وجه اشتراک هر سه سخنران این نشست یک چیز بود! بی اطلاعی تام و تمام از دانش طب قدیم و عدم تسلط و تبحر به مرویات طبی! این حدس و گمان بنده نیست، بلکه صراحت کلام و صدق بیان خود اعزه بوده است. به اعتراف آقایان، هیچ کدام کمترین اطلاعی از علم طب نداشته و حتی منقولات طبی را هم برای یک بار به طور مستوفا مورد تعمق و تفحص ژرف قرار ندادهاند. عجب است و اندوه! که چگونه میشود «روش شناسی استنباط در روایات طبی» موضوع سخن این حضرات باشد اما کمترین سر رشتهای از دو مولفه «طب» و «روایات طبی» نداشته باشند؟
به گزارش شبکه اجتهاد، چندی پیش نشست «جستاری در روایات طبی» با حضور علما و اساتید حوزوی و دانشگاهی با سخنرانی آیتالله مصطفی محقق داماد و حججالسلام والمسلمین ابوالقاسم علیدوست و حسینعلی سعدی به میزبانی دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد. سخنرانان در این نشست در خصوص روایات طبی و روش شناسی استنباط از آن و نحوه تشخیص و به کارگیری آنها در مباحث طبی سخن ایراد کرده و به برخی نکات پرداختند.
متن پیش رو، یادداشت حجتالاسلام علی امیری، مدیر موسسه فقه الطب (طبنا) است که پیرامون نقد و بررسی نشست «جستاری در روایات طبی» نگاشته شده است و بدون پیشداوری، دخل و تصرفی در ادامه میآید.
بسم الله الرحمن الرحیم
در روزهای گذشته نشستی به ظاهر علمی و با عنوان «جستاری در روایات طبی…» در دانشگاه امام صادق علیه السلام، با تولیت و مدیریت وزارت بهداشت و با حضور جمعی از فضلا و دانشجویان برگزار شد. جدای از اینکه ماحَصَلِ این نشست چه بوده و سخنوران و اعزه این جلسات چه رهاورد علمی و پژوهشی را رقم زده اند، و اینکه اساسا این نشست برای نیل به چه هدفی برقرار شده است، مایلم ابتدا این سوال را در ذهن بپرورانم که انتخاب سخنران، آن هم برای یک نشست علمی و تخصصی و آن هم در موضوعی مثل طب، باید بر چه معیار و چه ضوابطی استوار باشد.
باید از خود پرسید، که اساتید معظم علیدوست و محقق داماد، تا به حال کدام کار تصنیفی یا تألیفی قابل توجهی در زمینه علوم سلامت و طب داشته اند، که به عنوان نظریه پرداز در این نشست سخن ایراد کرده اند؟ آیا ایشان از علم طب سررشتهای دارند یا بر روایات طبی احاطه وافی و کافی دارند؟ آیا تا به امروز از ایشان مطلب درخوری یا مقاله قابل عرضی، با موضوع روایات طبی به روئیت کسی رسیده است؟
با احترام به جایگاه علمی و حوزوی این سروران، حقیر به عنوان عضوی حاضر و ناظر در این نشست، که سخنان و ایرادات این معززین را کامل استماع نموده و به دقت در لا به لای عبارات و الفاظشان کاویده است، عرض میکنم که سخنان گرانمایگان این نشست را، حقیر تر و بی مایه تر از آن دیده ام که به خود مشقت قلم فرسایی علمی و یک نقد مانع و جامع را بدهم. لذا فرض آمد، که به تاسی از سخنرانان این نشست و از باب «کلوخ انداز را جواب سنگ است» در حد و اندازه سخنان ایراد شده، مطالبی را به عرض مخاطبان مکرم برسانم.
البته معترفم که در ابتدا قصد دیگری داشته و خود را برای یک منازعه علمی و نقدی مستدل آماده کرده بودم، اما بعد از حضور در این نشست و استماع فرمایشات این مکرمین، عطای یک نقد علمی را به لقایش بخشیدم، چرا که نقد علمی زمانی زیبنده است، که در پاسخ به یک مطلب علمی آمده باشد.
بیم این دارم که سنگینیِ سایه برخی مناصب و نامها، غایت این ترقیمِ را، که نقدِ «ما قال»ها است به حاشیه «مَن قال»ها تقلیل دهد، لذا حقیقت و غایت سیاهه حاضر – که نمیتوان آن را به صراحت فریاد نزد – چیزی جز پاره کردن چُرت آقایان و پراندن خواب از دِماغ بلغمی سروران نیست، لذا امید است این متن در وصول به این مقصود پیروز باشد و دیدگان شما نیز چیزی جز این را طلب نکند. اما رئوس مطالب به شرح زیر است:
۱- نمیشود بیرون از گود نشست و در روایات طبی جُستار کرد!
وجه اشتراک هر سه سخنران این نشست – یعنی استاد علیدوست، استاد محقق داماد و استاد سعدی – یک چیز بود! بی اطلاعی تام و تمام از دانش طب قدیم و عدم تسلط و تبحر به مرویات طبی! این حدس و گمان بنده نیست، بلکه صراحت کلام و صدق بیان خود اعزه بوده است. به اعتراف آقایان، هیچ کدام کمترین اطلاعی از علم طب نداشته و حتی منقولات طبی را هم برای یک بار به طور مستوفا مورد تعمق و تفحص ژرف قرار نداده اند.
عجب است و اندوه! که چگونه میشود «روش شناسی استنباط در روایات طبی» موضوع سخن این حضرات باشد اما کمترین سر رشتهای از دو مولفه «طب» و «روایات طبی» نداشته باشند؟ حقیقتا برای چون منی، این مسئله قابل هضم و درک نیست!
اهل فن و آنها که دستى بر آتش مباحثات داغ روایات معتبر طبی دارند، نیک مىدانند که دستیابى به درجه استنباط از مرویات موثق طبی، موقوف بر آشنایی با طب قدیم است، چرا که این دست روایات، در مقام تخاطب و با توجه به ارتکازات مخاطبان آن عصر صادر شده اند. بی شک جایگاه توجه به ارتکازات مخاطب در استنباط – بعنوان توجه به قرائن کلام – آنقدر والا هست تا کسی که اطلاعی از آن ندارد – ولو انکه بر قاف قله اجتهاد تکیه داده باشد – دست کم خاموش بماند و اظهار نظر نکند. نمیشود تفاوت مکاتب طب قدیم را از طب امروز ندانست و آن هنگام دل به دریای مرویات طبی زد و انتظار هم داشت که از اعماق آن گزارههای طبی استخراج کنند.
به صراحت محضر مستطاب استاد علیدوست عرض میکنم! چگونه به خود این اجازه را داده اید که در نشستی شرکت نمایید که حتی یک بار روایات موضوع آن نشست را کامل و با دقت نخوانده اید؟ با این وضع چگونه داعیه ارائه روش شناسی برای استنباط از روایات طبی را داشته اید؟ آیا معنای «بی تقوایی علمی» چیزی جز این است؟ آیا بی تقوایی علمی جز این است که به جوانب موضوعی احاطه علمی نداشته باشیم، اما در قامت یک نظریه پرداز و آن هم در نشست علمی مربوط به آن، ایراد سخن کنیم؟!
شرم دارم که بگویم، این دست بی تقواییهای علمی، بیش از آنکه ساحت علم و نظریه پردازی را خدشه دار کند، ابتدا ریشه عامل به آن را میخشکاند!ای کاش شما سرور گران، به جای آنکه بیرون از گود بنشینید، و با لفاظی و بکار بردن ادبیاتی دستوری، عالَم و آدم را نشانه بروید، خود آستین همت را بالا بزنید و به خود زحمت تورق مکتوبات کهن طبی را بدهید. چرا که اگر نصف همان زمانی که برای تدقیق در زوائد اصولی خرج میکنید برای تعمق در روایات معتبر طبی خرج مینمودید، فی الحال ضمیر بارز این سیاهه حضرتعالی نبودید.
۲- با کلیات ابوالبقا، رَه به منزل نمیبرید!
آنچه از سخنان استاد معزز علیدوست مشاهده و استماع شد، چیزی بیش از بیان «کلیات ابوالبقا» نبود. ایشان که با نام «مجتهد» و «نظریه پرداز» در این نشست حضور به هم رسانده بودند، دست کم لوازم اجتهادی و نظریه پردازی اقتضا مینمود به جای پرداختن به کلیاتی که نه دردی از جامعه علمی دوا میکند و نه گرهای از کار حوزه سلامت و اسلام باز میکند، به مطاوی درخور تر و مضامین شایسته تری عنایت میکردند. آخر نمیدانم، شما خود داوری کنید، کدام یک از هفت هنجاری که استاد علیدوست در سخنرانیشان بر آن تاکید داشته اند، سخن بدیعی است؟
استاد بزرگوار! اینکه بر اریکه نظریه پردازی بنشینیم و در قامت بیانِ روش شناسی استنباط گزارههای طبی، همان کلیات اصول فقه را، دوباره و صد باره روایت نماییم، آخر چه عایدی برای ما و چه خیری برای شما دارد؟
از شما سروران میخواهم کمی در این عبارات جناب علیدوست غور نمایید:
«باید سند و دلالت روایات طبی مورد ارزیابی قرار بگیرد»، «باید اصالت ظهور، اطمینان، ثقه، خبر غیر واحد در گزارههای طبی رعایت شود»، «مجتهد باید روایات امکنه و اهویه خاص را در نظر داشته باشد»، «مطالعه نصوص طبی، در کنار هم و گاه در طول هم باید باشد»، «مطالعه نصوص فارغ از عقل غلط هست و باید در کنار هم باشد»
آنچه مرور شد، رئوس سخنان استاد علیدوست بود. نمیدانم تا کی میخواهیم با این کلیات ابوالبقایی بر سر خود شیره شیرین بمالیم! واقعا حد یقف این کلی گوییهای بی ثمر کجاست؟ تا کی قرار است طلاب و دانشجویان را با مشتی گزارههای «باید باشد» و «باید بشود» مشغول نماییم؟ تا کی قرار است از تکه نان مشتبهی احتیاط کنیم اما گناه بزرگِ بی تقواییِ علمی را، به جان بخریم؟
رجاء واثق دارم که حضرت استاد علیدوست میتوانند با همین کلیات ابوالبقایی این نشست، در صد نشست دیگر، آن هم با صد موضوع متفاوت سخن بگویند. چرا که این کلیات قابلیت تطبیق و انطباق را با هر موضوع دیگری نیز دارد. چرا که در هر موضوعی «باید اسناد بررسی بشود»، «باید دلالات روشن بشود»، «باید عقل در کنار استنباط باشد» و… . آخر از این همه «باید باید» و «بشود بشود» خسته نشده اید؟
بیش از هر چیز این نوع ارائه سخن فریاد از یک بی تقوایی علمی دارد و گواه بر عدم احاطه علمی قائل آن است. البته این حقیر شما را جزو فضلای خاص حوزه علمیه و از آینده داران علمی آن میدانم. اما در موضوع مطروح حضرتعالی را کمتر از آنچه که توقع داشتم یافتم. لذا خاضعانه و برادرانه، محضر مستطابتان عرضه میدارم که مانند سایر فضلا، رَه بر احتیاط بگیرید و در موضوعی که به آن احاطه علمی و تسلط معرفتی ندارید، سکوت کنید و از بیان کلیاتی که حاصلش اتلاف عمر خود و مخاطبانتان است، جدا پرهیز نمایید. چرا که امام معصوم فرمودند: «مَن عَمل علی غیر علمٍ، کان مایُفسِدُ اکثر مِن ما یُصلِح»
۳- دست کم به آنچه که خود میگویید التزام عملی داشته باشید!
آنچه بیش از همه نقاهت علمی و سستی نظریات اساتید گرام این نشست را ظاهر کرد، سخنان استاد محقق داماد بود. ایشان حتی زحمت تکرار همان کلیات ابوالبقایی استاد علیدوست را هم به خود نداده و به مثابه یک خطیب، که برای خطابه اش محتوایی آماده نکرده است، در این نشست حاضر شدند و هر آنچه بر ذهنشان ساری شد، بر لسان جاری نمودند، تا شاید تیری از غیب بیاید و از کشکول کلامشان، روش شناسی استنباط استخراج کند! نیک عیان بود که ایشان حتی زحمت به خود نداده بودند که حتی یک بار تیتر مباحث خود را مرور نمایند و قدری منسجم تر مباحث را طرح کنند.
یکی از شاه بیتهای کلام ایشان، تاکید بر سند و رجال احادیث بوده است، تا جایی که اساس وجود حدیث معتبر طبی را انکار کردند. جدای از صحت و سقم اصل مطلب ایشان، آنچه بر من گران آمد، عدم پایپندی ایشان بر سخنان خودشان بود. آقای محقق داماد آنقدر تاکید بر بررسی سند و رجال را، با ادبیات متلونِ دستوری و متنوع تاکیدی بیان داشتند، که گویی ایشان هیچ گاه به حدیثی ضعیف، اِسناد نداده اند. اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود و طولی نکشید که ایشان در همین مجلس عدم التزام علمی و عملی خودشان را نشان دادند و دست کم دو بار کلام خود را نقض نمودند.
نقض اول آنجا بود که ایشان برای خلع ید نمودن معصومین علیهم السلام از علم طب، به کتاب معلوم الحال «مقتل امیر المومنین» از جناب «ابن ابی الدنیا» استناد کردند که آری، هنگام شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام بر بالین ایشان طبیب حاضر کردند و این خود نشان از بی اطلاعی ائمه علیهم السلام از علم طب دارد!
نقض دوم آنجا بود که ایشان پرده از تفکر شاذ خود برداشتند و بدون توجه به اولیات کلامی شیعه و با استناد به حدیث مجعوله «تابیر نخل» حدیثی مجعول را از منابع اهل سنت نقل نمودند که حضرت فرموده اند: «انتم بامور دنیاکم اعرف منی».
در شان خود نمیبینم که بخواهم نقد حدیث مجعوله «تابیر نخل» را حتی بازگو کنم و لذا توصیه میکنم به عنوان کسی که دستتان در آتش مطالعات پژوهشی است قدری سنجیده تر و بدون تعصب سخن بگویید و حداقل قبل از آنکه سخنی بر زبان جاری میکنید آنرا اول هضم نمایید و اقوال و افواه پیرامون آن را دقیق تر ببینید.
تاسف دارم و اندوه! که بعد از عمری پژوهش و مطالعه، به این نتیجه رسیده اید که اعتقادات کلامی خود را در حلبی آبادهای حدیثی اهل سنت و از میان مخروبههای روایی آنان جستجو کنید. لذا شما را با ثمره علمیتان تنها میگذارم و برایتان دعای خیر میکنم چرا که از قدیم گفته اند: «هر چه سعی کنید بدیهیات را بیشتر اثبات کنید استبعاد از آن نیز بیشتر میشود».
این همه جسارت و گستاخی، آن هم از کسی که عضویت فرهنگستان علوم را یدک میکشد، نوبر است! حتی سکولارترین روحانیون موجود هم اینگونه در مورد علم امامت سخن نمیگویند که شما سخن میرانید.
حضرت آقای محقق داماد! به محضر انورتان توصیه میکنم که آن همه «سند سند» و یا «رجال رجال» نگویید، تا بتوانید با طیب خاطر بیشتری به احادیث بی سند و مجعوله تان ارجاع دهید! یا دست کم در همان جلسه به سخنان خود ملتزم باشید و از منابع معتبر، حدیث نقل کنید تا عِرضِ علمی خود را نزد شاگردانتان حفظ نمایید.
هر چند این حقیر در همان جلسه تاب نیاورده و از این همه گستاخی نسبت به شان امام معصوم، بر شما عتاب رسا کردم و در پیشگاه جمعیت به شما خطاب داشتم: «سند این سخنان که میگویید کجاست؟ اینها همه در منابع غیر معتبر غیر شیعی نقل شده است»
حضرت آقای محقق داماد! به قول یک مثال طلبگی «بائک تجر! بائی لاتجر؟»! اگر استناد به احادیث مجعوله، آن هم از منابع اهل سنت خوب است، چرا استناد به سایر احادیث ضعیف طبی خوب نباشد؟ شما با این کار، نه تنها ریشه این جهالت را نخشکانده اید بلکه درخت زقوم اخباریگری را نیز ریشه دار تر و مقاوم تر کرده اید.
به جد معتقدم که این نشست به ظاهر علمی، طب و اسلام را به گونهای با خاک یکسان کرد، که هیروشیما و ناکازاکی آنگونه با خاک یکسان نشده اند! و این نتیجه ی چیزی جز آش شله قلم کاری که وزارت بهداشت به همکاری دانشگاه امام صادق علیه السلام پخته اند، نیست!
۴-معصومین (علیهم السلام) شان رسالت و امامت را، بهتر از شما میدانند!
آقای محقق داماد با اعتماد به نفس مثال زدنی خود، کرارا و مرارا میفرمودند: «شان اسلام و ائمه این نیست که در علم طب دخالت کنند و مثلا برای معده من و شما نسخه بدهند». هرچند بنده این سخنان را بیشتر حمل بر بی اطلاعی این سرور گران میکنم اما برای اینکه غث و سمین برای اهل خرد آشکار شود از ایشان میخواهم قدری بیشتر اوراق مکتوب و معتبر روایات طبی را مرور نمایند، چرا که یحتمل یا ایشان غفلت از دیدن این حجم عظیم روایی داشته اند یا اساسا دیده بصیری برای دیدن حجم عظیمی از معارف معتبر طبی ندارند.
نمی دانم سخنان مشعشع فوق الذکرشان، باید حمل بر اعتقادی خلاف اعتقادات مرسوم شیعیان شود و یا بنابه وظیفه حمل بر احسن وجه، یعنی بی اطلاعی ایشان شود؟
لذا به حسب وظیفه دینی و از باب حمل بر احسن وجه، از جنابتان میخواهم نرم افزار جامع الاحادیث را، بر روی «کتب اربعه» محدود نمایید و آنگاه یکی از سه کلمه «داء»،«دواء» و «المعده» را سرچ نمایید و نتیجه حاصله را به محکمه انصاف خود ببرید و نتیجه هر چه شد، گردن را برایش از مو نازک تر نمایید!
از حوزه ای که گرد خمودی و دکترا زدگی بر آن پاشیده شده و در آن باب فقاهت و حُراَندیشی متناسب با مُبتَلابِهاتِ جامعه مفتوح نیست و سَعیِ درخوری، از سوی مدیرانش برای شنیدن اندیشههای مخالف، دیده نمی شود و حوزه ای که فاصله اش از دو منبع اصلی و مامن انحصاری شریعت، آشکارا عَیان است، تا جایی که برخی از دانش آموختگانش پاره ای از تصنیفات روایی را، ای بسا حتی مَس هم نکرده اند، انتظار نداریم که رویکردی فقاهی و ضابطه مند به مرویات طبی و ابواب اطعمه و اشربه، داشته باشند.
اما دیگر از عالیجنابان روحانی و سروران و فاضلانی چون شما انتظار نداریم که تک تک مرویات ابواب طبی را روی چوبه دار قضایای شخصیه برند، و طناب آب و هوای مکه و مدینه را، دور گردن مرویات معتبره بیفکنند و با لَگَدِ علم رجال، کثیری از خزائن معرفت را حلق آویز کنند و در نهایت با نظریه «علم دینی و غیر دینی» تیر خلاص بر پیکر بی جان و نحیف مرویات معتبره طبی بزنند!
۵- بی توجهی به سیر تاریخی تدوین احادیث شیعه!
استاد محقق داماد، در بخش دیگری از بیانات گرانِشان موکدا فرمودند: «راویان احادیث طبی، نه محدثان بلکه عطاران کهن بوده اند و بسیاری از احادیث طبی از طریق عطاران نقل شده است».
اگر قائل این قول را نمیشناختم، یقین میکردم که ناقل آن کمترین اطلاع و سر رشتهای از سیر تدوین احادیث در شیعه ندارند. بسیار مُتَباعِد است که ایشان ندانند که عنایت به منبع مکتوب احادیث، یکی از محورهای اصلی قدما در فرایند ارزیابی صدور حدیث و اعتبار سنجی آن بوده است و مُستبعَد آنجاست که اساسا ندانند راوی هیچ نقشی به عنوان ملاک اعتبارسنجی در سیر تدوین احادیث شیعه در نزد قدما نداشته است.
اینکه راوی عطار باشد یا خباز یا بزاز، چون به مثابه یک حمال نسخه مکتوب بوده است، جرح او اثری بر نسخه مکتوبش نداشته است. از آنجا که نقل حدیث در شیعه بر محور کتابت و نوشتار حدیث بوده و نه نقل شفاهی روایات، ارزیابی آن نیز غالبا مبتنی بر کتابت و نوشتار آن منبع حدیثی بوده است و نه شناخت احوالات راوی و رجال حدیث! بماند که شما حتی نمیتوانید در اسناد روایات طبی کتب اربعه، حتی نام یک راوی عطار را نیز پیدا کنید. (راوی غیر از نسخه مکتوب مراد است)
از باب مویدی کوچک، به عرض جنابتان میرسانم که هیچ تالیفی در میان قدمای شیعه با عنوان «الموضوعات» پیدا نخواهید کرد و این نشانه چیزی جز میراث داری قدمای شیعه و امانت داری آنان بر احادیث معتبر نبوده است، چرا که اگر جز این میبود، باید شاهد تالیف کتبی با این نام در سیر تدوین احادیث شیعه میبودیم. این پرسش را بارها از خود پرسش نمایید که چرا کتب «الموضوعات» در شیعه نگارش نیافته است؟
مخلص کلام آنکه قدما و متاخرین بر آثار مکتوبِ معتبرِ حدیثی اعتماد میکرده اند و راوی را ملاک ارزیابی حدیث قرار نمیداده اند، اما رویهای که از قرن ۷ و از مکتب حدیث حله بر حوزههای علمیه باب شد رویکرد افراطی و غلط «رجال محوری» را حاکم بر سامانه حدیثی شیعه کرد و برخی معاصرین نیز با همان رویکرد افراطی بسیاری از روایات معتبر را از دم تیغ علم رجال میگذرانند. آیا شما نیز میخواهید شانه به شانه افرادی چون حیدر علی قلمداران، سید ابوالفضل برقعی، مصطفی حسینی طباطبایی، نعمت الله صالحی نجف آبادی و آقای بهبودی بزنید؟ آیا شما نیز خود را دوشا دوش این عزیزان میدانید؟
از باب تاکید بیشتر عرض میکنم که شیعیان با طراحی سامانه انتقال حدیث و کتابت آن و البته تاکیید و تایید این مسلک توسط امامان علیهم السلام، اساسا احادیث ساختی و جعلی وارد میراث معتبر آن نشده است. چرا که سیره محدثان شیعه در اخذ احادیث و انتقال آن به شاگردان و نگارش آن در کتب، مبتنی بر قواعدی بوده است که بدون شک از آن مطلع هستید. سماع، قرائت و اجازه سه رویکرد قدما در نقل احادیث و انتشار احادیث بوده است. آنچه مهم است تاکید این مسئله است که قدمای اصحاب بدون سماع، قرائت یا اجازه حدیثی نقل نمیکرده اند.
۶- سخنی با مستمعین این نشست:
حقیقت این است که این غوغاسالارىها و هجمههاى تیز و تند و بعضا هتاکانه، که توسط سخنوران و متولیان این دست همایشها نسبت به مرویات موثق طبی، نثار میشود، نه تنها برهانى مبرهن، بر کذب بودن ادعاى «جستاری در روایات طبی» است، بلکه حکایتى روشن از «جدایی علم و دین» نیز دارد که دود آن از سخنان سخنوران این نشست بر خواسته و در چشم سلامت و نسل ایتام آل محمد (ص) مى نشیند!
با احترام به شما عالیجنابان عرضه میدارم که این تمسک به فروع و تضییع اصول، و عدم اولویت سنجی، نتیجهای را به بار مینشاند، که عینا جریانات اخباری مسلک طبی به بار نشانده اند. اگر قرار است اندیشمندان حوزوی و سروران روحانی، به مسائل مرتبط با طب و سلامت ورود کنند، ای کاش علیه سیاستهای کلان سلامت مانند مسئله تراریختهها، شبیه سازی انسان و… ورود می کردند و دامن حوزهها و روحانیت را از ننگ برائت، بر این دست موضوعات مبرا می فرمودند.
باید سوگمندانه اذعان کنم که روحانیت و حوزههای به اصطلاح علمیه، در برابر مسائل مبتلابه جامعه اسلامی و سخنان زعیم و مقتدای عزیزش، بی اعتنا است و در چنین بستری است که غرب زدگان پزشکی، میدان دار و فعال خواهند بود و متدینین منفعل! اینجاست که به اسم تخصصی شدن موضوعات، اهالی فقاهت و استنباط، بندها را به آب میدهند و قافیهها را میبازند!
اینجاست که داشتههای غنی خود را مُشتی فرمایشات عَقیم میخوانیم و داشتههای تهی آنان را، خزائن تجربه و علم بشری! اینجاست که حتی اگر روایت متواتر در صحیح ترین کتب شیعی هم به کرات و مرات نقل شده باشد، آن را به واهی ترین بهانهها کنار میگذاریم!
متأسفم که این دست نشستها تبدیل به پوششی برای کم کاری حَضرات شده است، تا به جای پاسخ گویی، سخن برانند و شعار بدهند و در مسند شاکی، متهم خیالی را نشانه بروند.
سخن گفتن از نقائص این نشست، مثنوی هفتاد مَن است و در حوصله این قلم نیست. اما آنچه که جای فریاد داشت، مواضع و ایرادات اعزه روحانی این نشستها بود، که سعی شد به بخشی از آنها با رویکردی تحلیلی اشاره شود.
امید است که روشهای اعتبارسنجی، فهم و کاربست احادیث طبی به سامان آید و عقلانیت و فقاهت ورزی در مقام درخور خود بنشیند و معرفت عالمانه افعال خداوند در طبیعت، نه با نگاه داروینیستی و همسو با مدرنیته، بلکه با نگاهی فقاهی و هماهنگ با تمدن سنتی و وحیانی انبیاء، کاویده و پژوهش شود.
ای کاش مادر حوزه، فرزندان بیشتری از جنس امام (ره) میزایید تا به جای شعار دادن و کلی گویی، با مسائل جامعه اسلامی مسئولانه برخورد کنند و با ذهن نظام ساز خویش، فکری به حال انقلاب اسلامی کنند.