بایستههای فقه کار آمد با توجه به تعریفی که از کارآمدی داریم این است که نگاه به فقه متفاوت است یعنی کسانی که فقه را حداقلی معنا میکنند و مرادشان از فقه دستوراتی است که بین خالق و مخلوق است و رعایت حریمهای بین افراد است و طهارت و نجاست حلیت و حرمت مراد است و از حوزه اجتماعی فاصله میگیرد در حوزه و بین فقها چنین نظریات و افرادی وجود دارد مخصوصا در عصر غیبت تعبیر از حداقلی فقه میشود یعنی فقه باید زنده و وجود داشته باشد تا زمان ظهور امام زمان، که این مبنای صحیحی است.
اختصاصی شبکه اجتهاد: کارآمدی در لغت به معنای نتیجهبخش بودن است. قانونگذار حکیم و هدفمند، اهدافی را در نظر میگیرد و برای رسیدن به آن اهداف، قوانینی را وضع میکند. اگر قوانین وضع شده کاملا آن اهداف را تأمین کند، به آن قوانین، قوانین کاملا موفق و کارآمد میگویند و اگر آن قوانین کاملا آن اهداف را تأمین نکند ولی تا حد مطلوبی اهداف را تأمین کند به آن قانون نسبتا کارآمد گفته میشود ولی اگر تأمینکنندگی آن اهداف بسیار پایین باشد یا اصلا اهداف را تأمین نکند به آن قانون ناکارآمد گفته میشود.
اینک پس از روشن شدن واژهای مهم در بحث، این پرسش را مطرح میکنیم که آیا کارآمدی را باید صفت قانونی دانست که از فقه گرفته شده است؟ پس کارآمدی را باید اولا و بالذات وصف قانون دانست یا کارآمدی مستقیما وصف حکم استنباط شده است. یا کارآمدی را باید در فرایند اجتهاد در نظر گرفت یعنی شیوه اجتهادی را کارآمد ساخت تا در نتیجه احکام استنباط شده هم کارآمد شود یا اینکه لحاظ کارآمدی در فرایند اجتهاد هم کافی نیست. باید نکاتی را در مبانی اجتهاد در نظر گرفت تا آن نکات در فرایند اجتهاد تأثیرگذار شود و در نهایت به استنباط حکم کارآمد منجر شود. در رابطه با بایستههای فقه کارآمد، با حجتالاسلام دکتر محمود قیومزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد ساوه و مدرس حوزه گفتگو کردیم.
اجتهاد: بایستههای فقه کارآمد چیست؟ به دیگر سخن، فقه برای کارآمدی باید چه شاخصههایی را داشته باشد؟
قیومزاده: باید واژهها مشخص بشود یعنی مشخص شود منظور از کارآمدی چیست؟ آیا منظور از آن، این است که فقه یک دنیای آبادی برای افراد بسازد ولو اختلاف طبقاتی هم وجود داشته باشد؟ یعنی گروهی از دسترنج افرادی استفاده کنند و طبقه مرفه داشته باشند و بقیه هم بهره کمی داشته باشند در حدی که فقط بتوانند زندگی کنند؟
در برخی از جوامع پیشرفته این قاعده برقرار است که برای گروههای متوسط و زیر متوسط، زندگی اجتماعی فیالجمله مطلوبی تهیه شود، اما بسیاری از سرمایه دارها و متمولین از حاصل دسترنج آنها تغذیه میکنند و بهرهمند میشوند. آیا منظور از کارآمدی این است که ساختمان و برجهایی ساخته شود اما به حوزه معنویات و عبادات و اخلاقیات چندان توجهی نشود؟
یعنی توقع شان از فقه، ساختن زندگی مرفه و بدون مشکل است و اگر چنانچه نتواند این زندگی را برایشان فراهم کند گله مند میشوند، در حالی که منظور از فقه کارآمد چنین نیست بلکه منظور این است که برای حیات دنیوی برنامهریزی داشته باشند اما اصل و اساس را تلاش برای حیات اخروی قرار دهند.
مراد از واژه فقه چیست؟ یعنی منظور از فقه، دستورات و بایدها و نبایدها است یا اینکه به سایر امور نیز می پردازد؟ در رابطه با بایسته های فقه کارآمد با توجه به تعریفی که از کارآمدی داریم، این است که نگاه به فقه متفاوت است؛ یعنی کسانی که فقه را حداقلی معنا میکنند، مرادشان از فقه، دستورات بین خالق و مخلوق، رعایت حریم بین افراد و طهارت و نجاست و حلیت و حرمت است و از حوزه اجتماعی فاصله میگیرند. در حوزه و بین فقها چنین نظریات و افرادی وجود دارد مخصوصا در عصر غیبت، تعبیر از فقه حداقلی می شود.
اما شاخصههای فقه کارآمد، آن است که هدف گذاری حیات بشر و خلقت انسان را تامین کند. این هدفگذاری ارتباط بین خودش و سایر مخلوقات و طبیعت و دیگر انسانها و از همه مهمتر ارتباط با خدا را باید تنظیم کند. و نهایتا سعادت بشر را در سعادت اخروی ببیند، یعنی اگر تعارض با زندگی دنیا و سعادت اخروی باشد سعادت اخروی را ترجیح میدهند. اما شاخصههای آن که اگر بخواهد کارآمد باشد و ارتباطات را تأمین کند بی نیاز از سایر علوم نیست و نباید تمام علوم را کنار زد و فقط به فقه پرداخت.
به عنوان مثال، فقه بیان میکند که ثروت عادلانه توزیع شود. عادلانه توزیع شدن ثروت را باید در سایر علوم و رشته ها جستجو کرد یعنی باید اقتصادی بر اساس اقتصاد پویا و فعال و و با بهره وری بالا به طوری که همه دسترسی به منابع داشته باشند در فقه وجود داشته باشد. پس فقه پویا بر اساس تعامل با سایر علوم است.
اجتهاد: آیا پیش بینیهای اجرای حکم در جامعه، از قبیل سیاستگذاری و برنامهریزی اجرایی نیز در حوزه دانش فقه است یا آن که فقه تنها اختصاص به بیان احکام دارد و شیوه اجرای آن را دانشی دیگری متکفل است؟
قیومزاده: این طور نیست که فقه بیان احکام کند و شیوه اجرا نداشته باشد در سیره هم این قضیه برقرار است مثلا امیرالمومنین هم بیان احکام داشتند و هم شیوه اجرا؛ همچنین پیامبر(ص).
در فقه هم در حوزه مالی و تجارت، بیان شیوه مضاربه و مشارکت و سرمایه گذاری و همچنین بیان احکام هر یک را دارد. یا در قضاوت، علاوه بر بیان احکام شیوه اجرا حکم هم بیان شده است. پس فیالجمله علاوه بر بیان احکام، شیوه اجرا هم دارد و اجرا هم انجام داده اما فقه متکفل سیاستها هم است. حتی در حوزه اجرا مثلاً قائل است که نباید از منکِر، دلیل مطالبه کرد، بلکه از مدّعی باید مطالبه کرد و باید تجربه بشری و سایر علوم مرتبط وارد شود و بیان اینکه کدام مقتضیاتی برای جمع دلیل لازم است.
پس رسالت فقه، بیان احکام کلی است و سایر علوم بشری باید در نحوه اجرای این احکام و اصول کلی دخالت کند.
اجتهاد: آیا غایت فقه، کسب رضایت خالق است یا افزون بر آن، اداره بهتر جامعه نیز از آرمان های آن است. در صورت دوم، اموری نظیر وجود احکام تعبدی در غیرمناسک یا اصول عملیه، چگونه قابل توجیه است؟
قیومزاده: غایت فقه کسب رضایت خالق است اما رضایت خالق چطور جلب و کسب می شود؟ رضایت خالق در خدمت به خلق است، در روایت است که “بهترین مردم خوش اخلاق ترین با مردم است” عبادت را اگر تقسیم کنیم، عبادت به معنای اخص جزئی از آن است که بقیه خدمت به مردم و اداره جامعه است. ائمه و پیامبر هم نیز چنین بودند. پس غایت فقه (جامع) نه فقه حداقلی، رضایت خالق است اما رضایت خالق در رضایت مخلوق است که بخشی از آن عبادت است اما عبادت غیر مناسکی بخشی از فقه است و در عبادات به معنای خاصی برای ایجاد روحیه برای رضایت مردم است چنانکه در اسفار اربعه نیز چنین است که ابتدا به خدا و بعد از آن به مخلوق باز میگردد.
اجتهاد: با توجه به فقدان دسترسی به معصوم (ع) و عدم امکان کسب تکلیف در مسائل مستحدثه از ایشان، آیا نیل به فقه کارآمد مورد نظر شارع، اساسا ممکن است؟
قیومزاده: این که دسترسی به معصوم نیست و نمیتوان کسب تکلیف در مسائل مستحدثه کرد، درست است اما باید توجه داشت که کسب تکلیف در مسائل غیر مستحدثه هم نمیشود کرد. وقتی امام معصوم نیست اطلاعات ما در همان مسائل غیر مستحدثه است و از قرآن و نقل های تاریخی به صورت روایات است و سیره، درحالی که همه اینها شک و شبهه دارد غیر از متواترات. لذا در مسائل غیر مستحدثه نیز کسب تکلیف مشکل است و باید مبنا اختیار کرد مانند اینکه تمام عقلا این را قبول دارند که فرقی بین مستحدثه و غیر مستحدثه نیست.