شبکه اجتهاد: عقل در مقام تحقیق در «دین» و «در باره دین» و نیز در دینداری و مقام تحقق دین، کارکردها و کاربردهای بسیاری دارد که این کارکردها به اقسام مختلف و متنوعی قابل تقسیم است. در یادداشت حاضر، ضمن ارائه هشت تقسیم براساس یکی از فراگیرترین تقسیمات کارکرد عقل، یعنی کارکردهای عام و کارکردهای خاص، به شرح مختصر موارد پرداخته میشود. نگارنده ضمن اذعان به این نکته که بحث مستوفا از این موضوع در یک مقاله به انجام نمیرسد، در ادامه، طرحنامهای را با عنوان «ساختار تفصیلی کارکرد و کاربرد عقل در دینپژوهی» که میتواند دستمایهای برای پژوهشی جامع و کامل باشد، پیشنهاد شده است.
مراد از کارکردهای عقل در باب دین، انواع سهمگذاری و نقشآفرینی عقل در قلمرو دینپژوهی و دینداری است. عقل در مقام تحقیق «در دین» و «در باره دین»، و نیز در امر دینداری و مقام تحقق دین، کارکردها و دستاوردهای بسیاری دارد. کارکرد و کاربرد عقل در دینپژوهی، یکی از مباحث اساسی منطق کشف گزارهها و آموزههای دینی به شمار میرود. مجموع کارکردهای عقل از جمله به صورتهای سهگانه زیر قابل دستهبندی است: ۱- معرفتزایی؛ ۲- معناگری؛ ۳- سنجشگری.
معرفتزایی عقل در فهم دین ـ که نخستین و مهمترین نقش آن است ـ به این معناست که پارهای از معارف دینی را عقل، تولید میکند و در اختیار ما قرار میدهد. «خدا موجود است»، یک گزاره معرفتی است که از حقیقتی نفس الامری حکایت میکند، این گزاره به ما میگوید: در خارج از ذهن آدمی، حقیقتی به نام خدا وجود دارد. به رغم آنکه «خدا موجود است»، یک گزاره پایه دینی است، دستاورد نقل ـ آیات قرآن و روایات معصومان(ع) ـ نیست.
پیش از اثبات مبدأ دین و نبوت عامه و خاصه، و قبل از احراز حجیت کتاب مُنزَل و کلام و کردار معصوم، تمسک به نقل، مستلزم دور است. نخست باید وجود خدایی که نبی از ناحیه او مبعوث گشته و کتاب از جناب او آورده است ثابت گردد، سپس برای تبیین اثبات گزارههای دینی به نقل تمسک شود. چنانکه ملاحظه میکنید گزاره «خدا موجود است»، اصلالاصول دین است، و همه گزارههای حِکمی دین مبتنی بر آن است و اگر مبدأ و ماورایی نباشد، باید و نباید قدسی، و شاید و نشاید ارزشی، بیمعنا خواهد بود. همه آموزههای حُکمی و خُلقی دین، جملگی معنیداری و ارزشمندی خود را وامدار آناند و به مدد عقل ادراک و اثبات میشوند.
اینکه شمار اصول دین، سه یا پنج و گاه افزونتر انگاشته میشود، تنها یک تقسیم تعلیمی مسامحی است، والا اصل اصیل دین، یکی است و آن گزاره «اللهُ موجودٌ» است. اما میگوییم: از آنجا که خداوند، حکیم، عادل، رحیم و لطیف است، مخلوق خود را به مسیر کمال هدایت میکند؛ بدینسان نبوت و نزول وحی ثابت میشود. بدکاران و نیککاران را کیفر میکند و پاداش میدهد؛ پس معاد لازم است.
انبیای الهی(ع) نیز احراز اصلالاصول دین را به عقل یا فطرت آدمیان ارجاع میدهند؛ منکران وجود خدا را مورد خطاب قرار میدهند که: «اَ فِی اللهِ شَکٌ فاطرِ السَّمواتِ و الأرضِ» (ابراهیم: ۱۰)؛ آیا در وجود خدایی که آسمانها و زمین را پدید آورده شکی هست؟ یعنی شما به عقلتان و فطرتتان رجوع کنید و ببینید آیا امکان دارد که خدا نباشد. بنابراین عقل و فطرت نقش معرفتزایی دارند و خود رأساً بخشهایی از معرفت دینی را تولید میکنند.
پارهای از آیات مانند «کَذلِک یُحیی اللهُ الْمَوتی وَ یُریکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُم تَعْقِلُون» (بقره: ۷۳)، «اُفٍّ لَکُم وَ لِما تَعْبُدونَ مِن دوُن اللهِ اَ فَلا تَعْقِلُون» (انبیاء: ۱۰)، همچنین آیات ۱۶۴ و ۱۷۰ و ۱۷۱ سوره بقره و نیز آیه ۲۲ سوره انفال، بر معرفت زایی عقل تأکید میورزند؛ کما اینکه برخی از آیات، علم را به عنوان منبع یا مدرک حقیقتشناسی و معرفتیابی، عِدل کتاب وحیانی میانگارند، مانند «ائتونی بِکِتابٍ مِنْ قَبلِ هذا اَو اثارهٍ مِنْ عِلمٍ» (احقاف: ۴). برخی دیگر نیز سمع (نقل) و عقل را در عرض همدیگر حجت میدانند و بر منکران، احتجاج مینمایند، مانند «وَ قالُوا: لَو کُنّا نَسْمَع اَو نَعْقِل ما کُنّا فی اَصْحابِ السَّعیر» (ملک: ۱۰).
نقش دوم عقل در دین پژوهی، معناگری و گویانندگی دیگر مدارک است؛ بدون کاربرد عقل، درک نقل ممکن نمیگردد. اگر مخاطب دین، دارای عقل نبود، مخاطب دین نیز نمی-بود؛ علت آنکه انسان بر جایگاه مخاطب دین تکیه زده است، همان مراتب خردمندی اوست؛ و نیز آدمی با کاربست همین موهبت، به فهم خطابات قدسی نایل میشود.
برخی آیات شریف، به نقش معناگری عقل اشاره دارد، مانند: «یَسْمَعُونَ کَلامَ اللهِ ثٌمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعدِ ما عَقِلُوهُ» (بقره: ۷۵). این آیه، سمع کلام خدا را مایه و مقدمه ادراک آن میداند، و آیاتی نظیر «اِنّا اَنْزَلناهُ قُرآناً عَرَبیّاً لَعَلَّکمْ تَعْقِلون» (یوسف: ۲) و «اِنّا جَعَلْناهُ قُرآناً عَرَبیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقلونَ» (زخرف: ۴۳) سرّ فصاحت لسان قرآن را ممکن ساختن تعقل و تفهم آن میانگارد.
سومین نقش عقل، درستیآزمایی و معناسنجی است؛ یعنی هنگامی که معرفت و معنای خاصی از طریق مدارک و دوالّ دیگر به دست میآید، عقل آن معنا را مورد سنجش قرار میدهد، تا صواب و ناصواب را از همدیگر باز شناسد، و اگر از ظاهر آیه یا کلام معصوم، آموزه و گزارهای ناسازگار با شاخصها و معیارهای عقلانی به دست آید، عقل، ما را به بازنگری در آن وامیدارد تا معنای دقیق و درست آیه و روایت را بازیابیم، و اگر دستیابی به معنای معقول و مقبول میسر نگشت، ضمن اذعان به ناتوانی، همانجا متوقف میگردیم.
در صحت استناد آیات به مبدأ وحیانی، تردیدی نیست، اما اگر ظاهر سنت، مدعایی غیرعقلانی القا کرد، در درستی استناد آن به مبدأ معصوم میتوان تردید روا داشت.
نقش معرفتزایانه، معناگرانه و معناسنجانه عقل در قلمرو دین، هم در مقام کشف دین، و هم در مقام کاربرد سایر دوالّ و مدارک ـ مثلاً در کمک به کاربرد قرآن و سنت قولی و فعلی، برای کشف مرادات الهی ـ و هم در مقام تحقق و کاربست دین بروز میکند.
کارکردهای عقل، در قلمرو دین، تقسیمات و اقسام بسیاری دارد. از جمله فراگیرترین تقسیمات کارکرد عقل، تقسیم به دو قسم ۱- کارکردهای عام ۲- کارکردهای خاص است. گستره و انواع کارکردهای عقل، فعلاً بر اساس همین تقسیم، با ذکر حدود سی وپنج کارکرد طی چند فصل فشرده توضیح داده میشود. مطالب این نوشتار با کارکردهای عام (بند اول) آغاز و سپس از کارکردهای خاص (بند دوم) بحث میشود و در نهایت نوشتار با طرحنامهای به عنوان «ساختار تفصیلی کارکرد و کاربرد عقل در دینپژوهی» (بند سوم) به پایان میرسد.