دستگاه فقاهت، در هیچ یک از دستگاههای کشور حتی در صداوسیما حضور پررنگی نداشته و مجبور نبوده است که پاسخ دهد، ولی با قسمت قضا، مقداری پیوند اساسی پیدا کرده و بعد از انقلاب، مباحث قضا و شهادات ما رشد بسیاری یافته است. یک دلیل آن، مطالبه دستگاه قضا با ورود سریع فقها به دستگاه قضاوت است. این ورود در مقوله هنر اتفاق نیفتاده است. متاسفانه حجم تولید ما در حوزه هنر کافی نیست. مثلا اگر ده هزار گزاره هنری لازم داریم، تنها ده درصد آن تولید شده است. ضمن اینکه مباحث هنری را اصلاً بهصورت نظام گونه، کنار هم نگذاشته و راجع به اینکه چگونه از طریق هنر میتوانیم به تبیین و بیان دین بپردازیم، تصمیم نگرفتهایم بلکه با ابهام و حیرت، جلو میرویم!
اختصاصی شبکه اجتهاد: زندگی روزمره ما آمیخته به هنر است. سینما، تلوزیون، موسیقی، معماری و… در تار و پود حیات اجتماعی ما تنیده شدهاند. حال پرسش این است که آیا دانش فقه به عنوان متولی اصلی استخراج احکام و دستورات دین در این حوزه از زیست انسانی نیز حرفی برای گفتن دارد؟ نسبت هنر با دانش فقه چیست؟ مهمترین چالشهای فقه هنر کدام است؟ آیا دین و هنر را سر آشتی هست؟ فقها هنر را چگونه میبینند؟
حجتالاسلام والمسلمین مجتبی الهی خراسانی، استاد خارج فقه و اصول حوزه خراسان، در کنار تخصصهای متعددش در فقه و اصول و کلام و حدیث، هم خط مینویسد، هم سینما خوانده است و هم هنرهای تجسمی و معماری را میشناسد. رئیس میز توسعه و توانمندسازی دفتر تبلیغات اسلامی، صاحب تالیفات مختلفی از جمله اثر ارزشمند بررسی فقهی پدیده غنا است. در هم تنیدگی زیست شخصی و علمی این استاد گرانقدر با هنر، او را به یکی از شایستهترین افراد برای پاسخ به پرسشهای فوق تبدیل میکند. در ذیل مشروح گفتگوی جذاب درباره این حوزه پژوهشی نوپدید در دانش فقه را میخوانید.
اجتهاد: مراد حضرت عالی از فقه هنر چیست؟
الهی: به نظر بنده، فقه به همه موضوعاتی که دارد میتواند اضافه شود؛ مثلاً میگوییم فقه صلاه آیات، فقه لباس مصلی و… بنابراین اگر منظورتان این تمایزات است، اینها حیثیات متفاوتی دارند و میتوان اسمها را کنار هم به کار برد و به فقه رسانه، فقه هنر، فقه فرهنگ، فقه ارتباطات، فقه پول، فقه حوزه سایبر، فقه تربیت و… تعبیر کرد که مراد، کشف آموزههای اسلام در حوزههای مذکور است.
اما اگر هدف، رشته آموزشی شدن هر یک باشد، در این صورت، اینیک شاخه متمایز است که باید آموزش و پژوهش آن، هر یک راه جداگانهای را برود و اصحاب آن رشته با تخصصهای مستقل کنار هم بیایند و انجمن و مجله مخصوص به خود را داشته باشند و علم فقه روی این موضوعات، شاخهشاخه شود. در این زمینه باید گفت با توجه به تعبیر علامه طباطبایی و حضرت امام (ره)، تقسیم علم، تابع اغراض و نیازهای عقلایی است و باید دید که اگر قسمتی از فقه را جدا کنیم، آیا مصلحت مستقلی را افاده میکند یا نه؟ در این صورت است که میتوانیم بهعنوان یکرشته مستقل مثلاً از فقه هنر تعبیر کنیم. یا اینکه روشها همان روشهای فقه است و اصول موضوعه و قواعد جداگانهای ندارد؟ بعید میدانم رشته فقه در حوزه آموزش، به بیشتر از شش تا هفت رشته، قابل تقسیم باشد؛ اما در حوزه پژوهش، امکان تقسیم فقه به شاخههای بسیاری وجود دارد. عرض من این است که ابتدا باید در حوزه اثر و تولید محتوا، این تمایزات ایجاد شود و بعد در شاخهگذاری پژوهشی، گروههای متمایز پژوهشی مانند گروه فقه تربیت و سیاست و مانند اینها، کمکم در محدوده آموزشهای سطح ۴ و بالاتر بیاید. شروع این کار هم از جایی باید باشد که در آن، تخصص معنایی داشته باشد، مانند سطح چهار. اما اینکه قبل از سطح چهار، تخصص چه معنایی دارد، برای من قابلدرک نیست و بعید میدانم دوستانمان اینقدر سادهاندیش باشند که خیال کنند کسی که نمیخواهد رشته فقه معاملات برود ولو به رشته دیگری برود، مکاسب لازم ندارد. لابد متوجه هستند که منظور از مکاسب، فقه معاملات نیست، بلکه منظور روش استنباطی و کاری است. منطقی نیست کسی که فقه هنر میخواند از سطح، دو بهجای مکاسب، فقه دیگری را بخواند.
اساساً یکی از ترسهایی که من دارم اصالت دادن به مطالعات درجه دوم است، در این صورت خیلی از استعدادهایمان همانجا میرود، درحالیکه ما در نقشه گذاری و مدیریت راهبردی علم، میتوانیم بین خودمان با دانشگاه، تقسیم نقشه کنیم.
اجتهاد: چالشهای اصلی پیشروی فقه هنر را چه میدانید؟
الهی: چالشهای این عرصه را میتوان در سه حوزه تفقه، تبلیغ و اقامه دین بررسی نمود.
در گام نخست، به اساسیترین مسایل فقه هنر در حوزه تفقه میپردازم.
بنده هنر را منظومهای از مصادیق، شامل مباحث و مفاهیم بنیادین زیرساختی مربوط به فلسفه هنر و سپس چرخه تولید، پردازش، عرضه و مصرف آثار هنری و سپس بحثهای مربوط به مباحث اقتصادی ناظر به هنر، مانند مباحث معاملات و… میدانم و معتقدم در همه این موارد، نیازمند نظریه و استنباط هستیم؛ اما تاکنون فعالیتهای چشمگیری در این حوزه رخ نداده است.
کسی که در زمینهی هنر، کار فقهی میکند باید به زیرساختهای فلسفه هنر و مباحث بنیادین هنر توجه داشته باشد؛ یعنی ابتدا درک درست و واضحی از مقوله هنر و پدید آوردن آثار هنری داشته باشد. با چنین اشرافی، استنباطاتی که انجام میشود طبیعتاً استنباطات درستی خواهد بود. برخی از عزیزان به این مقوله توجه ندارند که همه مباحث هنری از مقوله انشائیات است و نمیشود با آثار هنری مانند اخباریات برخورد کرد. به نظرم توجه نداشتن به عنصر القائی و ارزشی هنر، آفت است و این در تحقیقات فقهی ما درست منعکس نشده است.
مراد از اینکه با گزارههای انشایی برخورد اخباری میکنند، این است که مثلاً میگویند فلان نقاشی، نقاشی غیرواقعی است یا مثلاً در فلان فیلم، گزارش دروغ منعکس شده است. درحالیکه اساساً در مورد هنر، این حرفها اصلاً معنا ندارد؛ زیرا هنر، یک اثر القایی و انشایی است نه اینکه غرض از آن حکایت چیزی باشد؛ لذا کار هنری حتی اگر فیلم مستند هم باشد، متصف به صدق و کذب نمیشود. ولی همین مطلب ساده، مورد غفلت قرار گرفته است!
اجتهاد: مراد حضرتعالی از اخباری نبودن گزارههای هنری چیست؟
الهی: در آثار هنری، گزاره اخباری به معنای گزاره کاذب یا صادق وجود ندارد. حتی در سبکهای رئالیستی نیز شاخص، درصدد محاکات واقع است نه حکایت واقع. محاکات واقع به این معنا که هنرمند یا تولیدکننده اثر هنری، برداشت خود را از واقعیت ارائه میکند و هر اثر هنری، جز این، ادعایی ندارد. هنرمند در مورد واقعیت، گزارش خبری تهیه نمیکند؛ حتی اگر فیلم مستند هم بسازد، حاصل برداشت و مواجهه او با واقعیت است.
بنابراین چنانکه در روایات ما هم توجه شده است، مهم، اثر القایی کار هنری است؛ لذا اگر حاصل این اثر القایی، ترویج امر باطل بوده است آن را حرام اعلام کردهاند و در غیر این صورت به تحسین آن پرداختهاند. فراموش نکنیم که هنر، ارتباط ناگسستنیای با خیال دارد. بالاخره عنصر خیال را در هنر میخواهیم چه کار کنیم؟ آیا عنصر خیال را میخواهیم محترم بشماریم یا خیر؟ اگر بنا باشد هر نوع آفرینشگری را تحریم کنیم، پس تکلیف صنایع فرهنگی و محصولات دستساز چه میشود؟ و اگر بگوییم همهاش حلال است، پس تکلیف مجسمه ذیروح چه میشود؟ جالب است برخی از فقها که درک بیشتری داشتند حکایت کامل انسان را جایز ندانستند ولی حکایت ناقص انسان را جایز دانسته اند. آیا واقعا آنچه در تجسیم، تحریم شده است، حکایت یک امر واقعی است؟ یعنی اینکه در روایات آمده است ساختن ذیروح حرام است یا نماز در جهت آنها بدون قصد پرستش، کراهت شدیده دارد، آیا منظور حکایتگری از یک امر است؟ یعنی مثلاً پردهای که در آن تصویر حیوانات وجود دارد یعنی آن حیوانات خیلی مشابه واقع بوده است؟ درحالیکه بسیاری از پردههای منقوش به نقش حیوانات، بهصورت چند تا خطی است که اساساً اندامهای آن حیوانات یا انسان، دیده نمیشود. پس چرا مکروه شدهاند؟
باید به این نکته توجه داشت که گاهی نیاز داریم این احکام را با هم مقایسه کنیم؛ یعنی فرض کنید اگر من بگویم غنا، موسیقی، تصویرگری، نقاشی و مجسمهسازی حرام است، وقتی اینها را کنار هم بگذاریم معنایش این میشود که اسلام تمامی هنرهای تجسمی را حرام کرده است. آیا واقعاً نظر اسلام همین است؟ به این دقت نکردند که وقتی اینها را کنار هم قرار میدهند یک کل میسازند. آیا این کل برای انسان قابل تصدیق است؟ آیا اسلام قعالیتهای هنری دیگری مثل هنرهای ادبی و کلامی را قبول دارد ولی تصویری را قبول ندارد؟ به نظر من در این مقولات بهاندازه کافی فکر نکردیم. یا مثلاً آقایان میگویند ساخت عروسک حرام است ولی خریدوفروش آن حلال است! اینکه برخی از این زنجیره آثار هنری را تحریم کنیم و بخشی دیگر آن را تحریم نکنیم، یعنی چه؟ وقتی این مسئله، تبدیل به یک آسیب کلان اجتماعی میشود اثر اجتماعیاش چه خواهد بود؟ از آنجاکه برای ما تولید آنها اشکال دارد، ابتکار تولید آثار هنری مانند مجسمه و… را به دست غیرمسلمانها میسپاریم و صرفاً مصرفکننده آثار آنها میشویم. بچههای ما عروسکهای غربی را میخرند؛ زیرا خرید و فروش آنها اشکالی ندارد اما تولیدش اشکال دارد. بنابراین ما به لحاظ فرهنگی در این محصولات هنری وابسته به آنها میشویم. آیا این جایز است؟
چالش دیگری که در حوزه تفقه با آن روبهرو هستیم، بیتوجهی به لایههای استنباط در مقوله هنر است.
اساساً استنباطات ما در سه لایه انجام میشود:
الف) استظهار؛ که در زمان اهلبیت (ع) هم انجام میشده است بر این اساس باید مصدر را اعتبار سنجی کرد تا بر پایه آن بتوان حکمی را استظهار نمود.
ب) استنباط؛ بالاتر از لایه استظهار است که متون مختلف مانند ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مطلق و مقید و… را باهم مقایسه و تعارضها حل میشود.
ج) استنطاق؛ بالاتر از استنباط و به تعبیر شهید صدر، استنطاق است؛ یعنی در این مقوله مستحدث، ممکن است اصلاً شریعت، نص اختصاصی و جزئی نداشته باشد. در اینجا باید استنطاق کنیم. امام علی (ع) میفرمایند: الا فاستنطقوه… یعنی قرآن را باید عالمی که به همه ظواهر قرآن تسلط دارد به نطق درآورد. استفاده از این عمومات و محکمات و… کار سختی است؛ زیرا اولا تصور درست مسئله را میخواهد، ثانیاً عرضه بر کتاب و سنت را لازم دارد و ثالثاً نیازمند استقصای قواعد عام از کتاب و سنت است و اینها کار دشواری است. به نظر میرسد در زمینه فقه هنر، در این مقولهها خیلی کار نکردیم.
اجتهاد: در حوزه تبلیغ، فقه هنر با چه چالشهایی دست و پنجه نرم میکند؟
الهی: مقوله دوم، پشتوانه تبلیغ بودن است. سوال این است که تا چه میزان، فقه ما پشتیبان تبلیغ هنری دین است؛ یعنی تا چه حد توانسته است مباحث هنری دینی را بین اصحاب هنر و مردم به درستی مطرح کرده و توجیه و تبیین نماید؟ ظاهراً ما در این حوزه، خیلی موفق نبودیم! اساساً نظر فقه در این عرصه چندان با هنر، سازگار نیست. در دیدگاه مردم جا افتاده است که فقه و فقها و شریعت با هنر، میانه خوبی ندارند. حالا ممکن است با برخی هنرها مثل خوشنویسی مهربانتر باشند و یا کمتر در افتاده باشند.
از سوی دیگر، فقه، در تبلیغ هنری دین تا چه حد پای کار بوده است؟ یعنی فقه تا چه حد توانسته است برای ترویج هنری دین، سازوکار نظریاش را فراهم نماید؟ به نظرم در این قسمت، فقه بیشتر موضع سکوت گرفته است. مثلاً درباره سرودی که در مورد شهید مطهری درست شده، فقها به جای پشتیبانی نظری، بیشتر سکوت میکنند. لااقل بنده ندیدم که یک سازوکاری برای ترویج و تایید آن باشد. مثال دیگر این است که فقها به سازنده فیلم امام علی (ع) به جهت اینکه از این طریق برای ترویج امر امامت، استفاده کرده است جایزهای نداده یا زمینه دیدار فلان نقاش با مراجع را فراهم نکردهاند.
اجتهاد: در حوزه اقامه دین، به عنوان سومین عرصه حضور فقه هنر، چه چالشهایی را شاهد هستیم؟
الهی: اقامه دین؛ یعنی به پا داشتن فرهنگ اسلامی. در این خصوص، به نظر من تعامل فقه و بخشهای هنری جامعه (اعم از تولیدکنندگان، عرضهکنندگان، ناشران، سینماداران، تهیهکنندگان فیلمها، موسسین انجمنهای فرهنگی و هنری و مجموعهداران، معاونتهای فرهنگی و هنری نهادهای مختلف، فرهنگسراها و…) کم بوده است. در این بخش، تصویر روشنی هم نداریم؛ زیرا نقش هنر در اقامه دین را بازبینی نکردهایم. مثلاً اگر اشعار و سرودههای دوران نبی (ص) تا امام عسکری (ع) را بررسی کنیم، خواهیم دید جهت اقامه دین در زمینههای مختلف مواجهه با ظلم، اقامه عدل و قسط و…، نقش داشته است. اگر اینگونه باشد ما باید برای اقامه دین در بعد فرهنگ و هنر، برنامه داشته باشیم.
اجتهاد: با این پیشفرض که فقه هنر، ناکارآمد است؛ این ناکارآمدی تا چه میزان به پیشفرضها، رویکردها، مبانی و روشهای موجود در فقه هنر، مرتبط بوده و ناشی از آنها است؟
الهی: من ترجیح میدهم از کلمه ضعف فقه هنر، اعم از ضعف ذاتی و ضعف کارکردی، استفاده کنم. نمیتوانم بگویم فقه هنر اصلاً کارآمد نیست. فقه هنر، یک جریان رو به رشد است البته با رشدی اندک و آهسته ولی نسبتاً پیوسته است؛ یعنی این رشد، قطع نشده است.
اما اینکه این ضعفها چهقدر مربوط به مبانی، روشها یا رویکردها است؟ در فقه یکسری مبانی و روشها و رویکردهای عام داریم که ورود فقه نسبت به موضوعات جدید را دشوار کرده و تعامل فقها را با سایر متخصصین در مسائل چند رشتهای و بینرشتهای، با مشکل مواجه میکند.
یکی از آنها، این است که استفاده از نظرات متخصصین دانشهای دیگر، به لحاظ اصولی با تفاصیل و انواع و کارکردهایش هنوز برای ما مضبوط نیست. ما این موضوع را تنها در قول لغوی وسپس در محافل آموزشی مطرح میکنیم، درحالیکه قول لغوی، تنها در استعمال، حجت است نه در تشخیص حقیقت و مجاز. البته شایع شده است که قول لغوی حجت نیست.
یکی هم راجع به ارزشگذاری کالا است که ارزش و خسارت و یا اصل کالا را قیمتگذاری کنند که معمولاً در ضمان و مانند آن کاربرد دارد.
مورد سوم مربوط به حوزه سلامتی و ضرر است. وقتی برای نظر متخصصین جایگاهی باز نکردیم، برای رشتههایی که بینرشتهای است و تخصص در رشته فقه کفایت نمیکند، مانند رشته هنر و موضوعات اقتصادی، کارمان سخت میشود.
اجتهاد: آیا این عدم اعتنا به نظر متخصصان سایر علوم، مربوط به همه دانشها است یا ازآنجاییکه فقها راهبری جامعه را به لحاظ معنوی داشتهاند، اختصاص به فقه دارد؟
الهی: در اینجا چند مسئله وجود دارد. بخشی از آن مربوط به بحثهای معرفتشناختی است که علمای هر دانشی صرفا دستگاه معرفتی خود را قبول دارند. در رابطه با فقه، یکی از اموری که باید بررسی شود، مسئله حجیت قول خبره و متخصص است که باید آن را حل اصولی کنیم.
عامل دیگر، عامل اجتماعی است که میان فقها و هنرمندان، همکاری و گفت و شنود نبوده است و من راه آن را کار مشترک مثلا در فیلمهای مذهبی میدانم.
همچنین در خصوص فقه هنر، یک مانع روانشناختی هم داریم که عبارت است از اینکه ما تحت تأثیر منقولات تاریخی و بعضی از روایات مربوط به منازل الآخره، تصویر ناخودآگاهی داریم که اجازه نمیدهد در مقوله هنر، خوشبین باشیم. روایاتی که مجسمهسازی و آفرینشگری را مسئولعنه میداند: اینکه این مجسمه را زنده کن و یا اینکه باید به جهنم ملحق شوی و یا اینکه مجازات نوازنده، چنین و چنان است و… . ممکن است کسی بگوید این موارد وجه درست فقاهتی ندارد و نمیشود در مورد آن فتوا داد؛ ولی مجموع این مضامین و روایات، در ناخودآگاه فقیه، یک بدبینی و فاصلهای با مقولات هنری قرار میدهد؛ اگرچه به لحاظ اعتقادی معتقد بر اصالۀالبرائه است. گویا فقیه در مقوله هنر، به لحاظ روانی مایل است که اصل را بر احتیاط و کراهت بگذارد، درحالیکه یک سری امور مبغوض، مانند باب طلاق داریم؛ اما نوعاً کسی جرات نمیکند فتوا به کراهت طلاق دهد.
اصل در اسلام این است که مراقب شکمتان باشید؛ زیرا اگر انسان بیشازحد، مباحات را مصرف کند، شکمباره میشود؛ لذا ممکن است بگوییم مراقب خیالتان هم باشید. بنابراین اصل در اسلام، مراقبت است و برای همین است که از تعلیم، تعلم و تکریم کسی که هنر غیر نافع دارد، مذمت شده است. اگر هم هنر، خیلی فضیلت داشته باشد، مثل علم میشود و اساساً هنر باید در خدمت یک ارزش متعالی کاری را انجام دهد و تبدیل به ارتباط عاطفی یا اخلاقی یا اعتقادی شود.
اجتهاد: با توجه به اینکه در هر کدام از فقهها (فقه اقتصاد، فقه عبادات و…) یک سری نصوص محوری داریم، مانند اوفوا بالعقود در فقه اقتصاد. شاید در فقه هنر نیز یک سری نصوص محوری بتوان پیدا کرد. حال به نظر حضرتعالی آیا نصوص محوری فقه هنر، جوابگوی چالشهای فقه هنر است یا باید سراغ ادله و رویکردهای دیگری برویم؟ منابع نصی محدود است یا مشکل دیگری وجود دارد؟
الهی: خیلی صریح عرض کنم، اهلبیت (ع) بیش از آنکه تحتفشار حکام زمان باشند، تحتفشار فرهنگ زمان بودند؛ لذا اغلب روایات تقیهای، از نوع تقیه مداراتی است نه تقیههای خوفی. این توقع که نصوصی در خصوص موسیقی باشد که برای امروز کارکرد داشته باشد، به میزان انتظار وجود روایاتی در زمینه ارز دیجیتال، ناموجه است.
نکته بعدی پیچیدگی امور هنری است. اینها از امور روزمرهای نیست که همواره از اهلبیت (ع) بپرسند. مردم آن زمان بیشتر به فکر سنگ بلندکردن و خروسدوانی و… بوده اند و معصومین در حواشی همین امور حرف میزدند. لذا فکر نکنید که همه آرمانهای متعالی اسلام را بتواتید در روایات پیدا کنید؛ لذا اولاً باید در این حوزه استنباطی حرکت کنیم و در روح کتاب و سنت و اهداف شریعت و منویات شارع جستجو کنیم. همچنین باید بررسی کرد چند نفر از اصحاب ائمه (ع) شاعر و چند نفر خطاط بودند؟ از همین امور مذاق اهلبیت به دست میآید. در این زمینه کم کار شده است. باید توجه داشته باشیم که عدمالوجدان دلیل بر عدم وجود نیست. توجه داشته باشیم که خیلی از عبارات و الفاظ در زمان أئمه (ع) اصلاً وجود نداشته است و برخی هم که وجود داشته را ما امروزه با دقت لغت یابی نکردهایم. مثلاً از کلمه غنا اینهمه معنا درمیآوریم درحالیکه این واژه شمول لغوی و معنایی زیادی ندارد.
اجتهاد: به نظر میرسد یکی از مشکلات این است که شبکه مسائل تنظیم نشده است و این نبود شبکه مسائل، دشواریهایی را برای پژوهشگر و مدیران پژوهشی به وجود میآورد و فرصت مقایسه مسائل و فهم گستره آن دانش را از ما میگیرد؛ حال آیا چالشهای موجود در مسائل را در ضعف دانش فقه هنر دخیل میدانید؟
الهی: من فکر میکنم لازم است شبکه نیاز برای فقه هنر، شناسایی شود و فهم مربوط به علم فقه که متکفل تأمین و پاسخ به نیاز است بهعنوان زیرساخت برای مسائل فقه هنر استفاده شود. طبعاً بخشی از این شبکه مربوط به هنرمندان و بخشی نیز مربوط به عموم مردم و بخشی دیگری هم مربوط به حاکمیت است.
به نظر حقیر، عدم توجه به مسائل واقعی فقه هنر و ابعاد، تنوع و لایهلایه بودن مسائل، در ضعف این دانش دخالت دارد. آیا مستثنیات غنا جزء مسائل فقه هنر است. مثلا اگر برای چوپانی سؤال پیش بیاید که حکم نواختن برای حیوانات چیست؟ آیا این در مقوله مسائل هنری طبقهبندی میشود و آن چوپان، هنرمند است؟ یا در مورد شب عروسی اگر کسی بزند و برقصد، ایا این از مسائل هنری است؟ یا اینکه جامعه هنری همان قاریانی هستند که در غنای قرآن مراجعه کردند؟ در واقع اگر ده تا مسئله درباره فقه هنر بگوییم، پنج تایش همین مسائل است.
آیا واقعاً ضابط حرمت و عدم حرمت، کارکرد یک اثر هنری است یا مختصات هنری آن مثل لحن و ریتم موسیقی است؟ اگر مقصود ترویج فساد باشد، آیا هنرمندان فاسدتر از بقیه هستند؟ آیا اساساً صرف وقت برای اشتغال هنری منعی دارد یا ندارد؟
یا مثلاً تا چه حد میتوانیم امر معنوی و مجرد را در قالب امر محسوس نشان دهیم. مثلاً بهجای نیایش، دست را نشان دهیم یا داستان کشتی نوح را به تصویر بکشیم؟
فکر میکنم یکی از دلایل ضعف فقه هنر، این است که در حوزه استنباط خیلی گیر افتادهایم. اگر توجه داشته باشیم که از امر هنر، برای تبلیغ دین میخواهیم پشتیبانی کنیم، باید حرفهایمان در سه حوزه تفقه، ابلاغ دین و اقامه دین هماهنگ کنیم. من بهشدت مخالف هستم که تقفه، خود را تابع عمل قرار دهد، بلکه بالعکس میگویم منطق اقامه دین باید ریشه در تفقه ما داشته باشد؛ بنابراین تفقهمان باید به نیازهای اقامه دین، توجه کند و پاسخگو باشد و فکر، گزاره و نظر تولید کند.
دستگاه فقاهت، در هیچ یک از دستگاههای کشور حتی در صداوسیما حضور پررنگی نداشته و مجبور نبوده است که پاسخ دهد، ولی با قسمت قضا مقداری پیوند اساسی پیدا کرده و بعد از انقلاب، مباحث قضا و شهادات ما رشد بسیاری یافته است. یک دلیل آن، مطالبه دستگاه قضا با ورود سریع فقها به دستگاه قضاوت است. این ورود در مقوله هنر اتفاق نیفتاده است. متاسفانه حجم تولید ما در حوزه هنر کافی نیست. مثلا اگر ده هزار گزاره هنری لازم داریم، تنها ده درصد آن تولید شده است. ضمن اینکه مباحث هنری را اصلاً بهصورت نظام گونه، کنار هم نگذاشته و راجع به اینکه چگونه از طریق هنر میتوانیم به تبیین و بیان دین بپردازیم تصمیم نگرفتهایم و با ابهام و حیرت، جلو میرویم.
اجتهاد: آینده فقه هنر در جامعه اسلامی را با تأکید بر جامعه شیعه چه طور ارزیابی میکنید؟
الهی: ازآنجاییکه این یک مقوله انسانی و دینی است، در این زمینه نمیشود پیشبینی واضحی کرد؛ اما میشود گفت شاهد دو حرکت رو به رشد هستیم:
یکی اینکه قاعده مطالعات اسلامی در مورد پدیدههای مختلف از دانشهای اسلامی به سمت فقه حرکت کرده است. بسیاری از افرادی که فکر میکردند مطالعه فقهی فایده ندارد به این نتیجه رسیدند که قاعده کار به مطالعات فقهی است؛ از این رو فکر میکنم سیر مطالعات هنر هم به سمت فقه حرکت خواهد کرد. دوم اینکه بدنهای در میان فقهپژوهان جوان از یکسو و هنرمندان دارای گرایشهای اسلام از سوی دیگر میبینم که گمان میکنم اینها با هم آشناتر از نسلهای پیشین هستند، به درک متقابل رسیدهاند و برای ایجاد یک فرصت جدید، حرکت میکنند. همچنین به نظرم پژوهشگران فقه تا حدی نسبت به آنچه ما انتظار داریم که باید مورد توجه فقه هنر قرار گیرد، اشراف بیشتری دارند و میتوانند بهتر بگویند و بفهمند که طرف مقابل چه میخواهد. بنائا خوشبین هستم؛ اما بستگی به این دارد که جمعیت اندک فقه پژوهی که داریم تا چه حد در این حوزه، سرمایهگذاری علمی کنند.
شبکه اجتهاد اجتهاد و اصول فقه, حکومت و قانون, اقتصاد و بازار, عبادات و مناسک, فرهنگ و ارتباطات, خانواده و سلامت