اختصاصی شبکه اجتهاد: کلینی در دیباچه الکافی، چندباری استحسان را مینکوهد. آیا استحسان در کلام کلینی همان استحسان اصطلاحی است یا تنها معنای لغوی را در نظر داشته؟
استحسانِ اصطلاحی در کلمات فقیهان عامه پیش از کلینی نیز به وفور دیده میشود. گرچه برای استحسان تعریف واحدی از سوی باورمندان به آن نمیبینیم، اما دیرین بودن این اصطلاح و رواجش در متون فقهی سده دوم به بعد امری روشن است (احمد پاکتچی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، حقوق، ج۸).
استحسان را چه به معنای افتاء بر اساس میل و خوشایند شخصی بدانیم (آنگونه که بیشتر منتقدان آن تعریفش کردهاند) و چه به معنای یک ابزار روشمند و دارای ملاک (با زیرمجموعههای اختلافیاش)، مورد پذیرش بیشتر فقیهان عامهی پیشاکلینی است.
میتوان این احتمال را داد وقتی کلینی استحسان را مذمت میکند، صرفا دینداری بر اساس ذوق و سلیقه را اراده کرده؛ اما از کنار این احتمال نیز نمیتوان گذشت که او صراحتا استحسان اصطلاحی را هدف گرفته و مورد نقد قرار میدهد.
چه در ری و چه در بغداد (زیستبوم کلینی)، تمام مکاتب فقهی عامه حضور دارند. کلینی وقتی در مقام نکوهش دینداری نادرست میگوید: «وَ سَأَلْتَ: هَلْ یَسَعُ النَّاسَ الْمُقَامُ عَلَى الْجَهَالَهِ، وَ التَّدَیُّنُ بِغَیْرِ عِلْمٍ، إذْ کَانُوا دَاخِلِینَ فِی الدِّینِ، مُقِرِّینَ بِجَمِیعِ أُمُورِهِ عَلى جِهَهِ الْاسْتِحْسَانِ وَ النُّشُوءِ عَلَیْهِ، و التَّقْلِیدِ لِلْآبَاءِ وَ الْأَسْلَافِ وَ الْکُبَرَاءِ، وَ الْاتِّکَالِ عَلَى عُقُولِهِمْ فِی دَقِیقِ الْأَشْیَاءِ وَ جَلِیلِهَا؟» یا «وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ خِذْلَانَهُ وَ أَنْ یَکُونَ دِینُهُ مُعَاراً مُسْتَوْدَعاً سَبَّبَ لَهُ أَسْبَابَ الاسْتِحْسَانِ وَ التَّقْلِیدِ وَ التَّأْوِیلِ مِنْ غَیْرِ عِلْمٍ وَ بَصِیرَه»، گویا ناظر به احناف و مالکیها و تاثر آنان بر سبک دینداری اقلیّت شیعی است. از حنابله دو گونه نظر حول پذیرش استحسان رسیده. اما شافعی به شدت استحسان را نکوهیده است. حدیثگرایان عامی نیز با استحسان مخالفت کردهاند. سیاق نکوهش شافعی(م ۲۰۴) و کلینی (م۳۲۹) شبیه یکدیگر است. شافعی کتابی مستقل با عنوان «ابطال الاستحسان» دارد. او علاوه بر کتاب و سنت، قیاس و حکم المسلمین را نیز حجت میداند؛ اما استحسان را خروج از امر و نهی الهی وپانهادن در مسیل جهل برمیشمارد. کلینی نیز در فرازهای متعدد در دیباچه الکافی، به سان شافعی کتاب و سنت را منابع اخذ دین و راه علم و پرهیز از جهالت میداند والبته قیاس را برنمیتابد (در مقدمه تصریح به رد قیاس ندارد؛ اما در بَابُ الْبِدَعِ وَ الرَّأْیِ وَ الْمَقَایِیس، احادیث رد قیاس را آورده است).
این شباهت مکتب فقهی کلینی و شافعی در رد استحسان، با لحاظ همزیستی دو مکتب امامی و شافعی در کنار احنافِ استحسانباور و منازعاتی که طبیعتا رخ میدهد، به ما کمک میکند تا ذهن کلینی را بخوانیم. کلینی که در جواب سائل و همنوای با او از انحراف جامعه شیعه از مسیر دینداری اصیل گلایه دارد، استحسان را در زمرهی قواعد نادرست میداند و جامعه شیعه را تحت تاثیر هجوم مکاتب استحسانباور میداند (الکافی، دارالحدیث، ص۱۵). نسخهی او برای خروج از این فساد و دیگر مفاسدی که یاد کرده، بازگشت به احادیث است که با نوشتن الکافی در پی تحقق آن است.
اینک به فرد شاخص دیگری از عامه که همعصر کلینی و منتقد جدی استحسان است اشاره میکنیم. أحمد محمد بن علی بن محمد الکَرَجی القصَّاب (م حدود ۳۶۰)، از عالمان ذوالفنون و مستقل در فکر و عقیده بوده. علاوه بر جهات علمی، بسیار اهل جهاد با کفار بوده و از همین روی وی را قصّاب لقب دادهاند. او در «النُکَت» نه تنها استحسان، بلکه قیاس و تقلید را نیز مینکوهد که در این دو مورد نیز باید نوشتار مجزایی ارائه داد.
این نکات نشان میدهد که گفتمان رد استحسان، گفتمانی بوده که به موازات تایید استحسان برقرار بوده و قائلین بزرگی برای خود داشته. اساسا توجه به بسترهای تاریخی و علمی که یک دانشمند در آن میزیسته، ما را در فهم درست یا حداقل فهم بهتر کلام او یاری میدهد؛ چیزی که میتوان از آن به «محیطشناسی علمی، اجتماعی، تاریخی» و مانند آن تعبیر کرد. این منهج به خصوص برای فهم فضای مبهم جامعهی شیعیِ عصر غیبت تا تشکیل مکتب بغداد، کمک شایانی خواهد کرد.