شبکه اجتهاد: «وقتی صحبت از «حق الناس» یا همان «حقوق بشر» میشود انواعی از آن به ذهن همه میرسد.
۱. حق مالی دارایی: اینکه تصرف و غصب اموال مردم جز حقالناس است. گرانفروشی، احتکار، تقلب، غش در معامله؛ سرقت، کمفروشی، فریب در معامله، تدلیس و… نمونهای از حق مردم است و کسی که از این طریق اموال مردم را به چنگ آورد دچار تصرف در حق مردم، حقوق بشر یا همان حقالناس شده است.
۲. حق آبرو و شخصیت و دارایی اجتماعی: آبرو بخشی مهم از دارایی اجتماعی شهروندان است که تصرف نابهجا در آن، منجر به تضییع حقالناس و حقوق بشر خواهد شد. در فرهنگ اسلامی، غیبت، تهمت، آبروریزی، افشای اسرار، ترور شخصیت، تشکیک و تردید در صحت اخلاقی افراد، یا تردید ایجاد کردن در شخصیت شغلی، صنفی و القای ناتوانی و ناکارآمدی در مورد شخصیتهای حقیقی و… (که کار هر روزه رسانههای مقلد ژورنالیسم غربی و مادی بنیاد است) ازجمله مصداقهای تضییع حقوق شخصیتی و اجتماعی بشر است.
۳. حق کرامت بشری: بخشی دیگر از حق شهروندان به کرامت شهروندی آنان مربوط است اینکه شهروندان جامعه حق دارند «آزادانه» در «محدوده قانون و شرع» اظهار نظر کنند، لباس بپوشند،… بخشی از حق آنان است و حکومت یا افرادی که این حق را ضایع کنند به حقوق بشر آسیب زدهاند. آسیب زدن به مولفهها و ارکان بشری همچون آزادی، بزرگواری، حرمت و… تضییع حقوق بشری آنان است.
۴. حق امنیت ناموس و خانواده و مجتمعهای بشری: بشر این حق را دارد که ناموسش در امنیت باشد. خانوادهاش در چارچوب مشخصی از مصونیت برخوردار باشند. نگاه و تجاوز (بصری تا انواع دیگر آن) به حریم خانواده دیگران، فضولی در حریم خانواده، سلب امنیت جنسی اعضای خانواده در فضای اجتماعی و… نیز بخشی از حقوق بشر است. دولتها و رسانهها و حکمرانان غیر دولتی که در این عرصه به هر طریق امنیت ناموس و خانواده شهروندان را لکه درا میکنند حتما دشمن حقوق بشر شهروندان هستند.
حق هدایت؛ نوعی ناشناخته از حقوق بشر
حتماً به این فهرست میتوان انواع دیگری را هم افزود؛ اما قطعا به این گونه از حقوق بشر که اشاره میکنم در کتب حقوق و حقوق بینالملل و… کمترین عنایتی نخواهید یافت و آن حق هدایت بشر است. دلیل آن نیز بسیار واضح است. سلطه ادبیات و گفتمان مادیگرایی بر زندگی بشر و تراشیدن ریشههای مادی برای حقوق بشر، از حقوق طبیعی تا قرار دادی و… موجب شده است اساساً مجالی برای بحث از این نوع حق، نماند.
دین اسلام دینی بر مبنای فطرت بشری است. یعنی خداوند به عنوان خالق بشر، تمام نیازهای او را میداند و بر همین مبنا «دین» (روش زندگیِ) مناسب و جامع را برایش طراحی میکند. از این روی دین که وجه کامل و نهایی آن اسلام است، جامع نیازهای بشر و موافق ساختار وجودی اوست و تمام مناسبات او با خود، دیگران، موجودات دیگر و طبیعت را در قالب باید و نبایدها و قوانین دینی گنجانده است و از این منظر تمام حقوق او را مورد توجه قرار داه است.
منشاء حق هدایت بشر، چیست؟
برای رسیدن به پاسخ باید توجه داشت که خدا (بر مبنای آیات قرآن) حکیم است و افعالش هدفمند میباشد و خلقت هستی و بشر یکی از افعال اوست پس باید خلقت بشر هدفی داشته باشد و عبث و لغو نباشد. خلقت حکیمانه خدا ایجاب میکند، بشر به هدف خلقت نزدیک شود. حکمت خداوند اقتضا میکند «حق هدایت مخلوقات به سوی هدف خلقت» را بر خود از روی لطف و رحمت، واجب کند. پس بشر حق هدایت مییابد.
بشر ناتوان از تامین حق هدایت خود!
اما بشر چگونه این حق را به چنگ خواهد آورد. گزینههای زیر نشان ناکامی بشر خود بنیاد و عقل بنیاد در تامین این هدف است:
۱. توان معرفتی بشر محدود است. بشر توان درک بخشی مهم زا وجود خود به نام «روح» را ندارد او نمیداند روحش چیست و مصالح روحی او چگونه در عرصه فردی و اجتماعی وسیاسی میتواند تامین شود. اساسا دشمنان روح بشر چیست؟ ناشناخته بودن این مسئله، موجب میشود نتوان حدود و قلمرویی برای حق خود و دیگران در این عرصه ترسیم کند. همانطور که در مورد هستی نیز عقل بشر تنها توان درک حیات مادی و این جهانی را دارد در حالی که بخش مهمی از حیات بشر مطابق قرآن مربوط به حیات اخروی و جهان دیگر است.
۲. تجریه هزاران ساله تمدنهای بشری (به عنوان دلیلی عینی و واقع شده) نشان از ناکامی بشر در تدوین قوانین وتنظیم ساختارهای مناسب اجتماعی وسیاسی و… دارد به گونهای که نتوانسته حقوق او را تامین کند.
۳. شبهات علمی حاصل از محدویت علمی و عقلی بشری را اضافه کنید به شهوات عملی ناشی از احساست و غرایز متعدد بشری همچون خودخواهی وغضب، شهوات و تعصبات، ملیگرایی، نژادپرستی و…. که هرگز فرصت تدوین حقوقی حتی جامع در حد نیازهای دنیوی هم به وی نداده است.
امامت؛ سازو کار الهی برای تامین حق هدایت بشر
خداوند از طریق وحی به پیامبران ربوبیت تشریعی خود را به سامان میرساند و نعمت خالقیت را با نعمت هدایت تکمیل میکند. وحی(وسیله ارسال هدایت)؛ کتاب (متن هدایت)؛ نبی(آورنده و مبلغ هدایت) و نهایتاً امام مجری هدایت است. ازا ین روی برخی انبیا همچون ابراهیم و رسول اکرم، امام نیز بودند. از این روست که ابلاغ امامت امیرمومنان، تحقق اکمال دین و اتمام نعمت میشود. این امام است که به تاییدات خدای عالِم متصل است و به تفسیر آیات زندگی در همه ابعاد فردی، اجتماعی، اقتصادی و… آگاهی دارد و موظف به هدایت امت از طریق امامت است. در این گفتمان است که «ائمه هدایت» معنا مییابد.
حسینبن علی(ع)؛ امامی برای تامین حق هدایت بشر:
از این منظر که بنگریم امامت، «حق بشر» است و این امام است که عبادالله را از هلاکت در جاده ضلالت نجات میدهد؛ چه جاده مذکور بزرگراه سیاست باشد یا شاهراه اقتصاد؛ اخلاق؛ فرهنگ یا…. و از این منظر است که در توصیف امام، فرمود «لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله». این حق بشر در طول تاریخ بود که «امام هدایت» داشته باشد تا «حق هدایتش» را به او بازگرداند و از هلاکت و نابودی سرمایههای مادی ومعنویاش و خسران دنیا وآخرت نجاتش بدهد و «امان من النار» برای آخرتش شود و برکات به جهت امکان و تحقق زندگی متقیانه بر جامعهاش سرازیر شود.
امامان ضلالت؛ فرصت طلبان غارت حقوق بشر:
اما این سازوکار مخالف منافع قدرتهایی است که میخواهند سرمایههای بشری را به غارت ببرند و به بهای چاه فقر بشریت، برای خود کوهی از غنا فراهم آورند و امامت ضلالت اینجاست که شکل میگیرد. ماهیت امامت و رهبری تمرکز انواع قدرتها در یک جاست و البته اگر این تمرکز در دست امام هدایت و معصوم و تالیتلو او باشد، تامین کننده حقوق بشر است و اگر در دست امام ضلالت قرار بگیرد کارآمدترین ابزار غصب و نابودی و غارت حقوق بشر خواهد شد. دقیقا به خاطر تجربه تاریخ تلخ ملتها از تمرکز قدرت در دست امامان ضلالت است که اصل تمرکز قدرت را نیز به پدیده سیاسی منفور فلاسفه سیاسی تبدیل کرده و در تئوریزه کردن آن نهایت کوشش خود را به خرج داده و آن را به اصل مسلم فلسفی در عرصه سیاسی تبدیل کردهاند.
عاشورا، روزی که حق هدایت و حق امامت را بر نیزه کردند!
جنگ مدام امام ضلالت با امام هدایت برای کسب فرصت غارت حقوق بشر(همان که در تعریف سیاست از آن به علم کسب قدرت یاد میکنند و از اصالت قدرت سخن میگویند) هر چند حتی در دوره حیات پیامبر هم خود را به اشاره نشان داده بود اما بلافاصله با رحلت وی به صورت خشن و سخت خود را نمایاند؛ ولی اوج این خشونت را تنها در تاریخ کربلا میتوان دید؛ آنجا که امام هدایت «خون قلب» خود را برای بقای نظام هدایت مردم و تامین حق مردم فدا میکند و امامی دیگر (امامت ظلالت) برای حفظ قدرت و تداوم مسیر غارت حقوق بشر سَر از تن امام هدایت جدا میکند و این چنین است که در ظهر عاشورا این حق بشر است که بر سر نیزه میرود و این حق امامت مردم است که به مسلخ میرود. گودال قتلگه اباعبدالله را باید به عنوان نماد تضییع حق بشر تا ظهور آخرین امام هدایت به ذهن سپرد تا آن روز دیگر بشر اجازه ندهد امامان ضلالت در سایه غفلت و جهل ودنیا طلبی مردم، حق آنان را تباه سازند و مسلخی دیگر شکل دهند.