اختصاصی شبکه اجتهاد: ۱۹ اردیبهشت ما، سالروز بزرگداشت محدث بزرگ، محمد بن یعقوب کلینی، فرصت مناسبی برای بررسی یکی از مهمترین مبانی در رابطه با کتاب سترگ وی، کافی است. بسیاری از فقها و رجالیان، با استناد به مقدمه این کتاب، قائل به حجیت تمام روایات مندرج در آن هستند. محمد فایزی، استاد مرکز فقهی ائمه اطهار قم و رجال پژوه، در این رابطه یادداشتی نگاشته است که از نگاه شما میگذرد.
برخی معتقد هستند که کلیه اسناد کافی حجت هستند و برای ادعای خود به استدلالاتی تمسک میکنند. در این یادداشت ابتدا کلام بزرگان در اهمیت کتاب شریف کافی را مطرح کرده و سپس استدلالهای مرتبط با آن را ذکر میکنیم.
جایگاه کتاب کافی
کتاب شریف کافی تألیف محمد بن یعقوب کلینی رحمهالله متوفی ۳۲۸ بدون شک یکی از مهمترین منابع حدیثی شیعه بهحساب میآید و در نوع خود بینظیر هست. در اهمیت و ارزش این کتاب همین بس که علامه بزرگوار مجلسی قدسسره که در فن حدیث متخصصترین افراد است فرموده است:
و ابتدأت بکتاب الکافی للشیخ الصدوق ثقه الإسلام مقبول طوائف الأنام ممدوح الخاصّ و العام: محمّد بن یعقوب الکلینی حشره الله مع الأئمه الکرام لأنّه کان أضبط الأصول و أجمعها و أحسن مؤلفات الفرقه الناجیه و أعظمها (مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول؛ ج۱؛ ص۳)
بعضی از کلمات بزرگان در مدح این کتاب در ادامه آمده است.
نزاع در حجیت اسانید کافی
بههرحال مباحث علمی بسیاری در مورد این کتاب واقعشده است که یکی از مهمترین این مباحث میزان اعتبار و حجیت روایات این کتاب است. نظر مشهور علمای معاصر این است که گرچه این کتاب درنهایت درجه اعتبار و ارزش قرار دارد، ولی حجیت روایات آن منوط به بررسی سند وثاقت راویان آن است. در مقابل این نظر، بعضی از بزرگان قائل به حجیت تمام روایات کتاب شریف کافی شدهاند، به این معنا که روایات موجود در این کتاب تماماً حجت هستند و نیاز به بررسی سند آنها نیست؛ به بیان واضحتر تمام روایت این کتاب معتبرند ولو اینکه روات آن افراد ضعیف یا مجهول باشند.
محقق خویی رحمِ الله از استاد خود، محقق نائینی نقل میکند:
«سمعت شیخنا الأستاذ الشیخ محمد حسین النائینی- قدسسره- فی مجلس بحثه یقول: «آن المناقشه فی أسناد روایات الکافی حرفه العاجز». (معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه / ج۱ / ۸۱ / الفصل الأول النظر فی صحه روایات الکافی …… ص: ۸۱)
اهمیت این مبنا
لازم به ذکر است که این نظریه رجالی میتواند اثر چشمگیری در فقه داشته باشد. برای روشن شدن اهمیت این مطلب کافی است بدانیم که طبق بعضی از مبانی در رجال، بیش از نیمی از روایات کافی ضعیف است و با توجه به اینکه کتاب کافی مشتمل بر بیش از پانزده هزار روایت است، طبق این نظریه تقریباً هشت هزار روایت محکوم حجیت میشوند.
ادله حجیت اسناد کافی
ادله مختلفی بر این مدعا اقامهشده است که در اینجا فقط به ادلهای که محدث نوری در خاتمه مستدرک (ج۲۱ ص۴۶۳- ۴۸۵) ذکر فرموده است اکتفا میکنیم (البته توضیحاتی به دلیل چهارم که مهمترین دلیل است اضافه میکنیم) و نقدی مختصر نیز بر آن میآوریم:
دلیل اول: مدح علما
شیخ مفید میفرماید: «هو أجلّ کتب الشیعه و أکثرها فائده».
محقق کرکی در اجازهاش به قاضی صفیالدین عیسی درباره کافی فرموده است: «الذی لم یعمل مثله».
شهید اول در اجازهاش به شیخ زینالدین ابی الحسن علی بن الخازن فرموده است: «الذی لم یعمل للإمامیّه مثله».
ملا محمدامین استرآبادی در فوایدالمدنیه میفرماید: «و قد سمعنا عن مشایخنا و علمائنا أنّه لم یصنّف فی الإسلام کتاب یوازیه، أو یدانیه».
تقریب استدلال: اینگونه مدح علما از این کتاب به علت بزرگی و کثرت احادیث این کتاب نیست؛ زیرا کتبی بزرگتر از آنهم موجود بوده است بلکه علت مدح، اتقان و ضبط این کتاب بوده است، پس این بزرگان شهادت به اعتبار تمام روایات این کتاب دادهاند.
جواب از استدلال: ممتاز بودن این کتاب به علت وجود مجموعی از ویژگیها بوده است که در هیچیک از کتب سابق بر کافی همه این امور جمع نشده بوده است. بهعبارتدیگر ممکن است کتابی یافت شود که امتیازی داشته باشد که آن امتیاز در کافی نیست؛ مثلاً تمام روایات آن صحیح بوده ولی از بسیاری امتیازات دیگر بیبهره بوده است. البته این را قبول میکنیم که کلینی روایات را گزینش کرده بوده و روایاتی را که در نظر خودش حجت میدانسته انتخاب کرده بوده است و اینگونه نبوده که هر روایتی که بدان دستیافته باشد را ذکر کرده باشد ولی اینکه این صحت این روایات در نظر کلینی برای ما حجت است یا خیر، در ذیل دلیل چهارم مطرح میشود.
دلیل دوم: عرضه کتاب کافی بر نواب اربعه امام زمان (ع)
مرحوم کلینی در زمان غیبت صغرا میزیسته و کتاب خود را در این زمان تألیف نموده است. وفات او سال ۳۲۸ بوده است، درحالیکه نائب چهارم علی بن محمد سمری رحمِ الله در شعبان سال۳۲۹ از دنیا رفته است. حال با توجه به اینکه کلینی در بغداد بوده و غرض از تألیف کتاب مجرد جمع روایات نبوده است بلکه عمل به آن در تمام امور دین بوده است (با توجه به مقدمه کتاب) و دسترسی او به امام زمان ارواحنا فداه بهواسطه نواب اربعه ساده بوده است و علمای ما با نواب دررفت و آمد بودهاند، بنابراین بسیار بعید است که در طول مدت بیست سالی که مشغول تألیف کتاب بوده است آن را بر ایشان عرضه نکرده باشد، لذا اطمینان به عرضه آن حاصل میکنیم.
شاهد بر این مطلب اینکه راویان این کتاب بعضاً برای امور دنیایی به نواب مراجعه داشتهاند؛ حال آیا ممکن است هیچکس در این زمینه به این اهمیت حتی یکبار به ایشان مراجعه نکرده باشد؟
جواب از استدلال: عرضه این کتاب بر نواب اربعه هیچ دلیل و قرینهای ندارد و عرضه کتب بر نواب ظاهراً مرسوم نبوده است، بلکه بعید است این کتاب مورد تائید حضرت ولیعصر ارواحنا فداه قرارگرفته باشد ولی در هیچجا ایشان و غیر ایشان اشارهای به آن نکرده باشند.
باید توجه کرد که موطن کلینی، بغداد نبوده و کتاب نیز در آنجا نوشتهنشده است، بلکه ایشان در اواخر عمر به آنجا مهاجرت کرده و کتاب را در آنجا عرضه میکند.
دلیل سوم: کلام بزرگان در حق کلینی
تقریب استدلال: یکی از مهمترین مدحها و شریفترین خصلتها در مورد روات حدیث، این است که او از ثقات نقل کند و روایات غیر ثقات را نقل نکند. این مدح در مورد بعضی از روات مانند علی بن الحسن الطاطری، جعفر بن بشیر و محمد بن اسماعیل بن میمون زعفرانی ذکرشده است. همچنین خصلت دیگر، صحیح الحدیث بودن است که درباره بعضی از روات مانند اصحاب اجماع گفتهشده است.
حال از ضمیمه کردن این مقدمه به کلام نجاشی که فرمود: «کلینی اوثق و اثبت روات است» نتیجه گرفته میشود که در امر حدیث کمتر از دیگر روات نبوده است و این دو خصلت مهم یعنی عدم روایت از ضعاف و مجاهیل و حجیت و صحت روایات را دارا بوده است.
همچنین با این بیان، صحت کلام مفید که کتاب کافی را اجل کتب شیعه میدانست واضح میشود.
شاهد دیگر اینکه نجاشی بعد از بیان اوثقیت کلینی میفرماید: «صنّف الکتاب المعروف بالکلینی، یسمّى الکافی فی عشرین سنه».
معلوم است ذکر مدت تألیف برای بیان قوت و صحت این کتاب بوده است و الا مجرد جمعآوری روایات اعم از صحیح و غیر صحیح، نیاز به این سالهای طولانی نداشته است.
جواب از استدلال: اولاً منظور از بیست سال، این نیست که ایشان در تمام مدت این سالها فقط به کافی میپرداخته است. بلی مهمترین کاری که در این مدت مشغول بوده همین کتاب بوده ولی ممکن است که اشتغالات دیگری مانند تدریس و تألیف و تبلیغ نیز داشته است.
ثانیاً معلوم نیست صرف مدت طولانی به علت پالایش احادیث صحیح از غیر صحیح بوده باشد. آیا واقعاً تشخیص روایات صحیح برای شخصی مانند کلینی نیازمند این مقدار از وقت بوده است؟ بلکه ممکن است صرف این زمان، برای تبویب روایات یا تحصیل نسخ صحیح و … بوده باشد. همچنین باید توجه کرد که علمای ما گاهی برای گرفتن اجازه روایتی از مؤلف کتاب یا تحصیل نسخهای معتبر، به مسافرتهای چندین ماهه میرفتهاند.[۱]
دلیل چهارم: شهادت کلینی در دیباچه کتاب بر صحت تمام روایات کتاب
تقریب استدلال: آنچه در مقدمه آمده است این است که مرحوم کلینی در مقام جواب به درخواست یکی از مؤمنین میفرمایند: «و ذکرت آن أمورا قد أشکلت علیک، لا تعرف حقائقها لاختلاف الروایه فیها و أنّک تعلم آن اختلاف الروایه فیها لاختلاف عللها و أسبابها و أنّک لا تجد بحضرتک من تذاکره و تفاوضه ممّن تثق بعلمه فیها و قلت: إنّک تحبّ آن یکون عندک کتاب کاف یجمع [فیه] من جمیع فنون علم الدین، ما یکتفی به المتعلّم و یرجع إلیه المسترشد و یأخذ منه من یرید علم الدین و العمل به بالآثار الصحیحه عن الصادقین علیهم السّلام و السنن القائمه الّتی علیها العمل و بها یؤدّی فرض اللّه عزّ و جلّ و سنّه نبیّه صلّى اللّه علیه و آله الخ»
ظاهر عبارت فوق این است که شخص مذکور درخواست تألیف کتابی مشتمل بر آثار صحیحه نموده بهنحویکه با وجود آن، نیازی به اعمال اجتهاد نداشته باشد. در ادامه کلینی قدسسره خبر از انجام آنچه درخواست شده بود میدهد: «و قد یسّر اللّه- و له الحمد- تألیف ما سألت و أرجو آن یکون بحیث توخّیت»
حاصل عبارات فوق، شهادت مرحوم کلینی بر صحت تمام روایات کافی است. دلیل حصر نیز این نکته است که شخص سائل کتابی میخواست که در صورت عدم دسترسی به عالم مرجع او باشد، پس اگر کتاب مشتمل بر صحیح و غیر صحیح باشد او به غرض خود نمیرسیده است.
نکته دیگر اینکه از عبارات این دیباچه بهوضوح معلوم میشود که این مقدمه بعد از تألیف کتاب نوشتهشده است و احتمال اینکه کلینی به وعده خود وفا نکرده باشد نمیرود.
البته همانطور که شیخ بهایی فرموده است مراد از صحیح در کلام قدما، با صحیح در کلام متأخرین (روایتی که همه روات آن امامی ثقه باشند) متفاوت است و قدما به روایتی که قرائن موجب اعتماد وثوق به آن میشده است صحیح میگفتهاند.
ازجمله این قرائن، وجود این لفظ در تعداد زیادی از کتب اربعمأه یا روایات مشتمل بر اسانید معتبر یا در کتب مورد اعتماد مانند کتاب زراره و محمد بن مسلم یا کتب عرضهشده بر ائمه علیهمالسلام و … است.
ولی این امر مشکلی در مدعا ایجاد نمیکند؛ زیرا مدعا صحت روایات بهاصطلاح متأخرین نیست تا اشکال وارد شود، بلکه وجه استدلال اینگونه است که وقتی کلینی شهادت به صحت روایات کتاب خود داده است، یا سبب شهادت، وثاقت روات آن روایت است که در این صورت جای اشکالی در حجیت آن روایت نیست و یا اینکه از راههای دیگر غیر از سند، حکم به صحت روایات کرده است. در این صورت نیز با توجه به اینکه این شهادت محتمل الحس است، به کمک اصالۀالحس این شهادت برای ما حجت است.
توضیح اینکه: حجیت خبر واحد در حدسیات ثابت نیست و با توجه به اینکه محتمل است اخبار کلینی از روی حدس باشد نیاز است از أصاله الحس که یک اصل عقلائی است کمک بگیریم تا مشکل را رفع کند. مفاد این اصل این است که هرگاه خبری از یک امر محسوس داده شود ولی محتمل باشد که از راه حدس به آن خبر رسیده شده باشد، عقلا بنا بر حسی بودن آن گذاشته و آن را حجت میدانند.
شاید اشکال شود که احتمال حس در تمام روایات کلینی قدسسره نمیرود. لکن در پاسخ باید توجه کرد که کلینی در زمان غیبت صغرا میزیسته و بسیاری از اصول و مصنفات دسته اول در دسترس ایشان بوده و راههای حسی متعددی برای ایشان موجود بوده است. سادهترین راه اگرچه سند روایت و ثقه بودن روات است ولی راههای دیگر مانند عرضه کتب بر ائمه علیهمالسلام یا تصدیق روایات بعضی از روات مانند بنو فضال و شناخت خطوط روات و … نیز موجود بوده است.
نتیجه آنکه اخبار کلینی قدسسره به صحت روایات کافی برای ما حجت و لازم الاتباع است.
پاسخ به استدلال: استاد قاینی در کتاب المبسوط ج۲، ص ۷۰۷ این پاسخ را مطرح میکنند:
در مقام نقد و بررسی این استدلال سؤالی که ابتدا باید پاسخ داده شود این است که اصاله الحسی که مورد استدلال واقعشده و بهعنوان اصلی عقلایی مطرح میشود چه اصلی است؟ در بنا عقلا بهعنوان یک اصل مستقل حساب میشود یا آن را یکی از صغریات اصاله الظهور میدانند و از باب حجیت ظهور حجت است؟
به نظر میرسد که اصالۀ الحس یک اصل تعبدی نزد عقلا بهحساب نمیآید، بلکه از باب ظهور حجت است ولو اینکه این ظهور ناشی از انصراف و غلبه باشد. برای روشن شدن این مطلب و اینکه عرف هر خبری که محتمل الحس و الحدس باشد را حمل بر حسی بودن نمیکند یک مثال میزنیم: اگر شخصی بگوید «قال الصادق»، عرف این خبر را حمل بر حسی بودن میکند؛ زیرا ظاهر کلام این است که راوی خودش از نزدیک سخن امام را شنیده است نه اینکه از هر راهی به کلام امام رسیده است؛ برخلاف جایی که بگوید «الامام الصادق قائل بکذا» که عرف در اینجا، کلام راوی را حمل بر حسی بودن نمیکند؛ زیرا مآل جمله دوم به این است که علم به مذهب و رای امام پیدا کرده و دیگر ظهوری در حسی بودن اخبار ندارد. همچنین است اگر بگوید «اعلم أن الامام قال کذا». در این مورد هم نیاز نیست علم او حاصل از مقدمات حسیه باشد، بلکه در صورت حدسی بودن نیز این اخبار بدون نیاز به عنایت زائدی صحیح بوده و خلاف ظاهر نیست، درحالیکه اگر اصاله الحس، اصلی تعبدی نزد عقلا بهحساب میآمد همه این جملات باید حمل بر حسی بودن میشدند.
پس مراد از اصاله الحس، این است که فلان تعبیر ولو بهحسب انصراف، برای حکایت قضیه محسوسه وضع شده و ظهور در آن دارد، مانند اینکه تصریح کند و بگوید «سعمت الامام». (البته این جمله نص است و نیازی به اصاله الحس هم ندارد) بنابراین اصل مستقلی غیر از اصاله الظهور بهعنوان اصاله الحس شناختهنشده است بلکه اصاله الحس یکی از صغریات اصاله الظهور است مانند اصالهالحقیقه و اصالهالعموم و …
حال در محل نزاع میگوییم وقتی کلینی میفرماید «همه روایات من صحیح است» میدانیم که او نمیخواهد مباشرتا از امام نقل کند بلکه نهایتاً بیانی است از علم او به قول امام، مانند اینکه بگوید «اعلم أنّ الصادق قال کذا یا قائل بکذا» و دیگر ظهوری در حسی بودن اخبار او ندارد.
[۱]. پاسخ این سه استدلال که بیان شد برگرفته از بیانات استاد حجه الاسلام سید جواد شبیری در نرمافزار درایه النور است.