نشست علمی «قدس و فلسطین در آینه فقه مقاومت» با ارائه حجتالاسلام دکتر سید سجاد ایزدهی رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و حجتالاسلام دکتر ذبیحالله نعیمیان عضو گروه فقه سیاسی دانشگاه باقرالعلوم در سالن نشستهای موسسه رسا برگزار شد.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام دکتر نعیمیان در تبیین موضوع شناسی و وضعیت شناسی در فقه مقاومت ابراز داشت: غاصبیت اسرائیل تنها به غصب یک منطقه جغرافیایی ختم نمیشود، غصب حکمرانی، غصب زندگی جمعی، غصب هویت فرهنگی و تاریخی و به طور کلی، غصب بخشی از تمدن اسلامی، غصبهای دیگری است که نباید از آنها غافل شد. ما نمیتوانیم با نادیده گرفتن این مسئله بگوییم که وظیفه ما تعامل با جهان است و درگیری این دو کشور به ما ربطی ندارد، چراکه بحث فلسطین و اشغال آن توسط اسرائیل، بخشی از تمدن اسلامی است.
آنچه در ادامه میخوانید بخشی از مهمترین مطالب ارائه شده توسط حجتالاسلام دکتر ذبیحالله نعیمیان است.
خداوند متعال در آیه شریفه ۴ و ۵ از سوره مبارکه اسراء میفرماید: «وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا * فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا».
«ما در تورات به بنی اسرائیل خبر دادیم که قطعاً دو بار در زمین فساد میکنید و (در برابر طاعت خدا) به سرکشی و طغیان (و نسبت به مردم به برتری جویی و ستمی) بزرگ دچار میشوید * هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضدّ شما میانگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند؛ حتی برای به دست آوردن مجرمان)، خانهها را جستجو میکنند؛ و این وعدهای است قطعی».
طبق آیات مزبور، اسرائیل به حدی از خشونت میرسد که خداوند متعال ۱۴۰۰ سال قبل نسبت به آن انذار داده است. بدین جهت است که میگوییم در فضای کنونی باید مسئله مقاومت پررنگتر از قبل جلوه کند و ما نیز باید اهتمام به قوت آن داشته باشیم.
امروزه بررسی وضعیت فعلی فلسطین از نگاه حقوق بین الملل نشان میدهد که ما در حالت نامتوازنی به سر میبریم؛ از این رصد و بررسی در سده اخیر مشخص میشود که از طرفی رژیم اشغالگر قدس جایگاه حقوقی پیدا کرده و برعکس، جایگاه مردم فلسطین تضعیف شده است!
نقش موضوع شناسی و وضعیت شناسی در فقه مقاومت
وضعیت شناسی و موضوع شناسی مطلوب، زمینه ساز تصویر مناسب از مقاومت است. در دورانی که مرزها برداشته شده و یا ضعیف شده است، مشاهده میشود که یهود در بحث اقتصاد، امنیت، و سیاست جهان حضوری بدون مرز دارد، بنابراین اگر بخواهیم مقاومت را طراحی کنیم یا اگر بخواهیم برای مقاومت موضوع شناسی کنیم، بدون تردید لازم است وضعیت جهانی صهیونیسم را نیز به خوبی بشناسیم.
ماهیت مقاومت در چنین زمانی نباید تنها دفاع عادی و نظامی باشد، چراکه حملات نظامی تنها بخشی از هجوم مشرکین بر این کشور مظلوم است، بخش دیگری که قابل اهمیت است حمله اقتصادی و فرهنگی است، نگاه ما به استکبار نباید تک بعدی باشد، اگر امروزه استکبار جنبه تمدنی پیدا کرده که مجموعهای از امور فرهنگی، اقتصادی و نظامی را در اختیار دارد، مقاومت نیز باید به مثابه آن باشد.
دو جنبه رژیم اشغالگر قدس؛ هجوم به فلسطین و نمایندگی از استکبار جهانی
واقعیت این رژیم یک دوگانگی دارد که ما نباید از آن غافل شویم؛ یک جنبه آن همان رژیم غاصبی است که مرتکب جنایاتی بر علیه فلسطین شده و جنبه دیگر، نمایندگی از استکبار جهانی است. خشمی که ما از اسرائیل داریم نباید ما را از جنبه دوم غافل کند. اگر نگاه ما به اسرائیل این گونه باشد مقاومت نیز بر اساس همین وضعیت تعریف میشود، یعنی بخشی از ماهیت مقاومت، دفاع از فلسطین در برابر هجوم و حمله رژیم اشغالگر است و بخشی دیگر، نمایندگی مقاومت در مبارزه با استکبار جهانی است.
با این بیان پیروزیهایی که مقاومت در برابر اسرائیل غاصب پیدا میکند نیز جنبه نمادین به خود میگیرد؛ یعنی بخشی از ماهیت این پیروزی، پیروزی بر استکبار جهانی است. نتیجه این پیروزیها بیداری اسلامی بود که به تدریج به سایر مناطق جهان کشیده شد، یعنی مقاومت به صورت تدریجی از بیداری اسلامی عرب به بیداری تمام مستضعفین عالم توسعه پیدا کرده است.
لزوم توجه به بیداری اسلامی در بررسیهای فقهی
با ظهور بیداری اسلامی، تبلوری از ذهنیت عمومی در سطح جهان شکل گرفته که ما نمیتوانیم در بررسی فقهی آن را نادیده بگیریم، چراکه این بیداری، قدرت و ابزار جهان اسلام است و با تقویت آن و به تبع آن تشکیل جبهه مقاومت، جهان اسلام تقویت میشود. ما از مقاومتهای انفعالی و پراکنده، آرام آرام به سمت بیداریهای فعال، گسترده و عمیقتر پیش رفتیم.
غصب فلسطین، غصب بخشی از تمدن اسلامی است
غاصبیت اسرائیل تنها به غصب یک منطقه جغرافیایی ختم نمیشود، غصب حکمرانی، غصب زندگی جمعی، غصب هویت فرهنگی و تاریخی و تمدنی، غصبهای دیگری است که نباید از آنها غافل شد. حکمرانی مستقل و درون سازمانی فلسطین، حق و اختیاری بوده است که اسرائیل آن را از مردم این کشور غصب کرده است.
با تکیه بر حقوق رایج پرمشکل بین الملل به راحتی میتوانیم وضعیت تصاحب و سلطه گری سیاسی، سرزمینی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی و به طور کلی غصب این بخش از تمدن اسلامی را مشاهده کنیم. پس ما نمیتوانیم با نادیده گرفتن این مسئله بگوییم که وظیفه ما تعامل با جهان است و درگیری این دو کشور به ما ربطی ندارد، چراکه بحث فلسطین و اشغال آن توسط اسرائیل، بخشی از تمدن اسلامی است.
خطرات بالفعل و بالقوه اسرائیل برای جهان اسلام
نکته دیگر، خطر بالقوه و بالفعل اسرائیل نسبت به جهان اسلام است. خطر اقتصادی، سیاسی و امنیتی که در مسیر نفوذهای جدیای که اسرائیل در کشورهای اسلامی داشته است، خطرات بالفعل این رژیم محسوب میشود. شاهد این ادعا، شعبی از فراماسون است که در کشور آذربایجان به عنوان پرجمعیتترین کشور شیعه به یکباره شروع به فعالیت کردند.
اما خطرهای بالقوه؛ مثل تغییرات سرزمینی که در منطقه صورت گرفته و یا بازتعریف مرزهای اعتباری که به صورت ظالمانه پس از جنگ جهانی، به وسیله استکبار جهانی با کارگردانی کشورهایی مثل آمریکا، انگلیس و فرانسه صورت گرفت، که دولت اسرائیل به عنوان بازیگر و مدیر اجرایی این خباثت ایفای نقش میکند. پس نمیتوان پذیرفت که مسئولین اسرائیل صرفا به عنوان کارگزاران عادی یک کشور مشغول فعالیت هستند، بلکه آنها به عنوان یک بازیگر در باشگاه استکبار جهانی به ایفای نقش میپردازند.
به مثابه انتشار اسرائیل در جهان، مقاومت نیز باید فراگیر شود
در وضعیت شناسی اسرائیل گفتیم که دو نوع اسرائیل داریم، اسرائیلی که به دنبال غصب یک کشور است و دیگری اسرائیل منتشر شده در جهان، همانند اختاپوسی که در دایره نفوذ و سلطه، شعب نفوذ تمدنی آن در کل جهان حاضر هستند که همین امر، میتواند یک نقطه ضعفی برای آنها باشد. اگر ما یک دست از این اختاپوس را قطع کنیم دیگر مستضعفین جهان نیز به ممکن الزوال بودن این ظلم پی خواهند برد و در نتیجه منجر به فروپاشی آن خواهد شد.
در مقابل نیز، به تناسب نفوذ اسرائیل در جهان، باید هستههای بیداری که به هستههای مقاومت تبدیل شده، فراگیر شود و در سطوح و گستره جهانی شکل بگیرند.
ما نباید مقاومت را منحصر در امور سیاسی کنیم، بلکه بسته به شرایط، ویژگیها و توانمندیها، لازم است سطوح مختلف آن را پررنگ کنیم؛ در این جا بحث مهم قدرت پیش میآید؛ در واقع، وقتی ما مقاومت را از دل اندیشه دینی اصطیاد میکنیم، آیا میتوان پذیرفت که موضوع شناسی و مکلف شناسی ما را به این نتیجه میرساند که، چون قدرت نداریم تکلیفی متوجه ما نیست؟ خیر؛ از آنجا که گفتیم بحث مقاومت، تنها مقاومت سیاسی نیست که به هجوم یک عده غاصب صهیونیسم تقلیل یابد، و اسرائیلی وجود دارد که به عنوان نماینده استکبار منتشَر در جهان است، برای مقابله، باید مجموعه امکانات تمدنی جهان اسلام، مجموعه نیروهای انسانی جهان اسلام و قدرتهایی که در جهان اسلام وجود دارد را تجمیع کنیم.
پس از موضوع شناسی، موضوع سازی در راس کار قرار میگیرد
آنگاه خواهیم دید که با تجمیع این امور و خود آگاهی نسبت به این قدرت، میتوان سطح توانمندی خود را بالا ببریم و بر اساس آن، سطح مقاومت ممکن نیز بالاتر تعریف خواهد شد. به تعبیر دیگر، موضوع ما مقاومت تمدنی است که تمام این امکانات و ظرفیتها را تجمیع کرده و نسبت بین آنها را تعریف میکند، چیزی که از آن به «موضوع سازی» تعبیر میشود.
زمینههای بیداری، اصلیترین عنصر برای رقم زدن مقاومت است، حال اگر در بیداری، حداقل آشناییهایی با امکانات تمدنی شکل بگیرد، میتوانیم به موضوع سازی و سازماندهی این بیداریها بپردازیم. اگر ما «لاسبیل» را به عنوان یک قاعده کلیدی محور کار قرار دادیم باید برای تحقق آن اقدام کنیم، که لازمه آن، موضوع شناسی و موضوع سازی است.
سه عنصر سطوح عالی مقاومت؛ قدرت، خودآگاهی و شور مقاومت
نکته دیگر، خودآگاهی ما نسبت به توانمندیهایمان است. سطوح عالی مقاومت متشکل از سه عنصر است؛ قدرت و ظرفیتهای تمدنی، تصویر ذهنی مردم مسلمان و مستضعفین نسبت به این قدرت و شور و اشتیاق و نشاط تمدنی. با تجمیع این سه عنصر میتوان در مقابل اسرائیل منتشر شده مقاومت تمدنی و گسترده داشت.
ما در مقاومت صرفا با فقه استنباطی سروکار نداریم، بلکه پس از فقه سیاسی استنباطی، نیازمند سیاست شرعیه تمدنی و طراحی راهبرد هستیم. در طراحی راهبردی که در سیاست شرعیه، با اتکاء بر فقه سیاسی مقاومت به دست میآید، باید وضعیت شناسی مناسبی از اسرائیل تمدنی داشته باشیم، نقاط قوت و ضعف آنها را تحلیل کنیم و سپس کیفیت ضربه پذیری صهیونیسم جهانی را طراحی کنیم.
رهبر تمدنی لازمه مقاومت تمدنی است
برای این مهم، دو عنصر لازم است؛ مقاومت و فعالیت انسانی که عاملان پر شماری در حد یک تمدن دارد و امام سازمان دهنده تمدنی که نیازمند پذیرش جهانی است. اگر بخواهیم مقاوم را در سطح مقاومت تمدنی تعریف کنیم، نیازمند یک رهبر تمدنی نیز هستیم که بدون آن، مقاومت تمدنی موفق نخواهد شد.
اگر ما خود را بخشی از این امت میدانیم، موظفیم زمینه ساز رهبر تمدنی باشیم که البته در پی آن هستیم، منتهی این امر زمینه ساز میخواهد، ما وقتی میتوانیم عنصر مقاومت را موثر بدانیم که رهبر تمدنی را در سطح جهان معرفی کنیم و ایدههای او را به سطح جهان و به صورت یک شبکه سازی جهانی اطلاع رسانی کنیم به نحوی که به طور طبیعی قابل پذیرش باشند، وگرنه تمام تلاشهای مقاومت به ثمر نخواهد رسید (و روشن است که به جای رهبر تمدنی، نمیتوانیم بر کشورهایی تکیه کنیم که نفوذیهای اسرائیل در آن جولان میدهند).
دلالت قاعده نفی سبیل بر لزوم رفع زمینه سلطه کفار بر مسلمانان
حجتالاسلام سید سجاد ایزدهی در تبیین دلالت ادبیات فقه امروزی (ادبیات دولت ملت) بر حمایت از فلسطین اظهار داشت: در ادبیات فقهی چند قاعده و گفتمان داریم که در نظام بین الملل تعیین تکلیف میکنند. مثل قاعده نفی سبیل که بر اساس آن، کفار بر مسلمانان سلطه ندارند و نباید داشته باشند و چنانچه این اتفاق بیفتد طبق دیدگاه اسلام (اعم از فقه جعفری و فقه اهل سنت)، باید آن را دفع کرد و از بین برد و اگر زمینه آن وجود دارد و یا در مظان وجود است، باید آن رفع کرد و بستر آن را نیز از بین برد.
آنچه در ادامه میخوانید مهمترین مطالب ارائه شده توسط حجتالاسلام دکتر سید سجاد ایزدهی است.
بحث این است که آیا میتوانیم نسبت به کشوری که در سازمان ملل کرسی دارد، مخالفت کنیم، با اینکه بر اساس نرمال جهانی باید آنها را به رسمیت بشناسیم، به عبارت دیگر، در فرآیند معنایی انقلاب اسلامی در حوزه سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی چه باید بکنیم؟ آیا انقلاب اسلامی به ما اجاره میدهد در مقابل رژیم صهیونیستی کوتاه بیاییم و آن را به رسمیت بشناسیم یا اینکه بایستهها فقهی و هنجاری فقهی ما را ملزم میکند که در مقابل این رژیم غاصب بایستم و غیر از این را نمیتوانیم مشی کنیم؟
دفاع از فلسطین طبق مبنای فقه سنتی
در فقه سیاسی برای پاسخ به این سوال، باید تکلیف چند مسئله را روشن کنیم. در ادبیات فقهی، مجموعه کشورهای اسلامی را به مثابه یک دار واحد تلقی میکند و آن را تحت کل واحد با عنوان «دارالاسلام» میشناسد که نقطه مقابل آن، یا دارالحرب است یا دارالکفر. اگر ما بر اساس ادبیات سنتی صحبت کنیم، هر کشوری باید از مزرهای خود دفاع کند، مثلا اگر به یکی از استانها و یا یکی از شهرهای او حمله کردند مسلمان باید از آن دفاع کنند. در این منطق، دارالاسلام یعنی تمام مناطقی که مسلمانان در آن ساکنند، هنجارهای اسلامی در آن پیاده میشود و حاکمان اسلامی بر آن حکومت میکنند.
با منطق فقه سنتی، در غرب دارالاسلام، کشوری به نام فلسطین وجود دارد، یعنی اگر فرضاً دارالاسلام یک کشور باشد یک منطقه از آن فلسطین است؛ حال بر مبنای فقه سنتی آیا باید از منطقهای از مناطق دارالاسلام که مورد هجوم کفار قرار گرفته دفاع کنیم؟ نه فقط فقه بین الملل بلکه هر انسانی معتقد است که با هجوم به یک شهر از کشورمان، باید از شهر خود دفاع کنیم.
دفاع از فلسطین در ادبیات کنونی دولت ملت
ادبیات امروزه جهانی از بحث دارالاسلام و دارالکفر به سمت دولت ملتها سوق پیدا کرده است که شامل کشورهای مستقلی مانند ایران، عربستان، سوریه. حال در ادبیات جدید، آیا کشوری مانند ایران که به عنوان یک کشور شناخته شده است موظف است در مقابل رژیمی که با ظلم سرزمینی را اشغال کرده، بایستد و آن را به رسمیت نشناسد؟ ادبیات فقهی ما در فضای دولت ملت هم، چنین حکمی را تایید میکند.
برای تبیین این دیدگاه باید به دو نکته توجه کنیم؛ ادبیات فقهی ما را به این سمت میکشاند که باید از مظلوم دفاع کنیم و در مقابل ظالم بایستیم، امام صادق (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل میکنند که ایشان فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم؛ کسی که صبح کند و اهمیتی به کارهای مسلمانان ندهد او از آنان نیست و کسی که صدای مردی را بشنود که فریاد کمک خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد مسلمان نیست».
اما نکته دیگر، ماهیت رژیمی است که بر علیه فلسطین مرتکب جنایت شده است، رژیمی که از آن به منفورترین کشور یاد میشود. برای استقرار هر حکومتی باید چهار ویژگی وجود داشته باشد: حکومت، حاکمیت، جمعیت و سرزمین. اسرائیل نه جمعیت قابل ملاحظهای دارد، نه سرزمینی که متعلق به خود باشد، نه منطق حاکمیتی مقبول و نه کارگزار مشروعی. بر این اساس، رژیمی که هیچ یک از ویژگیهای حکومتی را ندارد مشروعیت ندارد و نباید به رسمیت شاخته شود.
قواعد فقهی که در نظام بین الملل تعیین تکلیف میکنند
در ادبیات فقهی چند قاعده و گفتمان داریم که در نظام بین الملل تعیین تکلیف میکند. مثل قاعده نفی سبیل که بر اساس آن، کفار بر مسلمانان سلطه ندارند و نباید داشته باشند و چنانچه این اتفاق بیفتد باید برای از بین بردن آن اقدام شود. مقصود از سلطه در این قاعده، اعم است از سلطه فرهنگی، جغرافیایی و اقتصادی که رژیم اشغالگر صهیونیسم هر سه سلطه را دارد.
طبق دیدگاه اسلام (اعم از فقه جعفری و فقه اهل سنت) اگر سلطه کفار وجود دارد، باید آن را دفع کرد و از بین برد و اگر زمینه آن وجود دارد و یا در مظان وجود است، باید آن رفع کرد و بستر آن را نیز از بین برد. رژیم اسرائیل ماهیت خود را در پرچم خود تعریف کرده است، یعنی رژیم صهیونیست یهودی که سرزمین خود را از نیل تا فرات میداند.
بر اساس قاعد نفی سبیل، باید حتی زمینه سلطه کفار بر مسلمانان را نیز رفع کرد
بر اساس منطق فقه مقاومت نمیتوان صبر کرد تا اسرائیل این منطقه را به سلطه خود در آورد و پس از آن ما بر علیه او اقدام کنیم، بلکه به مقتضای این منطق، اگر زمینه سلطه کفار وجود داشته باشد لازم است نسبت به رفع آن اقدام کنیم، همانگونه که امروزه شاهد آن هستیم که اسرائیل، در همان محدودهای که آن را غصب کرده برای محافظت از خود دیوار کشیده است.
اگر ما منطق مقاومت را توسعه نداده بودیم و امروزه بر اساس قاعده نفی سبیل، از مرزهای بومی خود یعنی همان دولت ملت فراتر نرفته بودیم و عملا در کشورهایی مثل افغانستان، یمن، عراق، سوریه و لبنان نفوذ نمیکردیم امروز شاهد دیوار کشی اسرائیل نبودیم، مخصوصا اینکه منطق آنها تسلط بر نیل تا فرات است و بر همین اساس اخیرا به دنبال کرانه باختری هستند.
مهاجرت معکوس؛ ایده مهم منطق مقاومت
رژیمی که مردم و جمیعت نداشته باشد اصلا وجود ندارد؛ طبق منطق مقاومت باید در برابر اسرائیل به گونهای رفتار کنیم که مهاجرت معکوس رخ دهد، این مهم میتواند یا با تدابیر امنیتی شکل بگیرد و یا با تدابیر اقتصادی، فرهنگی و مانند اینها. وقتی کشورهای مسلمان، دست از تبادل امنیتی، اقتصادی و فرهنگی با اسرائیل را بردارند و کشورهایی را که به این امر اقدام میکنند تحت فشار بگذارند طبیعتا مردمی که در این سرزمین سکونت دارند احساس ناامنی میکنند و به فکر مهاجرت میافتند.
دلالت قاعده عدالت بر حمایت از فلسطین
قاعده مسلم دیگری که در فقه مطرح است قاعده «عدالت» است. عدالت به این معناست که هر چیزی در جای خود قرار گیرد و وقتی ما از اسرائیل سخن میگوییم یعنی رژیمی که در جای خود قرار نگرفته و با غصب حق مسلم مردم فلسطین، سرزمین آنها را اشغال کرده است. پس ما برای اجرای عدالت مکلفیم که با این رژیم منحوس مبارزه کنیم و حق را به حق دار برسانیم.
منطق انقلاب اسلامی این است که «لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ؛ نه ستم مىکنید و نه ستم مىبینید»، یعنی ما نه اهل ظلم کردن هستیم و نه اهل ظلم دیدن. اگر کسی ظلم کند، ما همواره آن را محکوم میکنیم، هر کجای عالم که این ظلم صورت بگیرد. منطق انقلاب اسلامی از آغاز این گونه بوده و بر همین هم مبتنی خواهد ماند.
مسئله مهمی که باید بدان توجه شود این است که ما به عنوان یک مسلمان در دارالاسلام، باید چگونه با این مقوله رفتار کنیم؟ خداوند متعال در آیه ۱۱ از سوره مبارکه رعد میفرماید: «ِانَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!».
اگر ما مسلمانان برای مقابله با اسرائیل مبادرت نکنیم، این رژیم از بین نخواهد رفت ولو آنکه منطق آن منتهی به نابودی باشد. ما باید در سطح نخبگانی بحث را تنویر و تبیین کنیم تا مسلمانان با اقدام همه جانبه امنیتی، فرهنگی و اقتصادی بر علیه رژیم اسرائیل نابودی این رژیم غاصب را فراهم کنند.
اسرائیل تنها محدود به یک منطقه و حاکمان خاص نیست
لازم به ذکر است، ما مقید به مقولهای به نام اسرائیل با یک سرزمین و حاکمیت خاص نیستیم، بلکه این رژیم را نماینده یک تمدن در حال جریان میدانیم. رژیم اسرائیل آرمان خود را بر اساس آرمان آخرالزمانی طراحی کرده که در آن منجیای خواهد آمد که دنیا را خواهد گرفت. البته، همانطور که مستحضرید بحث صهیونسیم با یهود جدا است، وقتی ما از صهیونیسم صحبت میکنیم یعنی فرقهای که چه بسا یهود را نیز به خدمت گرفته است.
ما در پشت پرده سرزمین اشغالی، با منطق صهیونیسم مواجهیم که در کل جهان در حال تدبیر و اداره سازمانها، نهادها و حتی حاکمان کشورها است. این فرقه عملا برای پایداری خود تنها به مقولهای به نام یک کشور در یک سرزمین خاص بسنده نکرده است. این تمدن مبتنی بر هنجارهای مشخصی است که بر اساس سرمایه، ربا و ثروت شکل گرفته است. یهود از قدیم در اقتصاد داعیه داشته و حتی در زمان پیامبر اکرم (ع) بر ربا تاکید میکردند. امروزه این سرمایه به سمت رسانهای رفته است که در حال القاء فرهنگی بر مردم جهان است که مطابق فطرت آنها نیست.
دو جریان مهم در جهان وجود دارد که مدعی اداره جهان بر اساس منطق خاص هستند؛ منطق اسلام و منطق صهیونیسم. این دو جریان پشتوانهای دارند که آن مهم است؛ تمام هم و غم ما این است که در جامعه انسانیت، فطرت و عدالت مبتنی بر خداوند متعال در جامعه حاکم شود، اما چیزی که در مقابل این منطق قرار دارد که عمدتا صهیونیسم بین الملل آن را پشتیبانی میکند، مبتنی بر فرهنگ مادی و پذیرش نظام سلطه است. / پایگاه وسائل