یکی از مباحث مهمی که در کتب فهارس از آن سخن میرود، بحث از طرق دستیابی به کتابها و ارزشگذاری آن طرق است.
محدثان قدیم شیعه، در نقد حدیث، تحقیق و تشخیص روایات صحیح از روایات نادرست، از دو علم یاری میجستند: دانش رجال و دانش فهرست [= کتابشناسی]. در دانش رجال، از توثیق و تضعیف راویان حدیث و ذکر طبقه آنان سخن میرفت؛ اما موضوع دانش فهرست بررسی کتابها بود. علمای قدیم شیعه بهاندازه رجال به کتابشناسی اهمیت دادند و کتابهای متعددی در این حوزه تألیف کردند و نام مؤلفان شیعه همراه با سلسله سند مصنّفاتشان را در آن ذکر کردند. ذکر سلسله سند دستیابی به کتابها در فهرستها نشان میدهد که هدف اساسی از تألیف کتابهای فهرست، بحث حجیت بوده است.
مشهورترین کتابهای فهرست شیعه، الفهرست شیخ طوسی و کتاب نجاشی است. پیداست که شیخ طوسی و نجاشی در تألیف کتابهای خود از فهرستهایی که پیش از آنها تألیف شده بود بهره جستهاند. از فهارس علمای قدیم شیعه، هشت فهرست را میشناسیم: فهرست سعد بن عبدالله اشعری، فهرست عبدالله بن جعفر حِمیری، فهرست حُمید بن زیاد نینوائی، فهرست محمد بن جعفر بن بطه، فهرست محمد بن حسن بن ولید، فهرست جعفر بن محمد بن قولویه، فهرست شیخ صدوق و فهرست احمد بن عبدون.
پوشیده نیست که این فهارس در زمان شیخ طوسی و نجاشی در غایت اشتهار و تداول بوده است. نجاشی در ذیل نام عبدالعزیز بن یحیی جَلودی در کتاب خود مینویسد: «هذه جمله کتب ابیاحمد الجلودی آلتی رأیتها فی الفهرستات». [۳] شیخ طوسی نیز در مشیخه خود (در پایان تهذیب الاحکام) مینویسد: «قد اوردتُ جُملاً من الطرق إلی هذه المصنّفات و الاصول، و لتفصیل ذلک شرح یطول هو مذکور فی الفهارس المصنّفه فی هذا الباب للشیوخ ـ رحمهم الله ـ، من اراده أخذه من هناک إن شاء الله». [۴] اما نسخهای از هیچ یک از این فهارس هشتگانه به دست ما نرسیده؛ و ما تنها از میان مطالب شیخ طوسی و نجاشی میتوانیم بخشهایی از آن فهرستها را به دست آوریم. همینجا باید یادآوری کرد که مکتب قم ـ نسبت به مکتب بغداد ـ
سهم بیشتری در دانش فهرست دارد، چرا که مؤلف شش فهرست (سعد بن عبدالله اشعری، عبدالله بن جعفر حِمیری، محمد بن جعفر بن بطه، محمد بن حسن بن ولید، جعفر بن محمد بن قولویه و شیخ صدوق) از این هشت فهرست متعلق به مکتب قماند. [۵]
با توجه به فایدهای که در بازیابی فهرستهای قدیم شیعه هست، کوشیدهایم تا آن فهارس هشتگانه را با مراجعه به الفهرست شیخ طوسی و رجال نجاشی بازیابی کنیم. در این نوشتار که به عنوان مقدمهای بر بازیابی آن فهارس هشتگانه است، در طی چند بخش از تحلیل کتابشناسی حدیث و فواید آن سخن میگوییم.
پیش از ورود به بحث، بر خود واجب میدانم که سپاس فراوان خود را به محضر فقیه اهل بیت استاد سید احمد مددی ـ ادام الله بقائه ـ تقدیم دارم که مرا به احیا و بازیابی این فهارس هشتگانه برانگیخت و ارشادات پربار خود را رهنمای این تحقیق ساخت.
۲٫ آغاز تدوین حدیث
حدیث یکی از دو رکن اساسی استنباط احکام فقهی، و مرکز ثقل عقاید اسلامی است. از این رو پیامبر اکرم (ص) بر حفظ و کتابت حدیث تأکید میفرمود. [۶] اگر همه اصحاب پیامبر به تدوین آنچه از پیامبر (ص) شنیده بودند میپرداختند، سنت نبوی به گونهای منظم به دست ما میرسید و نقل احادیث گسترش مییافت. اما سیاست ارعاب و تهدید و مخالفت با نقل حدیث و تدوین سنت شریف که پس از وفات پیامبر (ص) در جامعه اسلامی اعمال شد، مانع از تحقق این امر گردید. خلیفه نخست، خواهان منع تحدیث از پیامبر شد [۷] و خلیفه دوم امر کرد که هرآنچه از پیامبر خدا شنیده شده گردآوری و سوزانیده شود [۸] و به کارگزاران خود دستور داد تا هر چه از حدیث نبوی نزد کسی هست از میان ببرند. [۹] این سیاست در دوران حکومت امویان نیز ادامه یافت.اما به خلاف اهل سنت، پیروان مکتب اهل بیت توجهی در خور به تدوین حدیث نشان دادند. این امر البته به ارشاد و تأکید ائمه شیعه در این باب برمیگشت. میدانیم که امیرمؤمنان (ع) کتابی مشتمل بر احادیث رسول خدا (ص) با عنوان الصحیفه الجامعه تألیف کرد که دربردارنده جمیع احکام بود. این کتاب به املاء پیامبر (ص) و کتابت امام علی (ع) نزد ائمه نگاهداری میشد، چنانکه امام صادق (ع) فرمود: «أما والله، إنّ عندنا ما لانحتاج إلی أحد و الناس یحتاجون إلینا؛ انّ عندنا الکتاب بإملاء رسولالله و خطّه علی ـ علیه السلام ـ بیده …». [۱۰] زراره بن اعین این نسخه را دیده و در روایتی آن را توصیف کرده است. [۱۱] در برخی روایات، از این کتاب به اصول علم الحدیث تعبیر شده است. [۱۲]علمای اهل سنت که نمیتوانستند وجود این کتاب را از اساس منکر شوند، کوشیدند تا از اهمیت و تعداد احادیث مندرج در آن بکاهند؛ از این رو نوشتهاند که در این کتاب بیش از سه حدیث نبوده است؛ [۱۳] حال آنکه در روایات اهل بیت، این کتاب صحیفهای بزرگ، شامل همگی احتیاجات مردمان و دربردارنده همه احکام حلال و حرام معرفی شده است. [۱۴]
در ادوار بعد، اهل بیت بر کتابت حدیث تأکید ورزیدند و اصحاب خود را به تدوین آن تشویق نمودند. امام صادق (ع) به مفضّل بن عمر فرمود: «اکتب و بثّ علمک فی اخوانک، فإن متّ فأورث کتبک بنیک، فإنّه یأتی علی الناس زمان هرج لاینسون فیه إلّا بکتبهم». [۱۷] و نیز فرمود: «اکتبوا، فإنّکم لاتحفظون حتّی تکتبوا»؛ و به نگاهداری کتابها اشارت کرد، آنجا که فرمود: «احتفظوا بکتبکم، فإنّکم سوف تحتاجون إلیها». [۱۸]در پرتو تأکیدات امام صادق (ع)، دوره گذارِ تدوین کتب حدیثی نزد شیعه رخ نمود. نخستین کتابی که در این عصر تألیف شد، کتاب عبیدالله بن علی حلبی بود که چون بر امام صادق (ع) عرضه گشت، فرمود: «أتری لهؤلاء مثل هذا؟». [۱۹] بدین ترتیب، جنبش تدوین کتب حدیث به صورتی فراگیر آغاز شد، و کسانی چون ابان بن تغلب، ابان بن عثمان، هشام بن حکم، هشام بن سالم، محمد بن مسلم، حریز بن عبدالله سجستانی، ابوحمزه ثمالی، عاصم بن حمید، علاء بن رزین و علی بن رئاب به تألیف کتاب پرداختند. آزادیهای سیاسی اواخر دوره امویان، که در پی اختلافات درونی آنان و مبارزات مخالفانشان پدید آمد، در گستردگی تدوین کتابهای شیعی در این دوره مؤثر بود و فرصتی درخور برای نشر حدیث شیعی و تقویت جایگاه علمی شیعه، که هدف اساسی امام صادق (ع) بود، به غنیمت آورد.اما اهل سنت، در حدود سی سال پس از آغاز این جنبش، به تألیف کتب حدیث روی آوردند. مالک (م ۱۷۹) نخستین کس از اهل سنت است که وارد این عرصه شد و المؤطّاء را تدوین کرد، و پس از او کسانی مانند احمد بن حنبل (م ۲۴۱) به تألیف مسند و بخاری (م ۲۵۶) به تألیف صحیح دست زدند؛ حال آنکه در زمان امام صادق (ع) (م ۱۴۸) کتابهای حدیثی بسیاری نزد شیعه تدوین شده بود.
۴٫ شیوه قدمای اصحاب ما
گفتیم که قدمای اصحاب ما در قرن دوم به تدوین احادیث اهلبیت پرداختند. کوفه مرکز اصلی تألیف کتب حدیثی در این دوره بود و بسیاری از مؤلفان کتابها اهل کوفه بودند. در این زمان، بیشتر احادیث شیعی از راه کتابت انتقال مییافت، بر خلاف احادیث اهل سنت که از طریق نقل شفاهی به نسل بعد منتقل میگردید. اصحاب ما در هر طبقه، این کتابها را نقل میکردند و به نسل بعدی انتقال میدادند. در ادوار نخستین، راویان کتابها نزد مؤلف رفته و به یکی از طرقْ کتاب را از او تحمل میکردند؛ چنانکه میبینیم کسانی مانند احمد بن محمد بن عیسی و ابراهیم بنهاشم به کوفه سفر کردند و کتابها را از مؤلفان بزرگ آنها، مانند ابنابیعمیر و حسین بن سعید، دریافت نمودند و سپس در قم نشر دادند. اما در ادوار بعدی که کنکاشهای علمی درباره صحت حدیث در میان شیعه پا گرفت، بحث بر حجیت این کتابها، صحّت طریق آنها، اطمینان به صحت نسخه و اعتماد به راوی کتاب متمرکز گشت؛ حال آنکه اهل سنت در این باب بر راویان تکیه کردند، چراکه آنان از دوران عمر بن عبدالعزیز به تألیف کتاب روی آوردند [۲۰] و میراث حدیثی آنان بر حافظه راویان متکی بود.بدین ترتیب، مباحث حدیثی نزد شیعه بر محور کتب و ارزشگذاری نسخهها و طرق آن متمرکز گشت. به طور خلاصه باید گفت که قدمای اصحاب ما بر این امر پای میفشردند که با طریقی مطمئن به کتب حدیثی دسترسی یابند، و به کتابهایی که به صورت وجاده به دست آنان میرسید اعتماد نمیکردند. این کتابهای حدیثی میان علمای قدیم شیعی مشهور بود؛ اما با تدوین کتب اربعه، توجه علمای شیعی به این کتابها معطوف گردید و به مصادر اولیه چنانکه میبایست توجه نشد. برای توضیح روش محدثان قدیم شیعی، نمونهای را در باب برخورد محدثان قدیم شیعه با کتاب حلبی یاد میکنیم:عبیدالله حلبی کتاب خود را تألیف کرد و اصحاب کتاب او را پذیرفتند. حمّاد بن عثمان این کتاب را از حلبی نقل کرد. اصطلاح قدما در این باره این بود: کتاب حلبی بروایه حمّاد، و مراد آنان از این تعبیرْ نسخه حمّاد از کتاب حلبی بوده است. پس از حمّاد، محمد بن ابیعمیر و دیگران کتاب حلبی را از حمّاد روایت کردند؛ [۲۱] و به همین ترتیب در طبقات بعد، ابراهیم بنهاشم و دیگران این کتاب را از طریق ابنابیعمیر و علی بن ابراهیم بنهاشم از پدرش ابراهیم بنهاشم این کتاب را تحمل و روایت کردند. کلینی از طریق علی بن ابراهیم از پدرش از ابنابیعمیر، نسخه حمّاد از کتاب حلبی را نقل میکند. بنابراین، آشکار میشود که کتاب حلبی در میان محدثان شیعه رایج بوده و محدثان در هر طبقه آن را از شیوخ خود روایت میکردهاند؛ پس روایاتی که سند آن به عبیدالله بن علی حلبی منتهی میشود، مأخوذ از این کتاب است.
بدین ترتیب، میتوان به مقصود شیخ صدوق پی برد، آنجا که در دیباچه فقیه مینویسد: «وجمیع ما فیه مستخرج من کتب مشهوره، علیها المعوّل و إلیها المرجع، مثل کتاب حریز بن عبدالله السجستانی و کتاب عبیدالله بن علی الحلبی و کتب علی بن مهزیار الأهوازی و کتب الحسین بن سعید …». [۲۲] همچنین میتوان معیار حجیت حدیث را از سخن او دریافت، آنجا که مینویسد: «ولم أقصد فیه قصد المصنفین فی إیراد جمیع ما رووه، بل قصدت إلی إیراد ما أفتی به وأحکم بصحته وأعتقد فیه أنه حجه فیما بینی و بین ربی». [۲۳] از این عبارات پیداست که ملاک حجیت حدیث نزد وی، وثوق به مصادر اولیه به سبب شهرت این مصادر در عصر اوست.
بنابراین، مبنای علمای قدیم شیعی در ارزشگذاری روایات، افزون بر وثاقت راوی، بر وجود روایت در کتابی مشهور (و البته همراه با صحت انتساب کتاب به مؤلف آن و تحمل و انتقال کتاب توسط مشایخ حدیث و وصول کتاب به آنان به طریقی معتبر) استوار بوده است. از این روست که میبینیم گاهی راوی ـ بر حسب اصطلاح رایج ـ موثق نیست، اما علمای شیعی کتاب او را پذیرفتهاند و بر آن اعتماد کردهاند. برای نمونه، نجاشی اشاره میکند که طلحه بن زید فردی ضعیف و غالی است، اما در عین حال تصریح مینماید که کتاب او مورد اعتماد است. [۲۶] در اینجا، پیوندی میان وثاقت راوی و اعتماد بر کتاب او برقرار نیست، زیرا که در بسیاری موارد اعتماد به کتاب با شواهد بیرونی حاصل میشود؛ همانگونه که علمای قدیم شیعه بر نسخه نوفلی از کتاب سکونی اعتماد کردهاند، و این امر به معنای وثاقت نوفلی ـ در اصطلاح رایج ـ نیست بلکه مراد اعتماد بر نسخهای از کتاب سکونی است که نوفلی آن را روایت کرده است. کوتاه سخن، هر روایتی که نوفلی از سکونی نقل کرده، نزد قدما معتبر بوده است، حال آنکه در مورد روایات منقول نوفلی از راویان دیگر ـ به غیر از سکونی ـ چنین نیست. [۲۷] و چه بسا میان نسخههای مختلف یک کتاب اختلافاتی وجود داشته است؛ به همین سبب علمای قدیم شیعه به هماناندازه که به اسناد روایات اهمیت میدادند، به نسخههای متفاوت یک کتاب نیز توجه میکردند. مقصود نجاشی در مواردی که به اختلاف نسخههای یک کتاب اشاره میکند، [۲۸] همین امر است. سخن ابننوح که میگوید: نباید روایتی را با روایتی و نسخهای را با نسخهای دیگر درآمیخت؛ مبادا میان آنان اختلافی وجود داشته باشد («ولا تحمل روایه علی روایه ولا نسخه علی نسخه؛ لئلا یقع فیه اختلاف»)، [۲۹] نیز به همین نکته اشاره دارد.
از آنجا که شناسایی نسخه مورد اعتماد، به مهارت و قدرت علمی خاصی نیاز دارد و این امر تنها با علم به وثاقت راوی به دست نمیآید، بنابراین اصحاب ما به اعتماد مشایخ بر کتابها تکیه میکردند؛ و از این رو شیخ حدیث بودن نزد آنان برابر با نقلِ تنها نبود، بلکه میبایست نقلْ با وثاقت، دقت و جایگاه علمی همراه باشد. به همین دلیل است که ابننوح از میان کسانی که کتاب حسین بن سعید را برای وی روایت کردهاند، تنها از حسین بَزَوفَری با عنوان «شیخ» یاد میکند. [۳۰]
حاصل آنکه قدمای اصحاب ما در نقد میراث حدیثی، افزون بر نقد رجالی، به نقد فهرستی [=کتابشناسی] نیز میپرداختند؛ و اگر روایتی در کتب مشهور وجود داشت و مشایخ حدیث هم آن را انتقال داده و تحمل نموده بودند، بدان روایت اعتماد میکردند و آن را معتبر میشمردند. این جنبه اخیر از نقد میراث حدیثی، یعنی نقد فهرستی [=کتابشناسی]، مختص علمای شیعی بود.
۵٫ اجازه کتب و پیدایش فهارس
گذشت که غالب احادیث شیعی در کتابهای مورد اعتماد مکتوب میشد. برای مثال، اصحاب امام صادق (ع) احادیث بسیاری را از آن حضرت میشنیدند و در کتابهای خود درج میکردند، و بدین ترتیب واسطهای میان امام و مؤلف کتاب وجود نداشت. پس از تدوین کتب بسیار در طبقه نخست مؤلفان شیعی حدیث، این کتابها طبقه به طبقه نقل شد و به نسلهای بعدی انتقال یافت. در این میان، علمای شیعی بر این نکته پای میفشردند که از کتابها با اجازه نقل کنند ـ به معنای آنکه کتاب بر مؤلف خوانده شود ـ و بدون اجازه مؤلف آن را روایت نکنند. کتاب حلبی به طبقه پس از او انتقال یافت، اما این انتقال با اجازه مؤلف همراه بود. عبیدالله حلبی پس از تدوین کتابش اجازه روایت آن را به حمّاد بن عثمان داد، همانگونه که حمّاد اجازه روایت کتاب حلبی را به ابنابیعمیر داد و ابنابیعمیر نیز به ابراهیم بنهاشم، و او نیز به پسرش علی، و علی بن ابراهیم نیز به کلینی. بدین ترتیب، میبینیم که کتاب حلبی با اجازه به نسلهای بعدی ـ طبقه به طبقه ـ انتقال یافت.میزان اهتمام و توجه قدمای اصحاب به اجازه نقل از کتب احادیث را از کلام احمد بن محمد بن عیسی ـ هنگامی که در طلب حدیث به کوفه سفر کرده بود ـ میتوان دریافت: «فلقیت بها الحسن بن علی الوشّاء، فسألته أن یخرج إلیّ کتاب العلاء بن رزین القلّاء و أبان بن عثمان الأحمر، فأخرجهما إلیّ، فقلت له: أحبّ أن تجیزهما لی، فقال لی: یرحمک الله، وما عجلتک؟ اذهب فاکتبهما واسمع من بعد، فقلت: لا آمن الحدثان، فقال: لو علمت أنّ هذا الحدیث یکون له هذا الطلب لاستکثرت منه، فإنّی أدرکت فی هذا المسجد تسعمائه شیخ کلّ یقول: حدّثنی جعفر بن محمد». [۳۱] میبینیم که احمد بن محمد بن عیسی به کتابت حدیث بسنده نکرده، بلکه تأکید داشته که اجازه کتابها را نیز بگیرد.بنابراین، اصحاب ما توجه بسیاری به اجازه کتب داشتند و هرگاه شخصی کتابی را نقل میکرد و اجازه روایت آن را نداشت، او را به کذب متهم میساختند. سخن فضل بن شاذان که میگفت: «لا أحلّ لکم أن ترووا أحادیث محمد بن سنان»؛ [۳۲] به وجود همین ضعف در محمد بن سنان اشاره دارد. دلیل سخن فضل بن شاذان را از کلام ایوب بن نوح در باب او میتوان دریافت: «ذکر حمدویه بن نصیر أنّ ایوب بن نوح دفع إلیه دفتراً فیه أحادیث محمد بن سنان، فقال لنا: إن شئتم أن تکتبوا ذلک فافعلوا، فإنّی کتبت عن محمد بن سنان، ولکن لا أروی لکم عنه شیئاً، فإنّه قال قبل موته: کلّما حدّثتکم به لم یکن سماع و لا روایه، إنّما وجدته». [۳۳] پس محمد بن سنان از کتابهایی که به دستش میرسید نقل مینمود، حال آنکه آن کتابها را نزد کسی تحمل نکرده بود؛ و از همین رو علمای قدیم شیعی او را تضعیف کردهاند. [۳۴]
باری، در آغاز کار، کتابهایی که اصحاب تدوین و تألیف کرده بودند، نسل به نسل با اجازه انتقال مییافت؛ اما پس از آنکه شمار کتابها فزونی گرفت، دانش فهرست نزد اصحاب ما پدید آمد و کتابهای متعددی در این باره تألیف شد و نام مؤلفان شیعی و طریق به کتب ایشان در آنها گرد آمد. فهارس شیعی تفاوتی اساسی با فهارسی مانند فهرست ابنندیم داشت؛ و آن بحث از حجیت کتابها بود که مورد اهتمام فهارس شیعی بود، حال آنکه ابنندیم که در بغداد پیشه ورّاقی داشت، فهرستی از کتابهایی را که در دسترس داشت در کتابش جمع آورد. [۳۵]
بهترین اثری که از فهارس قدیم شیعی در اختیار ماست، فهرست نجاشی است که به نادرست به رجال شهرت یافته؛ [۳۶] و سپس فهرست شیخ طوسی. اما پیش از تألیف این دو فهرست، فهارسی از علمای شیعی وجود داشته که در زمره منابع نجاشی
چنانکه میبینیم، نخستین کس از شیعه که به تألیف فهرست پرداخت، سعد بن عبدالله اشعری (م ۲۹۹) است؛ و سالها پس از اوست که ابنندیم (م ۴۳۸) الفهرست خود را تألیف میکند؛ افزون بر آنکه فهرست ابنندیم از نظر روش با فهارس شیعی تفاوتی دارد که پیشتر از آن سخن گفتیم.
۶٫ مباحث دانش فهرست
چنانکه گفتیم، دانش فهرست [= کتابشناسی] عهدهدار ذکر نام مؤلفان و مختصری از شرح احوال آنان، عنوان کتابهای هر مؤلف، تحقیق در باب نسخههای کتاب و ارزشگذاری و عیارسنجی طرق مختلف روایت کتاب بوده است. درباره هر یک از این مباحث، توجه به نکاتی چند ضروری است:الف. میدانیم که بسیاری از کتابها عنوانهایی خاص داشتهاند، مانند: کتاب الأشربه، کتاب الإمامه، کتاب بصائر الدرجات، کتاب ثواب الأعمال، کتاب الحج، کتاب الزهد، فضل القرآن، و …؛ اما برخی از کتابها عنوانی خاص ندارند و نجاشی و شیخ طوسی در ذیل نام بسیاری از مؤلفان به ذکر عبارت «له کتاب» بسنده کردهاند. افزون بر این از برخی کتابها با عنوان اصل یاد شده، [۳۹] که در باب مفهوم آن احتمالات و بحثهای متعددی مطرح گردیده است. از بعضی کتابها نیز با عنوان النوادر یا نوادر یاد شده است. به نظر میرسد که عنوان النوادر نامی است که مؤلف بر کتاب خود نهاده است؛ اما عنوان نوادر عنوانی توصیفی ـ و نه عَلَمی ـ است که دیگران بر کتابی که احادیثی پراکنده در آن گرد آمده و مؤلف خود نامی بر آن ننهاده بود، اطلاق
کردهاند.
د. یکی از مباحث مهمی که در کتب فهارس از آن سخن میرود، بحث از طرق دستیابی به کتابها و ارزشگذاری آن طرق است. چنانکه میدانیم، نجاشی در موارد متعددی اشاره میکند که کتابها از طرق گوناگونی به وی رسیده، و تصریح میکند که «طریق کوفیین» چنین است و «طریق قمیین» چنان. [۵۷] پوشیده نیست که در برخی موارد، این اختلاف طرق نشانگر اختلاف نسخههای مختلف یک کتاب است؛ و این خود یکی از مباحثی است که در کتب فهارس بدان پرداخته شده است. نمونههای متعددی از توجه دادن به اختلاف میان نسخههای مختلف یک کتاب واحد را در رجال نجاشی میتوان دید. [۵۸] یکی از مهمترین این نمونهها، مطلبی است که نجاشی از استاد خود ابننوح، درباره اختلاف میان نسخههای مختلف کتاب حسین بن سعید و طرق دستیابی به هر یک از نسخهها نقل میکند. [۵۹]
۷٫ آمیختگی فهارس
پیش از این گفتیم که پس از تدوین کتب حدیث به دست قدمای اصحاب ما، کسب اجازه روایت کتاب از مؤلف آن رونق گرفت؛ و برای اعتبار نقل و روایت از کتاب، کسب چنین اجازهای از مؤلف یا راوی سلسله منتهی به او، ضروری شمرده شد. اما پس از فزونی گرفتن شمار کتابها، محدثان شیعی به این فکر افتادند که کتابهایی تدوین نمایند که نام کتابها و سلسله سند (طریق) روایت آنها، در آن گردآوری شود. بعدها عنوان فهرست بر این کتابها نهاده شد. نخستین فهرست شیعی که میشناسیم، از آنِ سعد بن عبدالله اشعری است؛ و پس از وی فهارسی که ـ به ترتیب تاریخی ـ، عبدالله بن جعفر حمیری، حُمید بن زیاد، ابنبطّه، ابنولید، ابنقولویه، شیخ صدوق و ابنعبدون تألیف کردند.مؤلفان فهارس در تدوین و تألیف کتاب خود، از سه منبع استفاده میکردند:الف. اجازات: برای نمونه، اگر سعد بن عبدالله اشعری در فهرست خود نوشته باشد: «محمد بن ابیعمیر؛ له کتاب النوادر، کتاب الإمامه، کتاب البداء، … أخبرنا بها ابراهیم بنهاشم عنه»، مأخذ او اجازهای است که ابراهیم بنهاشم (راوی از محمد بن ابیعمیر) به سعد بن عبدالله داده است.
ب. کتابهایی که به صورت وجاده دست آنان میرسید، اما اجازه روایت آن را از کسی دریافت نکرده بودند: در مراجعه به رجال نجاشی، موارد متعددی را مییابیم که نجاشی از کتابی یاد میکند، اما طریقی برای روایت آن ذکر نمیکند. [۶۰] این امر نشانه آن است که نجاشی نامی از این کتاب در فهارس گذشته نیافته، و از طریق اجازات نیز به آن اثر دسترسی پیدا نکرده، و آن کتاب را تنها به صورت وجاده به دست او رسیده است.
ج. فهارس پیشین: گفتیم که نجاشی، شیخ طوسی، شیخ صدوق، ابنولید و ابنقولویه در تدوین فهرستهای خود از فهارس گذشته بهره بردهاند. برای نمونه، در الفهرست شیخ طوسی بیش از چهل مورد این سلسله سند تکرار شده است که: «أخبرنا عدّه من أصحابنا عن ابیالمفضّل الشیبانی عن ابنبطّه»، و پیداست که این طریق، طریق روایت فهرست ابنبطّه است و شیخ طوسی همه مطالبی را که با این سند نقل کرده، از فهرست ابنبطّه برگرفته است. بنابراین، فهرستهای پیشین مهمترین منبع در تألیف و تدوین فهرستها بودهاند. اما اینک باید دید که پیوند میان فهرستهای گوناگون چگونه است و هر یک از فهارس بعدی تا چهاندازه از فهرستهای پیش از خود بهره بردهاند؟ از راه سلسله سندهایی که نجاشی و شیخ طوسی در فهارس خود یاد کردهاند، میتوان به نقل فهارس از یکدیگر پی برد، و از همین طریق به بازسازی فهرستهای متقدّم که اینک مفقود است پرداخت. به نمونه فرضی زیر توجه کنید:
میدانیم که حکم بن حکیم صیرفی کتابی را تألیف کرد و ابنابیعمیر این کتاب را از او دریافت کرد و اجازه روایت آن را گرفت. در طبقههای بعدی، احمد بن محمد بن خالد برقی از ابنابیعمیر و سعد بن عبدالله اشعری از برقی این کتاب را تحمل نمودند. سعد افزون بر تحمل کتاب، نام آن و طریق روایت کتاب ـ ازخود تا مؤلف ـ را در فهرست خویش درج کرد و برای نخستین بار، نام کتاب مذکور وارد فهارس گردید. میتوان حدس زد که در فهرست سعد، از حکم بن حکیم، کتاب او و طریق روایت آن چنین یاد شده بود: «حکم بن حکیم؛ له کتاب، حدّثنا احمد بن ابیعبدالله البرقی عن ابنابیعمیر عن حکم بن حکیم». پس از سعد، شاگرد او ابنولید به تدوین فهرست خود پرداخت؛ و از آنجا که ابنولید شاگرد سعد بود و اجازه روایت همه آثار او را ـ از جمله فهرست سعد و اجازه روایت همگی کتبی در فهرست سعد یاد شده بود ـ از او داشت، این مطلب را از فهرست سعد در فهرست خود نقل کرد و بدین ترتیب پس از سعد خود ابنولید نیز در طریق روایت کتاب قرار گرفت. بنابراین، میتوان احتمال داد که در فهرست ابنولید، از حکم بن حکیم، کتاب او و طریق روایت آن چنین یاد شده بود: «حکم بن حکیم؛ له کتاب، حدّثنا سعد بن عبدالله عن احمد بن ابیعبدالله البرقی عن ابنابیعمیر عن حکم بن حکیم». همین امر درباره شاگرد ابنولید، یعنی شیخ صدوق، نیز صورت گرفت، و از این رو میتوان احتمال داد که در ذیل نام حکم بن حکیم در فهرست صدوق چنین آمده بود: «حکم بن حکیم؛ له کتاب، حدّثنا ابنالولید عن سعد بن عبدالله عن احمد بن ابیعبدالله البرقی عن ابنابیعمیر عن حکم بن حکیم». هنگامی که نجاشی به تألیف فهرست خود میپرداخت، نام حکم بن حکیم و طریق روایت کتاب او را از فهرست صدوق ـ که به یک واسطه آن را از مؤلفش تحمل کرده بود ـ نقل کرد و تنها نام صدوق را به آغاز سند افزود؛ و بدین گونه در فهرست خود چنین نوشت: «حکم بن حکیم؛ له کتاب،… أخبرنا بکتابه محمد بن علی بن الحسین عن ابنالولید عن سعد ـ والحمیری ـ عن احمد بن ابیعبدالله البرقی عن ابنابیعمیر عن حکم بن حکیم». [۶۱] اینک که با ذکر مثال مذکور به ارتباط میان فهارس توجه یافتیم، به پیوند میان فهرستهای گوناگون با یکدیگر میپردازیم:
یک. سلسله سندهای زیر گویای پیوند میان فهرست ابنولید با فهرست سعد است:
«له کتاب نوادر، أخبرناه علی بن احمد قال: حدّثنا محمد بن الحسن بن الولید عن سعد …». [۶۲]
«له کتاب … و رواه أیضاً ابنالولید عن سعد …». [۶۳]
«له مسائل و له کتاب، أخبرنا بذلک ابنابیجید عن محمد بن الحسن بن الولید عن سعد …». [۶۴]
«له کتب، أخبرنا بجمیع کتبه و روایاته ابنابیجید عن ابن الولید عن سعد …». [۶۵]
دو. سلسله سندهای زیر گویای پیوند میان فهرست ابنولید با فهرست حمیری است:
«له کتاب نوادر، أخبرناه علی بن احمد قال: حدّثنا محمد بن الحسن بن الولید عن … والحمیری …». [۶۶]
«له کتاب … أخبرنا علی بن احمد قال: حدّثنا محمد بن الحسن بن الولید قال: حدّثنا … والحمیری …». [۶۷]
«له کتب، أخبرنا به ابنابیجید القمی عن ابنالولید عن … الحمیری …». [۶۸]
«له کتاب، وأخبرنا به جماعه عن محمد بن علی بن الحسین بن بابویه عن أبیه و محمد بن الحسن بن الولید عن … والحمیری …». [۶۹]
سه. سلسله سندهای زیر گویای پیوند میان فهرست صدوق با فهارس ابنولید و سعد است:
«له کتاب … أخبرنا بکتابه محمد بن علی بن الحسین عن ابنالولید عن سعد …». [۷۰]
«وأخبرنا بها عده من أصحابنا عن محمد بن علی بن الحسین عن ابیه و محمد بن الحسن ابنالولید … عن سعد …». [۷۱]
«له کتاب … ورواه لنا عدّه من أصحابنا عن احمد بن محمد بن الحسن بن الولید عن أبیه عن سعد بن عبدالله …». [۷۲]
چهار. سلسله سندهای زیر گویای پیوند میان فهرست صدوق با فهارس ابنولید و حمیری است:
«له اصل، … أخبرنا به الشیخ المفید ـ رحمه الله ـ و الحسین بن عبیدالله عن محمد بن علی بن الحسین بن بابویه عن ابیه و محمد بن الحسن بن الولید … و الحمیری…». [۷۳]
پنج. سلسله سندهای زیر گویای پیوند میان فهرست صدوق با فهرست سعد است:
«له مسائل، أخبرنا بها عدّه من أصحابنا عن محمد بن علی بن الحسین بن بابویه عن ابیه عن سعد …». [۷۴]
«و رواه ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه عن ابیه عن سعد …». [۷۵]
«له کتاب، أخبرنا به الشیخ المفید ـ رحمه الله ـ و الحسین بن عبیدالله عن ابیجعفر بن بابویه عن ابیه عن سعد …». [۷۶]
شش. سلسله سندهای زیر گویای پیوند میان فهرست صدوق با فهرست حمیری است:
«له کتاب قضایا امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ، أخبرنا به جماعه، منهم: محمد بن محمد بن النعمان والحسین بن عبیدالله وجعفر بن الحسین بن حسکه القمی عن ابنبابویه عن ابیه … عن … و الحمیری …». [۷۷]
«له کتاب، أخبرنا به جماعه عن ابیجعفر بن بابویه عن ابیه … عن …الحمیری … ». [۷۸]
هفت. سلسله سندهای زیر گویای پیوند میان فهرست صدوق با فهرست ابنولید است:
«أخبرنا ابننوح، قال: حدّثنا محمد بن علی بن الحسین عن ابنالولید …». [۷۹]
«له اصل، أخبرنا به الشیخ ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان المفید والحسین بن عبیدالله عن ابیجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه عن محمد بن الحسن بن الولید …». [۸۰]
«له اصل، … أخبرنا به الشیخ ابوعبدالله المفید ـ رضی الله عنه ـ والحسین بن عبیدالله عن ابیجعفر محمدبن علی بن الحسین بن بابویه عن محمدبن الحسن بن
الولید … ». [۸۱]
«له کتاب، … أخبرنا به عدّه من اصحابنا عن محمد بن علی بن الحسین عن محمد بن الحسن بن الولید …». [۸۲]
«له کتاب یعدّ فی الاصول، … أخبرنا به جماعه عن محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی عن محمد بن الحسن بن الولید …». [۸۳]
هشت. سلسله سندهای زیر گویای پیوند میان فهرست ابنولید با فهرست حمیری است:
«له کتاب صفه النبی، اخبرنا به ابنابیجید عن محمد بن الحسن بن الولید عن … و الحمیری …». [۸۴]
«له کتاب، … واخبرنا به ابنابیجید عن ابنالولید عن … و الحمیری …». [۸۵]
نه. سلسله سندهای زیر گویای پیوند میان فهرست ابنولید با فهرست سعد است:
«له اصل، اخبرنا به الشیخ المفید ـ رحمه الله ـ و الحسین بن عبیدالله عن محمد بن علی بن الحسین بن بابویه عن ابیه و محمد بن الحسن بن الولید عن … و سعد …». [۸۶]
«کتاب الإستطاعه والجبر، اخبرنا به ابنابیجید عن ابنالولید عن سعد …». [۸۷]
کوشش ما در بازیابی فهارس هشتگانه از فهرستهای نجاشی و شیخ طوسی (بر اساس گردآوری مواردی که احتمال دادهایم از هر یک از آن فهارس اخذ شده باشد)، اطلاعات زیر را در باب میزان بهرهوری هر یک از آنان از هشت فهرستِ پیش از خود به دست میدهد:
فهرست سعد بن عبدالله اشعری: [۸۸] مواردی که شیخ طوسی و نجاشی هر دو نقل کردهاند: ۱۸ مورد؛ مواردی که تنها شیخ طوسی نقل کرده است: ۷۲ مورد؛ مواردی که تنها نجاشی نقل کرده است: ۳۱ مورد.
فهرست عبدالله بن جعفر حمیری: [۸۹] مواردی که شیخ طوسی و نجاشی هر دو نقل کردهاند: ۲۷ مورد؛ مواردی که تنها شیخ طوسی نقل کرده است: ۶۲ مورد؛ مواردی که تنها نجاشی نقل کرده است: ۵۹ مورد.
فهرست حمید بن زیاد: [۹۰] مواردی که شیخ طوسی و نجاشی هر دو نقل کردهاند: ۸۵ مورد؛ مواردی که تنها شیخ طوسی نقل کرده است: ۱۵۸ مورد؛ مواردی که تنها نجاشی نقل کرده است: ۷۶ مورد.
فهرست محمد بن جعفر بن بطّه: [۹۱] مواردی که شیخ طوسی و نجاشی هر دو نقل کردهاند: ۸۷ مورد؛ مواردی که تنها شیخ طوسی نقل کرده است: ۱۳۷ مورد؛ مواردی که تنها نجاشی نقل کرده است: ۳۹ مورد.
فهرست محمد بن حسن بن ولید: [۹۲] مواردی که شیخ طوسی و نجاشی هر دو نقل کردهاند: ۴۵ مورد؛ مواردی که تنها شیخ طوسی نقل کرده است: ۱۷۷ مورد؛ مواردی که تنها نجاشی نقل کرده است: ۳۲ مورد.
فهرست جعفر بن محمد بن قولویه: [۹۳] مواردی که شیخ طوسی و نجاشی هر دو نقل کردهاند: ۴ مورد؛ مواردی که تنها شیخ طوسی نقل کرده است: یک مورد؛ مواردی که تنها نجاشی نقل کرده است: ۳۵ مورد.
فهرست شیخ صدوق: [۹۴] مواردی که شیخ طوسی و نجاشی هر دو نقل کردهاند:
۲ مورد؛ مواردی که تنها شیخ طوسی نقل کرده است: ۱۰۰ مورد؛ مواردی که تنها نجاشی نقل کرده است: ۴ مورد.
فهرست احمد بن عبدون: [۹۵] مواردی که شیخ طوسی و نجاشی هر دو نقل کردهاند: ۸
مورد؛ مواردی که تنها شیخ طوسی نقل کرده است: ۵۰ مورد؛ مواردی که تنها نجاشی نقل کرده است: ۴۱ مورد.
تفصیل منقولات و مستندات آن را باید در متن بازسازیشده هریک از فهارس و حواشی ما بر آنها دید.
پس از آنکه به احیای فهارس مفقود هشتگانه پرداختیم، به موارد متعددی برخوردیم که یک مؤلف واحد با عناوین مختلفی معرفی شده، و از همین رو علمای رجالی به تفاوت عناوین و دوگانگی آنها حکم کردهاند، حال آنکه این عناوین متعدد متعلق به یکتناند. در اینجا ده نمونه را ذکر میکنیم که احیای فهارس این نکته را آشکار ساخته است:یک. میان علمای رجال درباره اینکه آیا «عیسی بن عبدالله الهاشمی» همان «عیسی بن عبدالله العمری» است یا نه، گفتگوست. شیخ طوسی در الفهرست دو عنوان جداگانه به او اختصاص داده؛ [۹۶] و آیتالله خویی با استناد به نوشته شیخ طوسی این عناوین را متعلق به دو مؤلف جداگانه دانسته، و چنین استنباط کرده که مراد از «العمری» عیسی بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی (ع) بن ابیطالب است که نجاشی در کتاب خود از او نام برده، و مقصود از «الهاشمی» عیسی بن عبدالله بن علی بن عمر بن علی (ع) بن حسین (ع) بن علی (ع) است. [۹۷] از سوی دیگر، اردبیلی [۹۸] و وحید بهبهانی [۹۹] قائل به اتحاد این دو عنواناند و آنها را متعلق به یک تن میدانند. حقیقت نیز همین است که این دو عنوان به یک تن بازمیگردند، همانگونه که نجاشی تنها یکی از این دو عنوان (عیسی بن عبدالله بن محمد) را در کتاب خود آورده است. [۱۰۰] اما علت آنکه هر دو عنوان به طور جداگانه در الفهرست شیخ طوسی درج شده، به تعدّد مصادر شیخ طوسی برمیگردد. چنانکه پیداست، شیخ طوسی یک بار به فهرست ابنولید مراجعه کرده و عنوان «عیسی بن عبدالله الهاشمی» را از آن در کتاب خود نقل کرده، و بار دیگر به فهرست حمیری مراجعه نموده و عنوان «عیسی بن عبدالله بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی» را به نقل از آن در کتاب خود درج کرده است.دو. نجاشی در کتاب خود عناوین «احمد بن ابیبشر السرّاج» و «احمد بن محمد ابوبشر السرّاج» را به صورت دو مدخل جداگانه آورده است. [۱۰۱] اما حقیقت آن است که این دو عنوان به یک تن تعلق دارند، و نجاشی یک عنوان را به نقل از فهرست حُمید بن زیاد و عنوان دیگر را به نقل از فهرست حمیری در کتاب خود درج کرده است.
سه. شیخ طوسی در فهرست خود، «عبدالله بن ابراهیم الانصاری» و «عبدالله بن ابراهیم الغفاری» را به صورت عناوینی جداگانه آورده است. [۱۰۲] اما نجاشی تنها عنوان «عبدالله بن ابراهیم بن ابیعمرو الغفاری» را یاد کرده، و تصریح نموده است که این فرد گاهی «الغفاری»، گاهی «الانصاری» [و گاهی «المُزَنی»] خوانده میشود. [۱۰۳] حق با نجاشی است، و شیخ طوسی عنوان «عبدالله بن ابراهیم الانصاری» را از فهرست حمیری برگرفته، و عنوان «عبدالله بن ابراهیم الغفاری» را از فهرست ابنولید، حال آنکه این هر دو عنوان به یک تن برمیگردند.
شش. شیخ طوسی در فهرست خود عنوان «محمد بن فضیل» را یاد کرده و طریق روایت خود از کتاب او را از فهرست حُمید بن زیاد نقل نموده، [۱۱۰] و بار دیگر عنوان «محمد بن فضیل الأزرق» را ذکر کرده و طریق روایت خود از کتاب او را از فهارس سعد و حمیری نقل کرده است. [۱۱۱] آیتالله خویی احتمال داده است که این دو عنوان به یک فرد بازمیگردند و محتمل دانسته که شاید این تعدد عناوین تکراری از قلم شیخ است که به سهو صورت گرفته است. [۱۱۲] اما باید گفت که این تعدد عناوین به دلیل تعدد مصادر شیخ طوسی و اختلاف آنها با یکدیگر است.
هفت. آیتالله خویی معتقد است که «الحسین بن احمد» و «الحسین بن احمد المنقری» دو تن هستند، [۱۱۳] زیرا شیخ طوسی آنها را به صورت دو عنوان جداگانه در الفهرست آورده است. [۱۱۴] اما به روشنی پیداست که این دو عنوان متعلق به یک تن است و تکرار آنها در الفهرست از تعدد مصادر شیخ طوسی نشأت میگیرد؛ بدینگونه که که شیخ عنوان «الحسین بن احمد المنقری» را از فهرست حُمید بن زیاد و عنوان «الحسین بن احمد» را از فهرست ابنبطّه برگرفته و در کتاب خود درج کرده است.
هشت. شیخ طوسی در فهرست خود عناوین «عبدالله بن یحیی» و «یحیی بن عبدالله الکاهلی» را به صورت جداگانه در الفهرست آورده است. [۱۱۵] اما حقیقت این است که این دو عنوان به یک فرد بازمیگردد و تعدد عناوین برای یک فرد به سبب اختلاف مصادر شیخ طوسی است؛ بدین گونه که یک عنوان از فهرست ابنولید و عنوان دیگر از فهرست ابنبطّه اخذ شده است.
نه. بر سر این نکته بحث است که آیا دو مؤلف با نام «اسماعیل بن ابان» وجود داشتهاند یا نه؟ شیخ طوسی در الفهرست دو مدخل را ـ بااندکی فاصله ـ به این نام اختصاص داده؛ [۱۱۶] و آیتالله خویی بر همین اساس به وجود دو مؤلف با این نام حکم کرده است. [۱۱۷] اما تحقیق بیشتر، نشان میدهد که این دو عنوان به یک تن بازمیگردد و تعدد عناوین در الفهرست، نشأتگرفته از مصادر مختلف شیخ طوسی (فهرست حمید بن زیاد و فهرست ابنولید) است.
ده. آیا «محمد بن علی الصیرفی» همان «محمد بن علی بن ابراهیم القرشی، ابیسُمَینه» است؟ شیخ طوسی در الفهرست این دو عنوان را به صورت جداگانه آورده است. [۱۱۸] شیخ طوسی عنوان «محمد بن علی الصیرفی» را از فهرست حُمید بن زیاد در کتاب خود درج کرده؛ اما نجاشی تنها عنوان «محمدبنعلی بن ابراهیم القرشی» ـ به نقل از فهرست ابنولید ـ در کتابش آورده است. [۱۱۹] به نظر میرسد که تعدد عناوین در الفهرست، از آن روست که شیخ طوسی به تنظیم نهایی کتاب خود توفیق نیافته، و چون در مسودّه کتاب او دو عنوان ـ به نقل از دو مصدر متفاوت ـ وجود داشته، این عناوین دوگانه همچنان باقی مانده است.
۹٫ نمونهای از تحلیل نسخههای یک متن کهن حدیث شیعه
در اینجا به عنوان نمونه، به تحلیل نسخهشناسی یک اثر کهن حدیث شیعه میپردازیم. این متن، آداب امیرالمؤمنین قاسم بن یحیی راشدی (در قرن دوم) است که اثری مشهور و معروف در میان شیعه بوده و قدمای اصحاب ما، مانند: صفار قمی، احمد بن محمد بن عیسی اشعری، برقی، کلینی، ابنولید، صدوق، نجاشی و شیخ طوسی، آن را پذیرفته و بر احادیث آن اعتماد کردهاند.
بر اساس اسناد روایاتی از این کتاب که در منابع حدیثی بعدی نقل شده، برای روایت نسخههای مشهور و رایج این کتاب، پنج طبقه ـ به ترتیب تاریخی ـ میتوان در نظر گرفت:
طبقه اول: در طبقه نخست، سه تن از بزرگان شیعه این اثر را از مؤلف آن نقل کرده، اجازه روایت آن را از او گرفته، و به استنساخ آن پرداختهاند:
[۱] احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی؛ که ما از نسخه او با عنوان نسخه اشعری یاد میکنیم؛[۲] محمد بن عیسی یقطینی بغدادی؛ که ما از نسخه او با عنوان نسخه یقطینی یاد میکنیم؛
[۳] محمد بن خالد برقی؛ که ما از نسخه او با عنوان نسخه برقی یاد میکنیم.
بنابراین، نسخههای مشهور آداب امیرالمؤمنین سه تاست: نسخه اشعری، نسخه یقطینی، نسخه برقی.
طبقه دوم: در این طبقه، چند گروه به نقل نسخههای مختلف کتاب پرداختهاند:
[۱] سعد بن عبدالله اشعری و جمعی از اصحاب (صفار، محمد بن یحیی، علی بن موسی کمیذانی، داود بن کوره، احمد بن ادریس، علی بن ابراهیم بنهاشم)، که نسخه اشعری را نقل کردهاند.
طبقه سوم: در این طبقه، افراد گوناگون به نقل نسخههای مختلف کتاب پرداختهاند:
[۱] کلینی نسخه برقی را از طریق «عدّه من اصحابنا» و نسخه اشعری را نیز از طریق «عدّه من اصحابنا» نقل کرده است.[۲] ابنولید هر سه نسخه (اشعری، یقطینی، برقی) را از طریق «صفار» نقل کرده است.
[۳] محمد بن علی (ماجیلویه) نسخه یقطینی را از طریق عمویش محمد بن ابیالقاسم نقل کرده است.
[۴] احمد بن ادریس نسخه یقطینی را از طریق محمد بن احمد بن یحیی نقل کرده است.
[۵] علی بن بابویه نسخه یقطینی را از طریق سعد و حمیری، و نسخه برقی را از طریق سعد و صفار، و نسخه اشعری را از طریق سعد نقل کرده است.
[۶] ابوالمفضّل شیبانی نسخه برقی را از طریق ابنبطّه نقل کرده است.
[۷] ابنابیجید نسخه اشعری را از طریق «ابنولید از صفار»، و نسخه یقطینی را از طریق «ابنولید از محمد بن یحیی و احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن یحیی» نقل کرده است.
[۸] احمد بن محمد بن یحیی نسخه یقطینی را از طریق «پدرش از محمد بن احمد بن یحیی» نقل کرده است.
[۹] حسن بن حمزه نسخه یقطینی را از طریق «احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن یحیی» نقل کرده است.
[۱۰] محمد بن حسین بزوفری نسخه یقطینی را از طریق «احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن یحیی» نقل کرده است.
طبقه چهارم: در این طبقه نیز افراد گوناگون از طرق مختلف به نقل نسخههای کتاب پرداختهاند:
[۱] شیخ صدوق نسخه برقی را از طریق «پدرش از سعد» و از طریق «ابنولید از صفار»، و نسخه اشعری را از طریق «پدرش از سعد»، و نسخه یقطینی را از طرق «ابنولید از صفار» و «ابنبابویه از سعد» و «محمد بن علی از محمد بن ابیالقاسم (ماجیلویه)» نقل کرده است.[۲] حسین بن علی بن سفیان نسخه یقطینی را از طریق «احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن یحیی» نقل کرده است.
[۳] جمعی از اصحاب نسخه برقی را از طریق «ابوالمفضّل شیبانی از ابنبطّه» نقل کردهاند.
[۴] شیخ مفید نسخه یقطینی را از طریق «محمد بن سفیان از احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن یحیی» و از طریق «حسن بن حمزه از احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن یحیی» نقل کرده است
[۵] ابنغضائری نسخه یقطینی را از طریق «محمد بن سفیان از احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن یحیی» و از طریق «احمد بن محمد بن یحیی از پدرش محمد بن یحیی» و از طریق «حسن بن حمزه از احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن یحیی» نقل کرده است.
[۶] احمد بن عبدون نسخه یقطینی را از طریق «محمد بن سفیان از احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن یحیی» و از طریق «حسن بن حمزه از احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن یحیی» نقل کرده است.
[۷] محمد بن علی بن ابیقره، به إسناد خود کتاب آداب امیرالمؤمنین را نقل کرده است. [۱۲۰]
طبقه پنجم: در این طبقه نیز افراد گوناگون از طرق مختلف به نقل نسخههای کتاب پرداختهاند:
[۱] شیخ طوسی نسخه برقی را از طریق «جماعتی از ابوالمفضّل شیبانی از ابن بطّه» و نسخه اشعری را از طریق «ابنابیجید از ابنولید از صفار» و نسخه یقطینی را از طریق «محمد بن احمد بن یحیی» نقل کرده است.
[۲] نجاشی نسخه یقطینی را از طریق «حسین بن علی بن سفیان از احمد بن ادریس از محمد بن احمد بن عیسی» نقل کرده است. [۱۲۱]
[۳] علی بن محمد معاذی نسخه برقی را از طریق «شیخ صدوق از ابنولید از صفار» نقل کرده است. [۱۲۲]
سوای سه نسخه اصلی (نسخه اشعری، نسخه یقطینی، نسخه برقی)، سه نسخه غیرمشهور نیز از آداب امیرالمؤمنین وجود داشته است:
یک. نسخه سلمه بن الخطاب؛ که صفار در بصائر الدرجات دو حدیث را از آن نقل میکند. [۱۲۳]
دو. نسخه ابراهیم بن اسحاق؛ که شیخ صدوق یک حدیث را از آن نقل میکند. [۱۲۴]
سه. نسخه ابراهیم بنهاشم؛ که شیخ صدوق یک حدیث را از آن نقل میکند. [۱۲۵]
این سه نسخه مشهور نبودهاند و در کتب حدیث و فهارس شیعه ذکری از آنها نیست.
حاصل آنکه نسخههای مشهور آداب امیرالمؤمنین در فهارس شیعی (فهرستهای ابنولید، ابنبطّه، نجاشی و شیخ طوسی) یاد شده و در میان طبقات گوناگون ـ در ادوار مختلف ـ مشهور بوده است. این امر گویای اعتماد اصحاب بر این کتاب است که خود نشاندهنده وجود قرائنی نزد آنان است که به قبول این کتاب انجامیده است.
اینک بجاست که از منظری دیگر، یعنی منشاء مکانی نسخهها و سیر آنها در مراکز حدیثی، به تحلیل نسخههای کتاب آداب بپردازیم. سه نسخه مشهور کتاب را از نظر مکانی و سیر آن در حوزههای حدیثی شهرهای گوناگون، میتوان به صورت زیر تحلیل کرد:
[۱] نسخه یقطینی، بغدادی است؛ و اصحاب مکتب قم مانند صفار، ماجیلویه، سعد و محمد بن احمد بن یحیی آن را از محمد بن عیسی یقطینی تحمل کرده، و سپس به قم آوردهاند. در قم، محمد بن علی بن ماجیلویه، ابنولید، ابنبابویه و احمد بن ادریس این نسخه را نزد طبقه پیشین تحمل کردند. در این طبقه، این تنها قمیان بودند که نسخه یقطینی را نقل میکردند؛ اما پس از این حسین بن سفیان بزوفری با احمد بن ادریس ملاقات نمود و نسخه یقطینی را از او تحمل کرد. از این زمان به بعد، نسخه یقطینی از سوی بزوفری ـ و به واسطه مکتب قم ـ دیگر بار به مکتب بغداد انتقال یافت. از سوی دیگر، شیخ صدوق نیز این نسخه را از پدرش، ابنولید و ماجیلویه روایت میکرد. بدین گونه، در این طبقه، نسخه یقطینی در قم و بغداد مشهور بود. [۲] نسخه اشعری، قمی است؛ و اصحاب مکتب قم مانند صفار، سعد و دیگران، آن را تحمل کردند و در طبقه بعد علی بن بابویه، ابنولید و کلینی آن را نقل نمودند. در طبقه بعد، شیخ صدوق این نسخه را از پدرش و ابنولید و ماجیلویه نقل میکرد، همان گونه که ابن ابیجید اجازه این نسخه را از ابنولید دریافت نمود. در طبقه بعد، شیخ طوسی این نسخه را از ابنابیجید روایت کرد؛ و در این طبقه اصحاب مکتب قم و بغداد به روایت آن پرداختند. [۳] نسخه برقی نیز قمی است؛ و کسانی مانند صفار، احمد بن محمد بنخالد، ابنبطّه و جمعی دیگر از اصحاب که همگی اهل قم هستند، این نسخه
را تحمل و نقل کردند. پس از آنکه این نسخه از طریق ابوالمفضّل شیبانی به مکتب بغداد راه یافت، گروهی از مشایخِ شیخ طوسی آن را نزد ابوالمفضّل تحمل کردند؛ همانگونه که از سوی دیگر شیخ صدوق این نسخه را از پدرش و ابنولید نقل میکرد.
با توجه به آنچه گذشت، میتوان گفت که در طبقه نخست، دو نسخه اشعری و برقی، قمی هستند و نسخه یقطینی، بغدادی است. در طبقه دوم همگی نسخهها قمی هستند؛ و در طبقه سوم هر سه نسخه به بغداد منتقل میشوند.
[۱]. آداب امیرالمؤمنین، ص ۲۵ ـ ۳۳٫ آداب امیرالمؤمنین اثری است حدیثی از قاسم بن یحیی راشدی (قرن دوم) که چهارصد ادب از آداب را از زبان امیرمؤمنان علی (ع) بیان میکند. این اثر، که متن نسبتاً کاملی از آن در خصال صدوق و تحف العقول درج شده، با تحقیق مهدی خدامیان آرانی منتشر شده است (قم، دارالحدیث، ۱۳۸۵ ش). محقق متن در تحقیق اثر، از رهنمودهای آیتالله سید احمد مددی بهره برده، و بر همین اساس چند نسخه کهنتر از خصال را اساس ضبط نص قرار داده و در پانوشتها، برای هر فقره از متن چهار نوع حاشیه آورده است: در حاشیه نخست به اختلاف نسخههای خصال میپردازد؛ در حاشیه دوم مصادر حدیثییی را که این فقره در آن آمده یاد میکند؛ در حاشیه سوم نشانی کتب فقهی مهم (اعم از متقدم و متأخر) را که در آنها به احادیث کتاب آداب استناد شده میآورد؛ و در حاشیه چهارم نشانی احادیثی را ذکر میکند که هرچند متن آنها متفاوت با احادیث کتاب است، مضمون آنها مؤید احادیث آن است. البته شایان یادآوری است که حاشیههای نوع اول، سوم و چهارم، لزوماً در ذیل هر فقره (= حدیث) نیامدهاند. در باب عنوان کتاب به نکتهای نیز باید اشاره کرد، و آن اینکه بر خلاف نظر محقق کتاب (ص ۲۳، پانوشت ۲) که «ادب امیرالمؤمنین» را در نسخه المحاسن به احتمال تصحیف «آداب امیرالمؤمنین» دانسته، لفظ «ادب» در المحاسن در معنای جنسِ ادب به کار رفته و به احتمال بسیار ضبطی اصیلتر و کهنتر از «آداب» است؛ چنانکه در عنوان برخی از متون دیگر نیز لفظ «ادب» در نسخههای متأخر آنها به نادرست به «آداب» تغییر یافته است (نک: «الجواد قد یکبو»، ص ۱۲۴۷ ـ ۱۲۴۸).
[۲]. مترجم در چند مورد معدود پانوشتهایی افزوده که از پینوشتهای مؤلف مقاله متمایز گردیده است. افزودههای محدود داخل کروشه نیز از مترجم است. وظیفه خود میدانم که همینجا از نویسنده ارجمند مقاله که مقدمه خود بر طرح «بازسازی فهارس هشتگانه شیعی» را پیش از انتشار، برای ترجمه و نشر در این مجموعه در اختیار نهاد و از این طریق بر غنای این مجموعه افزود، سپاسگزاری کنم.
[۳]. رجال نجاشی، ص ۲۴۳ (ش ۶۴۰).
[۴]. تهذیب الاحکام، ج ۱۰، «مشیخه»، ص ۸۸٫
[۵]. نک: ذیل نام هر یک از آنان در رجال نجاشی و فهرست طوسی که به عنوان اصحاب مکتب قم معرفی شدهاند (نک: رجال نجاشی، ص ۱۷۶ [ش ۴۶۷]، ص ۲۱۹ [ش ۵۷۳]، ص ۳۷۲ [ش ۱۰۱۹]، ص ۳۸۳ [ش ۱۰۴۲] و الفهرست، ص ۹۱ (ش ۱۴۱)؛ رجال نجاشی، ۳۸۹ [ش ۱۰۴۹]).
[۶]. نک: مسند احمد، ج ۲، ص ۲۳۸؛ صحیح بخاری، ج ۳، ص ۹۵، ج ۸، ص ۳۸؛ صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۱۰؛ که سخن پیامبر (ص) درپاسخ به درخواست أبوشاه را نقل میکنند که: «اکتبوا لأبیشاه». نیز: مجمع الزوائد (ج ۱، ص ۱۵۲) که روایت مرفوع ابنعمر از پیامبر را نقل میکند که: «قیّدو العلم بالکتاب»؛ نیز: سنن الترمذی، ج ۴، ص ۱۴۶، که سخن پیامبر (ص) در پاسخ کسی که از ضعف حافظه شکایت داشت نقل میکند که: «استعن بیمینک».
[۷]. تذکره الحفاظ، ج ۱، ص ۳٫
[۸]. الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۱۸۸٫
[۹]. کنز العمال، ج ۱۰، ص ۲۹۲٫
[۱۰]. بصائر الدرجات، ص ۱۴۹٫
[۱۱]. الکافی، ج ۷، ص ۹۵٫
[۱۲]. بصائر الدرجات، ص ۳۱۹٫
[۱۳]. نک: صحیح بخاری، ج ۱، ص ۳۶، ج ۸، ص ۴۵٫
[۱۴]. نک: الکافی، ج ۱، ص ۲۳۹، ۲۴۱؛ بصائر الدرجات، ص ۱۶۲٫
[۱۵]. نجاشی این کتاب را به ابورافع نسبت داده (رجال نجاشی، ص ۴، ش ۱)، اما شیخ طوسی آن را از فرزند وی عبیدالله دانسته است (الفهرست، ص ۱۷۴، ش ۴۶۷). ظاهراً این کتاب در اصل از ابورافع بوده اما فرزندش آن را به صورت یک کتاب جمع و تدوین کرده، و از این رو گاه به پدر و گاه به پسر نسبت داده میشود.
[۱۶]. نک: رجال نجاشی، ص ۷، ش ۳٫ ظاهراً روایت مفصلی که در باب آداب صدقه در الکافی (ج ۳، ص ۵۳۴) از زمعه بن سبیع نقل شده، برگرفته از همین کتاب است و «زمعه» تصحیف «ربیعه» است [و یا به عکس]. بنابراین بخشی از کتاب ربیعه از طریق کلینی به دست ما رسیده است. دلیل این ادعا که روایت منقول در کافی برگرفته از همین کتاب است آن است که راوی از ربیعه در سند مذکور در کافی و رجال نجاشی یکی است (محمد بن مقرن)، و در روایت کافی نیز تصریح شده که حضرت امیر (ع) این مطلب را به خط خود، در نامهای به ربیعه هنگامی که او را به جمعآوری صدقات فرستاده بود، نوشت.
[۱۷]. الکافی، ج ۱، ص ۵۲٫
[۱۸]. همانجا.
[۱۹]. نک: رجال نجاشی، ص ۲۳۱ (ش ۶۱۲). نجاشی این کتاب را نخستین کتابِ «مصنّفِ» شیعیان توصیف میکند.
[۲۰]. عمر بن عبدالعزیز در فرمانی کلی چنین نوشت: «انظروا حدیث رسولالله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فاجمعوه، فإنی أخاف دروس العلم و ذهاب العلماء» (ذکر اخبار إصفهان، ج ۱، ص ۳۱۲؛ فتح الباری، ج ۱، ص ۱۷۴). نخستین کسی که در میان اهل سنت به تدوین حدیث پرداخت، ابنشهاب زهری بود که به دستور عمر بن عبدالعزیز به این کار روی آورد (فتح الباری، ج ۱، ص ۱۸۵).
[۲۱]. به تعبیری دیگر میتوان گفت: نسخه حمّاد از کتاب حلبی از طریق محمد بن ابیعمیر.
[۲۲]. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲٫
[۲۳]. همان، ج ۱، ص ۱٫
[۲۴]. کامل الزیارات، ص ۲۰٫
[۲۵]. نک: همان، ص ۲۰۶، ۴۷۰٫
[۲۶]. نک: رجال نجاشی، ص ۲۰۷ (ش ۵۵۰).
[۲۷]. آری، در میراث شیعی روایاتی نیز هست که در اساس به صورت شفاهی نقل شده و در کتاب خاصی وجود نداشته است، اما چنانکه گفتیم غالب روایات شیعی در کتابها ثبت میشده است.
[۲۸]. برای نمونه، نک: رجال نجاشی، ص ۵۰ (ش ۱۰۷ و ۱۰۹)، ص ۵۲ (ش ۱۱۶).
[۲۹]. همان، ص ۶۰٫
[۳۰]. همان، ص ۵۹٫
[۳۱]. رجال نجاشی، ص ۳۹ ـ ۴۰٫
[۳۲]. همان، ص ۳۲۸٫
[۳۳]. اختیار معرفه الرجال، ص ۵۰۷٫
[۳۴]. رجال نجاشی، ص ۳۲۸ (ش ۸۸۸).
[۳۶]. نجاشی در کتاب خود به مباحث توثیق و تضعیف راویان نیز توجه داشته، اما روش کتاب او روش کتب فهارس است و نه کتب رجال. به همین دلیل است که وی از راویانی که اثری را تألیف و تدوین نکردهاند، در کتاب خود یاد نمیکند. ما در نوشتار حاضر، به ذکر عنوان مشهور ـ برای سهولت مراجعه ـ بسنده کردهایم.
[۳۷]. نک: رجال نجاشی، ص ۱۵، ۴۸، ۲۴۴، ۳۰۴٫
[۳۸]. نک: تهذیب الاحکام، ج ۱۰، «مشیخه»، ص ۸۸؛ الاستبصار، ج ۴، ص ۳۴۲؛ نیز: الفهرست، ص ۳۱٫
[۳۹]. نجاشی تنها در هفت مورد عنوان «اصل» را به کار برده است (نک: رجال نجاشی، ص ۵۱، [ش ۱۱۳]، ص ۱۰۳ [ش ۲۵۶]، ص ۱۰۴ [ش ۲۶۰ و ۲۶۱]، ص ۱۰۶ [ش ۲۶۷]، ص ۲۲۶ [ش ۵۹۲]،
ص ۲۲۷ [ش ۵۹۶]، ص ۴۲۵ [ش ۱۱۴۲])؛ اما شیخ طوسی در الفهرست بیش از پنجاه بار عبارت «له اصل» را برای مؤلفان ذکر کرده است.
[۴۰]. برای نمونه، نک: رجال نجاشی، ص ۲۰ (ش ۲۴)، ص ۲۲ (ش ۳۲)، ص ۳۰ (ش ۶۳)، ص ۷۱
(ش ۱۷۰)، ص ۹۸ (ش ۲۴۳ و ۲۴۵)، ص ۱۹۴ (ش ۵۱۷)، ص ۱۸۱ (ش ۴۷۷)، و … .
[۴۱]. برای نمونه، نک: همان، ص ۷۱ (ش ۱۶۹)، ص ۷۲ (ش ۱۷۳)، ص ۱۴۸ (ش ۳۸۳ و ۳۸۴)،
ص ۱۵۰ (ش ۳۹۲)، و … .
[۴۲]. نک: همان، ص ۲۱ (ش ۲۸)، ص ۳۱۷ (ش ۸۷۱).
[۴۳]. نک: همان، ص ۱۱۸ (ش ۳۰۲). [نیز نگاه کنید به تعبیر نجاشی (رجال نجاشی، ص ۲۳۱) درباره روایت کتاب حلبی: «وقد روی هذا الکتاب خلق من عبیدالله والطرق الیه کثیره»، که گویای جایگاه و شهرت ویژه کتاب حلبی نزد شیعیان است (مترجم)].
[۴۴]. نک: همان، ص ۹۱ (ش ۲۲۶).
[۴۵]. نک: همان، ص ۳۸۲ (ش ۱۰۱۹).
[۴۶]. نک: همان، ص ۹۱ (ش ۲۲۶).
[۴۷]. نک: همان، ص ۴۰ (ش ۸۱)، ص ۲۰۴ (ش ۵۴۴).
[۴۸]. نک: همان، ص ۳۸ (ش ۷۵)، ص ۳۹ (ش ۷۹)، ص ۴۰ (ش ۸۱)، ص ۹۳ (ش ۲۳۱)، ص ۲۳۲ (ش ۶۱۶)؛ الفهرست، ص ۷۱ (ش ۸۱)، ص ۷۴ (ش ۸۷).
[۴۹]. نک: رجال نجاشی، ص ۳۸ (ش ۷۶)، ص ۳۷۲ (ش ۱۰۱۸).
[۵۰]. نک: همان، ص ۱۵۸ (ش ۲۴۲)؛ الفهرست، ص ۱۴۹ (ش ۳۷۲)، ص ۱۸۹ (ش ۵۲۶).
[۵۱]. نک: رجال نجاشی، ص ۹۷ (ش ۲۴۲).
[۵۲]. برای نمونه، نک: همان، ص ۵۱ (ش ۱۱۲)، ص ۸۵ (ش ۲۰۶)، ص ۹۵ (ش ۲۳۶)، ص ۹۶ (ش ۲۳۷)، ص ۱۳۲ (ش ۳۳۹)، ص ۱۴۶ (ش ۳۷۹)، ص ۲۷۷ (ش ۷۲۷)، ص ۷۲۹ (ش ۲۷۸)، ص ۳۲۹ (ش ۸۸۶)؛ الفهرست، ص ۵۰ (ش ۳۸)، ص ۷۳ (ش ۸۶)، ص ۷۵ (ش ۸۹)، ص ۱۸۹ (ش ۵۲۶).
[۵۳]. برای نمونه، نک: رجال نجاشی، ص ۱۳ (ش ۸)، ص ۸۴ (ش ۲۰۳)، ص ۹۵ (ش ۲۳۳)، ص ۱۴۰ (ش ۳۶۴)، ص ۲۰۴ (ش ۵۴۴)، ص ۲۸۷ (ش ۷۶۶)، ص ۳۳۰ (ش ۸۹۲)؛ الفهرست، ص ۲۱۱ (ش ۶۰۳).
[۵۴]. نک: رجال نجاشی، ص ۲۵۹ (ش ۶۷۷).
[۵۵]. نک: همان، ص ۳۸۲ (ش ۱۰۱۹).
[۵۶]. نک: همان، ص ۹۶ (ش ۲۳۹).
[۵۷]. نک: همان، ص ۶ (ش ۱)، ص ۱۲۸ (ش ۳۲۹)؛ نیز نک: الفهرست، ص ۵۹ (ش ۶۲).
[۵۸]. نک: رجال نجاشی، ص ۲۳۰ (ش ۶۱۲)، ص ۵۰ (ش ۱۰۷ و ۱۰۹)، ص ۵۲ (ش ۱۱۵ و ۱۱۶)، ص ۵۳ (ش ۱۱۹)، ص ۱۰۹ (ش ۲۷۶)، ص ۲۰۷ (ش ۵۰۵)، ص ۳۶۰ (ش ۹۶۶).
[۵۹]. نک: همان، ص ۵۸ ـ ۶۰٫
[۶۰]. نک: همان، ص ۲۴ (ش ۳۸ و ۴۰)، ص ۴۰ (ش ۸۲ و ۸۳)، ص ۴۹ (ش ۱۰۳)، ص ۶۱ (ش ۱۳۹).
[۶۱]. نک: همان، ص ۱۳۷ (ش ۳۵۳).
[۶۲]. همان، ص ص ۵۵ (ش ۱۲۵).
[۶۳]. الفهرست، ص ۸۲ (ش ۱۰۳).
[۶۴]. همان، ص ۱۳۲ (ش ۳۰۸).
[۶۵]. همان، ص ۱۴۰ (ش ۳۳۴).
[۶۶]. رجال نجاشی، ص ۵۵ (ش ۱۲۵).
[۶۷]. همان، ص ۳۶۷ (ش ۹۹۶).
[۶۸]. الفهرست، ص ۸۹ (ش ۱۳۴).
[۶۹]. همان، ص ۱۳۸ (ش ۳۲۶).
[۷۰]. رجال نجاشی، ص ۱۳۷ (ش ۳۵۳).
[۷۱]. الفهرست، ص ۱۱۲ (ش ۲۳۰).
[۷۲]. همان، ص ۱۱۳ (ش ۲۳۱).
[۷۳]. رجال نجاشی، ص ۱۲۸ (ش ۲۹۴).
[۷۴]. الفهرست، ص ۴۱ (ش ۱۵).
[۷۵]. همان، ص ۱۵۱ (ش ۳۷۷).
[۷۶]. همان، ص ۱۷۸ (ش ۴۸۰).
[۷۷]. همان، ص ۲۰۶ (ش ۵۹۰).
[۷۸]. همان، ص ۲۶۰ (ش ۷۹۰).
[۷۹]. رجال نجاشی، ص ۱۳۱ (ش ۳۳۸).
[۸۰]. الفهرست، ص ۴۰ (ش ۱۲).
[۸۱]. همان، ص ۵۴ (ش ۵۲).
[۸۲]. همان ص ۸۸ (ش ۱۳۲).
[۸۳]. همان، ص ۱۰۷ (ش ۲۰۴).
[۸۴]. همان، ص ۱۱۳ (ش ۲۳۲).
[۸۵]. همان، ص ۱۱۷ (ش ۲۴۸).
[۸۶]. همان، ص ۱۲۸ (ش ۲۹۴).
[۸۷]. همان، ص ۱۳۳ (ش ۳۱۲).
[۸۸]. شیخ طوسی در الفهرست (ص ۱۳۵، ش ۳۱۶) با عنوان «فهرست کتب مارواه» به فهرست او اشاره کرده است.
[۸۹]. شیخ طوسی در الفهرست (ص ۱۶۷، ش ۴۳۹) با عنوان «فهرست کتبه» به فهرست او اشاره کرده است.
[۹۰]. نجاشی (رجال نجاشی، ص ۲۳۲، ش ۶۱۵ و ص ۲۵۷، ش ۶۷۵) از فهرست او یاد کرده و مطالبی از آن ـ با تصریح به منبع ـ نقل کرده است.
[۹۱]. نجاشی (رجال نجاشی، ص ۱۹۰، ش ۵۰۷ و ص ۷۵، ش ۱۰۲۳) از فهرست او یاد کرده و مطالبی از آن ـ با تصریح به منبع ـ نقل کرده است.
[۹۲]. نجاشی (رجال نجاشی، ص ۳۲، ش ۷۱) از فهرست او یاد کرده و مطلبی از آن ـ با تصریح به منبع ـ نقل کرده است.
[۹۳]. شیخ طوسی در الفهرست (ص ۹۱، ش ۱۴۱) با عنوان «فهرست مارواه من الکتب والاصول» به فهرست او اشاره کرده است.
[۹۴]. شیخ طوسی در الفهرست (ص ۱۳۰، ش ۲۹۹ ـ ۳۰۰) از فهرست او یاد کرده و مطلبی از آن ـ با تصریح به منبع ـ نقل کرده است.
[۹۵]. شیخ طوسی در الفهرست (ص ۳۶، ش ۷) از فهرست او یاد کرده و مطلبی از آن ـ با تصریح بهمنبع ـ نقل کرده است.
[۹۶]. الفهرست، ص ۱۸۹ (ش ۵۲۴) و ص ۱۸۸ (ش ۵۱۸).
[۹۷]. معجم رجال الحدیث، ج ۱۳، ص ۲۰۱٫
[۹۸]. جامع الرواه، ج ۱، ص ۵۹۹٫
[۹۹]. تعلیقه علی منهج المقال، ص ۲۷۴٫
[۱۰۰]. رجال نجاشی، ص ۲۹۵ (ش ۷۹۹).
[۱۰۱]. همان، ص ۸۹ (ش ۲۱۹) و ص ۷۵ (ش ۱۸۱).
[۱۰۲]. الفهرست، ص ۱۶۶ (ش ۴۳۴) و ص ۱۶۷ (ش ۴۳۵).
[۱۰۳]. رجال نجاشی، ص ۲۲۵ (ش ۵۹۰).
[۱۰۴]. الفهرست، ص ۴۳ (ش ۲۲) و ص ۴۴ (ش ۲۳).
[۱۰۵]. الکافی، ج ۶، ص ۵۰۸٫
[۱۰۶]. علل الشرائع، ص ۱۸٫
[۱۰۷]. الفهرست، ص ۸۸ (ش ۱۳۲) و ص ۸۹ (ش ۱۳۳).
[۱۰۸]. تهذیب المقال، ج ۴، ص ۱۶۳٫
[۱۰۹]. معجم رجال الحدیث، ج ۳، ص ۳۰۳٫
[۱۱۰]. الفهرست، ص ۲۳۲ (ش ۶۸۲).
[۱۱۱]. همان، ص ۲۲۵ (ش ۶۳۳).
[۱۱۲]. معجم رجال الحدیث، ج ۱۸، ص ۱۴۴ ـ ۱۵۰٫
[۱۱۳]. نک: همان، ج ۶، ص ۲۰۶ و ۲۱۳ ـ ۲۱۴٫
[۱۱۴]. الفهرست، ص ۱۰۹ (ش ۲۱۴) و ص ۱۱۱ (ش ۲۲۵).
[۱۱۵]. همان، ص ۱۷۳ (ش ۴۶۱) و ص ۱۷۸ (ش ۴۴۲).
[۱۱۶]. همان، ص ۵۱ (ش ۴۰) و ص ۵۲ (ش ۴۴).
[۱۱۷]. معجم رجال الحدیث، ج ۳، ص ۹۷٫
[۱۱۸]. الفهرست، ص ۲۳۳ (ش ۶۸۵) و ص ۲۲۳ (ش ۶۲۴).
[۱۱۹]. رجال نجاشی، ص ۳۳۲ (ش ۸۹۴).
[۱۲۰]. سید بن طاووس در اقبال الاعمال (ص ۲۷۲) مینویسد: «ومن ذلک ما رواه محمد بن ابیقره فی کتابه عمل شهر رمضان بإسناده إلی الحسن بن راشد، عن ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ عن امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ، …»، و سپس حدیثی را نقل میکند که به شماره ۴۰۰ در آداب امیرالمؤمنین آمده است (نک: آداب امیرالمؤمنین، ص ۲۵۵).
[۱۲۱]. نجاشی چنانکه در فهرست خود تصریح میکند (رجال نجاشی، ص ۳۹۸، ش ۱۰۶۶)، اجازه همه کتب ابنابیقره را نیز از او دریافت کرده است.
[۱۲۲]. این طریق در مهج الدعوات آمده است. نک: حاشیه حدیث ۲۹۵ از آداب امیرالمؤمنین (ص ۲۰۹).
[۱۲۳]. احادیث ۲۰۷ و ۲۰۸ از آداب امیرالمؤمنین (ص ۱۷۰).
[۱۲۴]. حدیث ۳۸۹ از آداب امیرالمؤمنین (ص ۲۵۰).
[۱۲۵]. حدیث ۳۶۶ از آداب امیرالمؤمنین (ص ۲۳۸).
منابع
□ آداب امیرالمؤمنین (حدیث الأربعمائه)، قاسم بن یحیی راشدی، به کوشش مهدی خدامیان آرانی، قم، ۱۳۸۵ ش.
□ اختیار معرفه الرجال (رجال الکشّی)، محمد بن حسن طوسی، به کوشش سید مهدی رجائی، قم، ۱۴۰۴ ق.
□ الإستبصار فی ما اختلف من الأخبار، محمد بن حسن طوسی، به کوشش سید حسن موسوی خرسان، تهران، ۱۳۶۳ ش.
□ اقبال بالأعمال الحسنه فی ما یعمل مرّه فی السنه، علی بن موسی حلی (ابنطاووس)، به کوشش جواد قیومی، قم، ۱۴۱۴ ق.
□ بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار قمی، قم، ۱۴۰۴ ق.
□ تذکره الحفاظ، محمد بن احمد ذهبی، بیروت، بیتا.
□ تعلیقه علی منهج المقال، محمدباقر وحید بهبهانی، چاپ سنگی در حاشیه منهج المقال، ۱۳۰۷ ق.
□ تهذیب المقال فی تهذیب کتاب الرجال للشیخ النجاشی، سید محمدعلی موحد ابطحی، قم،۱۴۱۷ ق.
□ تهذیب الأحکام فی شرح المقنعه، محمد بن حسن طوسی، به کوشش سید حسن موسوی خرسان، تهران، ۱۳۶۴ ش.
□ «الجواد قد یکبو»، رضا مختاری، محققنامه، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی ـ جویا جهانبخش، جلد دوم، تهران، سینانگار، ۱۳۸۰ ش.
□ ذکر اخبار إصفهان، ابونعیم احمد بن عبدالله إصبهانی، بریل، ۱۹۳۴ م.
□ رجال نجاشی: فهرست أسماء مصنفی الشیعه، احمد بن علی نجاشی، به کوشش سید موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۱۶ ق.
□ زاد المسیر فی الفهرست الصغیر، جلالالدین سیوطی، به کوشش یوسف مرعشلی، بیروت،۱۴۲۸ ق.
□ سنن الترمذی (الجامع الصحیح)، محمد بن عیسی ترمذی، به کوشش عبدالرحمن محمد عثمان، بیروت، ۱۴۰۳ ق.
□ صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، بیروت، دارالفکر، بیتا.
□ صحیح مسلم، مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، بیروت، دارالفکر، بیتا.
□ الطبقات الکبری، محمد بن سعد واقدی، بیروت، دارصادر، بیتا.
□ علل الشرائع، محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، نجف، ۱۳۸۵ ق.
□ فتح الباری (شرح صحیح البخاری)، ابنحجر احمد بن علی عسقلانی، بیروت، بیتا.
□ الفهرست، محمد بن حسن طوسی، به کوشش جواد قیومی، قم، ۱۴۱۷ ق.
□ الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۹ ق.
□ کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، قم، ۱۴۱۷ ق.
□ کتاب من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه قمی (صدوق)، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۴۰۴ ق.
□ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، علی متقی هندی، به کوشش صفوه السقا، بیروت،۱۳۹۷ ق.
□ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن ابیبکر هیثمی، بیروت، ۱۴۰۸ ق.
□ مسند احمد، احمد بن حنبل شیبانی، بیروت، دار صادر، بیتا.
□ مُعجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خوئی، ۱۴۱۳ ق.