شبکه اجتهاد: برخی معتقدند علم رجال برای ثراث روایی تهدیدی ویرانگر است، چراکه براساس دادههای علم رجال جز تعداد کمی از روایات، روایاتی صحیح نخواهند بود. آیا چنین اعتقاد و نگرشی صحیح است؟ استاد شیخ محمد سند به این سؤال پاسخ میدهد.
۱. اشکال یادشده بهخاطر کاستی یا ناراستی علم رجال نیست، بلکه برخاسته از ناآگاهی از علم رجال و مکاتیب مختلف رجالی است. مشکل این است که چنین مستشکلینی از مبنای مشهور در علم رجال ناآگاه است در حالی که زعیم بزرگ، حضرت آیتالله خوئی (قدسسره)، در مقدمۀ کتاب «معجم الرجال» خاطرنشان کردهاست که در بیشتر مسائل رجالی با مشهور همسو نیست و بیشتر مبانی مشهور را قبول ندارد.
۲. اگر ما از مسلک مشهور چشم پوشیم و فقط به مسلک رجالی محقق خوئی (قدسسره) چشم دوزیم، باید گفت براساس مسلک ایشان نیز تبیینها و تقریرهای مختلف و متعددی وجود دارد که حجیت همۀ تراث را حفظ میکند و هیچ بخشی از تراث از دست نمیرود. البته رسیدن به چنین نتیجهای بر تضلع در علم اصول و مهارت و دقت در علم رجال بستگی دارد.
۳. اعتبارِ اجمالیِ تراثِ روایی امری قطعی است و کسی در آن شک و تردید ندارد. به سخن دیگر، اعتبارِ اجمالیِ تراثِ روایی به علم رجال و قوانین رجالی وابسته نیست، همانطوری که اصولیین در ابتدای باب انسداد این مسئله مطرح کرده و پذیرفتهاند. ما چه انسداد را بپذیریم و چه انسداد را نپذیریم، تراث روایی اجمالاً حجیت دارند. آری، علمی اجمالی بر حجیت تراث وجود دارد که ما را به عمل کردن به تراث روایی ملزم میکند.
۴. علمی اجمالی بر حجیت تراث وجود دارد که ما را به عمل کردن به تراث روایی ملزم میکند و نهتنها این علم اجمالی برآمده از ادلۀ حجیت خبر واحد و برآمده از حجیت ظنِ برخاسته از خبر واحد نیست، بلکه برعکس، ادلۀ حجیت خبر واحد از این علم اجمالی (علمِ اجمالی به معتبر بودن و حجت بودن تراث روایی) به وجود آمدهاند. [به سخن دیگر، ما علمی اجمالی داریم که رها و آزاد نیستیم و در شریعت به احکامی مکلف شدهایم و این احکام و تکالیف شرعی در روایات معصومین بازگو شدهاند و برای همین نمیتوان از همۀ تراث و از همۀ روایات چشم پوشید و به آنها عمل نکرد.] این علم اجمالی برخاسته از ادلۀ حجیتِ خبر واحد نیست، بلکه چون چنین علمی اجمالی وجود دارد، ما به عمل کردن براساس روایات ملزم میشویم. پس این علم اجمالی بر دلیل یا دلایل ظنی مقدم است، زیرا هم قطعی و یقینی است [و قطع و یقین بالاتر و والاتر از ظن است] و هم پایۀ حجیت ظن و دلایل ظنی است و بر آنها سیطره و هیمنه دارد.
۵. افزون بر آنچه گذشت، باید گفت علمِ اجمالیِ یادشده پایۀ علم رجال نیز هست. علم رجال نیز برخاسته از همان علمِ اجمالیِ یادشده است. علمای رجالی میکوشند تا براساس قواعد و قرائنی و براساس خود روایات، احوال روات و محدثین در طبقههای مختلف را بررسی کنند تا از احوال و صفات و مذهب آنها مطلع شوند. به سخن دیگر، علمِ اجمالیِ یادشده رجالیها را ملزم به کاوشهای رجالی میکند، نه برعکس. چنین نیست که رجالیها بهخاطر مذهب حقۀ راوی و صداقت او به وجود تکلیف برسند، بلکه علمِ اجمالیِ به وجودِ تکلیف آنها را ملزم به کاوشهای رجالی میکند.
۶. ادلۀ حجیتِ خبرِ واحد برای اعتبار تفصیلی، و در عین حال ظنیِ، اخبار و روایات است. ما علم اجمالی به وجود تکلیف داریم و این علم اجمالی تکالیف را اجمالاً منجز میکند و براساس ادلۀ حجیتِ خبرِ واحد، خبر واحد حجت است و مکلف باید مطابق ظن برآمده از خبر واحد عمل کند تا با عمل به آن، در مقابل تنجزِ علمِ اجمالیِ یادشده معذور باشیم. به سخن دیگر، علمِ اجمالیِ یادشده تکالیف را فیالجمله منجز میکند و ما برای معذوریت، به دنبال خبر واحد میرویم تا با عمل به آن، واقعِ منجزشده را از دست ندهیم، نه اینکه ابتدا حجیتِ خبرِ واحد را اثبات کنیم و سپس علم به وجود تکلیف داشته باشیم. این نکتهای مهم است که بسیاری از علمای اصول، در ابتدای بحث انسداد، آن را متذکر شدهاند و با این همه، موردغفلت بسیاری از افراد قرار میگیرد.
حاصل آنکه، علم اجمالی به حجیت تراث روایی منجز است. این علم اجمالی وابستۀ ادلۀ ظنی نیست و به خبر واحد و دلایل ظنی در رتبۀ پایینتر از علمِ اجمالیِ یادشده و معذر هستند.
۷. بسیاری از متقدمین مانند شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ صدوق و شیخ کلینی و جناب نجاشی و جناب ابنغضائریِ پدر و پسر و نیز شیخ طوسی «صحت» را وصف طریق نمیدانستند، بلکه وصف محتوا و مضمون میدانستند. این بزرگان «صحیح بودن حدیث» را وصف سند حدیث نمیدانستند، بلکه مقصودشان از «صحت حدیث» این بود که حدیث بهلحاظ متن و محتوا صحیح است.
آری، باید درمورد «صحت حدیث» در زبان این بزرگان تحقیق و تفحص شود. وقتی در رجال نجاشی یا طوسی یا غضائری یا حتی در کتب حدیثی، خصوصاً در کتب اربعه، روایتی «صحیح» خوانده میشود، باید در آن تعبیر دقت و مقصود فهمیده شود.
بزرگان یادشده «صحت حدیث» را در معنای گفتهشده بهکار میبردند و «صحت» را وصف متن میدانستند، نه وصف طریق و علاوه بر آن بزرگان، کسانی مانندابنبراج و ابنحمزه و ابنزهره و ابنادریس و حلبیون نیز چنین نگرشی داشتند و «صحت» را وصف متن میدانستند، نه وصف طریق، بلکه چنینی نگرشی مبنای ابنقبۀ معروف نیز بود.
۸. پس از نظر متقدمین، مبنای صحت و اعتبار حدیث وثاقت راویان حدیث نیست، بلکه مبنا صحت متن و محتوای حدیث است. از نظر آنها چنین نیست که «روایت صحیح است، چون راویان آن ثقه هستند»، بلکه باید گفت «روایت صحیح است، چون متن و محتوای آن صحیح و پذیرفتنی است».
البته طریق حدیث از نظر متقدمین منحصر به سند حدیث نبود، بلکه از نظر آنها، طریق حدیث مجموعهای از قرائن و شواهد بود که با ضمیمۀ به هم، روایت را قابلاستناد میکرد.
۹. آنچه از نظر این بزرگان مهم بود، مطابقت و همخوانی متن روایت با شبکۀ رواییِ آن باب بود. از نظر آنها، مهم این بود که خبری در باب خاص با دیگر اخبار باب همخوان و همراستا باشد و خبری شاذ و مخالف دیگر اخبار تلقی نشود. پس از نظر آنها، قانونی پیشینی، [مثلاً از راه سند روایت]، برای صحیح یا ضعیف خواندن روایات وجود ندارد، بلکه مهم این است که متن روایت در راستای مضمون دیگر روایات باشد. مهم این است که متن روایت با قوانین و قواعدی که از مجموعِ روایاتِ باب بهدست آمدهاست، همخوان و مطابق باشد. به سخن روشنتر، شرطِ پذیرفتنِ روایت، موافقت مضمون آن با محکمات کتاب و سنت است. اگر روایتی با محکمات کتاب و سنت مخالف نباشد، بلکه همخوان باشد، حجت است و باید به آن عمل شود چنین حجیتی که برآمده از همخوانیِ روایت با محکمات کتاب و سنت است، بالاتر و والاتر از حجیت برآمده از وثاقت راوی است.
۱۰. مسلک متقدمین که شرح آن گذشت، با سیرۀ عقلا نیز مطابقت دارد. سیرۀ عقلا دربارۀ قوانین این است که قوانین تفصیلی و دستورهای جزئی نباید مخالف با اسناد و قوانین بالادستی (قوانین مادر مانند قانون اساسی) باشد. نهتنها از نظر عقلا، قوانین تفصیلی و دستورهای جزئی نباید مخالف با اسناد و قوانین بالادستی باشد، بلکه نباید با قوانین بالاتر از خود (و پایینتر از قوانین بالادستی) نیز مخالف و ناهماهنگ باشد. برای مثال، قوانین وزارتی باید با قوانین مجلس همراستا و همخوان باشد یا برای مثال، قوانین شهرداری با قوانین وزارتی یا قوانین مجلس با قوانین اساسی که بالاتر از آنهاست، باید همخوان باشد یا قوانین اساسی با مقدمۀ قانون اساسی که بالاتر از آنهاست، باید همراستا باشد. یعنی هر طبقه از قوانین باید با طبقۀ بالاتر از خود همخوانی داشته باشد و این همان صحتِ متن (مبنای متقدمین در صحت روایت) و ملاک بودن مضمون است.
۱۱. وحید بهبهانی و طبقههای مختلف شاگردان ایشان (که انسدادی بودند و مبنای انسداد را بنا نهادند) همین مسلک را پذیرفته بودند. این بزرگان نیز «حجیت» را وصف متن حدیث میدانستند و معتقد بودند ملاک صحت روایت متن آن است، نه سند و احوال روات آن.
۱۲. اما درمورد ضرورت و فایدۀ علم رجال باید گفت که علم رجال مانند علم تاریخ است. علم رجال شامل دلایل و شواهد و قرائن و داستانهای مختلف از زندگی افراد و احوال دورههای مختلف است که با توجه کردن به آنها، ما از کتب و تراث روایی اطالاعات مختلف و بسیار مفید بهدست میآوریم. با علم رجال، ما از کتب روایی و سال تألیف و چگونگی تألیف و میزان اعتبار و نسخ مختلف آنها مطلع میشویم و با روات و طبقات مختلف روات آشنا میشویم. دانستن این موارد موجب میشود دورنمایی روشن و واضح از روایات و کتب روایی داشته باشیم.
• ایشان می فرماید:
علم اجمالی برآمده از ادلۀ حجیت خبر واحد و برآمده از حجیت ظنِ برخاسته از خبر واحد نیست، بلکه برعکس، ادلۀ حجیت خبر واحد از این علم اجمالی (علمِ اجمالی به معتبر بودن و حجت بودن تراث روایی) به وجود آمدهاند. [به سخن دیگر، ما علمی اجمالی داریم که رها و آزاد نیستیم و در شریعت به احکامی مکلف شدهایم و این احکام و تکالیف شرعی در روایات معصومین بازگو شدهاند و برای همین نمیتوان از همۀ تراث و از همۀ روایات چشم پوشید و به آنها عمل نکرد.] این علم اجمالی برخاسته از ادلۀ حجیتِ خبر واحد نیست، بلکه چون چنین علمی اجمالی وجود دارد، ما به عمل کردن براساس روایات ملزم میشویم. پس این علم اجمالی بر دلیل یا دلایل ظنی مقدم است، زیرا هم قطعی و یقینی است [و قطع و یقین بالاتر و والاتر از ظن است] و هم پایۀ حجیت ظن و دلایل ظنی است و بر آنها سیطره و هیمنه دارد.
• این ادعا مشتمل بر یک مغالطه است زیرا حجیت اجمالی وقتی مفید است که بدانیم مدلول روایت، ما را به نحو یقینی یا ظن معتبر به واقع می رساند. صرف اینکه بدانیم خدا ما را رها نکرده است برای رسیدن به واقع و مدیریت حیات فردی و اجتماعی کفایت نمی کند (در حیات فردی و اجتماعی به مطابقت تقریبی عمل با واقع نیازمندیم نه صرف اینکه عملی کرده باشیم ولو مفید به حال فرد و اجتماع نباشد). زیرا به عنوان راهکار رقیب می توان گفت که درست است که خدا ما را رها نکرده است ولی در موقعیتی که از طریق تراث راه مطمئنی به واقع نداریم نداریم عقل خدادای تنها ابزاری است که به نحو معقول و موجه و حجتی ما را به واقع می رساند. موجه بودن برای مراجعه به عقل کافی است زیرا رقیب مطمئن دیگری در دسترس بشر نیست. (بحث عبادیات جدا است و از روی ناچاری می توان در آنها با رویکرد حداقلی – بر اساس اصاله البرائه – به روایات مراجعه کرد زیرا در عبادیات، عقل هیچ راهی برای تشخیص ندارد).