترم است، مسجد و منبر است که مردم را به حق هدایت میکند اما اگر روزی عالمی که در مسجد و محراب است، احساس کند که علاوه بر این دو وظیفه، وظیفه دیگری دارد و ان اینکه جان در راه خدا بدهد و جام شهادت را بنوشد باید این وظیفه سوم را هم انجام دهد. درواقع، شاید مقصودشان همین است که از حسین بن علی (ع) نقل شده که یکی از ابیاتش این است که «اگر دین جد من موفق نمیشود و استقامت پیدا نمیکند جز با قتل من، من اماده شهادتم». بنابراین مسجد و منبر محترم اما همین گاهی سبب میشود که مقام دیگر را هم به دست بیاورد. در همین انقلاب ما، تا انجا که نقل شده ۲۵۰۰ روحانی اعم از مقام بالا یا مقام متوسط جام شهادت را نوشیده اند که درحقیقت به گفتار حسین بن علی (ع) عمل کردند.
درحقیقت، انسانی است که جان و حیثیت خودش را در این راه گذاشت. خوشا بحالش! یک زندگی موقت را از دست داد و یک زندگی روحانی عالی گرفت. اشعاری درباره شهادت ایشان سروده شده که بهترین اشعار، شعر مرحوم سید احمد پیشه وری است. خیلی شعر بسیطی را سروده است. مرحوم سید احمد رضوی پیشاوری نزیل تهران بود که سال ۱۳۴۸ یا ۱۳۴۹ فوت شده است.
شعر مرحوم سید احمد پیشاوری به شرح زیر است:
همّتْ عِظامُک أنْ تشایع روحَها
یومَ الزِماع الى الجِنان رحیلاً
فَتَصَّعدَتْ معه قلیلاً ثمّ ما
وَجَدتْ لسنّه ربِّها تبدیلاً
فالروحُ راقٍ والعِظامٌ تَنَزلَّتْ
کالآیه الیُوحی بها تنزیلاً
کسی را که بخواهند دار بزنند روی صندلی مینشانند و طلاب را به دور گردن ایشان میاندازند و کم کم بلند میشود تا روح از بدن جدا شود البته این انسانی را که چنین میکشند بدن و روح با هم بالا میرود ولی به آن جا که رسید روح میرود بالاتر و بدن برمی گردد ایشان به این نکته اشاره میکند:
تلکم عظام کدن أن یأخذن من ** جوّ الی عرش اله سبیلا
میگوید این شهید روح و بدنش با هم بالا رفت اما در آن جا روح بالا رفت و جسم برگشت کمی بالا رفت اما سنت الهی این است که بدن در روی زمین بماند تا روز محشر.
من خیلی عذرخواهی میکنم از دوستانی که در مجلس هستند. انشاء الله بهتر از این مقام ایشان را تبیین کنند. ضمنا کتابهای خوبی درباره ایشان نوشته شده است. یکی از این کتابها، کتابی است که مرحوم حاج علی آقای ابوالحسنی به نام «پایداری تا پایدار» نوشته که اگر این کتاب دست آقایان برسد، کتاب بسیار مفیدی است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
کتابهای فقهی شهید شیخ فضلالله نوری را قدر بدانیم
استاد محمدجواد فاضل لنکرانی: مرحوم نوری همانطور که در تعابیر امام خمینی(رضوان الله علیه) آمده مقام علمی و اجتهادی بسیار بالایی داشته و تاریخنگاران دوره مشروطه مثل کسروی و دیگران هم این تعبیر را کردهاند که مراتب علمی و فقهی شیخ از مرحوم حاج سید عبدالله بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی به مراتب بالاتر بوده است. هنگامی که یک شخصیت علمی منظومهای در قواعد فقهیه مینویسد، این کشف از مراتب بالای اجتهادی او مینماید. بسی مایه تأسف است که کتابهای فقهی شیخ در دسترس نیست یا خیلی کم است، اما باید حوزههای علمیه و محققان به همین مقدار کم اهتمام داشته باشند و نکات برجسته آن را استخراج کنند تا انشاءالله در آینده مراتب علمی شیخ بیشترمورد توجه قرار گیرد.
در این فرصت کوتاه عرایض خود را در دو بخش تقدیم میکنم. بخش اول پیرامون رابطه دین و حکومت است که زیربنای همه این ایثارگریها در تاریخ بسیار مهم مشروطه و بعد هم که به انقلاب اسلامی ما منتهی شد همین بحث است. نگاه یک فقیه به دین بسیار مهم است که آیا دین را فقط یک مجموعه احکام و آداب شخصی و محدود میبیند، که هیچ دخالتی در امور اجتماع ندارد و ربطی به حکومت ندارد و هدف از ارسال رسل و انزال کتب هم فقط تربیت و رشد افراد است؟
یا اینکه نگاهش به دین نگاهی جامع و فراتر از احکام فردی است و برخی نیز مثل امام راحل احکام اجتماعیآن را نه تنها بالاتر و بیشتر از احکام فردیاش میبینند بلکه به تعبیری بسیار دقیق که در طول تاریخ روحانیّت شیعه کسی چنین تعبیری را نکرده میفرماید دین یعنی حکومت. امام ولو در کتاب البیع مینویسد «الاسلام هو الحکومه» اما منظورشان از اسلام دین است. یعنی مقصود خداوند از فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی حکومت بوده است.
این یک بحث بسیار مهمی است و در جای خودش باید ساعتها وقت صرف شود تا به آیات و روایات آن اشاره گردد و مورد تحلیل قرار گیرد. اجمال آن چنین است که در قرآن کریم آیات متعددی دلالت میکنند که دین یعنی حکومت، یعنی همین عنوانی که امام فرمودهاند. گاهی در فضای مجازی افرادی که این سخن برایشان سنگین است در رد این جمله امام میگویند اگر دین یعنی حکومت پس چرا در روایات گفته شده «الاسلام هو التسلیم»؟ اینقدر کودکانه اشکال میکنند و نابخردانه وارد میشوند.
پیرامون رابطه دین و حکومت
در قرآن کریم طوایف مختلفی از آیات هست که میگویند دین یعنی حکومت. یک طایفه آیاتی است که دالّ بر وجوب اقامه دین است و امر میکند که دین باید اقامه شود. «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً و الذی اوحینا إلیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی أن أقیموا الدین» همه تشریعها از اول تا خاتم برای اقامه دین است، اقامه دین مرحلهای بالاتر از بیان و تبیین میباشد.
«اقامه دین» یعنی تحقق دین، یعنی آنچه خدای تبارک و تعالی از انسان میخواهد، از جامعه و مردم میخواهد، باید تحقق پیدا کند. عجیب این است که در همین آیه سوره شوری خدای تبارک و تعالی میفرماید «کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه» یعنی آنچه بر مشرکین سنگین مینمود این بود که مردم به سوی حکومت خدا دعوت میشدند و اینکه هیچ انسانی بدون إذن پروردگار حق ندارد بر بشر حکومت کند، انسان نمیتواند حتی برای خودش حاکم معین کند، حکومت شأن خدای تبارک و تعالی است، و این شأن را به انبیاء خود تا رسول خاتم(صلی الله علیه و آله) داده و بعد از ایشان هم به ائمه معصومین(علیهمالسلام) و در زمان غیبت به فقهای جامعالشرایط.
در خطبه غدیریه پیغمبر(ص) میفرماید «ألا إنّه لیس أمیرالمؤمنین غیر أخی هذا و لا تحلّ إمره المؤمنین بعدی لأحدٍ غیره»، اصلاً برای غیر ائمه حکومت بر مسلمین حلال نیست. از آیات قرآن هم به خوبی این مسئله استفاده میشود، «الله یجتبی إلیه من یشاء و یهدی إلیه من انیب» یا «فلذلک فدع واستقم»، مردم را به سوی اقامه دین بخوان، دین باید در جامعه اقامه شود.
طایفه دوم آیاتی هستند که دلالت بر وجوب اطاعت از رسولان دارد که این نیز خود فروعی دارد، خدای تبارک و تعالی میفرماید: «و ما ارسلنا من رسول إلا لیطاع باذن الله» رسول باید اطاعت شود، یعنی چه؟ یعنی مردم در همه امور مطیع بشوند و او مطاع، مردم مرئوس بشوند و او رئیس و حاکم، «لیطاع» فقط به این معنا نیست که اگر رسول گفت دروغ نگویید اینها هم نگویند و تنها به دستورات فردی عمل کنند، رسول باید در جامعه مطاع باشد. از لسان تعدادی از انبیاء در سوره شعرا این تعبیر آمده «فاتقوا الله و اطیعون»، دستورات خدای تبارک و تعالی را گوش کرده و به آن عمل نمایید و در رأس دستورات خداوند اطاعت از رسول قرار دارد.
کسی که اطاعت از رسول نکند مرتکب حرام شده «قل أطیعوا الله و أطیعوا الرسول فإن تولوا فإنما علیهما حمل و علیکم ما حملتم». «یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و لا تبطلوا أعمالکم» به این معناست که صحّت اعمال بر محور اطاعت خدا و رسول است، اگر این اطاعت و ولایت رسول را کسی نپذیرد، اعمالش مورد قبول قرار نمیگیرد.
آیاتی که آثار اطاعت و عصیان از انبیاء را بیان می کند «فإن تطیعوا یؤتکم الله أجراً حسنا»، اگر از انبیاء اطاعت کنید خداوند اجر و پاداش زیاد به شما میدهد، «إن تتولوا کما تولیتم من قبل یعذبکم عذاباً ألیما» و در مقابل اگر اطاعت نکنید گرفتار عذاب میشوید.
آیات حرمت اطاعت از غیر انبیاء و نااهلان «و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هواه»، غیر از معصوم همه به نوعی تابع هوی هستند، تبعیت از هوی در غیر معصوم وجود دارد منتهی مراتب دارد، آن کسی که انسان یقین دارد سر سوزنی در دوران عمر خود از هوی و هوس تبعیت نمیکند، فقط معصوم است که در این آیات امر به اطاعت از آنان شده است.
آیات نفی کننده از اطاعت طاغوت و این آیه معروف «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور والذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» این هم یک طایفه از آیات است که همین طایفه فروع زیادی دارد که باید در جای خودش تکتک مورد توجه قرار بگیرد.
آیات جهاد: این همه آیه جهاد در قرآن ذکر شده «فقاتلوا فی سبیل الله» جهاد یک عمل فردی نیست، نیاز به رهبر، حاکم و حکومت دارد، اصلاً جهاد بدون حکومت معنا ندارد. آیات جهاد در قرآن بمراتب از آیات نماز، روزه، حج و زکات بیشتر است، در حالیکه متأسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته. خود این آیات جهاد همچنین آیات خلافت، از بهترین آیات دال بر این است که دین یعنی حکومت، «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الأرض کما استخلف الذین من قبلکم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا»، این یک سنّت الهی و وعده قطعی خداست که «الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات» انسانهای با ایمانی که عمل صالح و شایسته انجام میدهند، خلیفه خدا بر روی زمین شده و به آن حکومت جهانی خواهند رسید.
هرچند در طول تاریخ مسئله حکومت انبیاء در قسمتی از زمین مطرح بوده، اما استخلاف در کل زمین وعده قطعی خداست و غایه الغایات این مسئله است که بروز کامل دین در همان حکومت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتفاق خواهد افتاد. یعنی ما اگر حکومت امام زمان(ع) و حضور حضرت را از دین جدا کنیم معنایی برای ظهور باقی نمیماند، همه معنای ظهور در حکومت است. ما تبلور دین را در آن زمان میدانیم، پس معلوم میشود حقیقت دین، حکومت دارد منتهی حکومت جهانی، حکومتی که انشاءالله در آخر الزمان واقع میشود.
اینها نمونههایی از مجموعه آیات قرآن است که اگر کنار هم گذارده شود، بوضوح معنای «الاسلام هو الحکومه» را آشکار میسازد. آیات اقامه دین، وجوب اطاعت، آیات جهاد، آیات خلافت، آیات حکم، «إن الحکم إلا لله»، که به نظر من یکی از تحریفها، اشتباهات، یا بیتوجهیهایی که شده این است که حکم را به معنای قضاوت بیان کردهاند. درحالیکه قضاوت یکی از شئون حکم است هم از نظر معنای لغوی حکم و هم در استعمالات آن در آیات قرآن. حکم یعنی منع، قطعیت و فصل الخطاب بودن در همه چیز، که یکی از موارد آن در باب نزاع است.
این آیات دلیل بر مدّعای ماست، لذا قسمت اول بحث ما این است که نگاه ما به دین باید تصحیح بشود، اگر ما برای دین شأن سیاسی و حکومت قائل نباشیم، جفای به آن کردهایم. اگر مرحوم مدرس فرمود: دین ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست، امام خمینی(رضوان الله علیه) مطلب بالاتری را بیان فرمود که دین یعنی حکومت و حکومت، هم سیاست دارد، هم اخلاق، هم رفاه و هم همه چیز، معنای حکومت فقط یک جنبه خاص سیاسی نیست.
اگر ما نگاه خود را به دین دقیق نکنیم، نمیتوانیم مواضع شیخ فضلاللهها و کاشانیها را درست تحلیل کنیم، حتی نمیتوانیم نهضت امام و انقلاب خودمان را هم درست تحلیل کنیم، مبنای فکری اصلی همین مسئله است که با کمال تأسف بعد از گذشت چهل سال از انقلاب هنوز این مسئله روشن نشده است.
اینکه رهبری معظم انقلاب مسئله جهاد تبیین را مطرح کردند در رأس آن، تبیین این مبانی فکری و اصلی نظام قرار دارد، متاسفانه ما هنوز برای مردم بخوبی روشن نکردهایم که دین یعنی چه؟ هدف از ارسال رسل و انزال کتب چه بوده؟ اگر فقط برای کارهای فردی بود پس این همه آیات نفی طاغوت، نفی سبیل، وجوب مبارزه با طاغوت و مبارزه با کفار در قرآن اصلاً معنا ندارد؟ در حالیکه اینطور نیست. معنای دین یعنی حکومت خدا.
مرحوم شیخ فضلالله(قدس سره) دارای چنین نگاهی به دین بود که در قضیه نهضت تنباکو حضور جدی داشت، تا میرسد به قضیه عدالتخانه و مشروطه و در نهایت شهادت، با آن مراتب علمی که حتی مخالفان شیخ اعتراف به آن داشتند، در کتاب «خاطرات و خطرات» مهدی قلی هدایت میگوید: شیخ از برجستهترین مراجع، نه یک مجتهد معمولی، بلکه اعلم علمای تهران بوده و از نظر مدارج علمی از سید عبداله بهبهانی و سید محمد طباطبایی که هر یک از مراجع بنام تهران بودند بالاتر بوده، شاگرد میرزای شیرازی و نماینده مرحوم میرزا در تهران بود و تا خبر لغو قرارداد تنباکو را شیخ به مرحوم میرزا نداد مرحوم میرزا دست از فتوایش برنداشت، این را تاریخنویسها نوشتهاند.
شیخ فضل الله نوری قائل به ولایت مطلقه فقیه بود
نکته دوم، شیخ قائل به ولایت فقیه بود، به همان نحو مطلقه که امام خمینی(رضوان الله علیه) مطرح نمود واگر مقارنهای کنیم بین مطالب مرحوم شیخ و مرحوم میرزای نائینی در کتاب «تنقیح الأمه»، میبینیم شیخ همان مبانی نایینی را دارد، لذا تقابلشان با علمای برجسته نجف تقابل در کبری و مبانی نبوده است.
بعضی از عبارات شیخ چنین است: «إن الأمور الشرعیه العامه ترجع إلی الولایه لا الوکاله و الولایه فی عصر غیبه الحجّه (عج) بالفقهاء و المجتهدین» تمام امورشرعیه عامه، (همان وظایف حسبیه که در تنقیح الامه و در تعابیر دیگر فقها هم آمده، منتهی بعضی از فقها وظایف حسبیه را در اوقاف و مال مجهول المالک منحصر میکنند) اموری که مربوط به مصالح عمومی ناس است مثل امنیت، بهداشت، آموزش و تربیت و سلطنت بر مردم، همه از امور ولائیه است نه وکالت.
و بعد میفرماید «لا تصحّ الوکاله فی الامور العامه و إنما هی من باب الولایه الشرعیه» این جمله روح و جوهره ولایت فقیه است، برخی از امور در دین اصلاً وکالتبردار نیست، اگر همه مردم جمع بشوند و بخواهند به یک نفر بگویند تو هر چه دستور دهی ما عمل میکنیم، اگر امر کنی به جنگ رویم ما میرویم و مال و جان خود را هم میدهیم، اگر امر به صلح کنی صلح میکنیم، چنین حقّی را (بشر) نخواهند داشت. این چیزی نیست که در حوزههای علمیه جعل شده باشد، این در منابع دینی ما وجود دارد، «إن الحکم إلا لله یا الله ولی الذین آمنوا» به صراحت میفرماید ولایت بر امور عامه مردم با خداست. فقط خدا صلاحیت حکومت و امر و نهی بر بشر را دارد، در مرتبه بعد این حق را به رسول خودش داده بعد به ائمه معصومین و در زمان غیبت هم به فقهای جامعالشرایط.
یکی از چیزهایی که رفراندوم بردار نیست همین قضیه است، بله در یکسری امور عامه که برای جامعه حیاتی نیستند، برگزاری رفراندوم مانعی ندارد، اما فرض کنید در اینکه احکام خدا در جامعه جاری بشود یا نه؟ حرف از رفراندوم غلط است و ناشی از این است که دین را درست نفهمیدهایم، اینکه حجاب در جامعه باشد یا نباشد؟ شراب در جامعه باشد یا نباشد؟ اینها قابل رفراندوم و وکالت نیست، بلکه از موارد امور ولایی است که جزء مبانی شیخ فضلالله هم بوده و فرموده امور عامه از باب ولایت شرعیه است.
همچنین میگوید «إن التکلم فی الامور العامه و المصالح العمومیه یختص بالامام علیه السلام أو نوّابه علی العموم و لا ربط للآخرین بها و تدخلهم بها محرمٌ»، تصدی امور عامه مختص امام معصوم و نایبانش میباشد و چنانچه کسی بیاید منصب حکومت را بگیرد منصب پیامبر و امام را غصب کرده و کار حرام انجام داده است و مردم باید از او اجتناب نمایند و دفاع از او حرام میباشد. «یعتبر غصباً لمنصب النبیّ(ص) و الإمام(ع)، فإذا تصدّی لهذا المنصب غیر أهله یجتنب منهم و یحرم الدفاع منهم». قبلاً نیز گفته شد در خطبه غدیریه پیامبر اکرم(ص) به این مطلب تصریح فرمودهاند.
بعضی از تاریخنویسان و مخالفان شیخ میگویند شیخ موافق با سلطنت بوده، یا چنین استدلال میکنند که ائمه معصومین(ع) هم تا حدی با دولت وقت کنار میآمدند. این حرف غلطی است، چطور میشود یک فقیهی که دارای چنین مبنایی در امر ولایت است موافق سلطنت باشد و عدهای بخواهند او را به دفاع از سلطنت متهم کنند و بکوبانند! و مخالف با مشروطه قرار دهند.
تعابیر شیخ راجع به ولایت فقیه بسیار تعابیر محکمی است
گاهی در بعضی از تعابیرگفته شده شیخ یک ولایت سیاسی برای سلطنت و شاه و یک ولایت شرعی هم برای علما قائل بوده است. خیر! چنین چیزی نیست و این با مبنای فقهی مرحوم شیخ سازگاری ندارد خصوصاً که گاهی اوقات از سلطنت به دولت جائر و غاصب تعبیر نموده است، براساس مبانی دینی ما بویژه مبنای ولایت فقیه هر کسی که بدون إذن شارع بر مسند حکومت بنشیند عنوان جائر را دارد.
در مقام تحقیق و تحلیل وقایع باید مبانی فقهی شیخ را کنار موضعگیریهای سیاسی اوگذاشت. در یکی از این لوایحی که مرحوم شیخ در تحصّن حرم حضرت عبدالعظیم دارد، حدود ۲۲ محور را ذکر کرده است. میگوید چرا عنوان اسلامی را از مجلس شورا حذف کردهاید؟ یکی از علل مخالفت شیخ با مجلس این بود که میگفت در پیشنویسی که علما ارائه دادهاند، نام مجلس، شورای اسلامی بوده، دار الکبرای اسلامی، شما اسلامیاش را حذف کردید! در مجلسی که میخواهد برای مسلمانان ایران قانونگذاری کند افراد لاقید، لااُبالی و لا مذهب، اشخاص معروف به بابیگری یا منکر شریعت و معتقد به طبیعت و مادیگرایی حضور یافتهاند، اینها با مبانی فقهی شیخ و علماء سازگاری نداشته است.
واقعاً وقتی این لایحه اعتراضیه شیخ را بخوانیم که کسروی به صورت مفصل در تاریخ خودش آورده، میبینیم که تاریخ تکرار میشود، نظیر سبّ و اهانت به علما که روزنامههای آن زمان علماء را سبّ و دین را به تمسخر میگرفتند و دنبال اباحیگری بودند، که این زمان هم در حدّ خودش واقع شده.
عجیب این است که من فکر میکردم موضوع موهوم بودن امام موعود از چیزهایی است که در زمان ما مطرح شده، در حالیکه همان زمان برای جدا کردن مردم از انتظارظهور تعبیر امام موهوم را در روزنامهها و نشریات و مجلس به کار میبردند، اینها سبب شد که مرحوم شیخ مقاومت کند. شیخ برای اینکه مجلس و کشوراسلامی بماند تا پای شهادت ایستادگی کرد، در نامهای که این اواخر منتشر شد به فرزندش ضیاءالدین مینویسد: من تا وقتی مشروطه را برای اسلام مفید دیدم، با آن موافق بودم و زمانی که دیدم منحرف شد جزء مخالفان شدم.
این برای ما طلبهها باید درس باشد که پای اسلامیّت نظام مقدس جمهوری اسلامی بایستیم و ذرهای از آن عقبنشینی نکنیم، همه این زحمتها و فداکاریها برای این است که همه ابعاد جامعه ما بخواهد اسلامی باشد.
نیازمند مرور جدید تاریخ تشیع برای شناخت بهتر شیخ فضل الله نوری هستیم
استاد مهدی انصاری قمی: حوادث سیاسی فراوانی در ایران اتفاق افتاده است که جا دارد حوزه علمیه به تاریخ ایران قبل از اسلام و بعد از اسلام توجه کند چون اگر این توجه صورت نگیرد، بی تردید ایران و ایرانی بودن و ادبیات ایران بویژه خلط آن را با مزاج اسلام و تفکر ولایت اهل بیت (ع) را از دست خواهیم داد. این تلاش از دوره قبل از پرتغالیها در ایران بوده که ایران را از لحاظ زبان، فرهنگ، اقتصاد و سیاست حل کنند.
ایران بعد از هند بیش از ۴۰۰ سال گرفتار استعمار کشورهای فرانسه، بریتانیا، پرتغالیها، روسها و حتی کشورهای کوچکتر بودیم که عمده به دلیل عدم توجه علما و مردم بوده است. آخرین هجومی که هنوز آثارش در انقلاب ماست، بی تردید مشروطه است. مشروطه به ظاهر معنایی که دارد، مشروطه واقعی نبوده است. آغاز تحول از عدالتخانه عرفی آغاز شده است نه عدالتخانه قضایی. اما آنچه کشور را سریع تغییر داد و شخصیتی مانند شیخ فضل الله را در برابر خود ببیند، تغییر عدالتخانه به مشروطه خواهی بود.اگر بخواهیم شیخ فضل الله را بشناسیم، باید ایشان را از شخصیت فقهی اش بشناسیم.
تمام درگیریهای بعد از فوت پیامبر اکرم (ص) بر سر این مساله بود که آیا دین پیامبر حکومت خدا بود یا امرهم شورا بینهم؛ هرکسی انتخاب شود؟ جالب اینکه از دوره امویان، عباسیان، عثمانیان و… تا امروز این را ثابت کردند که میخواهند فصلی بین حکومت خدا در شریعت و سیاست دینی و اجرای حکومت ایجاد کنند و این بزرگترین درگیریها را به وجود میآورد.
حوزه شیعی ما این مساله را علم کردند که آقایان مراجع میتوانند در امور شریعت و امور حسبیه ساده اجتماعی و مسائل فقهی بزرگ باشند اما در مسائل سیاسی شاید امرشان صواب نباشد. این مساله تا الان بزرگ شده حتی انقلاب اسلامی که امام پرچمدار موضوع حکومت دینی است. قبل از امام خمینی کسی را در تاریخ ایران نداریم که علم حکومت دینی با قانون دینی و نوشتن قانون اساسی برداشته باشد.
ما شیخ فضل الله را نباید در مشروطه ببینیم بلکه باید ایشان را از حوادث قبل از تحریم تنباکو و خرید دربار سلطنت ناصری ببینیم. ظهور و بروز شیخ بعد از تحریم تنباکوست.
اگر تاریخ اسلام را ندانیم، نمیبینیم سیاست در جهان چگونه اعمال میشود. از دیروز اسلام تا امروز هرروز نقش جدیدی در استعمار مسلمانان پایه ریزی شده است.
فقهای ما بحث فقه سیاسی را خارج از مدار مطالعات فقهی و حوزوی خود قرار دادند و این اشتباه بزرگی بود. رساله حکومت دینی در نجف وقتی مطرح شد که موج آور بود و جنبشی ایجاد کرد. عدهای را جذب کرد و عدهای را برید.
درایت سیاسی یک فقیه میتواند جامعه را یک جامعه علوی، اسلامی، قوی، ستبر، محکم، با استقامت، با سیاست و مسلط مقابل سیاست وارداتی قرار دهد. ما با دعا و انشاء الله گفتن نمیتوانیم در دنیا دولت تاسیس کنیم.
هیچ یک از علمای نجف و ایران از لحاظ دیدگاه سیاست دینی با دیدگاه شیخ فضل الله نوری مخالفت و مغایرت نداشتند، فقط در برداشتها مشکل پیش آمد. تمام تفکر آخوند خراسانی، میرزای نائینی است که اندیشه نائینی هم در «تنبیه الامه و تنزیه المله» است. درست است که افکار مرحوم آخوند را آشیخ اسماعیل محلاتی نوشته اما لب اصولی آن در حرفهای میرزای نائینی است.
در جنبش عدالتخانه و جنبش روحانیت و تدوین قانون اساسی مقابل شیخ فضل الله قرار میگیرند چون فهمیدند وی غیر از بقیه علماست. تنها ۶ بار با نشریه تایمز لندن به فرانسه مصاحبه کرد. مایه تاسف است که بعد از انقلاب اسلامی، تمام کتابهای مشروطه برای جسارت به روحانیت و شیخ فضل الله و زشت گویی به مذهب نگاشته شده است.
باید مرور جدیدی با بینش عمیق نسبت به تاریخ تشیع، تاریخ روحانیت و تاریخ نهضتهای شیعی برای شناخت بهتر و بیشتر بزرگانی چون شیخ فضل الله نوری شد.
روحانیت شیعه؛ هماره مرزبان علم، هویت و استقلال ایران بوده است
استاد علیاکبر رشاد: حوزه ری و حوزه تهران از کهنترین حوزههای علمیه است. بزرگترین فیلسوفان، بزرگترین متکلمان، بزرگترین محدثان، بزرگترین ادیبان، بزرگترین هیئتدانان و منجمان و حتی بزرگترین طبیبان، اینها همه در ری و تهران پرورده شدند. البته خراسان جایگاه خود را دارد، قم جایگاه خویش را دارد.
قم متأخر کانون حوزههای علمیه ایران بلکه شیعه است. اکنون قم فعلی، قطعا کانون حوزههای علمیه جهان تشیع است، از لحاظ پایداری و عمر و تفوقی که رخ داده و نشاط و شکوفش و ازدهاری که واقع شده است. قم اکنون فوقالعاده است اما در کنار قم، اصفهان جایگاه خود را دارد. اصفهان دارای مکتب است. تهران دارای مکتب است، خراسان برای خود دارای مکتب است. مکتب تهران البته آخرین مکتب زنده بوده است که به حیلت و دسیسه پهلویان نابود شد. شاگردان تهران به قم منتقل شدند، مردانی چون مرحوم آیت الله حسنزاده آملی(ره)، آیتالله جوادی آملی مد ظله العالی، آیت الله شهید مطهری، همه این بزرگان شاگردان و طلاب تهراناند. ۲۵ سال آیتالله حسنزاده و آیتالله جوادی آملی در تهران درس خواندهاند. فیلسوفان بسیاری هم. تهران به تعبیر شایع شهر هزار حکیم. فیلسوفان بزرگی در تهران مستقر بودند.
در دوره پهلویها حوزه تهران افول کرد. با برنامهریزی حوزه را نابود کردند. انقلاب حوزه را از نو احیا کرد و از جمله اولین قدمهایی که برداشته شد، ما اول دهه شصت با یک اعلام وسیعی تحت عنوان حوزه آزاد یا حوزه نیموقت، افزون بر سه هزار و دویست نفر را ثبت نام کردیم. چون قید و شرطی نگذاشتیم، همه را مشغول تحصیل کردیم در بیست مرکز. چهار مدرسه هم تأسیس شد، دو مدرسه برای برادران و دو مدرسه هم برای خواهران. بخش برادران مدرسه امام علی(ع) و بخش خواهران همان است که امروز به آن میگوییم حوزه علمیه کوثر متعلق به خواهران است. کنار مسجد و منزل مربوط به آیتالله شیخ فضل الله نوری. مدرسه کوثر در واقع دو مدرسهای بود که برای خواهران تأسیس کردیم و ادغام شد، امروز یک مدرسه خوبی برای خواهران حوزه تهران است.
حوزه تهران بعد از انقلاب احیا شد. در طول این مدت حدود ۱۲ سال که شورای حوزه تأسیس شده و مدیریتش تعیین شده است، چه در بخش برادران و چه در بخش خواهران پیشرفتهای شگرفی داشته ایم، الان چیزی حدود ۱۵ هزار طلبه و حدود ۱۵۰۰ تا ۱۶۰۰ استاد در این حوزه مشغول فعالیت هستند. ۱۵۰ مدرسه دیگر فعالیت میکند. اما نیازمند به تحول و تعمق است، عمقپذیری است.
احیای نام بزرگان چون شیخ فضلالله نوری در حقیقت به مثابه الگوسازی برای مدرسین و طلاب حوزه است. طلبه باید بداند باید شیخ فضلالله نوری بشود که علم و عمل را با هم توأم کند. تا پای دار، پایداری کند. که بگوید اگر پرچم بیگانه را بر سر منزل بزنی، از اعدام در امان خواهی ماند و میگوید من هرگز زیر پرچم کفر نخواهم رفت. به تعبیر مرحوم آل احمد، روشنفکر متعهد آنگاه که جنازه او بر بالای دار رفت، در میدان امام کنونی، گویی پرچم پیروزی غربزدگی و سیطره کفر بر بالا رفت.
حوزه نماد استقلال ایران است. در تاریخ ایران بگردید طی حدود دوازده ـ سیزده قرن پس از آنکه ملت ایران مسلمان شدند و رفتهرفته به مکتب اهل بیت روی آوردند، تاریخ را نگاه کنید، علم را حوزه حفظ کرده است. همه علم و معرفت، فیزیک، شیمی، طب، نجوم و تا برسد به تفسیر، فقه، اصول تا کلام و سایر علوم. یعنی حوزه تا کمتر از یک قرن اخیر، مرکز طب، نجوم، هیئت، کیمیا، فیزیک، روانشناسی، علم را حوزه بود و همه این علوم را علمای دین تدریس میکرند. حوزه مرکز علوم عقلی بود، کانون فلسفه حوزه بود و هست.
هویت ما به فارسی بسته است، ادب فارسی را حوزویان حفظ کردند. مدتی کار کردند روی این قضیه. قوانین علما و فقها و فلاسفه شاعر، تعدادی را کار کردند. بزرگانی چون سبزواری دیوان دارد، لاهیجی دیوان دارد. اصولا فیلسوف و فقیه برجستهای نداریم که شاعر نبوده باشد. فاخرترین، قویترین و بلیغترین شعرها و نثرها را این علمای حوزوی و تربیتیافتگان حوزه نگاشتهاند. زبان پارسی را حوزویان حفظ کردهاند که بخشی از هویت ما ایرانیان است.
استقلال این کشور را حوزویان و طلاب و علما حفظ کردهاند. هرگاه علما پا به جهاد نهادند، ما پیروز شدیم و اگر هم اتفاق افتاد که شهید شدیم، به هر حال عواملی دخیل بود. سید محمد مجاهد(رض) پیشاپیش مجاهدان در جنگ روس رفت ولی خیانت شد. اگر هم در جبههای در ظاهر پیروز نشدیم، چون شیخ فضل الله نوری به بالای دار رفتیم. عمامهها را کفن کردیم و ایستادیم بر استقلال ایران پای فشردیم.
این را کسانی که احیانا از سر جهل و اغفالشدگی امروزه مطالبی را راجع به حوزه میگویند بدانند که اگر حوزه نبود، ایران هم نبود، نه ادبیات پارسی در ایران بود، نه علوم در ایران بود، نه هویت ایرانی باقی مانده بود.
مردم بدانند و روشنفکران بدانند اگر نمیدانند، مخصوصا جوانان بدانند، بنده طلبه هنوز ایرانی مانده ام. این دستاری که بر سر دارم ایرانی است، این قبا و قدک که بر سر دارم لباس اصیل ایرانی است؛ عبا عربی است. من به جامه ایرانی که یکی از وجوه و نمادهای فرهنگ است در کشور و جامعه، همچنان وفادار ماندهام. اما باقی مردم ما لباس فرنگی پوشیدهاند. کت و شلوار لباس فرنگی است. تا کمتر از سه ثلث قرن لباس کفر بشمار بود، علمای ما پوشیدن آن را حرام میدانستند چون «تشبه به کفار» بود و تشبه به کفار در سبک زندگی، اصلاح، لباس پوشیدن و زبان. و امثال آن حرام است (البته الان دیگر کت و شلوار فرنگی مختص فرنگیان نیست و در جامعه ما هم لباس متعارف شده و استفاده از آن تشبه به کفار بشمار نمیآید)، اگر کسانی زبان فارسی اصیل و معیار را به واژههای بیگانه و لاتین آلوده کنند و از این رهگذر ما در هویت بیگانه هضم بشویم فعل حرام مرتکب شده اند، چون هویت ما را تهدید میکند. با عرض پوزش من شأنیت افتاء ندارم اما به عنوان یک طلبه، یک مطلب فقهی را عرض میکنم.
اگر با آلوده ساختن و درآمیختن زبان به واژگان بیگانه زبان ما تهدید شود و این آفت منتهی به تهدید هویت ما شود که نتیجه اش آسیب دیدن استقلال ماست، حرام است. چرا این قدر واژه فرنگی به کار میبریم؟ هر فعلی که منتهی شود به آسیب دیدن استقلال و مستلزم آن باشد بر اساس قاعده «نفی سبیل» حرام است؛ زبان فارسی از بین برود که با این کار از بین میرود. اگر زبان از بین برود هویت تهدید خواهد شد و هویت آسیب ببیند استقلال به مخاطره میافتدو بیگانگان بر کشور نا سیطره پیدا میکنند.
ایران کانون تشیع است، اینجا کشور رسول خداست، اینجا کشور امیرالمؤمنین است. این کشور نباید هیچ چیزش تهدید شود. زبانش بخشی از هویت اوست. رهبری میفرماید که زبان فارسی را باید بکنیم زبان علم. آقایان دانشگاهی و آقایان طلبه، اگر بخواهیم زبان فارسی را زبان علم کنیم، آنگاه واژگانی که گاه ما طلبهها که مثلاً امثال بنده که متهم به روشنفکری هم هستیم و دانشگاهی هم قلمداد میشویم، نمیفهمیم چه میگویند. برخی آن قدر واژگان فرنگی در لابلای فارسی به کار میرود که انسان نمیتواند تفاهم کند. این رفتار برای طلبهها زشت تر است. اگر دانشگاهیان خطا میکنند، طلبه اگر چنین کند، تنها خطا نیست بلکه تخلف است. چرا واژههای بیگانه به کار میبریم؟ ما نگهبانان هویت ایرانیایم. شیخ فضلالله نوری میگوید که من جان میدهم، اما استقلال را از دست نمیدهم. زیر پرچم کفر نخواهم رفت. حرام است.
استیلای کفر یعنی چی؟ « وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» ﴿النسا:۱۴۱﴾ که قرآن فرموده است یعنی چی؟ یعنی این که نظامی دشمن و کفار بیایند و فقط خاک را اشغال کند سلطه بیگانه محقق میشود؟ که سلطه بیگانه فقط معنای فیزیکی دارد، یعنی با سلاح فیزیکی، و با پوتین وارد خاک شد بحث استقلال مطرح است؟ الان لزومی ندارد اصلا. استعمار فرانو این حرفها را نمیفهمد. الان زبان از دست برود، استیلای کفر است. زبان فارسی و عربی اگر از دست برود و زبان لاتین جایگزین آن شود، این یعنی ما برخلاف قاعده نفی سبیل عمل میکنیم. داریم عملا تحت اشغال درمیآییم. حوزه باید استقلال کشور و امت را حفظ کند، من باید خودم پاسخگو باشم از این بایدهایی که برخی مسئولین میگویند خطاب میدهید و خودشان باید پاسخگو باشند، بنده طلبه کف حوزه تهرانم و چهل سال این موها را کنار طلاب در حوزه سفید کردم، بنده باید پاسخگو باشم. بنده باید تلاش کنم، زبان فارسی، ادبیات ما باید حفظ شود. لباسمان حفظ شود، رفتار و سلوکمان و سبک زندگیمان حفظ شود. سبک زندگی نمود هویت است. هویت در کجا آشکار میشود؟ در سبک زندگی آشکار میشود. در سبک زندگی جمله فرهنگ است. فرهنگ تربیت ثانوی انسان است. هر کسی دارای هر فرهنگی است، او طبیعت ثانوی اوست.
شیخ فضلالله نوری در واقع الگوست برای ما. طلاب عزیز باید از مثل شیخ فضلالله درس بگیرند که هم «نفْر» کرد و هم «انذار». یک وقتی زعیم حکیم و بزرگوار امت حفظه الله، خدایا بارالهی، از عمق جان: از عمر من و امثال من بگیر و بر عمر او بیفزا، آمین بگویید، فرمودند که کار من انذار است، کار شما نفر است. شیخ فضلالله هم انذار کرد و هم نفر. هم نفر به علم کرد و هم بالای دار رفت و جهاد کرد. هر دو را توأم انجام داد. هر چند مظلوم اما مثل سید الشهدا، نامش در تاریخ گم نشد. معاصران شیخ فضلالله نوری بسیار بودند، اما نامی از آنها نیست. او اثر تدوینی معنتا بهی ندارد، کتاب کم دارد. بعضی مطالب کوتاه و مکتوبات کم حجمی از او برجای مانده، اما اثر تکوینی آن بزرگوار که همان سیره و سلوک فکری و فعلی اوست باقی است، و در کالبد تاریخ ما همچنان جریان دارد.
ابعاد شخصیتی شیخ فضل الله نوری مغفول مانده است
حجتالاسلام محمدصادق ابوالحسنی، دبیر همایش ملی «شیخ شهید؛ فقیه تهران، دیده بان ایران»، در گزارشی از روند برگزاری همایش گفت: این همایش به مناسبت تقارن عاشورای حسینی و سالگرد شهادت شیخ فضل الله نوری برگزار شده است. ۱۱۴ سال از شهادت شیخ فضل الله نوری میگذرد ولی به زندگی شیخ فضل الله آنگونه که باید پرداخته نشده است، لذا تصمیم بر برگزاری این همایش در سه شهر تهران، قم و نور گرفته شد.
در تهران به ابعاد سیاسی و اجتماعی شیخ فضل الله نوری پرداخته شده است، این همایش در قم به جهات فقهی، اصولی و فقه سیاسی شیخ فضل الله پرداخته خواهد شد. همچنین زیست خاندانی شیخ فضل الله نوری قرار بود، در شهر نور برگزار شود، اما به دلیل گرمای بی سابقه هوا، این همایش در شهر نور با یک هفته تاخیر برگزار خواهد شد.
تاریخ مشروطیت ایران متاسفانه به دست فاتحان مشروطه نوشته شده است و همان کسانی که شیخ فضل الله نوری را به دار آویختند و میرزاحسن مجتهد تبریزی را از شهر بیرون کردند و حاجی میرزا ابراهیم خویی را منکوب کردند، دست به قلم شدند و مکتب تاریخ نگاری مشروطه را در مسیر توجیه اعمال فاتحان مشروطه و چهره سیاه از شیخ فضل الله ارائه دادند. اگر آنها از آخوند خراسانی و نائینی تجلیل میکردند تنها به جهت مصادره آنها بود نه ارادت به ایشان.
مکتب محافظه کاران و نومحافظه کاران مشروطه دو مکتب تاریخی مشروطه خواهان است؛ وجود این همایش برای بازنگری و بازنگاری تاریخ مشروطه و ابعاد شخصیتی شیخ فضل الله نوری باب خوبی را باز میکند تا به صورت علمی این مسئله واکاوی شود.
با گذشت بیش از یک قرن از حادثه مشروطه، اسناد جریان مشروعه واکاوی نشده است و این مساله مشروطه در انحصار فاتحان مشروطه خواهان باقی مانده است لذا بازنگری و بازنگاری در زندگی شیخ فضل الله لازم بود و این علت برگزاری این همایش شد.
زمین بیت مرحوم شیخ فضل الله نوری توسط شهرداری تهران خریداری شده است و این مجموعه پس از بازسازی در اختیار پژوهشهای تاریخ معاصر قرار خواهد گرفت.