اختصاصی شبکه اجتهاد: کتاب «الاجتهاد المقاصدی و المناطی» نوشته حیدر حبالله، پژوهشی منسجم و اصولی درباره روش اجتهاد مقاصدی و مناطی است که در آن نویسنده تلاش کرده تا چارچوب جامعی برای این نوع اجتهاد ارائه دهد. این اثر با فاصلهگیری از رویکردهای خطابی و نظریهپردازیهای کلی، بر مباحث دقیق و مستند اصولی متمرکز است و هدف دارد اجتهاد مقاصدی و مناطی را بهعنوان یک نظام فکری عمیق در فقه اسلامی، مستدل و قابل اجرا معرفی کند. این کتاب در پی آن است که با توجه به نیازهای نوظهور در جامعه معاصر، نگاهی دقیقتر به اهداف شریعت و کشف مناط احکام بیفکند و در عین حال، فضایی فراهم کند که بهدور از افراطگرایی یا سکولاریزه شدن فقه، شریعت اسلامی در پیوند با واقعیتهای زمانه حفظ شود.
کتاب به چهار بخش اصلی تقسیم میشود. در بخش نخست، زمینههای تاریخی و سیر تحول ایده اجتهاد مقاصدی و مناطی و تجربیات موجود در این حوزه واکاوی شده است. حبالله نشان میدهد که اجتهاد مقاصدی نخستین بار در مکتب اهل سنت، از دل نظریه قیاس شرعی سر برآورد و بهتدریج با کمک متفکرانی مانند جوینی و غزالی و به کمال رسیدن در آثار شاطبی، از قیاس فاصله گرفت و استقلال یافت. این تفکر در اثر شاطبی به اوج نظری خود رسید، اما پس از او وارد دورهای از رکود شد. هرچند در قرن نوزدهم با تلاش عبده، رشید رضا و الطاهر بن عاشور بار دیگر احیا شد، حبالله معتقد است که این احیا، بهدلیل فقدان چارچوب اصولی منسجم و ابزارهای روششناختی عمیق، به نتیجهای کامل نرسید. در میان شیعه نیز بهدلیل حساسیت به ابزارهای غیردقیق مانند قیاس، تفکر مقاصدی و مناطی به شکل گسترده توسعه نیافت، اما در آثار اصولیون و فقیهان شیعه قواعدی چون تنقیح مناط و الغای خصوصیات بهطور ضمنی و جستهگریخته مطرح شد. این بخش همچنین نقدی است بر محدودیتها و کاستیهای موجود در حوزه اجتهاد مقاصدی و مناطی، با هدف فراهم آوردن بستر اصلاح و توسعه نظری آن.
حبالله در بخش دوم به تبیین ارکان و اجزای اجتهاد مقاصدی و مناطی میپردازد. او این نوع اجتهاد را بر سه محور اصلی استوار میبیند: استقرای نصوص، تعلیل نصی و تعلیل عقلایی. محور نخست، بر بررسی همهجانبه نصوص دینی با هدف استنتاج اصول کلی شریعت تکیه دارد و روش استقرایی را ابزاری نظاممند و موجه برای فهم اهداف و مقاصد شریعت میداند. این روش نباید سطحی یا تصادفی باشد، بلکه باید با یک جریان دقیق استنطاقی هدایت شود تا مبنای معتبر برای اجتهاد فراهم آورد. او اجرای میدانی استقرا در عملیات استنباط را در قاعده روح شریعت یا مذاق شارع متجلی می بیند و به به تفصیل در مورد این قواعد سخن میگوید. محور دوم، توجه به تعلیلاتی است که در نصوص یافت میشود. حبالله تأکید میکند که این تعلیلات نقش ساختاری مهمی در فهم گستره و کاربرد احکام دینی دارند. او معتقد است که نادیدهانگاشتن تعلیلات نصوص به بهانه اینکه تنها بیانگر حکمتهای کلیاند، خطایی روششناختی است.در این محور مباحثی مهم و روش شناختی چون تفاوت حکمت و علت و نحوه تشخیص هر کدام به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. محور سوم، توجه به تحلیل عقلایی و یا همان عقل هرمونتیکی است. مباحثی چون مناسبت حکم و موضوع، تنقیح مناط و الغای خصوصیات به این محور اختصاص دارند. او معتقد است این ابزار در صورت بهکارگیری منسجم و قاعده مند این ظرفیت را دارند که به سازوکاری کارآمد برای اجتهاد تبدیل شوند.
در بخش سوم، حبالله موانع و عوائق پیش روی نظریه اجتهاد مقاصدی و مناطی را بررسی میکند. یکی از موانع عمدهای که ممکن است در فضای شیعی مطرح شود، نهی اهلبیت (ع) از قیاس است. حبالله تأکید میکند که قیاس نهیشده در میراث اسلامی، در درجه اول نوعی اعتماد افراطی به عقل و تضعیف جایگاه بنیادین نصوص در فرآیند استنباط به شمار میآید. او این نوع قیاس را گونهای زهد نسبت به نصوص و تمایل غیرمنضبط به برداشتهای عقلی میداند که از ریشههای معرفتی و اصولی فاصله گرفته و بر انتقال از حکمی به حکمی دیگر بر پایه ظن و تخمین مبتنی است. در مقابل، اجتهاد مقاصدی و مناطی بر مبنای کشف علمی و دقیق علت یا مناط احکام استوار بوده و از انتقال سطحی احکام از یک مورد به مورد دیگر اجتناب میکند.
مانع دیگر، نگرانی برخی از فقها درباره آن است که این نوع اجتهاد ممکن است به سکولاریزه شدن یا فاصله گرفتن از تعبّد شریعت منجر شود. حبالله در پاسخ به این نگرانی توضیح میدهد که اجتهاد مقاصدی و مناطی نهتنها بر اصول شرعی تکیه دارد، بلکه با تأکید بر تعقل، امکان پیوند شریعت با مسائل نوپدید را فراهم میآورد و از تعطیلی شریعت یا جدایی آن از زندگی اجتماعی جلوگیری میکند.
در بخش نهایی، حبالله تأثیرات بالقوه اجتهاد مقاصدی و مناطی بر ابعاد مختلف فقه اسلامی را مورد تحلیل قرار میدهد. او بهویژه معتقد است که این روش میتواند حل تعارض میان نصوص جزئی را تسهیل کرده و به بازتعریف آنها در پرتو کلیات شریعت، قواعد حکم و علتهای کشفشده کمک کند. این روش همچنین میتواند نقش مؤثری در انسجام فقه نظامات ایفا کند، جایی که فقه در قالب یک چارچوب نظری و منسجم بتواند پاسخگوی نیازهای اجتماعی باشد. در نهایت، حبالله بر نقش تعقل در این روش اجتهادی تأکید دارد و معتقد است که رویکرد مقاصد محور میتواند جایگاه عقل را در فهم بهتر شریعت ارتقا دهد. با این حال، او صراحتاً بیان میکند که تعقل هرگز جای تعبّد را نمیگیرد و تعبّد همچنان جایگاه خود را در احکام شرعی حفظ خواهد کرد. او بر ایجاد تعادل میان تعقل و تعبّد تأکید کرده و این روش اجتهادی را ابزاری برای اصلاح و توسعه نظام اجتهادی میداند؛ نه روش افراطی صرفاً عقلمحور، و نه تعبدگرای مطلق. چنین رویکردی میتواند به بازتعریف کارآمدتر اجتهاد فقهی کمک کرده و درعینحال مکملی برای علم اصول باشد، بدون آنکه جایگزین آن شود.
کتاب «الاجتهاد المقاصدی و المناطی» تلاشی جدی برای ارائه یک نظریه جامع در زمینه اجتهاد مقاصدی و مناطی است. حبالله با ترکیبی از بررسی تاریخی، تحلیل اصولی و نقد علمی، این دیدگاه را بهعنوان قابلیتی مهم برای فهم بهتر دین ارائه میدهد. این نظریه بدون نفی روشهای سنتی، در پی آن است که فقه اسلامی با ابزارهای مقاصدی و مناطی امکان انعطافپذیری و پیوند با واقعیتهای اجتماعی را بیابد و در عین حال، به ارزشهای اصلی شریعت و قداست آن متعهد بماند.
شبکه اجتهاد اجتهاد و اصول فقه, حکومت و قانون, اقتصاد و بازار, عبادات و مناسک, فرهنگ و ارتباطات, خانواده و سلامت