برای این جمله «اسلام هوالحکومه» باید سمینارها برگزار کرد تا به عمق این نگاه پی برد. بدون هیچ تعصّب علمی عرض میکنم که این کلام را در سخن و نگاه هیچ فقیهی ندیدم. امام خمینی میخواهد بگوید که دین برای تشکیل حکومت آمده است. مستندات قرآنی در این کلام امام خمینی وجود دارد؛ با وجود آیات متعدد در رابطه با حکومت اما نه در تفاسیر و نه در کتب فقهی، منظومهای از آیات در رابطه با قرآن کریم داریم. باید مستندات قرآنی «الاسلام هو الحکومه» بیان شود. متاسفانه این «الاسلام هوالحکومه» را برخی به فقه حکومتی منتهی کردند درحالیکه این ربطی به فقه حکومتی ندارد.
شبکه اجتهاد: پرسشی مطرح میشود که حضرت امام خمینی (ره) چه نگاهی به حکومت داشت؟ آیا این نگاه در میان فقهای گذشته بود یا نبود؟ در موضوع ولایت فقیه، مساله تاریخی ولایت فقیه مطرح میشود و فقها میگویند که فی الجمله مساله اعتقاد به ولایت فقیه در طول تاریخ فقها بوده و مسبوق به سابقه است اما نگاه امام به حکومت در دین، مسبوق به سابقه نیست و به هیچ نحوی در کتب فقها از قدما و متاخرین پیدا نکردم.
به زعم من «خطابات قانونیه» مهمترین مبنای فقهی و اصولی امام خمینی (ره) بود. این «خطابات قانونیه» در فقه بسیار تاثیرگذار است و فقه و اصول را متحوّل میکند. مرحوم والد ما میگفتند: «براساس این خطابات قانونیه بسیاری از فتاوای امام خمینی باید تغییر کند»؛ اما وقتی نظریه امام در حکومت را دیدم و تامل کردم، دیدم انصاف این است که این نظریه تفوق بر آن نظریه دارد و بسیار گسترده تر و مهمتر از آن نظریه است.
قوت فقهی و احاطه علمی امام در فقه در کتاب البیع ایشان روشن میشود اما متاسفانه حق این کتاب هنوز نه در حوزه علمیه قم و نه در حوزه علمیه نجف روشن نشده و مجهول است. با وجود اینکه مرحوم آیتالله خویی شاگرد مرحوم محقق اصفهانی بوده است، این مقدار که امام در فقه و اصول به نظریات حاج شیخ پرداخته است مرحوم آیتالله خویی نپرداخته است. امام در این کتاب نظرات بدیعی دارد.
امام خمینی در جلد دوم کتاب البیع، اول بحث ضرورت حکومت اسلامی را مطرح میکند. ایشان میفرماید: «هرکسی نظر اجمالی به احکام اسلامی داشته باشد، به راحتی ضرورت حکومت را میتواند بفهمد». ایشان مساله را منتهی میکنند به اینکه عقل بدیهی مساله حکومت را مطرح میکند. البته مطالب خیلی متقن و پرمغز است وای کاش همین را در حوزههای علمیه متن قرار دهند. ما معتقدیم که امام خمینی برخی کتابها را بهعنوان متن نوشتند مانند «مناهج»؛ من تردیدی ندارم که در ذهن امام این بوده که مناهج جای کفایه یا بعد از کفایه قرار گیرد. در مورد «کتاب البیع» هم اگر این بخش مربوط به ضرورت حکومت اسلامی جدا شود و گروههایی روی آن کار شود، تعلیقاتی نوشته یا توضیحاتی داده شود، بسیار لازم است.
امام خمینی در بخش اول کتاب البع، مساله بداهه العقل و سپس برخی روایات را در باب ضرورت حکومت اسلامی مطرح میکنند و در آخر به این جمله میرسند که «الاسلام هوالحکومه بشئونها»، «والاحکام قوانین الاسلام و هی شان من شئونها» احکام هم قوانین این حکومت است. ایشان میفرماید که هرآنچه بهعنوان احکام دین و تشریع است، مطلوب ثانوی هستند و مطلوب اولی، مسئله حکومت است و اسلام را اصلا به معنای حکومت میگیرند.
گاهی اوقات میگویند امام خمینی انقلاب را با یک حدیث مربوط به ولایت فقیه و اجتهاد شخصی ایجاد کرد. این یک فکر بسیار اشتباهی است. امام انقلاب را براساس این فکر مطرح کردند که دین یعنی حکومت و چون این نگاه را به حکومت و دین داشت، انقلاب را ایجاد کرد. مدعای امام این است که «ارسال رسل و انزال کتب و تمام تشریعها برای تشکیل حکومت بوده است».
چهار مدعا در زمینه این جمله امام خمینی وجود دارد: احتمال اول اینکه حکومت یکی از مقدمات عادی، عرفی و عقلایی برای اسلام است و اگر بخواهد احکام آن از قبیل حدود، قصاص، دیات، نکاح، طلاق و… اجرا شود متوقف بر حکومت است. احتمال دوم اینکه حکومت مقدمه عقلی دین است. عقل حکم میکند که این دین بدون حکومت نمیتواند به اهداف خود برسد.
حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی فقه است
برای این احتمالات، قرائنی در کلمات امام وجود دارد: امام خمینی (ره) در جایی میفرماید: «برای اجرای احکام اسلام، حکومت واجب است» یا این تعبیر مشهور ایشان که «حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی فقه است» دلالت بر احتمال اول دارد؛ اما اینکه بگوئیم مقدمه عقلی باشد برای قوام دین، میفرماید اگر حکومت نباشد، هرج و مرج میشود. لذا عقل هم حکم میکند که این احکام برای همه ابعاد اجتماعی و فردی بشر است و اجرای آن منوط به حکومت است.
به نظرم میرسد که مانند نظریه خطابات قانونیه که امام خمینی یک تطوری داشته یعنی در بحث شرطیت ابتلا و اطراف علم اجمالی ابتدا با «فی النفس شیء» شروع کرده و فرموده که چیزی که شیخ انصاری میفرماید صحیح نیست و لذا امام در مباحث دیگر دنبال کرده تا به ضرس قاطع تفکیک بین خطابات شخصی و قانونی را مطرح کرده است. در مساله حکومت هم گاهی اوقات، در ذهن امام این بوده که حکومت مقدمه عقلایی است و گاهی در ذهن ایشان این بوده که مقدمه عقلی است.
احتمال سوم این است که حکومت را یکی از اجزای دین بشماریم؛ یعنی اسلام بیان میکند که در کنار امور فردی، حکومت را بخشی از دین مطرح کرده است لذا امام خمینی میفرماید: «حکومت شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله (ص) است و یکی از احکام اولیه اسلام و بر همه احکام فرعی مقدم است». وقتی اسلام را مرکبی از حکومت و غیر حکومت در نظر گرفتیم، میگوئیم همانگونه که در حج و دین بحث تعارض و تزاحم مطرح میشود، اگر بین حکومت و وجوب حج هم تزاحم شد، این مقدم بر آن است کمااینکه همین کار را در رابطه با حج انجام دادند.
به نظر میرسد «الاسلام هو الحکومه» خارج از این سه احتمال نیست. ایشان میخواهد بفرماید که نگوئید حکومت یکی از احکام اولیه این دین است و مقدم بر سایر احکام؛ بلکه اسلام مساوی حکومت است و جوهره اصلی دین، حکومت است و انبیا برای حکومت آمدند.
در احتمال سوم، احکام مطلوب بالعرض نیست و لذا مسئله تزاحم مطرح میشود؛ یعنی اگر بین اصل اسلام و حفظ حکومت اسلامی با وجوب حج تزاحم ایجاد شد، ما کدام را باید انتخاب کنیم؟ اما در احتمال چهارم که احکام را آلت برای حکومت و دین را سیطره بر بشر میداند، تزاحم معنا پیدا نمیکند. چون اینها در یک رتبه و عرض یکدیگر قرار ندارند؛ اما اگر حکومت جوهر دین و عین دین شد، دیگر چیزی نمیتواند با حکومت تزاحم کند.
برای این جمله «اسلام هوالحکومه» باید سمینارها برگزار کرد تا به عمق این نگاه پی برد. بدون هیچ تعصّب علمی عرض میکنم که این کلام را در سخن و نگاه هیچ فقیهی ندیدم. امام خمینی میخواهد بگوید که دین برای تشکیل حکومت آمده است. چرا این نگاه در طول هزار و سیصد سال وجود داشته که دین مجموعهای از احکام و اخلاقیات است و لعلا یک مبارزه با ظلمی هم در آن وجود دارد؟ درحالیکه اینگونه نیست.
مستندات قرآنی در این کلام امام خمینی وجود دارد؛ با وجود آیات متعدد در رابطه با حکومت اما نه در تفاسیر و نه در کتب فقهی، منظومهای از آیات در رابطه با قرآن کریم داریم.
آیاتی در قرآن کریم داریم که مردم را از تحاکم طاغوت و یهود و نصارا نهی میکند. نقشه مهندسی حکومت در دین را قرآن کاملا بیان کرده است. همچنین آیات حکم «ان الحکم الا لله» یا «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَه فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ». قبلا در ذهنم این بود که حکم به معنای قضاوت است اما تتبعی کردم و پی بردم که حکم یک معنای عامّی دارد و به معنای «فصل الخطاب» بودن است. بخشی از حکم عبارت از قضاوت است والا حکم منحصر به قضاوت نیست. همچنین آیات «حکم» و آیات «خلافت» تشریعی نیز در قرآن، فراوان است.
آیات اقامه دین در سوره شوری یکی از آنهاست. این آیات دلالت بر این دارد که اسلام مجموعهای از شرایع انبیای اولوالعزم است. خداوند در این آیات میفرماید که پیامبران باید اقامه دین کنند. اقامه دین یعنی اجرای دین. بین اقامه و بیان دین خیلی تفاوت است. «اقیموا» در این آیات یعنی علاوه بر بلاغ و بیان، باید دین را اقامه و کامل اجرا کنند.
برای مشرکین، حکومت اسلام سخت است. در ادامه آیات این را داریم که تشکیل حکومت اسلامی و اصرار بر اینکه فقط خدا حاکم است، استقامت میخواهد. چیزی که امام خمینی (ره) جدای از نابودی و تغییر ذهن بشر و حوزهها به دین، برای ما آورد، همین است.
در آیات اجتماعی قرآن کریم بیان میشوند که اقامه دین بدون حکومت نمیشود. «انس با قرآن» عامل موفقیت امام خمینی است. انسی که امام با قرآن داشته است، امام را به این نظریات منتهی کرده است.
امام مجتبی (ع) بعد از شهادت امیرالمومنین (ع) به مسجد رفتند و فرمودند: اگر بعد از رحلت جدم رسول خدا (ص)، حکومت را در جایگاه صحیح خود قرار داده بودید و این حق را از پدرم نگرفته بودید، برکات خدا از اسمان و زمین بر شما نازل میشد». این اثر حکومت دینی است و مبنای آن هم ریشه در قرآن کریم دارد.
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) باید ابدعات و ابتکارات امام را بیشتر مورد توجه قرار دهد. بویژه این قسمت کتاب البیع جدا شود، کارگروههایی روی آن کار کنند و تعلیقه بزنند. باید مستندات قرآنی «الاسلام هو الحکومه» بیان شود. متاسفانه این «الاسلام هوالحکومه» را برخی به فقه حکومتی منتهی کردند درحالیکه این ربطی به فقه حکومتی ندارد.
باید اظهار تاسف کرد که رسانهها بویژه رسانه ملی این مبانی محکم فقهی امام را درست تبیین نکردند.
در دیدار خود با جمعی از اندیشمندان پاکستان ریشه و مستندات قرآنی حکومت دین را برای آنها بیان کردم. آنها گفتند شما در ایران آقای خمینی را داشتید که امد. وظیفه ما اهل سنت که در پاکستان چنین شخصیتی را نداریم، چیست؟ گفتم این سئوالی است که ما از شما داریم. ما معتقدیم که پیامبر اکرم (ص) در غدیر، تکلیف حکومت تا روز قیامت را مشخص کرد و یکی از حرفهای نابی که امام خمینی در بیان غدیر دارند اینکه ولایت باطنیه و قلبیه بشر به ائمه در غدیر مطرح نبوده است بلکه این بوده که حاکم شما تا روز قیامت باید علی بن ابیطالب (ع) باشد. شما به ما پاسخ بدید که دستور دین برای حکومت الآن چیست؟ رفتید سراغ «الحق لمن قلم» که هیچ وجه عقلی و دینی هم ندارد.
شناخت امام و مبانی فکری ایشان ضروری است. مرحوم والد ما میگفت «از لحظهای که امام خمینی فریاد انقلاب سر داد ما پشت سر امام بودیم و به ایشان معتقد بودیم و در ضرورت کار امام لحظهای تردید نکردم». امام خیلی حق به گردن ما و دین دارد. این بعد دین را امام خمینی احیا کرد. چرا این مبانی برای نسل امروز و حتی نسل حوزویان ما بیان نشده است؟ چرا روی مبانی امام خمینی در حوزهها آنطور که باید و شاید کار پژوهشی و علمی نمیشود؟
(برگرفته از سخنرانی نشست «اسلام و حکومت از دیدگاه امام خمینی»،۱۱ بهمن ۱۴۰۱)