قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / مبنای فقهی حضور فقها در دربار سلاطین
ولایت فقیه به مثابه تئوری برای عمل اجتماعی ـ سیاسی/ احمد رهدار

حجت‌الاسلام رهدار مطرح کرد؛

مبنای فقهی حضور فقها در دربار سلاطین

رئیس مؤسسه فتوح اندیشه با اشاره به مبانی فقهی همکاری علما با سلاطین برخاسته از بیرون نظام خلافت گفت: فقها همکاری با خلفا را جایز نمی‌دانستند، ناصبی و مخالف بودن با اهل بیت (ع) یکی از علت‌های این مسئله است.

به گزارش شبکه اجتهاد، مسئله حضور علما و فقهای شیعه در دربار سلاطین و پادشاهان در طول تاریخ همواره مورد نزاع و محل بحث بوده است، واکاوی علت این حمایت و حضور فقها و علمای بزرگ شیعه در دربار سلاطین و سیر تاریخی این مسئله یکی از مهمترین مباحثی است که ناظر به جایگاه کنونی فقه و فقاهت و فقیه در جمهوری اسلامی باید مورد توجه قرار بگیرد تا هم اهمیت نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه به عنوان دستاورد علمای شیعه پس از قرن‌ها تلاش و از خودگذشتگی و طراحی استراتژی‌های مختلف درک شود و هم اینکه اهمیت جایگاه ولی فقیه بیش از پیش مورد توجه قرار بگیرد.

در همین راستا حجت‌الاسلام احمد رهدار رئیس مؤسسه فتوح اندیشه در سلسله نشست‌های نظام سیاسی اسلام با موضوع نظام سیاسی فقاهت به آن پرداخته است که مشروح این نشست به نقل از پایگاه فقه حکومتی وسائل پیش روی شما قرار می‌گیرد.

هجرت امام رضا (ع) به ایران باعث ترک برداشتن نظام خلافت شد

فقیهان در گذشته تاریخی با سه نهاد سیاسی سه الگوی رفتاری داشتند، نظام خلافت، نظام سلطنت و نظام فقاهت که همان نظام ولایت فقیه است، که قصد داریم پیرامون نظام سلطنت صحبت کنیم، در تاریخ اسلام دو مدل سلطان داریم، بعضی سلاطین برخاسته از نظام خلافت هستند، مانند طاهریان، سلجوقیان و سامانیان که سلطان‌هایی هستند که از دل نهاد خلافت بیرون آمدند و عمدتا هم ذیل نظام خلافت بودند و بعضی مانند آل بویه ضد نظام خلافت بودند.

سلطان‌هایی که از دل خلافت بیرون آمدند به عقیده من از برکات سفر امام رضا(ع) به ایران هستند، پیش از هجرت امام رضا(ع) به ایران خلیفه‌ای داشتیم که مثابه امپراتور عالم اسلامی خلافت می‌کرد و هیچ مقام دیگری که در رأس نظام سیاسی خود را جا بدهد نداشتیم و مابقی عناوین در ذیل خلیفه بودند، تا زمانی که امام رضا(ع) به ایران هجرت کردند و در مدت اقامت ایشان در ایران در کنار خلیفه و ولیعهد خلیفه، مردمی که مراوده با دارالإماره داشتند متوجه دو منطق، دو مبنا، دو الگوی سیاست ورزی متفاوت در مبنا شدند.

طاهر ذوالیمینین که جزء اولین نفراتی است که با امام رضا(ع) بیعت کرد با دست چپ با ایشان بیعت کرد چراکه می‌گفت دست راست من در بیعت با مأمون است، جالب اینکه امام رضا(ع) همین بیعت را قبول کرد، نباید فراموش کرد که پیش از این طاهر با مأموم و وزیر او با دست راست بیعت کرده بود اما با ولیعهد مأموم با دست دیگرش بیعت کرد، این یک پیامی دارد و آن دو خط جداگانه بودن امام رضا(ع) و مأموم است به همین دلیل هم به او طاهر ذوالیمینین می‌گویند.

همین طاهر نخستین سلسله سلطانی برآمده از خلافت را بنا می‌گذارد و نخستین سلسله برآمده از خلافت سلسله طاهریان است، یعنی اینکه برخلاف دوره‌ای که خلیفه امپراتور کل سرزمین اسلام بود، دوره‌ای فرا می‌رسد که در این امپراتوری کسی حاکم است که در جغرافیای حکومت او سکه به نام او زده می‌شود و به نام او خطبه خوانده می‌شود.

در عصر ما بخواهند واحدهای سیاسی را از هم جدا کنند از طریق تغییر پرچم یا اسناد بالادستی نظیر قانون اساسی این کار را انجام می‌دادند و آن زمان برای این کار مالکیت خطبه را انجام می‌دادند، وقتی به نام سلطانی سکه می‌زدند به این معنا بود که آن شخص فرد نخست سیاست در آن سرزمین است، اینها سلسله‌هایی بودند ذیل خلافت یعنی حکم سلطانی از خلیفه گرفته بودند و خلیفه برای حفظ وحدت جغرافیای سیاسی خود و از سر ناچاری چنین کاری می‌کرده است.

چنین موضوعی به معنای ترک برداشتن نظام سیاسی خلافت است و این ترک در زمان مأمون عباسی به خاطر حضور امام رضا(ع) در ایران در نظام خلافت شکل گرفته است، ایشان به مردم و اهل سیاست یک مبنای متفاوتی را نشان دادند، پیش از ولیعهدی در ظاهر فقط امامت می‌کردند اما در زمان ولیعهدی می‌توانستند حرف بزنند و خط و مشی و مبنای خود را که متفاوت از خلیفه بوده است را به جامعه نشان دهد و همین باعث ایجاد ترک در نظام سیاسی خلافت می‌شود.

تفاوت میان مأذونیت و مشروعیت باید درک شود

مدل دیگر سلطان در تاریخ اسلام کسانی هستند که از بیرون عالم اسلام وارد سرزمین‌های اسلامی شدند و بعدا هم مسلمان شدند، مانند سلاطین مغول، مغول‌ها ضد خلیفه بودند و خلیفه را ساقط کردند و سلطان شدند، جریان فقاهت و نهاد فقاهت شیعه در میان این دو تیپ سلطان با سلاطینی که از بیرون نهاد خلافت آمده بودند همکاری حداکثری داشتند اما با سلاطینی که از داخل نهاد خلافت آمده بودند و همسو با خلیفه بودند همکاری نکردند ولی با سلاطین مقابل خلیفه همکاری داشتند.

این همکاری فقها با سلاطین یک مبنای فقهی است که با همین مبنا فقها وارد دستگاه سلطان شده‌اند، باید برای درک این موضوع ابتدا میان مأذون و مشروع تفکیک صورت بگیرد، نظام سلطنت در مواردی نظام مأذون است و نه اینکه بگوییم ضرورتا مشروع بوده است.

بنابر روایت مردم باید سلطان داشته باشند، یعنی در زمانی که حاکم صالح نیست اذن حکومت حاکم فاجر وجود دارد و البته این به معنای مشروعیت نیست، مبنای اصلی تعامل فقهای ما با نظام سلطنت مبنای مأذون است نه مبنای مشروع، به اندازه‌ای که فقهای ما در این نهاد مأذون ورود کردند و تصرف کردند آن را به سمت مشروعیت سوق دادند، یعنی یک مشروعیت نسبی حداقلی در جاهایی که مبسوط الید بودند برای سلاطین ایجاد کردند مانند آنچه در حکومت صفویه شکل گرفت.

مبنای فقهی همکاری فقها با صفویه مأذونیت است اما نتیجه این تعامل تأمین مشروعیت شده است، سلاطین مغول در عالم اسلامی خوب توضیح داده نشدند، دوره مغول‌ها با آبادانی و بسط شیعه نیز همراه بوده است، حدود ۲۰۰ سال در ایران حکومت کردند که در این مدت حدود ۴۰ سال اولیه غیر قابل دفاع است، تخریب‌ها و کشتارها و نابود کردن کتاب‌ها و کتابخانه‌ها مربوط به همین دوران است.

مغول‌ها سال ۵۱۶ قمری وارد کشور شدند تا سقوط بغداد در سال ۵۵۶ قمری شکل گرفت، مغول‌ها تا آن زمان هنوز با شخصیت‌هایی نظیر خواجه نصیرالدین طوسی مواجه نشده بودند، زمانی که خواجه نصیر وزیر اوقاف هلاکوخان شد و با حفظ سمت صدراعظم او هم بود، شاهد هستیم مغول‌ها در ایران آبادگری کردند و دست از جنایت برداشتند، اسلام هرگز کشتار کودکان و زنان و کشتار کسانی که به معابد پناه می‌برند را قبول ندارد ولی مغول‌ها مسلمان نبودند بلکه دشمن بودند و عقلانیت آنها همان بود و منطق جنگ‌های آن دوران همان چیزی بود که مغول‌ها انجام دادند و چندین قرن بعد از مغول‌ها هم هنوز منطق جنگ همین بوده است.

چنگیز مغول وقتی حمله کرد که حاکم خوارزم دو بار کاروان تجاری که به خوارزم فرستاده بود برای تجارت را توقیف کرد، همراهان کاروان را به قتل رساند و البته دفعه اول دو نفر از آنها را گوش و لب و بینی برید و نزد چنگیز فرستاد و این اشتباه حاکم خوارزم باعث شد چنگیز تصمیم بگیرد به جای تجارت با آنها وارد جنگ شود، هر شهری تسلیم نشد نابود کرد و هر شهری نظیر حله که تسلیم شد در امان بود، تا اینکه سپاه چنگیز به خوارزم رسید.

مغول‌ها وقتی وارد عالم اسلام شدند از صوفی‌ها خوششان آمده بود، چنگیز نامه‌ای به نجم الدین کبری از عرفای آن زمان دارد که به او هشدار می‌دهد ما سه روز دیگر به خوارزم خواهیم رسید و کشتار خواهیم کرد و شما فرار کنید که به قتل نرسید اما اینها مربوط به مغول‌ها پیش از اسلام است اما زمانی که اسلام به آنها عرضه می‌شود به جای قتل و تخریب وارد عرصه آبادانی می‌شوند و کار به جایی می‌رسد که هلاکوخان به خواجه نصیرالدین هزینه ساخت رصدخانه را می‌دهد، برخلاف آنچه در تاریخ ذکر شده عمده حاکمان مغول ریاضی دان یا منجم بوده‌اند، حاکمان بی عقلی نبودند که اگر بی عقل بودند ۲۰۰ سال بر یک چهارم کره زمین حکومت نمی‌کردند.

فقیه آن دوران اشخاصی نظیر خواجه نصیر و علامه حلی بوده‌اند که وزیر مغول‌ها می‌شوند، علامه حلی پیش از بلوغ به درجه اجتهاد می‌رسد و در ۲۸ سالگی مرجع کل جهان تشیع می‌شود، در کلاس درس ایشان روزانه ۵۰۰ مجتهد حضور داشتند و این کلاس درس را ایشان بیش از ۴ سال تعطیل می‌کند و به ایران می‌آید و در کنار سلطان اولجایتو مغول قرار می‌گیرد، او را مسلمان شیعه می‌کند و حتی اسمش را هم تغییر می‌دهد و می‌شود سلطان محمد خدا بنده و شهر به شهر و روستا به روستا می‌رود آبادانی می‌کند و شیعه را تبلیغ می‌کند.

تعطیلی درس علامه حلی برای وزارت در دربار مغول

علامه حلی، امام خمینی قرن هشتم است، ایشان ۴ سال درس خود را تعطیل می‌کند و به رکاب سلطان می‌رود، فخر المحققین، محقق حلی، سید ابن طاووس، خواجه نصیرالدین طوسی و امثال این علمای بزرگ اینها را تأیید کرده بودند و دقیقا موضوع این است که از این فقها استفتاء می‌شود که از این سلاطین پست قبول کنیم و به آنها مالیات بدهیم و ایشان جایز می‌دانند و حتی خودشان نیز وارد دربار می‌شوند، این در حالی است که فقها در زمان خلفای عباسی تصریح می‌کردند که نباید به خلفا مالیات داد و شغل گرفتن از آنها را جایز نمی‌دانستند حتی در زمان خلیفه ناصرالدین الله که متهم به تشیع بوده است نیز چنین فتوا می‌داده‌اند.

در این مقطع تنها نمونه‌ای که چنین متبادر می‌کند که با سلاطین مغول درگیر شده‌اند سر به داران هستند، یعنی شیخ حسن جوری و شیخ خلیفه سربدار که در زمان ایلخانان بودند و ایلخانان جانشینان مغولان هستند، شیخ جوری و شیخ خلیفه از استانداران مغول بودند و با آنها همکاری داشتند، هر دو سنی هم بودند به لحاظ فقهی شافعی بودند و به لحاظ اعتقادی اثنی عشری هستند و این موضوع در آن دوره شایع بوده است، از زمان شیخ صفی الدین اردبیلی که خود او شافعی فقهی و اثنی عشری اعتقادی بوده است این موضوع در ایران بوده است.

همکاری با مغول‌ها از سوی فقها یک عقلانیتی داشته است، خط مغول‌ها نسبت به اهل بیت(ع) نه رأی سلبی داشته و نه رأی ایجابی برخلاف خلفا که آگاهانه خط خودشان را در عرض اهل بیت(ع) قرار داده بودند، خط مغول‌ها هیچ نظری نداشته و رویکرد آنها به لحاظ مذهبی تسامحی بوده است، یعنی هلاکوخان همزمان هم وزیر شیعه دارد، هم وزیر سنی و هم وزیر مسیحی، اتفاقا در تاریخ یک رقابت فرهنگی صورت گرفته بین مسیحیت، تسنن و تشیع برای مصادره کردن این قوم فاتح که در این رقابت تشیع برنده شده است و خیلی طبیعی است که مسیحیت و اهل سنت این جریان را مورد حمله قرار دهند، به همین دلیل در تاریخ این جریان مورد حمله قرار گرفته است.

مغول‌های مسلمان در هندوستان و تاتارستان آبادانی ایجاد کردند، دو سوم اماکن توریستی امروز هندوستان اماکنی است که مغول‌های مسلمان برای آنها ساخته‌اند، همین تاج محل یکی از اماکنی است که مغول‌های مسلمان ساختند، تاتارستان نیز به همین صورت است، مغولی که از ایران به آنجا رفته است یک مغول معقول بوده است.

روسیه ۶ جمهوری مسلمان نشین دارد که سه تای آنها اسلام تکفیری دارند و سه تای دیگر به تعبیر روس‌ها اسلامی ایرانی مغولی است، دولت روسیه از ایران خواسته است این اسلام را در روسیه ترویج دهند، امروز تاتارها شهروندان درجه یک روسیه هستند و نبض تجارت روسیه دست آنها است و خدمات بسیاری در روسیه انجام داده‌اند، تا جایی که فرهنگ روسیه را مصادره کرده‌اند، یکی از سرداران بزرگ روسیه تاتار است، ژنرال کوتوزوف از جمله قهرمانان روسیه است که مانع ورود ناپلئون به این کشور شده است و او یک تاتار مسلمان بوده است، شخصیت‌های بسیاری اینچنین در روسیه وجود دارند.

حقیقت این است که مغول به نفع شیعه خروجی داشته است و به ضرر اهل سنت و مسیحیان بوده است و عمده کتب تاریخی که فقط بدی مغول‌ را گفته است مسیحی یا سنی هستند به همین دلیل اصرار دارم که تاریخ شیعه را پیرامون مغول مطالعه کنید.

فقها برای تأمین منافع تشیع با سلاطین مغول همکاری داشتند

فقهای ما که امامت و زعامت تاریخی ما را داشته‌اند به دلیل اینکه شیعه منفعت می‌برده است با مغول همکاری می‌کرده، همه دوره‌های پادشاهی شاهد جنایت و خدماتی بوده است و ما باید به دنبال حقایق تاریخ برویم، در قبال صفویه نیز رویکرد ما همین است، ضمن اینکه برخی جنایات و اشتباهات آنها مقبول ما نیست اما به دلیل اینکه صفویه به نفع تشیع بوده است از سلسله صفویه حمایت می‌کنیم.

ما در تحلیل کلام تاریخ با سمفونی شیعه روبرو هستیم نه با جامعه شناسی شیعه، اینکه به دنبال تفکیک تشیع در طول تاریخ باشیم یک اشتباه است، نگاه ما به صفویه نیز به همین صورت است، قبل از صفویه حکومت دست اهل سنت یا ملوک الطوایفی است، شیعه اقتدار ندارد و مظاهر شیعه ظاهر نیست اما بعد از صفویه شاهد هستیم حکومت دست شیعه بوده و علمای شیعه به روی کار بوده‌اند، تمامی فقهایی که در مکتب جبل عامل در دوره حکومت ممالیک کشته شدند یا در لاک تقیه رفتند به حکومت صفوی پناه می‌آورند چراکه بسط ید داشته‌اند و می‌توانستند برای شیعه ریل گذاری کنند.

امام خمینی(ره) می‌فرمایند فقیهی که در دوره صفویه وارد دربار می‌شود نرفته است که درباری شود، بلکه رفته‌اند تا از پایگاه دربار برای شیعه ریل گذاری کنند و این کار را انجام دادند. موقوفاتی که در دوره صفویه بوده است چند ده برابر کل موقوفات کل عالم اسلامی در صدر اسلام است، ریل نماز جمعه از دیگر اقداماتی است که فقها در آن دوران انجام داده اند.

چند فقیه عرب زبان وارد ایران فارس زبان اهل سنت می‌شوند، مادر همین شاهان صفوی هم مسیحی بوده‌اند، فقها کار دشواری داشتند اما آن را انجام دادند، ۱۰ قرن شیعه در حال طراحی بوده است که اگر حکومت به دست ما آمد چه کنیم، حکومت صفوی فرصتی برای ایفای این نقشه‌ها بوده است، نماز جمعه آن زمان تنها جایی بوده است که توده مردم را می‌شد تربیت کرد و در شهر شهر کل ایران نماز جمعه را راه می‌اندازند تا عقیده و سیاست و تاریخ و فقه شیعه را ترویج دهند و این درحالی است که بیشتر مردم سنی بوده‌اند.

حرم کانون تشیع در شهرها است

بیشتر امامزادگانی که در زمان صفویه کشف شده بوده گنبد و بارگاه پیدا کرده است و زمین‌ها و املاکی را در همان منطقه وقف آن کرده‌اند که مستقل باشد، امامزادگان در دولت صفوی مانند پایگاه‌های بسیج در جمهوری اسلامی بوده است، نماد فرهنگی و خانه فرهنگ بوده است، به لحاظ جامعه شناسی اسلامی کانون شهر شیعی حرم است در شهرهایی که حرم بوده است مسجد جامع محور نبوده چراکه امام محور جامعه شیعه است و امامزاده امتداد امام محسوب می‌شود.

صفویه در این خصوص خدمت بزرگی کرده است، حوزه‌های علمیه در دوران صفویه بسط پیدا کرده است، تخت فولاد اصفهان یک قبرستان عادی نیست، بلکه جایی است که قدم به قدم آن عالم دفن شده است، زمانی که دیگر قبرستان‌ها را با تخت فولاد مقایسه کنیم متوجه عظمت آن می‌شویم، بیش از ۳ هزار فقیه و مورخ و فیلسوف و عالم در تخت فولاد مدفون هستند و این حاصل حوزه علمیه است.

در هرحال از دوره مغول تعاملی بین فقها با دستگاه سلطنت شکل گرفته است و هرچه جلوتر رفته کلاس این تعامل و امکان تصرف ما در سلطنت بیشتر شده است، فقهای ما در دوره قاجار بسط ید بیشتری نسبت به دوره صفویه داشتند، در دوره صفویه حکم عالم ما را شاه می‌داده است اما در دوران قاجار اینچنین نبوده و فقیه ما مبسوط الید بوده است، در سراسر صفویه یک جنبش اجتماعی به نام فقها وجود ندارد اما در قاجار نزدیک ۸۰ جنبش اجتماعی به رهبری مستقیم فقیه وجود دارد و البته علمای قاجار بر سر سفره علمای صفویه مبسوط الید شده اند، فقیه ما ریل گذاری کرده است برای آینده و آیندگان از آن بهره برده‌اند.

از یک جایی به بعد حاکمان صفویه اگر هم می‌خواستند نمی‌توانستند با علمای صفویه درگیر شوند، روشی را علما ایجاد کرده بودند که از طریق ازدواج به ثمر نشسته است، اکثر فرزندان علما با شاهان صفوی ازدواج کرده‌اند، مخصوصا سادات در این خصوص نقش مؤثری داشته‌اند، یعنی شاه نمی‌توانسته است با آنها درگیر شود.

اگر بگوییم کل صفویه دوره فقهای جبل عامل است می‌تواند درست باشد اگر چه در این بین علمای ایرانی هم رشد کرده‌اند اما خط صفویه خط علمای جبل عامل و مشخصا خط محقق کرکی است، یعنی سایه محقق کرکی سنگینی کرده است بر صفویه و مشهود است.

امروز به لحاظ جامعه شناختی دوره‌ای که دانشگاه خلوت است دوره خطرناکی است، طبیعی است که در جایی که نسل جوان حضور دارند شلوغی هم باشد، طبیعی است که جوان شلوغ کاری کند، جایی که حوزه علمیه مشغول به مقابله باشد و یا حتی تکفیر کند طبیعی است، حوزه‌ای که ساکت باشد خطرناک است.

حوزه علمیه در دوران صفویه نشاط داشته است، جریان‌های پنجگانه علمی در دوره صفویه یعنی صوفی‌ها، فیلسوفان، فقها، مفسران و مورخان حضور داشته‌اند و به نقد و تحلیل آراء نظرات یکدیگر می‌پرداخته‌اند، دو جریان اخباری اصولی رقابتی با یکدیگر داشته‌اند و نشاط در حوزه علمیه بوده است، خروجی صفویه می‌شود کتب مهمی نظیر وسائل الشیعه، بحار الأنوار و دیگر کتب و مقالات علمی مهم که دارای رتبه و اهمیت بسیاری در شیعه است.

فقها تأمین کننده مالی جنگ با دشمن در زمان قاجار بودند

در دوره قاجار وضعیت فقها و علما بهتر بوده است زیرا علما مجبور نبودند در کاخ باشند و در اضطرار باشند، چراکه ریل گذاری‌های لازم در صفویه صورت گرفته بوده است، نهضت‌های بسیاری در این دوران شکل می‌گیرد که علت آن قدرت فقها بوده است، مجتهد بلادی که رئیس علی دلواری سرباز او بوده است از جمله فقهایی است که در این خصوص نقش فعالی داشته است و چندین سال مشغول مبارزه با دشمنان بوده‌اند و هزینه‌های این جنگ‌ها را تأمین می‌کرده‌اند و بسیاری از منابع مالی جنگ‌ها را علما تأمین می‌کرده‌اند.

تصمیم سازی‌های کلان جنگ توسط علما گرفته می‌شده است؛ در زمان قاجار علما جامعه را رشد داده‌اند، در ۵۰۰ سال اخیر علمای شیعه ۳ مرحله را تجربه کرده‌اند، یک مرحله جاری در صفویه است که آزادی صفویه در مقیاس حکومت بوده و حکومت در کشور ما آزاد شده است اما نه عامل ما آزاد بوده نه مردم ما، مرحله دیگر آزادی در دوره قاجار است که علمای ما آزاد شدند و برای اجرای طرح‌های خود در بند سلطان نبودند احکام خود را هم از سلطان نگرفتند، خود عالم در کنار محاکم عرفیه که در اختیار حکومت بوده محاکم شرع که ۹۰ درصد مسائل جامعه را مدیریت می‌کرده است در اختیار فقها بوده است.

شکل گیری جمهوری اسلامی آزادی مردم را به دنبال داشت

در دوره جمهوری اسلامی مردم آزاد شدند، مردم توانستند حق انتخاب داشته باشند و این در حالی است که در گذشته این چنین دستاوردی وجود نداشته است، نتیجه همواره در انتخابات طبق خواسته مردم بوده است و آنقدر آزاد شدند که گاهی از علما هم جلوتر رفتند، در سال فتنه علما نوعا گیج شدند اما مردم به خیابان آمدند و از ولی خود دفاع کردند و این در حالی بود که حوزه علمیه هنوز داشت فکر می‌کرد که لابد دعوا میان دو نفر است اما شاهد هستیم مردم بلوغ یافته‌اند و رشد کرده‌اند.

از یک جایی به بعد کار ما با سلطنت تمام شد و از سلطنت جدا شدیم، روح نهضت مشروطه این بوده است که خودمان حکومت کنیم، شاه را گفتیم باید سلطنت کند نه حکومت، سلطنت منهای حکومت یعنی یک مقام تشریفاتی، حکومت یعنی مجلس تصمیم بگیرد و این قانون را آوردیم که نباید برخلاف شریعت باشد و بر آن تصریح کردیم، در مشروطه این مسائل دیده شد و این سیر را در پیش گرفتیم تا به امروز رسیدیم.

در گذار از سلطنت در نهضت مشروطه به شکست برخوردیم، گذار از سلطنت دو مرحله داشته است، یکی در مقام نظری که سلطنت را به یک مقام تشریفاتی تقلیل دادیم و یک مجلس آوردیم مرحله دیگر در دوره جمهوری اسلامی است که نظر و عمل را یکی کردیم و فقیه بر سر کار آمده است.

جمهوری اسلامی نخستین تجربه‌ای است که حکومت در اختیار فقیه به عنوان الگوی نظری حکومت قرار گرفته است، یعنی اگر آل بویه و صفویه داشتیم هیچگاه فقیه در صندلی حاکمیت قرار نگرفته است و ۴۰ سال از آن گذشته است؛ نباید انتظار یک عملکرد ۴ هزار ساله داشته باشیم اگرچه معتقد هستم در این ۴۰ سال به اندازه ۴۰۰ سال کار شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics