عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به مناسبت یکصدمین سال باز تاسیس حوزه علمیه قم به تبیین «حوزه و روحانیت _حکومت و مناسبات روحانیت و نظام جمهوری اسلامی ایران اقتضائات و الزامات» آن پرداخت.
به گزارش شبکه اجتهاد، استاد عباس کعبی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در جمع فضلای حوزه علمیه به موضوع «حوزه و روحانیت _ حکومت و مناسبات روحانیت و نظام جمهوری اسلامی ایران اقتضائات والزامات» به مناسبت یکصدمین سال باز تاسیس حوزه علمیه قم پرداخت که در ادامه به سوالات حاضرین نیز پاسخ داد که متن کامل سخنان این عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری به این شرح است:
در جمع فضلا فرصت مغتنمی است که درباره همایش بسیار مهم یکصد سالگی حوزه علمیه قم در چند مقطع بحثم را ارائه کنم. مقطع اول؛ حوزه علمیه قم دورههای متعددی را تا حال حاضر گذرانده است. مقطع دوم؛ بایستههای نظام حکمرانی و روحانیت و حوزههای علمیه و مقطع سوم؛ نگاهی به آسیبها، فرصتها و افقهای پیشرو است.
اما نسبت به مقطع اول؛ حوزه علمیه قم از بدو تأسیس دوره معاصر آن در جوار مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری تاکنون به نظر بنده چند دوره را پشت سر گذرانده است.
دوره اول، دوره تأسیس و تثبیت است که قهرمان این دوره آیتالله مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری و اعلام ثلاثه است، اعلام ثلاثه را هم باید اضافه کنید.
دوره دوم، دوره رشد و بالندگی است که به زعامت آیتالله بروجردی است.
دوره سوم، دوره مبارزات روحانیت علیه رژیم پهلوی و تلاش برای تشکیل حکومت حق و عدل قرآن که به تشکیل نظام مقدس جمهوری اسلامی منتهی شد که قهرمان بلامنازع این دوره امام خمینی است که شاگرد مؤسس حوزه، حاج شیخ عبدالکریم بوده است.
دوره چهارم، دوره تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی در مقابل قدرتهای غربی و شرقی است که این دوره چهارم، دورهی زعامت ۱۰ سالهی امام خمینی در طراز رهبر انقلاب اسلامی و امت اسلامی و ولیّ فقیه بود.
دوره پنجم، طراحی الگوی تمدنی نظام مقدس جمهوری اسلامی و تلاش برای پیشبرد آن است که این دوره زعامت آیتالله خامنهای است.
دوره ششم که چند سالی است شروع شده در واقع گام دوم انقلاب اسلامی برای عملیاتی کردن این طرح تمدنی اسلام و تبدیل نظام مقدس جمهوری اسلامی به یک قدرت بینالمللی نوظهور و مؤثر و بسترساز دولت کریمه جهانی حضرت بقیه الله الاعظم صاحب الامر و الزمان است.
اینها دورههایی است که به ذهن من میرسد که میتوان حوزه علمیه و حکومت را طراحی کرد. بعضی در تلاش هستند که یک تفاوت دیدگاهی را بین مؤسس حوزه علمیه مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم و همچنین آیتالله بروجردی و دورهی امام راحل و مرجعیت تقلید ارائه دهند که حاج شیخ کریم دنبال اسلام سنتی است و اسلامی که به سیاست و حکومت کاری ندارد، همینطور آیتالله بروجردی و این امام(ره) بود که اسلام سیاسی و حکمرانی دینی و مبارزات را مطرح کرد. در واقع انقلاب اسلامی یک نوع برش انحرافی از مسیر و مؤسس حوزه و دوران رشد و بالندگی حوزه است که ایجاد شده و این برش انحرافی یک روزی تمام میشود و حوزه به مسیر اصلی خود برمیگردد و چنین چیزی میگویند و بنگاههای سخنپراکنی پیر مکار استعمار انگلیس، BBC هم به این مطلب دامن میزند و متأسفانه بعضی از روحانیت هم ندانسته این بحث را پیش میبرند.
BBC در ۳۰ اسفند ۱۳۹۹ یک بحثی را تحت عنوان ۱۰۰ سال روحانیت ایران از مکتب یا مسند قدرت ارائه میدهد و اینجا تقسیمبندیشان این است: پرهیز از سیاست؛ روحانیت حاشیهنشین و ارتباط روحانیت شیعه با حکومت محمدرضا شاه که دورهی محمدرضا شاه هم دو دسته روحانی بودند؛ یک عده مرتبط و یک عده غیرمرتبط؛ و حتی در طراز مرجعیت هم با او مرتبط بودند، چه نجف، چه در قم و دوران فداییان اسلام و اینها هم اشاره میکنند که با معارضه روبهرو شد. میگویند که اصطلاح آخوند درباری جزو ادبیات امام راحل بود که امام اصلا این اصطلاح را درست کرد، در حالی که روال همین بود که با حکومتها تعامل میکردند و تعامل با حکومتها اشکال نداشتند. تا اینکه به انقلاب ۵۷ و اسلام سیاسی میرسیم و برخورد شاه با روحانیت و پیروزی انقلاب و اینها؛ بنابراین برشهای گوناگونی وجود داشت و شما نمیتوانید دورههای منطقی مترتب بر هم با رویکرد حکمرانی دینی ارائه دهید و این منطق را شما از کجا میگویید؟ ممکن است چنین سؤالی شود.
دوران شیخ مؤسس را نباید از حوزهی نجف منفک بدانیم
پاسخ ما این است که؛ دوران مؤسس و آیتالله آقا شیخ عبدالکریم حائری را شما نباید از حوزهی نجف منفک کنید. ایشان آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، تربیت شدهی مکتب سامرا و میرزای شیرازی بزرگ و درس شیخ شهید، شیخ فضل الله نوری است و اگر ما بخواهیم اساتیدشان در کربلا را بگوییم، باید این را نگاه کنیم. بعد از کربلا در سامرا به درس میرزای بزرگ، محمدحسن شیرازی رفتند و همبحث سید علی آقا شیرازی، آقازادهی میرزا حسن شیرازی شد که مورد توجه خاص میرزای شیرازی واقع شد.
دوره تحصیل حاج شیخ عبدالکریم از ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۲-۱۳۱۳ شخصیت علمیاش را شکل داد، به گونهای که گفتند مکتب ایشان مکتب سامرا است، اینقدر متأثر بود. ۲-۳ سال درس سطوح عالی فقه و اصول را شیخ شهید شیخ فضل الله نوری، میرزا ابراهیم محلاتی شیرازی و میرزا مهدی شیرازی درس خواندند و بعد در درس سید محمد فشارکی اصفهانی حاضر شدند و از میرزا حسین نوری، صاحب مستدرک الوسائل هم اجازه روایت دریافت کرد.
در نجف هم در درس آخوند خراسانی حاضر شد، همبحث مرحوم آقای نائینی بود و آخوند به خاطر شخصیت ممتاز حاج شیخ عبدالکریم در واقع درس خصوصی برای ایشان و مرحوم آقای نائینی و برخی از بزرگان گذاشت. این را نباید دستکم گرفت. شخصیت مؤسس حوزه علمیه قم منفک از آن عقبهی مکتب سامرا و مکتب بزرگان حوزهی نجف و شخصیتهایی مثل آخوند خراسانی و مرحوم نائینی که در واقع آن بُعد سیاسی حوزهی نجف را پیش میبردند، نمیتواند باشد.
بعد که ایشان یکدفعه به ایران میآیند و دوباره به نجف بازگشت میکنند، همزمان با آغاز مشروطه، میگویند که یک علت به خاطر این است که در اداره حوزه اراک استقلال ندارد و یکی هم میگویند تمایل داشت که دوباره در درس آخوند خراسانی حاضر شود و در درس آقا سید محمدکاظم طباطبایی یزدی شرکت کند و در کربلا هم اقامت داشته است تا اینکه به قصد زیارت مرقد امام رضا(ع) میآیند و رحل اقامت در قم میگزینند و شروع به تثبیت این بحث تأسیس حوزه علمیه قم با همکاری بعضی از بزرگان میکنند و بعضی از بزرگان هم مثل آقا سید ابوالحسن اصفهانی و محمدحسین نائینی که پس از تبعید شدن از عراق حدود ۸ ماه هم در قم ماندند، اینها هم بیتأثیر در تثبیت حوزه و تأسیس حوزه نبودند.
مرجعیت از او میخواهند که در نجف بماند و ایشان قبول نمیکند. ایشان شاگردان برجستهای هم تربیت میکند ازجمله حضرت امام، میرزاهاشم آملی، آیتالله آقا شیخ محمدعلی اراکی که در مورد ایشان صحبت خواهیم کرد، سید محمدتقی خوانساری، سید محمد داماد، آیتالله سید صدرالدین صدر، سید محمدرضا گلپایگانی، آیتالله مرعشی نجفی و شاگردان اینچنینی و در عرصهی سیاست هم اینگونه نبود که آیتالله آقا شیخ عبدالکریم تماشاچی و بیتفاوت بود، بلکه دیدهبان بود و مرزبان حوزه بود و اگر در عرصهی سیاست بخواهیم نگاه کنیم که ایشان چکار کردند، خب رضاخان میخواست حوزه را برچیند.
آیتالله حائری هوشمندانه مدیریت میکرد
ایشان در مقابل برچیدن حوزه مقاومت کردند و استقلال حوزه را در مقابل حکومت در واقع تثبیت کرد و جلوی دخالتهای حکومت را گرفت. نسبت به تعامل با حکومت هم در حد تأکید بر استقلال حوزه ایشان تعاملهایی داشت. در قضیهی کشف حجاب و مسائل اینچنینی به رضاخان نامه نوشت و دخالت کرد، اینگونه نبود که در واقع دخالت نکرد. لذا مناسباتش با رضاخان و اینها هم تیره شد، متناسب با تأسیس حوزه اتفاقاتی که افتاد یکی کودتای رضاخان در ۱۲۹۹ بود، یکی آغاز جنگ جهانی اول بود، یکی تبعید مراجع نجف به ایران بود و آیتالله حائری هوشمندانه مدیریت میکرد که این حوادث گوناگون حوزهی قم را متزلزل نکند و بالأخره ایشان در تثبیت حوزهی قم نقش داشت و خدمات اجتماعی گوناگونی ارائه داشت که تأسیس بیمارستانها بود. حدود ۳ بیمارستان تأسیس کرد. بازسازی مدرسه دارالشفاء و مدرسهی فیضیه بود، تأسیس کتابخانهی فیضیه، قبرستان، دارالایتام، احداث واحدهای مسکونی برای سیلزدگان و امثال اینها را داشت. ویژگیهایی که در مورد او میگویند، خوش اخلاقی، تدبیر، مدیریت، زهد، پارسایی، سادهزیستی، هوشمندی و عقلانیت و تمرکز بر کارهای مدیریتی حوزه.
لذا ایشان تألیفات زیادی نداشت، الفوائد را تألیف کرد و بعضی از بحثهایش که به شکل تقریرات ارائه شده است و نقشی که ایشان در تأسیس و تثبیت حوزهی قم داشتند را نباید دستکم گرفت، نسبت به امور سیاسی و حکومتی و اینها اگر بخواهیم رویکرد حاج شیخ عبدالکریم را بدانیم باید به مکاسب شیخ انصاری و ضروریات و قطعیات و اجماعیات فقه شیعه در زمینهی نوع تعامل با حکومتها که حاج شیخ عبدالکریم حائری هم استثناء نبود.
آیتالله حائری را نباید شخصیتی منفک از پیشبرد مسائل سیاسی دانست
این ضروریات و قطعیات و اجماعیات فقه شیعه چه بود؟ اطاعت از حاکم جائر و تحت سلطهی حاکم جائر قرار گرفتن، این جزءگناهان کبیره است، این جزء مسلمات فقه شیعه است که حاج شیخ عبدالکریم هم قائل به این مطلب است که مرحوم شیخ انصاری این را در بحث معونه الظالمین بحث میکند و در بحث ولایت جائر و در بحث خراج سلطان، منظور از ولایت جائر، یعنی حکومتی که در رأس آن امام معصوم(ع) نباشد یا مأذون از نایب عام امام زمان(عج) نباشد. آن زمانها اصطلاح حاکم شرع زیاد باب بود و منظور از حاکم شرع نواب عام امام زمان(عج) بود. این جزء مسلمات فقه شیعه و دیدگاه حاج شیخ عبدالکریم بود که حاج شیخ عبدالکریم حکومت رضاخان را به رسمیت نمیشناخت و وظیفهی خود را تأسیس حوزه و تثبیت آن گذاشته بود، تعاملی که میکنند در این حد بود که مسیر حوزه ادامه پیدا کند و بتواند وظایف ذاتی خود را انجام دهد و لذا زمانی هم روابطشان با حکومت رضاخان تیره شد؛ بنابراین با توجه به عقبه اساتید هم در سامرا و هم در نجف و هم مسلمات فقه شیعه و حوادث بزرگ سیاسی که در دوران حاج شیخ اتفاق افتاد، نباید ایشان را یک شخصیتی دانست که منفک از پیشبرد مسائل سیاسی بدانیم. این نکتهی اول و مهم است.
عوامل زیادی در تأسیس حوزه قم به وسیلهی حاج شیخ عبدالکریم اثر داشتند که یکی جایگاه خود قم در مکتب اهلبیت(ع) و جایگاه حضرت معصومه(س) بود. دوم اینکه؛ مردم ایران به چنین جایگاهی نیاز داشتند که در کنار نجف در ایران یک جایی تأسیس شود و سوم تلاشهای بعضی از علمایی که قبل از حاج شیخ عبدالکریم آنجا بودند ازجمله حاج شیخ محمدتقی بافقی و دعوت و اصرار و استقبال علما از حاج شیخ عبدالکریم حائری و خود رژیم هم بدش نمیآمد که در مقابل شرق و کمونیسم یک پایگاه دینی در ایران تأسیس شود و این یک فرصت برای روحانیت بود، چون رضاخآنکه با انگلیس ارتباط داشت، جریان همان غرب و شرق است و این یک پایگاهی شد و علیرغم اینکه دورهی اختناق و دورهی فشار به روحانیت در دوران حاج شیخ عبدالکریم حائری به اوج رسیده بود، اما یک تنفسی وجود داشت که در مقابله با کمونیسم یک اقدامی انجام شود و معمولا در عتبات هم علما نمیتوانستند بروند و عرصه در آنجا هم تنگ شده بود. همهی این عوامل دست به دست هم دادند و بحمدالله حوزهی قم تأسیس شد. این دوران تأسیس بود.
اعلام ثلاثه
اعلام ثلاثه هم مؤثر بودند؛ محمدتقی خوانساری، سید محمد حجت و سید صدرالدین صدر و آقای اراکی جزء شاگردان برجسته و صاحب سرّ حاج شیخ عبدالکریم حائری بودند.
من همینجا قبل از اینکه به دوران آیتالله بروجردی منتقل شوم، یک نکتهای بگویم. دورهی حاج شیخ عبدالکریم ۱۵ سال بیشتر طول نکشید، شما واقف هستید که ۱۵ سال طلایی و مهمی بود. روحانیت به تأسی از ائمهی اطهار (علیهم السلام) در تعامل با حکومتها در عصر غیبت چند تا نقش مهم را ایفا کردند و برای خودشان نقش قائل بودند. ۱. حفظ میراث اسلام، یعنی حفظ علوم و معارف اسلام، قرآن و سنت معصومین(ع) و آثار که کسانی مثل مرحوم آقای کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی، شیخ مفید چنین نقشی برای خودشان قائل بودند. حفظ میراث بود و این حفظ میراث اقتضاء میکرد که با حکومتها درگیر نشوند، یک اهتمام خاصی داشتند، کما اینکه امیرالمؤمنین(ع) در دورهی خلفا همت اصلیاش را تدوین قرآن، تدوین سنت پیامبر(ص) و البته حفظ اسلام و حفظ انسجام امت اسلامی داشت، علما هم چنین نقشی داشتند و در دورهای اینطور بودند و در این دوره اصلا با حکومتها ارتباط نداشتند. دورهی دوم اهتمام علما و تعمیق علوم دینی و تأسیس مدارس اجتهاد بود و در این دورهها برای تقویت مذهب و تشیع و برای نجات اسلام یک تعاملی با حکومت مغول داشتند، مثل خواجه نصیرالدین طوسی و اگر تلاشهای خواجه نصیرالدین طوسی نبود، اصلا از اسلام چیزی نمیماند، نه تشیع و نه تسنن، بلکه جذب تشیع هم شدند و دوران رشد و بالندگی علمی حوزهها شد. یک دورهای علما در کنار صفویه قرار گرفتند و نقشی که علما داشتند در واقع رسمیت مذهب بود، چقدر نقش هم داشتند، اگرچه بعدا باز هم اختلافاتی با دولت صفویه پیدا کردند و مرحوم محقق کرکی قهر کرد و رفت. چنین اتفاقاتی هم افتاد و آمدن علما در کنار صفویه به معنای مشروعیتبخشی به صفویه نبود، بلکه علما کارهای خودشان را انجام میدادند.
یک دوره علما به دنبال مرجعیت عامه شیعه بودند و به اصطلاح حالا – من با این اصطلاح کار دارم – دولت در دولت تشکیل داده بودند، یعنی در کنار دولتهای جائر و دولتهای غیرمشروع خود مرجعیت در حد دولت و در حد نظمبخشی به شیعه مرکزیت داشت. شکوفایی این دوره اگرچه از زمان شهید اول و شهید ثانی هم بود، اما شکوفایی این دوره دوران مرجعیت شیخ اعظم شیخ انصاری بود که دیگر مرجعیت او در کل قارهی هند و ایران و لبنان و شامات و همهجا بود و همه میگفتند مرجع تقلید چه بگوید، حاکم شرع چه میگوید، از مرجعیت حرف گوش میکردند. این دورهی دولت در دولت و نظم شیعه بود و این شبکهی عظیم روحانیت شکل گرفته بود.
آیتالله حائری در کسوت ریاست عامه شیعه بود
در چنین فضایی شما باید بسترهای تأسیس حوزهی قم را نگاه کنید و حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزهی قم در کسوت ریاست عامهی شیعه بود، نه در ذیل حکومت رضاخان و امثال اینها. یک هویت استقلالی داشت و همین هویت استقلالی ناشی از همین به رسمیت نشناختن دولت رضاخان بود و اینکه دولت رضاخان را مشروع نمیدانستند و بهعنوان زعیم شیعه کارهایشان را انجام میدادند و این خیلی حائز اهمیت است. اندیشهی حکومت دینی و ولایت فقیه تحت عنوان نواب عام امام زمان(عج)، تحت عنوان حاکم شرع، تحت عنوان ولیّ فقیه در نزد متشرعه چه در ایران و چه در عراق و نجف، چه در لبنان و چه در جای جای جغرافیای شیعه یک امر مسلّمی بود تا آنجا که کسی مثل مرحوم نراقی در عوائد الایام بحث ولایت فقیه را مطرح میکند و مینویسد. چرا ولایت فقیه را مینویسد؟ علت چه بود؟ میگفت که؛ من دیدم هر کسی که در خودش قوهی ترجیح، تشخیص میداد و میگفت که من مجتهد هستم، وظایف ائمه(ع) را بالاستقلال و بهعنوان حاکم شرع و بهعنوان ولیّ فقیه، ولیّ فقیه در ذیل حکومتهای جائر انجام میداد. لذا من خواستم ادلهی این کار را بنویسم و الّا اینگونه نبود که در زمان قبل از مرحوم نراقی ولایت فقیه بحث نبود، در آن جامع المقاصد محقق کرکی، قبل از آن و حتی از زمان شیخ مفید هم این بحث ولایت فقیه وجود داشت، اما به شکل معاصرش یک پیشزمینهی فقه سیاسی داشت و در ذهن متشرعه عنوان حاکم شرع و نایب عام امام زمان(عج) و مرجع تقلید جا افتاده بود، او ریاست شیعه را داشت و حکومتها را به رسمیت نمیشناختند. این جا افتاده بود و اینها بسترهای تأسیس حوزهی قم بود؛ یعنی اگر ما بگوییم آقا شیخ عبدالکریم حوزهی قم را تأسیس و تثبیت کرد، با چنین عقبهی سیاسی و عقبهی اجتماعی و عقبهی حکومتی با این نگاه نواب عام امام زمان(عج).
سؤال: پس اول گفتیم که ولایت جائر و اطاعت از حاکم جائر به حکم اولی گناه کبیره است و نباید به رسمیت شناخت. درست؟ یک مسئله دوم میخواهم بگویم که خیلی مهم است که این جزء فقه مسلم شیعه است. آیا تحت هیچ شرایطی نمیتوان با حکومتهای غیرمشروع و نظامهای معاصر تعامل کرد؟ و در را باید ببندیم؟ پاسخ منفی است.
این مطلب تابع مصالح و مفاسد است، تابع امر به معروف و نهی از منکر است، تابع میزان تأثیرگذاری بر حکومتهای عرفی جهت تحقق اهداف شرعی است و در طول تاریخ از آغاز عصر غیبت کبری تا زمان انقلاب اسلامی نواب عام امام زمان(عج) و مراجع به میزانی که میتوانستند شرع را پیش ببرند و اهداف شریعت را عملیاتی کنند، بر اساس مصالح عامه، جلوگیری از مفاسد عامه، امر به معروف و نهی از منکر، روزنههای تعاملی را با حکومتها باز میگذاشتند، پیغام و پسغام میگرفتند، تلگرام جواب میدادند، تلگرام میفرستادند، پیک میفرستادند اما استقلال خودشان را حفظ میکنند، استقلال مالی، استقلال اداری، استقلال اجتماعی، استقلال آموزشی، استقلال پژوهشی جزئی از وزارت آموزش و پرورش یا وزارت آموزش عالی و امثال اینها و یا دستگاه حکومت نمیشدند، در دستگاه حکومت ذوب نمیشدند اما بر اساس مصالح عالیه تعامل میکردند.
در مکاسب شیخ آمده است دیگر، اگر امر به معروف و نهی از منکر اقتضاء کند، اگر مصالح عامه اقتضاء کند، آن زمان تعامل یا مستحب یا حتی واجب میشود و تا حالا هم در جغرافیای شیعه همینطور بوده است، اقتضاء میکند که مثلا در پارلمان عضو شوند، مثل عراق امروز. نباید آن نگاه کلی به حکومت دینی را در اندیشهی علما از بین رفته تلقی کنیم. اصل حکومت و در رأس حکومت را امام معصوم(ع) میدانند. بعد از امام معصوم(ع) شیعه با هر نگاهی که به ولایت فقیه داشته باشند میگویند که باید به نواب عام امام زمان(عج) مراجعه کنند. حاج شیخ عبدالکریم حائری هم مستثنا نبود اما مأموریتش را در آن دوره تأسیس و تثبیت حوزه میدانست و اینکه حوزه از بین نرود، رضاخان حوزه را نابود نکند، همانطور که حوزهی تهران را از بین برد و از این بابت حاج شیخ عبدالکریم فداکاری کرد برای اینکه حوزه را تثبیت کند و محوریت علمای ایران در قم متمرکز شوند و به تدریج شبکهی روحانیت شکل بگیرد. حالا یک عده ضعیف النفس که ممکن است از بزرگان حوزه دستور نگیرند به خاطر حب دنیا ممکن است تعامل هم بکنند، این ربطی به جریان کلی حوزه و روحانیت ندارد و در طول تاریخ بوده است.
آیتالله بروجردی بین سیاست و دیانت پیوند عمیقی قائل است
اما دوران آیتالله بروجردی و در مورد آیتالله بروجردی ما نسبت به دیدگاه ایشانکه نسبت به حکومت و حکمرانی چیست، سند داریم و ایشان بین سیاست و دیانت پیوند عمیقی قائل است. نظامات فقه را نظامات کامل برای ادارهی زندگی میداند، فقها را نواب عام امام زمان(عج) به حساب میآورد و ریاست از آنِ فقها است. تمام اینها در ذیل رسالهی صلاه جمعهی ایشان وجود دارد. مشی سیاسی – اجتماعی ایشان هم همین را اقتضاء میکرد، اما مأموریت آقای بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) که اعلام ثلاثه هم در تداوم حرکت حاج شیخ عبدالکریم به آن کمک کردند، رشد و بالندگی حوزهی علمیه و تعمیق کار حوزهی علمیه بود نه کارهای سیاسی و تشکیل حکومت که قبل از زمان خودش بود و جامعه ممکن است برای این کار مهیّا نباشد و تشخیص میداد که حوزه باید بماند و شبکهی عظیم روحانیت در سطح کشور شکل بگیرد و در این کار خیلی موفق بود.
مرحوم آقای بروجردی که در واقع در حوزهی اصفهان بودند، در نجف تحصیل کردند، در درس آخوند خراسانی و در درس مرحوم شیخ الشریعهی اصفهانی و آقا سید کاظم یزدی بودند و خودشان هم حوزههای درسی داشتند و به بروجرد بازگشتند و مدتی هم زندانی شدند. در برگشت در مرز قصر شیرین او را دستگیر کردند. رضاخان به دیدار ایشان آمد و تلاش کرد که کسی را پیدا کند که برای دیدار با حاج شیخ عبدالکریم حائری و تأثیر بر شیخ عبدالکریم حائری واسطه قرار دهد و رضاخان موفق به چنین مأموریتی نشد. این نشان میدهد که رضاخان در واقع از تأسیس حوزه در قم ناراحت بود اما نمیتوانست کاری بکند و میخواستند آقای بروجردی را در مقابل حاج شیخ مطرح کنند و نتوانستند. بعد از آزادی از زندان در بروجرد ساکن شد و بعد به قم هجرت کردند و حوزهی قم را آقا سید صدرالدین صدر و سید محمد حجت کوهکمرهای و سید محمدتقی خوانساری اداره میکردند، چون آیتالله بروجردی از لحاظ سنی و از لحاظ جایگاه، جایگاه والای علمی و اعتبار و نفوذ داشت و حوزه هم تضعیف شده بود، برای سروسامان دادن به حوزه قبول کردند که محوریت آیتالله بروجردی شود و علما هم به مرجعیت ایشان دعوت کردند، پس از وفات آقا سید ابوالحسن اصفهانی و حاجآقا حسین قمی، مرجعیت ایشان پا گرفت تا زمان وفات ایشان در سال ۱۳۴۰.
کرامات زیادی را هم برای ایشان ذکر میکنند. فعالیتهای سیاسی ایشان هم یکی بحث مشروطه بود که در بحث مشروطه دخالت نمیکرد، اما نسبت به موضعهای سیاسی از موضع ریاست حوزهی قم، یکی تهدید به خروج از بروجرد داشت، در اعتراض به فعالیتهای فرقهی ضالهی بهائیت که رژیم به این مطلب دامن میزد. دفاع صریح و اظهار همراهی با آیتالله قمی بعد از حوادث شهریور ۱۳۲۰ بود که ایشان سیاسی بود. مخالفت قاطع با تغییر خط که از آن زمان اینها نقشه داشتند.
مخالفت با بعضی از اقدامات حکومت، مخالفت با پیشنهاد نیابت سلطنت خواهر شاه، حمایت از دولت دکتر مصدق و صدور بیانیه در اعتراض به اشغال فلسطین؛ بنابراین از موضع استقلال حوزهی قم در کار دخالت میکرد. آن رسالهی صلاه جمعهی ایشان هم که معروف به شیوهی رفتارش با حکومت است مبتنی بر استقلال حوزه، تحول در حوزه را رقم زد، علوم دینی را تعمیق بخشید، تقریب مذاهب را پیش برد، خدمات زیادی هم ارائه کرد و کتابهای زیادی هم نوشتند و یک شیوهی خاص علم رجال هم داشت.
بد نیست که من یک اشارهای به بحث ایشان در همین نماز جمعه داشته باشم، صفحهی ۷۲ به بعد مطرح میکند که ابتدا روایات و مقبولهی عمر بن حنظله و امثال اینها را ذکر میکند که ما از آنها میگذریم. بعدا در انتهای صفحهی ۷۳ چند مطلب را ذکر میکنند که نسبت به دیدگاه آیتالله بروجردی و حکومت، حائزاهمیت است. یکی اینکه نقش دین در حفظ نظم داخلی، حفظ مرزها، امر به جهاد و دفاع از مرزها در مقابل هجوم دشمنان و به قول فرمایش ایشآنکه این کار نایب عام امام زمان(عج) است که این نشان میدهد ایشان قائل به چنین نقشی است.
دوم اینکه میفرماید: «لا یبقی شک لمن تتبع قوانین اسلام و ضوابطه فی أنّه دینٌ سیاسیٌ اجتماعی و لیس احکامه… . حالا حفظ دولت اسلام متوقف بر چیست؟ چه کسی میگوید؟ این نظر آیتالله بروجردی است، ولی گفت ریاست عالیه هم با فقیه است، تعیین آن هم بر عهدهی رسول الله(ص) است که در اصل ائمه(ع) را معین کردهاند و در عصر غیبت هم نوبت به فقیه میرسد.
سوم؛ «لا یخفی أنّ سیاسه المدُن و تأمین الجهات الاجتماعیه فی دین الاسلام لم تکن … .»، دین از سیاست جدا نیست «بل کانه السیاسه فیه» دین از سیاست جدا نیست، بلکه به سیاست آمیخته است. صفحهی ۷۴ است بعد در نهایت میفرماید: «السیاسه من خصائص دین الإسلام و إمتیازاته»، یعنی چه شما سیاسی نبودید، بالاتر از این… آمیختگی دین و سیاست، در رأس سیاست، مراجع تقلید باید باشند، اسلام قادر است حکومت عصری تشکیل دهد، نظامات اسلامی هیچ عیب و نقصی ندارد، اما خب رسالت خودش را رشد و بالندگی حوزه میداند. اگر شبکهی عظیم روحانیت در دوران آیتالله بروجردی نظم و نسق خاص پیدا نمیکرد، مبارزات در دورهی بعد شکل نمیگرفت. آن مبارزات مرهون حرکت آیتالله بروجردی بود. جسته و گریخته هم یک مبارزاتی بود که نواب و امثال اینها بودند که شما آشنا هستید و نمیخواهم وارد این ریزهکاریها شوم. آیتالله بروجردی مأموریت خودشان را یک چیز دیگری میدانستند که رشد و بالندگی حوزه بود.
بعد از ارتحال ایشان در سال ۱۳۴۰، مقالات زیادی نوشته شد که وضعیت روحانیت چه میشود، ازجمله شما را به کتاب «مرجعیت، روحانیت» ارجاع میدهم که در این زمینه مقالات زیادی نوشته شده است، ازجمله از علامه طباطبایی، از شهید مطهری، از خیلی از بزرگآنکه رویکرد حوزهی علمیه را نشان میدهد، به سیاست و حکومت و ادارهی امور مسلمین و… .
بعد از آن دوران به دوران بعدی میرسیم که دوران مبارزات است، خصوصا از ۱۵ خرداد و بحث کاپیتولاسیون، همراهی مراجع با امام، انجمنهای ایالتی – ولایتی، کاپیتولاسیون، نامههای امام و مراجع به دولت، ورود جدیتر، نظام خواست مراجع را مدیریت کند اما نتوانست امام را مدیریت کند و امام ادامه داد، زندانی شد و تا پای شهادت جلو رفت، در محرم و در عاشورا سخنرانیهای جانانهای کردند و سنگ بنای ۱۵ خرداد ریخته شد و امام به ترکیه و بعد به نجف تبعید شد، مبارزات تشکیلات پیدا کرد و بهجایی رسید که شاه باید برود تا ۲۲ بهمن ۵۷ و شاه رفت. مبارزات امام چند دوره داشت. دورهی اول؛ مشورت با مرجعیت و مقابله با شاه نسبت به بعضی از تصمیمات ضد اسلام و ضد شرع، مثل بحث انجمن ایالتی – ولایتی و حذف شرط مسلمان بودن در شورای شهر و روستاهای آن زمان و دخالت دادن بهاییها که امام کوتاه نیامد. دوم بحث کاپیتولاسیون و مصونیت داشتن مستشاران آمریکایی که امام کوتاه نیامد. آن سخنرانی جانانه و جنایتی که نسبت به حوزه صورت گرفت، تبعید امام و بعد حادثهی فیضیه و مجلس شهادت امام صادق(ع) و مبارزات شکل گرفته بود و رهبری امام هم جا افتاده بود و مراجع و حوزهها هم رهبری امام را قبول کرده بودند و جامعهی مدرسین آن زمان بحث مرجعیت امام را هم مطرح کردند و مراجع وقت هم تأیید کردند تا شعلهی دوم که ۱۹ دی بود و چهلمهای به هم پیوسته و پیروزی انقلاب و سقوط رژیم ستمشاهی.
اگر شبکه عظیم روحانیت و استقلال حوزهها نبود مبارزاتی شکل نمیگرفت
میخواهم بگویم که اگر دوران رشد و بالندگی حوزه و شبکهی عظیم روحانیت و استقلال حوزهها و اصلا شکلگیری حوزهی قم نبود مبارزاتی شکل نمیگرفت، مبارزات امام و روحانیت اتفاقی و مولود حادثه نبود، بلکه مولود نظام سیاسی اسلام، اسلام سیاسی، جایگاه خاص نواب امام زمان(عج) در عصر غیبت، فرهنگ شیعیان بود، همهی اینها نقش داشت و امام ماهرانه و هوشمندانه با اعتقاد به اینکه مردم اسلام را میخواهند و اگر ما بتوانیم مردم را برای اسلام بسیج کنیم، مردم پای کار اسلام میآیند و میتوانیم دولت تشکیل دهیم، جلو آمد و بحث ولایت فقیه را هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی پیش برد.
اینجا من دو خاطره میخواهم بگویم؛ یک خاطره از درس حکومت اسلامی امام در نجف است. این خاطره را استاد ما آیتالله مرحوم سید محمود شاهرودی نقل کرد. ایشان میگفت که من در درس امام حاضر میشدم. درس امام تایپ میشد و به افراد داده میشد، اما من جدا مینوشتم و نوشتههایمان را به استادمان شهید صدر میدادیم. شهید صدر نوشتههای امام را در درس ولایت فقیه که دید فرمودند؛ از دل این بحث ولایت فقیه امام حکومت دینی درمیآید، حتما این بحث امام را دنبال کنید. بعد مرحوم آقای شاهرودی برای من توضیح میداد و میفرمود: دو مدل برای گفتن ولایت فقیه بود. یک مدل ولایت فقیه با فرض وجود حکومت جائر در عصر غیبت است و این حکومت جائر تا ظهور امام زمان(عج) ادامه پیدا میکند؛ اما چون این حکومت جائر رسمیت و مشروعیت ندارد، حالا مؤمنین چه کنند؟ به ولیّ فقیه مراجعه کنند. مدل دوم کاری که امام در نجف انجام داد که؛ نه بر اساس ولایت فقیه میتوان انقلاب کرد و دولت تأسیس کرد و ولیّ فقیه در رأس دولت باشد. اولین بار در تاریخ شیعه در طراز مرجعیت امام خمینی ولایت فقیه را با این رویکرد یعنی با رویکرد تأسیس حکومت و حکمرانی درس داد. لذا بحث ولایت فقیه امام خیلی مؤثر بود. این خاطرهی اول است.
خاطرهی دوم باز هم مربوط به شهید صدر بود. این خاطره را آقای سید عبدالهادی شاهرودی برای من نقل کرد که الان عضو خبرگان است، میگفت؛ هنگامی که شاگردان برجستهی شهید صدر به ایشان اصرار کردند که رسالهی عملیه بنویسد الفتاوی الواضحه مثل آیتالله آقا سید کاظم حائری، آیتالله شاهرودی، مرحوم سید محمدباقر حکیم، سید مهدی حکیم، آقای سید نورالدین اشکوری و خیلی از این بزرگان حلقهی اول شاگردان شهید صدر. این داستان هم اواخر دههی ۴۰ بود و امام هم ولایت فقیه را درس میداد. اصرار میکردند که رسالهی عملیه به نام الفتاوی الواضحه، بدهد. ایشان بعد از اصرار زیاد گفتند که؛ بله من قبول میکنم اما به یک شرط. اگر وسط راه یک مرجع تقلیدی پیدا شود که اسلام با مرجعیت آن مرجع تقلید پیش برود، آیا شما حاضر هستید تقلید از من را رها کنید و همهی ما برای تبلیغ آن مرجع تقلید بسیج شویم؟ همه تعجب کردند، چنین چیزی باب نبود؛ یعنی بحث مرجعیت عامه چقدر در اندیشهی شهید صدر مهم بود. بعد سر را پایین بردند و یک تأملی کردند و سر را بالا بردند و فرمودند: مثلا مثل مرجعیت آقای خمینی. اگر اسلام با مرجعیت ایشان پیش رفت، همهی ما باید سرباز شویم و بعدا هم ایشان همین کار را کرد. زمانی که انقلاب پیروز شد، فرمودند که؛ کسی دیگر حق ندارد مرجعیت من را تبلیغ کند و همهی ما باید سرباز ایشان شویم. بعد این را در قالب نامهای تحت عنوان أبوکم هم نوشتند. جریان وابسته به اندیشهی شهید صدر به ایشان فشار آوردند که؛ حداقل شما را بهعنوان شخص دوم بعد از امام مطرح کنیم. شهید صدر فرمودند: نه شخص دوم باید رهبر دولت اسلامی بعد از امام شود و آن شخص باید از مکتب امام برخاسته باشد، شاگرد امام باشد و در تهران زندگی کند و من در نجف هستم و یکی باید از مکتب امام باشد. این واقعاً نشانهی اوج اخلاص ایشان است.
نها کسی که آیندهنگری داشت شهید بهشتی بود
یک خاطرهای از استاد دیگرمان نقل کنم که واقعاً حق بزرگی بر گردن ما دارد، مرحوم آیتالله مصباح یزدی میگفتند که در دههی ۴۰ و جلسات جامعهی مدرسین خیلیها به فکر مبارزه بودند و اینطور نبود که مطمئن بودند این مبارزه پیروز شود یا نه. تنها کسی که آیندهنگری داشت شهید بهشتی بود، به همه میگفتند که بر فرض اینکه مبارزات پیروز شود، چه طرحی در آینده برای حکومت اسلامی دارید؟ طرح آیندهی شما چیست؟ میگفت که یکی از بزرگان – نام ایشان را گفت و من نمیخواهم بگویم – در آن جلسه گفت که؛ حالا معلوم نیست که پیروزی اتفاق بیفتد یا نه. شهید بهشتی تأکید داشت که؛ بر فرض پیروزی، طرح چیست؟ خود شهید بهشتی در سال ۴۱-۴۲، در آن زمان کتاب «حکومت در اسلام» را نوشتند. کتاب «حکومت در اسلام» شهید بهشتی را دیدهاید؟ کتابش را ببینید. کجا نوشتند؟ آلمان که از طرف آیتالله بروجردی رفته بودند و در دوران مرجعیت آیتالله بروجردی. ایشان در مقدمهاش مینویسد که؛ من دیدم به زبان انگلیسی و آلمانی فقط یک کتاب در مورد حکومت اسلامی است و آن هم کتاب ابن تیمیه است که به نام «السیاس الشرعیه فی الاسلام» است، من لازم دانستم که کتاب بنویسم و این را نوشتم که در آنجا مدلهای حکومت را میگوید که استبدادی، دموکراسی و مدل حکومت دینی را شرح میدهد. در سال ۱۳۳۹ و در زمان آیتالله بروجردی بود. آقای نعیمیان تصحیح کرد. چنین چیزی در ذهن من بود، چون من بعد از انقلاب خوانده بودم. یکی، دو سال بعد از انقلاب خوانده بودم؛ بنابراین فضای حکومت دینی اینطور نبود که در خلاء ایجاد شد و خدا لطف کرد انقلاب پیروز شد.
من اگر بخواهم این دورانهایی که خدمتتان گفتم که دورهی تأسیس، دورهی رشد و بالندگی، دورهی مبارزه و بعد آن را به دورهی پیروزی انقلاب و تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی در دوران امام که در مورد آن بحث میکنم، دورهی چهارم… . این دورهها در دل یک دورههای مهمتری شکل گرفته است که آن دورههای مهمتر تاریخ اسلام است که پیشزمینهی نگاه هستیشناسانه، معرفتشناسانه، انسانشناسانه و فقیهانهی فقهای بزرگمان بر پایهی اسلام ناب محمدی (ص) و مکتب اهلبیت(ع) بود که در این نگاه جامع فقه سیاسی برجسته بود، اندیشهی سیاسی برجسته بود، این نبود که هیچ لحظه در اندیشهی فقهای بزرگ، فقه سیاسی و اندیشهی سیاسی غایب بود.
پنج دوره از آغاز تأسیس اسلام تا انقلاب اسلامی
این دورههایی هم که خدمتتان میگویم بر اساس سنتهای الهی حاکم بر جامعه و تاریخ و بر پایهی جامعهشناسی سیاسی دورهی اسلامی شکل گرفته است. از آغاز تأسیس اسلام تا دوران انقلاب اسلامی ما ۵ دوره داشتیم. دورهی اول تأسیس اسلام است که قهرمان این دوره رسول الله(ص) بود که ۲۳ سال طول کشید. نقشهی راه و طرح تمدنی اسلام هم تدوین شد. دورهی دوم، دورهی حفظ، تثبیت و ماندگاری اسلام بود که قهرمان این دوره در تداوم، امیرالمؤمنین(ع) و ماندگاری این دوره بر عهدهی سیدالشهداء(ع) و مکتب عاشورا و فرزندان امام حسین(ع) بوده است و این دورهی دوم توسط روحانیت شیعه در عصر غیبت تداوم پیدا کرد. این دوره، دورهی تثبیت و ماندگاری اسلام عزیز است. دورهی سوم، دورهی افول و بیماری است. دورهی افول و بیماری از دورهی رنسانس و انقلاب فکری – صنعتی در اروپا و غرب شروع میشود و راهحلهای وارداتی به مشرق زمین و وجود روشنفکرهای غربی که گفتند؛ از فرق سر تا نوک پا باید فرنگی شوید و در واقع برای مدیریت جامعه بر پایهی اسلام طرحی نبود.
نباید به شکلی تحلیل کنیم که روحانیت را منفعل و اسیر حوادث روزگار بدانیم
در این زمینه هم خاطرات زیاد است. این دورهی افول و بیماری منجر به یک دورهی چهارم شد. نام دورهی چهارم را دورهی بیداری اسلامی میگذاریم که از ۲۵۰ سال قبل و از جمال الدین اسدآبادی و رشید رضا و عبدوه و کواکبی و دیگرانی شروع شد که گفتند اسلام عزیز میتواند جامعه را اداره کند.
دورهی پنجم دورهی انقلاب اسلامی است. صد سالگی حوزه را در شرایط دورهی بیداری اسلامی و دورهی انقلاب اسلامی، نمیتوانید این را منفک از حوادث مشروطیت و از نقش بیدارگرانهی روحانیت ببینید و صد سالگی حوزه از لحاظ انقلاب و مبارزه و تأسیس و تثبیت و رشد و بالندگی به دو مقطع تقسیم میشود. مقطع اول از ۱۳۰۱ تا ۱۳۴۰ که چند سال میشود؟ ۳۹ سال؛ و دورهی دوم از ۱۳۴۰ تا ۵۷ که بقیهی سالها، سالهای مبارزه و انقلاب و تأسیس حکومت و رشد و بالندگی حکومت دینی بود. ما نباید به شکلی تحلیل کنیم که روحانیت را منفعل و اسیر حوادث روزگار بدانیم و به فرمایش امام راحل اسلام عزیز قادر است سنگرهای کلیدی جهان را فتح کند و در این دورهی معاصر نشان داد. لذا آن بُعد حکومتی و نظاممند اسلام ناب و مکتب اهلبیت(ع) را باید در حوزهها برجسته کنیم و پررنگ کنیم.
امام راحل با دوراندیشی با دولتی کردن حوزهها و روحانیت مخالفت کردند
حالا شروع به دورهی چهارم میکنم که گفتم دورهی ۱۰ سالهی رهبری امام راحل است. در این دوره حوزه چه سرنوشتی پیدا کرد؟ یک عده به دنبال دولتی کردن حوزه بودند و میگفتند حالا که انقلاب پیروز شد و در رأس نظام هم ولیّ فقیه است، حوزهها باید تابع نظام و دولت شود و بتواند مأموریتهایش را بهخوبی انجام دهد. امام راحل با دوراندیشی با دولتی کردن حوزهها و روحانیت مخالفت کردند و بر استقلال حوزهها تأکید داشتند و اینکه حوزهها توسط مراجع تقلید اداره شود و ایشان هم بهعنوان یک مرجع تقلید مثل بقیهی مراجع نمایندگانی بگذارد و شورای عالی حوزه تشکیل شد و البته نسبت به طلاب غیرایرانی از بابت سرپرستی بحث ویزا و گذرنامه و این مسائل، شورای سرپرستی طلاب غیرایرانی تأسیس شد و نسبت به خواهران هم حوزه یک رشد و بالندگی و دورهی تأسیسی خود را گذراند.
نگاه دوم به حوزه عکس این نگاه بود که حوزه اصلا هیچ کاری به نظام و انقلاب نباید داشته باشد. امام راحل با این نگاه هم به شدت مخالف بود و میفرمود: به اندازهی وجوب کفایی، روحانیت باید نسبت به تدوین قانون اساسی اسلام شرکت کنند، نسبت به ادارهی قوهی قضائیه شرکت کنند و مناصب هم در حد ضرورت دخالت کند. به این اندازه در واقع این دیدگاه دومی که میگفتند روحانیت نباید دخالت کند، امام در حد ادارهی نظام دخالت روحانیت را لازم میدانست.
یک دیدگاه سومی وجود داشت که میگفتند حالا که ریاست با فقیه و ولایت فقیه است، دولت و نظام را حوزهی قم باید اداره کند و بعضی از مراجع و بزرگان در حد ادارهی نظام دخالت میکردند و یا دوست داشتند دخالت کنند. امام با این نگاه هم مخالف بود. از مراجع و بزرگان مشورت میگرفت، میفرمودند که نظرات مشورتی خودتان را بدهید اما نظام باید کارهای خودش را بالاستقلال انجام دهد. بر این پایه نسبت به رابطهی نظام و روحانیت و حوزههای علمیه چند دیدگاه متصور است. دیدگاه اول اینکه؛ نظام و حکومت وابسته به حوزهی قم شود و تحت ادارهی حوزهی قم و روحانیت اداره شود، یعنی در واقع دولت روحانیت شود که البته این هم خلاف عقل است و هم خلاف شرع است و هم این کار واقعی نبود؛ اما خلاف عقل است چون خاستگاه حوزه این نبود که تمام کارها را خودش اداره کند و مردم را از مدیریت حذف کند. این همان چیزی است که کمونیستها و دشمنان میگفتند حکومت آخوندی و نعلین و عمامه و اینها. اینکه منطقی نبود؛ اما خلاف شرع است چون شرع مقدس به دنبال حذف مردم از دورهی حکمرانی نیست، بلکه دخالت حداکثری مردم بر پایهی مشورت، کارشناسی، مشارکت و امثال اینها است و در رأس نظام باید ولیّ فقیه باشد؛ اما شدنی نیست چون حوزه اصلا آن امکانات را ندارد و اصلا خاستگاه حوزه این نبوده که نظام را اداره کند.
عکس قصه هم متصور بود و یک عده میگفتند: چون نظام دینی است، ما نباید نظام آموزشی و پژوهشی و اداری و مالی مستقل داشته باشیم. باید حوزهها تحت سلطهی دولت و نظام بیایند این نغمهها هم در آن زمانها بود که امام به شدت مخالفت کردند و بعد از امام، رهبری هم مخالفت کردند.
استقلال نباید به معنای ضدیت یا بیتفاوتی نسبت به نظام حکمرانی تلقی شود
راهحل منطقی و درست چیست که حوزهها و روحانیت با حفظ هویت استقلالی خود در بُعد آموزشی، در بُعد پژوهشی، در بُعد تبلیغی، در سطح داخلی و حوزهی روابط بینالملل، در بُعد مدیریتی همکاری پایاپای با نظام داشته باشند و رابطهی نظام و روحانیت تنظیم منطقی شود. این معقول است و استقلال حوزه و روحانیت از نظام حکمرانی و حکومت به معنای ضدیت با نظام نباید تلقی شود، به معنای استقلال از نظام اسلامی نباید ترجمه شود، بلکه استقلال با حفظ، تثبیت، تقویت و پیشبرد اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی باید باشد، چون این نظام مولود روحانیت و حوزههای علمیه است و روحانیت و حوزهها نباید نسبت به نظام بیتفاوت شوند.
پس استقلال حوزه نباید به معنای ضدیت یا بیتفاوتی نسبت به نظام حکمرانی تلقی شود، بین نظام حکمرانی و روحانیت و حوزهها باید تعاملی شود. این تعامل دوسویه است. تعامل دوسویه چگونه است؟ ۱. حوزهها و روحانیت باید مبانی فکری و مبانی معرفتی و مبانی دینی نظام اسلامی را بر پایهی اجتهاد اصیل و مقتضیات زمان تأمین کنند. ۲. حوزه و روحانیت در ساخت جامعه بر مدار ایمان و تقوا و عمل صالح باید تلاش روزافزون داشته باشند و این مأموریت تاریخی را انجام دهند. ۳. حوزه و روحانیت از فضای نظام اسلامی در جهت تقویت دیپلماسی دینی در سطح جهان بهرهمند شوند. قبل از انقلاب اسلامی مقولهای به نام دیپلماسی دینی مطرح نبود. دین را افیون تودهها میدانستند و مقولهی دیپلماسی دینی بعد از انقلاب اسلامی در جهان گسترده شد. این دیپلماسی دینی، دیپلماسی ادیان، گفتگوهای فرهنگها و تمدنها بر پایهی حقانیت اسلام هم یکی از نقشهای مهم حوزهها میتواند باشد، نه انفعال در مقابل فرهنگها و تمدنها. نقش دیگر روحانیت مشارکت در جهاد تمدنی ملت ایران بر پایهی اسلام ناب محمدی(ص) و ارائهی فقه روابط بینالملل و در واقع نیازمندیهای نظام را باید در تمام عرصهها تأمین کنند. دولت اسلامی، دولت اقامهی دین است و دولت اقامهی دین بدون مشارکت روحانیت شدنی نیست. روحانیت در خطمشیگذاریها و سیاستگذاریهای کلان نظام اسلامی بر پایهی اجتهاد اصیل متناسب با مقتضیات زمان، با رویکرد حکومتی میتواند مشارکت هم بکند. این هم یکی از عرصهها است. متناسب با این عرصههایی که روحانیت و حوزهها در حفظ و تثبیت و ماندگاری نظام اسلامی باید تلاش کند، حوزه و روحانیت باید نظام آموزشی، نظام پژوهشی، نظام تبلیغی، نظام روابط بینالملل، گسترش کمّی و کیفی خود را بر اساس نیازهای زمانه تأمین کند.
اما در مقابل دولت و نظام هم وظایفی نسبت به روحانیت و حوزهها دارد که باید انجام دهد، با حفظ هویت مستقل روحانیت. ۱. زیرساختهای توسعهی کمّی و کیفی حوزه و روحانیت باید فراهم شود، از لحاظ فضای آموزشی، فضای خدماتی و یک روحانی و یک طلبه بهعنوان شهروند نظام اسلامی مثل بقیهی شهروندان از حق بیمه و تأمین حداقلهای معیشتی باید برخوردار شود و الّا اگر حداقلهای معیشتی حوزویان تأمین نشود، ولو از طریق نظام مالی ماندگار و پایداری بر اساس اوقاف، بر اساس خیرات و مبرّات، بر اساس اخماس و وجوهات شرعیه، در واقع اگر نتواند برخوردار شود و یک نظام معیشتی پایداری داشته باشد، نمیتواند مأموریتهای تاریخی خودش را انجام دهد و نظام اسلامی نسبت به این مطلب نمیتواند بیتفاوت باشد و حداقل باید کمبودها را جبران کند.
بعضی از مأموریتها را حوزویان و روحانیت با این نظام میتوانند تأمین کنند و در مقابل آن معیشت آنها هم تأمین شود. مثل چه؟ ما ۱۰۰ هزار مدرسه داریم. ۱۰۰ هزار مدرسه در کشور نیاز به ۱۰۰ هزار روحانی معلم و تربیتی دارد. ۱۰۰ هزار مسجد، مسجد محلهمحور. امام جماعت میتواند بحث آموزش دین، اخلاق و قرآن را در این مساجد بر عهده بگیرد. عقبهی این نظام اسلامی عقبهی دینی و اخلاقی است. مزیت اصلی ملت ایران دین و اخلاق است. مزیت اقتدار و امنیت، مزیت علم و فناوری، مزیت پیشرفت، مزیتهای تمدنی مرهون این عقبهی دینی و اخلاق هستند، دشمن میخواهد این را از ملت ایران بگیرد، روحانیت میتواند این عقبه را به میزان مشارکت روحانیت تثبیت کند.
روحانیت باید از نظام اسلامی برخوردار باشد و تأمین شود و استقلال نظام حوزه و روحانیت به معنای مهجوریت حوزه و روحانیت و بیتوجهی به آن در نظام معیشتی طلاب نیست و این یک پارادوکسی است، یک تناقضنمایی است؛ یعنی به میزان خدماتی که روحانیت و حوزهها به نظام اسلامی میدهند باید از امکانات و خدمات نظام اسلامی به شکل مستقل، نه تحت نظر دولت و نظام برخوردار باشد. این رابطهی منطقی است. البته در تصمیمات کلان مربوط به حوزهی فرهنگ روحانیت میتواند ایفای نقش سازنده داشته باشد. در قالب عنوان نمایندهی ولیّ فقیه در استانها، در قالب شبکهی عظیم روحانیت و امامت و امثال اینها، روحانیت باید خودش را بازسازی کند. این هم نسبت به تعامل نظام و روحانیت در این وضعیت و نگاهی به دورهی ۱۰ سال رهبری امام.
دورهی طرح تمدنی اسلام
اما در دوران رهبری رهبر معظم انقلاب که ۳۳ ساله است، این دوره واقعاً دورهی طرح تمدنی اسلام بود. روحانیت باید این طرح تمدنی اسلام را بشناسد و تبیین کند. یکی از عرصههای جهاد تبیین، تبیین طرح تمدنی اسلام بر اساس اجتهاد اصیل و اندیشهی تابناک امام و رهبر معظم انقلاب است و روحانیت باید این مأموریت را به نحو احسن انجام دهد. دوم اینکه روحانیت باید در این دوره برای زیرساختهای لازم برای این طرح تمدنی مشارکت کند که یکی اسلامیسازی علوم انسانی است که بدون مشارکت روحانیت و حوزهها شدنی نیست و بر پایهی اسلامیسازی علوم انسانی پیشبرد فلسفههای مضاف و بر پایهی پیشبرد فلسفههای مضاف، شکلگیری فقه نظام و فقه حکومتی و فقه تمدنساز است. این هم جزء الزامات است و لذا حوزه باید خودش را نسبت به نظامات در این زمینه متحول کند و نیرو تربیت کند، مدیر روحانی، مدیر برجستهای که بتواند در حوزهی مدیریت خطمشیگذاری کند. بحمدالله یک حرکتهایی در دورهی ۳۳ سالهی رهبر معظم در این زمینهها شده که باید انسجام پیدا کند.
رسالت روحانیت در بیانیهی گام دوم
اما در گام دوم و آخرین بحث روحانیت؛ در گام دوم روحانیت و حوزهها خودشان را نسبت به اولا خودسازی، جامعهپردازی و تمدنسازی باید آماده کند و بالا بیاورد و نسبت به تحقق ۷ راهبرد بیانیهی گام دوم، نسبت و نقش خود را تعیین کند. ۷ راهبرد اینها هستند:
۱. علم و پژوهش، نسبت روحانیت در نقشهی علمی کشور باید معلوم شود.
۲. اقتصاد قوی، اقتصاد در اسلام دو رکن پایهای دارد: ۱. تولید ثروت، ۲. توزیع عادلانهی ثروت و تحقق رشد و از بین بردن فقر و فساد و تبعیض و بر پایهی اقتصاد اسلامی این شدنی است، منابع طبیعی نباید تعطیل شود. اگر ما بتوانیم منابع طبیعی را بر اساس مدل اقتصاد اسلامی احیاء کنیم، جهش تولید و اقتصاد دانشبنیان هم شکل میگیرد و حوزهها در این زمینه میتوانند ایفای نقش کنند، ما نباید نسبت به بحث اقتصاد قوی منفعل شویم و فقط منفعلانه دائم، پژواک صدای عوام در بعضی از چالشها و مشکلات اقتصادی شویم و بیماری مزمن اقتصاد ایرآنکه رکود تورمی است، باید برای علاج اقتصاد ایران بر پایهی اقتصاد اسلامی و تقویت اقتصاد تلاش کنیم. این مورد دوم است.
۳. نقش سوم روحانیت در گام دوم که باید بازتعریف شود، بحث معنویت و اخلاق است. همانطور که گفتم این مزیت ملت ایران است که دشمن میخواهد بگیرد. در این زمینه ما چه باید بکنیم؟ در واقع خیلی از ادبیات و مفاهیم را باید برای ارتباط با نسل جوان دگرگون کنیم و ساخت نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی بر پایهی معنویت و اخلاق باشد.
۴. تحقق عدالت و مبارزه با فساد، نسبت روحانیت با تحقق عدالت و مبارزه با فساد در نظام ولایی چیست؟ روحانیت چه بسترهایی برای «لیقوم الناس بالقسط» میتواند فراهم کند و «لیقوم الناس بالقسط» صرفا به معنای مطالبهگری – که یک عده در این زمینه اشتباه میکنند – نیست که چند شعار را مطرح کنیم و همهچیز را به چالش بکشانیم، بلکه نسبت به عدالت و مبارزه با فساد ۱. جهاد تبیینی، تبیین نقشهی جامع تحقق عدالت و مبارزه با فساد چیست، ۲. گفتمانسازی، ۳. بسیج ظرفیتهای ملی، ۴. بسترسازی برای مشارکت همگانی در تحقق عدالت و مبارزه با فساد از طریق نهادسازی مثل جهاد سازندگی و امثال اینها، ۵. پیشبرد نهضت خدمات اجتماعی، مدارای اجتماعی، روحانیت باید ابتکار عمل و مدیریت میدان در عرصهی عمل باید در تحقق عدالت و مبارزه با فساد را به دست بگیرد و ایفای نقش سازنده کند و این شدنی است. این نقش چهارم است.
۵. پنجم در بیانیهی گام دوم بحث تلاش روحانیت در زمینهی خودکفایی، استقلال، چرخهی نخبگان، جلوگیری از غارت مغزهای دشمنان و مهاجرت به بیگانگان، تضمین استقلال و آزادیهای مشروع، نقش روحانیت در این زمینهها باید معلوم شود.
۶. بحث عزت در سیاست خارجی و ابتناء سیاست خارجی بر پایهی مصلحت، حکمت، عزت و بازطراحی فقه روابط بینالملل، دیپلماسی دینی و حضور بینالمللی روحانیت در اقتدار بینالمللی دین و اسلام ناب، مثل همین حرکتی که آیتالله اعرافی در دیدار با پاپ داشت که یک نقطهی عطفی در تاریخ حوزهی علمیهی قم به حساب میآید و این حرکتها را باید تداوم ببخشیم و توسعه دهیم و یا مشارکت فعال در مجمع فقه اسلامی جدّه با رویکرد فعالانه، نه منفعلانه، تداوم حرکتی که مرحوم آیتالله تسخیری داشتند و یا حضور در مجامع علمی دیگر با حوزههای جهانی، حوزهی ازهر، حوزهی زیتونه و اینگونه روابط، حوزه و روحانیت این را هم باید داشته باشد و نمیتواند بیتفاوت باشد.
۷. هفتم سبک زندگی اسلامی است. روحانیت چه نقشه و برنامهای برای سبک زندگی اسلامی و مقابله با برنامهی دشمن دارد؟ خانوادهبنیادی، اصلاح و تحول در نظام آموزش و پرورش، پیوند ناگسستنی بین خانواده، مسجد، مدرسه و بازار. این رسالت روحانیت است که میتواند سبک زندگی اسلامی را تأمین کند.
این هم رسالت روحانیت در بیانیهی گام دوم است. برای اینکه این کار محقق شود اقتضائاتی دارد.
۱. گسترش کمّی و کیفی حوزههای علمیه و در این زمینه روحانیت و حوزهها مظلوم هستند و نتوانستهاند خودشان را بهخوبی تعریف کنند و جایگاهشان را برای نسل نو تبیین کنند و فکر میکنند که ما منفعل هستیم، در حالی که ما نقش درجه یک فعال تمدنساز اثرگذار در سطح ایران و منطقه و جهان میتوانیم پیدا کنیم، یک جوان اگر با همین رویکرد تمدنی جذب حوزه شود و افق آینده را برای او روشن کنیم که بعد از ۱۰-۲۰ سال شما به کجا میرسید، با تمام وجود میآید، نقش یک روحانی آگاه به نقشهی تمدنی اسلام و پیشبرندهی این نقشهی تمدنی اسلام از نقش یک دانشمند انرژی هستهای، صدها برابر بیشتر برای اسلام و نظام و کشور است. من کسانی را میشناسم که همدرس شهید احمدی روشن بودند و این درس را در آنجا رها کردند و گفتند که بیاییم و به حوزه بچسبیم و پیش ببریم. این استعدادها باید در حوزه رشد پیدا کند و حوزه برای اینها برنامهی گسترش کیفی داشته باشد.
۲. ما محکوم به این هستیم که نظام آموزشیمان، نظام پژوهشیمان، نظام تبلیغیمان، نظام ارتباطیمان را متناسب با نقشهی تمدنی اسلام متحول کنیم. در نقشهی تمدنی اسلام تلفیق ماهرانهای بین علم و ایمان، عقلانیت و معنویت، عدالت و پیشرفت، مرزبندی شفاف با دشمنان در کنار رحمت و رأفت و محبت و تلفیق ماهرانهی مردمسالاری و ارزشهای اسلامی در درون جمهوری اسلامی هست، یک طلبه باید این را بشناسد. گام اول گسترش کمّی و کیفی حوزه و روحانیت است و اگر حوزه و روحانیت گسترش کمّی و کیفی پیدا نکند و تحول در مدیریت و مدیریت در تحول آن شکل نگیرد در آینده حذف میشود. لذا این بحث حیات و زندگی اسلام ناب و مکتب اهلبیت(ع) است که دورهی تحولی روحانیت در تمدنسازی کمتر از دورهی تأسیس در دوران آقا شیخ عبدالکریم و رشد و بالندگی در دوران آیتالله سید حسین بروجردی و در دوران مبارزاتی امام(ره) نیست. این اقتضاء را باید بدانیم. اقتضاء اول این است. لذا اقتضاء این تحول گسترش کمّی و کیفی تحول در مدیریت است.
۳. شبکهی عظیم روحانیت بر پایهی شناخت استعدادها و توانمندیها و نظامبخشی مجدد به اینها باید اتفاق بیفتد.
۴. روحانیت در نظام اسلامی باید جامکانی شوند، آنجاهایی که خلاءهای نظام اسلامی را بر اساس مدل اسلامی میتوانند تأمین کنند.
آیا عملکرد روحانیت نسبت با طرح تمدنی، مطلوب است؟
پاسخ بنده این است که در حد مطلوب نبوده است، اما در حد توان و امکانات بوده است. این دو را باید تفکیک کنیم. توان و امکانات روحانیت همین است؛ اما ایدهآل ما در واقع پرچمداری طرح تمدنی است و اگر ما برای پیشبرد اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی نگاه کنیم، چند مطلب نیاز است.
۱. یکی پیشبرد طرح تمدنی بر پایهی ایمان و تولید عمل صالح و بسیج ظرفیتهای مردم در این زمینه است، یعنی همان زیرساخت دین و اخلاق بر پایهی اجتهاد اصیل،
۲. علم و فناوری و پیشرفت علمی،
۳. اقتدار امنیتی و دفاعی و نظامی و بازدارندگی در مقابل دشمنان،
۴. مدیریت عالی و کارآمدسازی مدیریت عالی نظام در جهت پیشبرد اهداف. برای هر کدام از این چهار مطلب یک نهادی متولی است. آن نهاد متولی امر نگاه تمدنی به اسلام و پیشبرد دین و اخلاق و ایمان و عمل صالح روحانیت است. آن نهاد متولی علم و فناوری دانشگاهها است. آن نهاد متولی اقتدار و بازدارندگی دفاعی و امنیتی و نظامی نیروهای مسلح است. آن نهاد متولی مدیریت عالی امور دولت و دولتمردان هستند.
توسعه ایران باید کشاورزیمحور شود
نسبت به سؤال دوم که در مورد ساختارسازی برای نظام اسلامی در دورهی تمدنی است. خدمتتان عرض کنم که امام(ره) در آن دورهی ۱۰ ساله ساختارهایی را برآمده از انقلاب درست کرد، آن ساختارها موفق بودند و بعضی از آنها باید دوباره احیاء شوند. چند مثال بزنم، مثلا در کنار وجود ارتش و نیروهای مسلح کمیتهی انقلاب و سپاه پاسداران و بسیج را تأسیس کرد، این چقدر مؤثر بود. در بحث اقتصاد و معیشت امام اولین حسابی که دستور داد تأسیس شود حساب ۱۰۰ امام در مورد بنیاد مسکن بود و اینکه در بهترین جاهای شهر باید به مستضعفین زمین داده شود و ساخته شود. در این زمینه ما بر اساس بحث منابع طبیعی و نقش منابع طبیعی در اقتصادمان میتوانیم این را بازسازی کنیم. یا هیئتهای ۷ نفرهی واگذاری زمین را راه انداختند و در آن هیئتهای ۷ نفره یک نهضت کشاورزی در کشور راه افتاد. برنامهی اول توسعه که دولت در زمان امام ارائه داده بودند، امام گفتند که این به درد نمیخورد، توسعهی ایران باید کشاورزیمحور شود، نه صنعتمحور. الان هم همین است. باز جزء نهادهایی که امام تأسیس کردند کمیتهی امداد است. رسالت کمیتهی امداد این است که باید متولی از بین بردن فقر باشد. چه کنیم؟ ما دو نوع نظام در اقتصاد داریم که یکی نظام عدالت و دیگری نظام احسان است. متکفل نظام عدالت، دولت است، نظام احسان، بسیج ظرفیتهای مردم است و فرض بر این است که کمیتهی امداد بر پایهی نظام احسان باید پیش برود. نظام احسان یک رقیب مقدس و معنوی برای نظام بیمهها است. نظام بیمه و تأمین اجتماعی مولود نظام سرمایهداری غربی است و برای حفظ نظام سرمایهداری غربی است، اما نظام عدالت و احسان در تأمین اجتماعی اسلام مرتبط با نظام کرامتبخشی و عزتبخشی به انسان است. رهبری جدیدا در سیاستهای کلی نظام در تأمین اجتماعی بیان کردند؛ نظام رفاه و تأمین اجتماعی بر پایهی عدالت و احسان و عزتبخشی به انسان باید احیاء شود. نظامهای رقیب امام درست کرده بودند، کمیتهی امداد. یا بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام برای آن اهداف مهم و یا جهاد دانشگاهی که رهبری بعدتر این جهاد دانشگاهی را در پارکهای علم و فناوری توسعه دادند. خیلی از این اختراعات و ابتکارات به این پارکهای علم و فناوری که رهبری تأسیس کردند و نهادسازی کردند برمیگردد.
به بحث نهادهای فرهنگی دقت کنیم. نهادهای فرهنگی نهادهای نماز جمعه، ستاد نماز، هندسهی حکمرانی بر پایهی تنظیم ارتباط با خدا، تقویت منابع مالی دولت اسلامی، تحکیم ارزشها و مبارزه با فساد و تباهی، این باید بازطراحی شود. در بُعد تنظیم ارتباط با خدا نمازهای جمعه با بازکاوی مجدد و تنظیم شبکهی امامت میتواند نقش محوری برای تحکیم پایههای ارزشی نظام اسلامی ایجاد کند. این هم یک ساختار است و در کنار آن هم شما سازمان تبلیغات را ببینید، دفتر تبلیغات را ببینید، اگر ما اینگونه نهادها را متحد کنیم، نظام آموزشهای آزاد، مسجد محلهمحور، عقیدتی – سیاسیها، نهاد رهبری در دانشگاهها، اگر اینها بازطراحی شود میتواند در بحث فرهنگ نقش بالایی ایجاد کند. بله ما در کنار اینها باید نظام آموزش و پرورش و نظام دانشگاه را متحول کنیم. شده یا نه؟ در بحث سند تحول آموزش و پرورش به شکل قابل قبول ایجاد شده است اما آن سند هنوز اجرایی نشده است. چرا اجرایی نشده است؟ بحثهای مدیریتی پشت سرش است. در دانشگاهها هم همچنین این بحثها هست.
گذر از مبانی به نظامهای مدیریتی و توجه به دانشهای میانی
این حرف خوبی است و من تأیید میکنم، ما باید به سمت و سوی دانشهای میانی برویم و این یکی از عرصههای تحول در حوزههای علمیه و روحانیت میتواند باشد. در صحبتهایم گفتم که فلسفهی مضاف و اسلامیسازی علوم انسانی از مبانی به نظامات؛ اما نحیفسازی فقه و بردن دانشهای اسلامی به شبهدانشگاهی و ضعیف کردن میراث اسلامی، من این را قبول ندارم و بهجای این باید بگوییم ما دانشهای عمیق اسلامی را در بُعد نظامسازی در حوزه اگر تقویت کنیم، این ساختارها هم خودبهخود میتوانند کمک کنند.
اما سؤال در مورد دیدگاه شهید صدر و امام؛ دیدگاه شهید صدر که من نقل کردم که فرمودند مکتب امام پیشبرنده است، از لحاظ رهبری و مدیریتی بود و الّا از لحاظ کمک به ساخت نظام اسلامی بر پایهی فکر اسلامی شهید صدر هم ایفای نقش کرد. همین کتاب «الاسلام یقود الحیاه» در تدوین قانون اساسی در کنار شهید بهشتی و دیگران کمک کرد. در این زمینه من خاطرات زیاد دارم و طول میکشد که توضیح دهم، ایشان ایفای نقش کرد؛ اما از لحاظ مبانی معارفی و مبانی نظامات اسلامی در واقع امام راحل شهید صدر را مغز متفکر اسلامی میدانست و بینونیّت و دوگانگی بین دو طرز تفکر نیست. فقط در بحث منطقه الفراقی که شهید صدر در دایرهی مباحات عامه مطرح کرده میماند. امام در دورهی تجربهی حکومتیشان فرموده که؛ تغییر موضوعات باعث تغییر حکم میشود و این موضوعشناسی خیلی مهم است و در بحث مصلحت نظام در مقابله با بحثهای مربوط به حقوق کار و تعزیرات حکومتی نهادسازی کردند، این نهاد مصلحت نظام را از دل شریعت اسلامی تأسیس کردند.
اما سؤال الگوی دولت در دولت در زمان آقا شیخ عبدالکریم و آیتالله بروجردی؛ مرجعیت الان جایگاه حکمرانی پیدا کرده، اگر ما به رسالت روحانیت در عصر غیبت برگردیم، روحانیت چند نقش بسیار مهم دارد که به اندازهی قدرت خودش باید این نقشها را ایفا کند و در بعضی از این نقشها هزینه هست و نهتنها قربان صدقهی روحانیت نخواهند رفت، بلکه ممکن است عدهای با روحانیت در نقش مبارزه درگیر شوند؛ مثلا قبل از فتوای میرزای شیرازی قداستی که روحانیت داشت با قداست بعد از فتوای میرزای شیرازی متفاوت شد. چرا؟ چون میرزای شیرازی با فتوایش نشان داد که روحانیت چقدر نفوذ مردمی دارد و دشمن برای از بین بردن قداست روحانیت و تبلیغ علیه روحانیت تلاش کرد.
یا در دوران کارهایی که مرحوم مدرس انجام داد و یا شیخ فضل الله بالای دار رفت. در نقش مبارزاتی هم با روحانیت دشمنی میکنند و قربان صدقهاش نمیروند. حالا روحانیت باید این نقش جهاد فی سبیل الله و نقش مبارزه با استبداد و استعمار را رها کند؟ نه. اگر اقتضاء کند که مبارزه کند، باید مبارزه کند. امیرالمؤمنین(ع) هم در دوران خلفای اول و دوم و سوم محترم بود و هم تدوین قرآن و هم تدوین سنت کرد و هم نقش ایجاد وحدت و هم اصلاح حکومت را داشت و هم به حکومت مشاوره میداد و اصلا ابتدا نپذیرفت که حاکم شود و بعد فشار آوردند و به اقتضاء وظیفه حکمران شد. در نقش حکمرانی سه جنگ تمام عیار بر ایشان تحمیل کردند و شهید شد، حالا باید رها کند؟ نه. اباعبدالله الحسین(ع) اگر در مدینهی پیامبر(ص) میماند و با یزید بیعت هم نمیکرد، بلکه پیام میداد که؛ من در مدینه میمانم و کاری با یزید و دستگاه بنی امیه ندارم، من آقایی خودم را میکنم، یزید و حکومت بنی امیه دست امام حسین(ع) را هم میبوسیدند و امام جماعت محترم مسجد مدینه هم میشد، سادات بنیهاشم هم به ایشان احترام میگذاشتند، حوزهی بزرگ دینی هم تشکیل میداد، اسلام عزیز هم قربانی بنی امیه میشد، اما وظیفهی امام حسین(ع) چیز دیگری بود. حتی مصلحتسنجان به ایشان گفتند که؛ شما در مدینه بمان، اما امام حسین(ع) احرام حج را در یوم التلبیه بههم زد و به این نصیحتگران و عافیتطلبآنکه به دنبال حاشیهی امن برای سیدالشهداء(ع) بودند و از موضع دلسوزی ایشان را نصیحت میکردند، فرمودند: «مَن لحق بی إستشهد و مَن خالفنی لم یبلغ الفتح» و دعوت به شهادت کرد. خیلیها گفتند که از موضع ناصح بیطرف بماند ولی نشد. امام(ره) به تدریج وارد مبارزه شد، قدم به قدم از انجمنهای ولایتی، از کاپیتولاسیون و آرام آرام به این جمعبندی رسیده بود که اگر شاه در حکومت بماند، چیزی از اسلام نمیماند و به تشخیصش از بابت دفاع از اسلام ناب وارد عرصهی حکومت شد.
آیا اسلام در موضع حکومت بهتر میتواند حکومت کند یا در موضع ناصحانه و بدون تصدیگری؟
حالا در یک ارزیابی، آیا اسلام در موضع حکومت بهتر میتواند حکومت کند یا در موضع دخالت ناصحانه و بدون تصدیگری و حکومت در دست دیگران بماند؟ قطعا در موضع حکمرانی. حالا در موضع حکمرانی تشیع جهانی شد، در موضع حکمرانی دین، نهتنها تشیع، دین اسلام و بلکه حتی دینداری در سطح جهان، جهانی شد و البته اسلام وارد میدان مبارزه شد، در میدان مبارزه هم نقل و نبات تعارف نمیکنند، یکی میخورید و یکی میزنید، روحانیت بر اساس رسالت پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) چند نقش دارد که یکی تبیین اسلام ناب است، ۲. مدیریت اختلافات اجتماعی و ایجاد وحدت و انسجامبخشی بین جامعه، چه در سطح حل اختلافات و داوری و چه در فصل خصومت و قضاوت، ۳. هدایت اخلاقی و تبیین کمالات دینی و نشان دادن اوج، ۴. مدیریت و حکمرانی، ۵. مرزبانی اندیشه و ارزشها و مقابله با بدعتها. بدعتگران هم راحت نمینشینند. ۶. دیدهبانی، باید ببینند که گذشته چیست، حال چیست، آینده چیست و مسیر اسلام به کجا میرود و بسترسازی برای دولت جهانی امام زمان(عج)، ۷. مبارزه با استبداد و استعمار. ما در دعای افتتاح میخوانیم: «اللهم إنّا نرغب إلیک فی دولهٍ کریمه تعز بها الإسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تزرقنا بها کرامه الدنیا و الآخره»، بعد در انتها میفرماید: «اللهم ما عرفتنا من الحقی فحملناه و…» حق را که بشناسیم باید پای آن بایستیم و بقیه را هم بشناسیم. یکی از وظایف روحانیت و حوزهها بسترسازی برای نهضت جهانی امام زمان(عج) است. این بسترسازی تولید قدرت میخواهد؛ قدرت فرهنگی، قدرت اقتصادی، قدرت اجتماعی، قدرت سیاسی، قدرت امنیتی، قدرت دفاعی. واجب است امت اسلامی ضعف خودش را به قدرت تبدیل کند و برای این کار روحانیت باید پیشتاز شود و بستر آن هم تشکیل دولت است.
تشکیل دولت و نظام و یک آسیب ایجاد شده!
آسیب این است؛ روحانیت قبل از انقلاب تنها متکفل امر دین مردم بودند، بعد از انقلاب مردم امر دین و دنیا را از روحانیت مطالبه میکنند، چه اینکه روحانیت متولی دین و دنیا هست یا نیست و چنانچه امور زندگی و دنیایی مردم ناشی از ناکارآمدی و یا ضعف و فساد و امثال اینها آسیب ببیند، مقصر اصلی را روحانیت و حوزهها میدانند و در نتیجه بازخورد آن ضعف دینداری مردم میشود. راه چاره چیست؟ در اینجا چه کنیم؟ سؤال در نهایت این است و میگوید الگوی حاج شیخ عبدالکریم و الگوی آقای بروجردی تصدیگری نبود تا این آسیب وجود نداشته باشد. در مقابل این آسیب چند گزینه فراروی ما هست.
گزینهی اول، راهحل سکولاریستی و جدایی امور دینی و دنیوی و بازگشت به گذشته به منظور بازتولید سرمایهی قدسی آسیب دیدهی روحانیت است. این راهحل ارتجاع و بازگشت به گذشته در واقع از بین بردن قدرت اسلام است. الان اسلام در میدان اقتدار قرار گرفته است، گویی خورشید تابناک اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال ایندفعه بهجای مکه از ایران اسلامی طلوع کرده و رهبری رسول الله(ص) در فرزند زهرا(س) و فرزند رسول الله(ص)، حضرت امام و خلف شایستهاش، رهبر معظم انقلاب که پرچمدار اسلام ناب محمدی(ص) است، تبلور پیدا کرده است. ما بگوییم این پرچم را بر زمین بگذاریم و به گذشته برگردیم، فایدهای ندارد. خب به رسول الله(ص) هم سنگ پرت میکردند، با رسول الله(ص) هم مشرکین قریش درگیر شدند که؛ چرا به دنبال دردسر میگردی؟ راهحل سکولاریستی ضد اسلام ناب است، ضد اندیشهی نیابت عامهی فقها است. فقها اگر دولت در دولت تشکیل دادند و تصدیگری نکردند چون امکاناتش را نداشتند و نمیتوانستند، راهحل این بود و نمیتوانستند درگیر شوند، تنها به حداقل میتوانستند اکتفا کنند، بنابراین راهحل سکولاریستی یک راهحل تقوای گریز است، نه تقوای ستیز و جهاد است. دقت میفرمایید یا نه؟ این یک مورد است.
راهحل دوم؛ روحانیت به منتقد جدی در حد معترضان به ناکارآمدی و فساد و تبعیض تبدیل شود و معترض به ضعف مدیریت شود و بدون ملاحظه با حفظ استقلال خودشان و تأیید اصل نظام و رهبری پیشگام حرکتهای اعتراضی شوند تا خودشان را از اتهامات و آسیبها مبرّا کنند و با ترمیم نارضایتیها در امور دینی تأثیرگذار شوند. این راهحل دوم خودزنی و تضعیف نظام است و ما این دستاورد را از بین میبریم و دشمن دوست دارد این اتفاق بیافتد و بلکه برای این کار طراحی میکند.
۱۰-۱۵ سال پیش یک همایشی در واشنگتن برگزار شد که تحت عنوان: روحانیت، چالشها، آسیبها و افقهای پیشرو، بود. روشنفکران غربگرا و بعضی از روحانیون منفعل مثل کدیور این را برگزار کرده بودند و عبدالکریم سروش و دیگران هم بودند. آنجا بحث کردند که روحانیت قبل از انقلاب گوی سبقت را بردند و حکومت تشکیل دادند و کار را پیش بردند و ما فقط منتقد آنها شدیم. الان باید چه کنیم که این وضعیت را از آنها بگیریم؟ طراحی راهبردی. اینها به این جمعبندی رسیدند و گفتند: در حوزهی قم، ۸۵۰ استاد حوزه هست، در این ۸۵۰ استاد – آن زمان را میگویم – ۳۵ تا حرف میزنند و بقیه ساکت هستند، در این ۳۵ تا ۵ تا بیشتر حرف میزنند. بقیه که ساکت هستند یا با ما هستند و یا زمینه دارند که ما آنها را جذب کنیم.
روی اینها باید کار کنیم و اینها را همسو کنیم و تبدیل به منتقد کنیم. همان چیزی که رهبری فرمودند؛ حوزه و روحانیت که تز انقلاب است تبدیل به آنتی تز شود و بگویند که انقلاب نخواستیم، به گذشته برگردیم و حالت یأس و ناامیدی ایجاد کنند. روحانیت و حوزه در طراز قامت رهبری اسلام را تبدیل به روحانیت و حوزهی منفعل و گوشهگیر و خانهنشین کنیم. هیچ عقلی این را نمیگوید. این احترام به روحانیت و گوشهگیری و خانهنشینی عین بیاحترامی و بیادبی است. من دست شما را میبوسم، اما بیت المال را در اختیار من قرار دهید، نوامیس مسلمین را در اختیار من قرار دهید، سکولارها این را میگویند. این روی احترام نیست، بیاحترامی و نابودی قدسیت روحانیت است. این هم راهحل دوم است که بعضی از جریانات مطالبهگر که عدالت را در مقابل ولایت قرار میدهند در این دام میافتند. یا جدیدا بعضی از محجبههایی که فریب جریان اتاقهای فکر دشمن را خوردند و گفتند که؛ من محجبه هستم و ضد گشت ارشاد هستم. وقتی نگاه کنند در پشت پرده، خود آن اتاقهای فکر دشمن این را طراحی کردند. حالا یک اعتراضی به این رفتار نامناسب گشت ارشاد بوده، چه ارتباطی به این بحث دارد؟ حتی در غرب یک محجبههایی راه انداختهاند که موافق همجنسبازی هستند. این هم گزینهی دوم است.
گزینهی سوم؛ مشارکت فعال سیاسی سازنده و اثرگذار بهطور ایجابی در مراکز و نهادها و دستگاهها و مسئولیتپذیری است. بهطور رسمی وارد قوای سهگانه شویم، رئیس جمهور شویم، رئیس دستگاه شویم، وزیر شویم و نهادهای عمومی و حضور فعال مدیریتی و ناکارآمدی را برطرف کنیم و در طراز مصلحین سیاسی خودمان را نشان دهیم و اعتماد مردم را بازسازی کنیم. این هم صلاح نیست. روحانیت نباید وظایف ذاتی خود را فراموش کند و در دستگاه اجرایی به اندازهی نیاز باید ورود کند و وظایف ذاتی آنکه گفتم ۷ وظیفه است؛ تبیین، مدیریت اختلافات و فصل خصومات، هدایت اخلاقی، مدیریت کلان ارزشی حکمرانی، مرزبانی اندیشه، دیدهبانی و جهاد فی سبیل الله و بسترسازی برای دولت جهانی امام زمان(عج) را باید انجام دهند. اگر ما وارد کارهای اجرایی مدیریتی در سطوح گوناگون شویم این در واقع رها کردن نقش روحانیت است. روحانیت نباید مسجد را ترک کند و در عین حال به اندازهی اقتضاء وارد عرصهی مدیریت شود نه بیشتر.
بیتفاوتی نسبت به نظام و سیاست و اداره کشور حرام شرعی است
اما راهحل چهارم که من طرفدار راهحل چهارم هستم. راهحل چهارم روحانیت و حوزهها برای معالجهی این آسیب میدانداری اجتماعی و سیاسی است. یک روحانی باید در صحنه و وسط میدان حاضر شود، بیتفاوتی نسبت به نظام و سیاست و ادارهی کشور حرام شرعی است. وسط میدان باید حاضر شویم. چه کنیم؟ بسیج ظرفیتهای مردمی و ملی. مردم را وسط میدان بیاوریم «لیقوم الناس بالقسط» را انجام دهیم. جلوداری و پیشگامی برای برطرف کردن آسیبها، ضعفها و بهرهمندی از فرصتهای خدمت و حضور جهادی فعال در بین مردم، همین کاری که رئیس جمهوری دارد انجام میدهد. علیرغم اینکه به او سنگ میزنند و او را تخریب میکنند، اما سفرهای استانی را رها نکرده است، بین مردم حاضر شده، مدیریت میکند، پیش میبرد، حل میکند، حالا چند جا هم مشکل جدی هست و تلاش میکند که اینها را به اندازهی توان از بین ببرد؛ یعنی چه فاصله بگیریم؟ از ظرفیت نظام و نهادهای انقلابی باید استفاده کنیم. لذا روحانیت باید پلهای ارتباطی با خانواده، مدرسه، مساجد و بازار برقرار کند و بر اساس الگوی مدیریت جهادی، مدارای اجتماعی، خدمت اجتماعی و مدیریت اجتماعی و بسیج ظرفیتهای مردمی را پیش ببرد و وظایف ذاتی خودش را هم فراموش نکند، راهحل این آسیب این است.