شبکه اجتهاد: نواندیشی دینی گفتمانی است که با رویکردی غیرسکولار، به اعتبار فقه سیاسی و اجتماعی قائل است؛ و سعی میکند قرائتی عقل محور، مردم سالار (دموکراتیک) و حقوق بشری از دین به دست دهد. طبق این تعریف، مرزبندی این گفتمان با گفتمانهای دیگر- همانند گفتمان سنتی، سنت گرایی، بنیادگرایی، اسلام سیاسی، و بالاخص گفتمان روشنفکری دینی- مشخص میشود. گفتمان نواندیشی دینی در ایران با متفکرانی همچون حجتالاسلام والمسلمین دکتر داود فیرحی شناخته میشود، اندیشمند و نویسنده پرکاری که آثار زیادی را به رشته تحریر درآورده است. هدف این نوشتار رویکردی انتقادی به گفتگوی مجازی ایشان (با انجمن اندیشه و قلم) است: انتقاد یک نواندیش دینی به نواندیش دینی دیگر!
۱- دکتر فیرحی، بر خلاف دکتر عبدالکریم سروش (و دکتر سروش دباغ)، به درستی سعی میکند بین دو گفتمان روشنفکری دینی و نواندیشی دینی تمایز ایجاد کند، هرچند این دو در بسیاری از مسائل فکری با هم مشابهت دارند و در مقابل گفتمانهایی همچون اسلام سیاسی (رادیکال) و رویکرد سنتی و سنت گرایی قرار میگیرند. در حالی که برخی روشنفکران دینی بر خلط دو گفتمان روشنفکری دینی و نواندیشی دینی اصرار دارند، صاحب این قلم سعی کرده بین دوگانه روشنفکری دینی/ نواندیشی دینی حداقل در شش مورد تمایز قائل شود: منبع معرفت (عقل مدرن/ نگرش تعاملی به دین و عقل مدرن)، اعتبار فقه سیاسی (نامعتبر دانستن فقه سیاسی و فقه اجتماعی/ اعتبار محدود آن)، نسبت عقل و دین (داشتن جانب عقل مدرن در تعارض عقل ودین/ پاسداشت جانب دین)، نسبت ادله فرامتنی و متنی (تکیه بر ادله برون دینی و فرامتنی/ تکیه بر ادله درون دینی و برون دینی)، سکولاریسم (گرایش به سکولاریسم/ مرزبندی با سکولاریسم)، روش شناسی دینی (تکیه به ادله فرامتنی/ تکیه به ادله فرامتنی در کنار اجتهاد مصطلح).
۲- شاید مهم ترین مسئله در تمایز شش گانه فوق، بحث اعتبار فقه سیاسی و نسبت آن با اخلاق باشد. بر اساس نظریه همروی، فقه سیاسی اعتباری محدود- صرفاً در حد تعیین احکام وضعیه و تکلیفیه خمسه- دارد؛ و نمیتوان باری سمین بر دوش نحیف آن نهد.
۳- اگر هدف بررسی اعتبار فقه سیاسی در پروژه یا گفتمان نواندیشی دینی باشد، چارهای جز پاسداشت صناعت فقه، قواعد حاکم بر آن، و حرکت در مسیر اجتهاد (حتی با رویکردی نواندیشانه) نداریم. قبلاً کتاب «فقه و حکمرانی حزبی» نشان داد که چندان به این چارچوب مقید نیست؛ و اینک در گفتگوی مجازی اخیر، در راستای تأیید نواندیشی دینی و نقد روشنفکری دینی مدعاهایی مطرح شده که نیاز به برهان و استدلال دارد (نحن ابناء الدلیل، کلما مال نمیل). به نظر میرسد قدر اشتراک نقد دکتر فنایی و دکتر مجاهدی به گفتگوی اخیر این مسئله باشد. اگر ادعا میشود که «روشنفکری دینی تحت تأثیر جریان چپ، دین را به ایدئولوژی تبدیل کرد» باید دید در خصوص همه، از جمله دکتر شریعتی و دکتر سروش، کلیت دارد یا نه، و اساساً چرایی این مسئله است که اهمیت دارد.
۴- در خود فقه سیاسی هم اگر ادعا میشود که رویکردی نواندیشانه نیاز است، باید بر نقاط کلیدی انگشت گذاشت. همان گونه که دکتر میرموسوی اشاره دارد، باید به مسائلی همچون میزان اعتبار بنای عقلا و سیره عقلا و همچنین ارشادی بودن اوامر و نواهی شارع مقدس در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی توجه نمود. انتقاد دکتر سروش تا حدی درست است که چگونه از فقه هم نواندیشی دینی برمیآید هم اسلام سیاسی رادیکال و خشونت محور! نواندیشی دینی باید بتواند به شکل روشمند نشان دهد که چرا برداشتش مستدل تر یا سازوارتر از رقبایش است. بله، «فقه طرد شدنی نیست»، اما مهم این است که چگونه اعتبارسنجی شود. نظریه همروی با برداشتی از «عقل» سعی کرده نشان دهد که فقه سیاسی دانش معتبری، با حد و حدودی مشخص، است.
۵- به اعتقاد دکتر میرموسوی، پرداختن به مفاهیم مدرن با رویکرد فقهی و تطبیق آن با مفاهیم و ابواب موجود در سنت فقهی نباید به کژتابی و یا زمان پریشی منجر شود: «به عنوان نمونه آیا تطبیق نظریه بازی در علم سیاست مدرن با باب سبق و رمایه در فقه سنتی و توجیه فقهی تحزب بر اساس آن، همچنان که در کتاب «فقه و حکمرانی حزبی» صورت گرفته، نوعی کژتابی و مصادره به مطلوب نیست؟ آیا بهره بردن از مفهوم خطابات قانونی در توجیه نوعی برداشت مردم سالارانه استحسان شخصی نیست؟ آیا این نوع تطبیق در چارچوب سنت فقهی اعتبار دارد؟».
۶- همچنین، اگر هدف برداشت نواندیشانه از دین باشد، نمیتوان با فقه و روش شناسی برخورد گزینشی و ابزارگونه کرد. برخورد گزینشی یعنی تکیه به نکاتی که مؤید به نظر میرسند، و نادیده انگاشتن دیگر موارد. به طور مثال، در پروژه دکتر فیرحی مشخص نیست چه برداشتی از روش شناسی پسامدرن فوکویی وجود دارد، و چگونه این روش میتواند به فهم بهتر (تاریخ) فقه کمک کند.
۷- بر اساس نواندیشی دینی، کوبیدن بر طبل تمایز دوگانه اخلاق/ فقه نه پشتوانه منطقی دارد، نه به صلاح است. قصد اندیشمندانی همچون دکتر ابوالقاسم فنایی در بزرگ کردن این دوگانه، غیریت سازی با گفتمان اسلام سنتی است. اگر نواندیشی دینی بخواهد فقه (سیاسی) را در تقابل با اخلاق گرایی مطرح کند، بیم آن میرود که غیریت سازی گفتمان نواندیشی دینی با دیگر گفتمانهای رقیب (همانند اسلام سیاسی) به غیریت سازی دیگری بدل شود. نظریه همروی سعی دارد همسویی اخلاق و فقه نواندیشانه را نشان دهد.
۸- از سویی دیگر، تأکید بر دوگانه روشنفکری دینی/ نواندیشی دینی نباید به کم رنگ شدن مرزبندی این دو گفتمان با دیگر گفتمانها منجر شود. در واقع، مشابهت این دو گفتمان بسیار زیاد است. مسئله اصلی این دو رویکرد فکری آن است که امکان قرائت دموکراتیک و حقوق بشری از دین امری ممکن به نظر میرسد.
۹- همان گونه که دکتر سیدعلی میرموسوی اشاره کرده، پروژه دکتر فیرحی را در سه فاز باید تحلیل کرد: بهره بردن از روش فوکویی پیوند دانش سیاسی مسلمانان با ساختار و روابط قدرت، سیر تحول از دولت مدنی پیامبر به دولتهای استبدادی به شکل تاریخی، و پرداختن به چالشها و منازعات فکری در دوره معاصر از جمله بررسی دوگانه حق و تکلیف در سیاست و رویکرد اجتهادی فقهای مشروطه خواه.
۱۰- «زوال اندیشه سیاسی در ایران» را باید در فربه شدن فقه و تنگ کردن جا برای فلسفه سیاسی و رویکرد عقلی در سیاست جستجو نمود. پس، اگر در گفتمان نواندیشی دینی بر فقه سیاسی تأکید میکنیم، باید حد و حدود اعتبار آن را نیز مشخص کنیم، و نسبت آن را با فلسفه سیاسی مشخص نماییم؛ دغدغهای که نظریه همروی در صدد بررسی آن است.
۱۱- ما در دورانی زندگی میکنیم، که عقل گرایی و معنویت گرایی رو به رشد است؛ و از نظر جامعه شناختی، تأکید بر دانش تعبدمحور میتواند به معنای تضعیف گفتمان نواندیشی دینی محسوب شود. پروژه دکتر فیرحی باید به زمینه اجتماعی ایران و نیاز فکری جوانان توجه بیشتری داشته باشد.
۱۲- در مجموع، اگر گفتمان نواندیشی دینی بخواهد قرین موفقیت شود، نباید فقه (سیاسی) را در مقابل (فلسفه) اخلاق مطرح کند. مدعا اداره جامعه با اخلاق نیست که نقد دکتر فیرحی («با اخلاق نمیتوان هیچ جامعهای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد») بخواهد جایگاهی پیدا کند. گفتگوی اخیر دکتر فیرحی را باید به ابهام و جوان بودن گفتمان نواندیشی دینی مرتبط دانست. نواندیشی دینی به دلیل جوان بودن، همانند هر گفتمان دیگر، ممکن است دچار ابهاماتی باشد. این ابهامات امری طبیعی به حساب میآید، و امید است نکات فوق در راستای تقویت گفتمان نواندیشی دینی و پروژه فکری جناب دکتر فیرحی محسوب شود