از فقه‌المسائل تا فقه حکمرانی: راه فقه برای رسیدن به جامعه مطلوب

دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی تبیین کرد؛
از فقه‌المسائل تا فقه حکمرانی: راه فقه برای رسیدن به جامعه مطلوب

استاد خسروپناه، با بررسی نسبت فقه و علوم انسانی، تأکید کرد که فقه نباید محدود به پاسخ به مسائل فردی باشد و ظرفیت‌های آن می‌تواند به طراحی ساختارهای اجتماعی، سیاست‌گذاری و حکمرانی نیز تسری یابد. او با اشاره به مفهوم «فقه‌ نظام» و تجربه تاریخی فقها در مدیریت جامعه، بر ضرورت بهره‌گیری از فقه برای دستیابی به جامعه‌ی مطلوب و حل مسائل معاصر تأکید کرد و گفت: قواعد فقهی می‌تواند به ما حکمرانی و فناوری نرم بدهد، لذا معتقدم که ما فقه حکمرانی داریم. حکمرانی فرایندی از سیاست‌گذاری تا نظارت و ارزیابی است. نقش فقه در سیاست‌گذاری و تنظیم‌گری حداکثری و در اجرا کم‌تر است.

به گزارش خبرنگار اجتهاد، نشست علمی «جایگاه  فقه و علوم انسانی» با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، استاد خارج فقه و دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی با حضور طلاب و فضلا در سالن جلسات مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) قم برگزار شد.

تفاوت فقه و علوم انسانی در حوزه رفتار و کنش انسانی

حجت‌الاسلام‌ والمسلمین سعید فاقدی، دبیر علمی نشست، در آغاز جلسه با طرح بحث اظهار داشت: علوم انسانی مجموعه علومی هستند که به بررسی و تحلیل کنش و رفتار انسانی در ساحت‌های فردی، اجتماعی، تاریخی، جغرافیایی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی، زبان‌شناختی، فلسفی و… می‌پردازند.

دبیر گروه فقه جامعه و فرهنگ مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) با بیان اینکه فقه نیز به بررسی احکام شرعیِ کنش‌های انسان در ساحت‌های فردی و اجتماعی می‌پردازد، توضیح داد: کنش به معنای رفتارهای ارادی، آگاهانه و از روی قصد است، در حالی‌ که «رفتار» جنبه‌ای غیرآگاهانه و ناخودآگاه دارد. در فقه، طبق این اصطلاح، ما از رفتار انسان بحث نمی‌کنیم. حتی فرضِ «مکرَهٌ علیه» نیز کنشی آگاهانه محسوب می‌شود که فاعل در شرایط خاص، آن را با اراده انجام می‌دهد. در مقابل، در علوم انسانی از رفتار و آثار فردی و اجتماعی آن در ساحت‌های روان‌شناسی، مردم‌شناسی و دیگر رشته‌ها بحث می‌شود.

اعم دانستن شریعت از علوم انسانی؛ نقطه آغاز گفت‌وگو

دبیر علمی نشست با اشاره به نقطه آغاز بحث، تصریح کرد: محور اولیه گفت‌وگو، اعم دانستن گستره شریعت نسبت به مسائل علوم انسانی است. با توجه به اینکه علم فقه، علمی تجویزی است اما علوم انسانی علومی مبتنی بر تحلیل، ارائه ساختار و بررسی کارکردهای پیدا و پنهان‌اند و به هیچ وجه بر پایه تعبّد نیستند، این پرسش مطرح می‌شود که آیا فقه، با حفظ هویت فقهیِ خود و به‌عنوان فقه به معنای واقعی کلمه، به‌تنهایی قابلیت ورود به عرصه‌های علوم انسانی را دارد؟ اگر فقه وارد این عرصه شود، باید دید آیا همچنان فقه باقی می‌ماند یا به ترکیبی از فقه با روش، متد و گزاره‌هایی از سایر علوم تبدیل می‌شود.

پیش‌نیازها و ابزارهای ورود فقه به عرصه علوم انسانی

فاقدی با طرح پرسشی دیگر تأکید کرد: اگر فقه در تعامل با سایر علوم به ترکیبی جدید تبدیل شود، نیازمند پیش‌نیازها و ابزارهای خاصی است. باید دید این ابزارها چیست و آیا فقه امروز چنین امکاناتی را در اختیار دارد یا خیر.

وی در ادامه با اشاره به مبانی معرفت‌شناختی علوم انسانی گفت: در این علوم، جز در ساحت‌های فلسفی، از عقل مستقل یا مستقلات عقلی کمتر بهره گرفته می‌شود و تولید گزاره‌های علمی عمدتاً بر پایه رفتار و کنش انسان‌های متعدد یا یک جامعه آماری خاص صورت می‌گیرد.

دبیر علمی نشست افزود: پرسش اساسی این است که حجّیت این رفتارشناسی‌ها چگونه تعریف می‌شود و آیا نسبتی با «سیره»‌ای که در فقه مورد استناد قرار می‌گیرد، دارد یا خیر.

روش‌شناسی تجربی در علوم انسانی و پرسش از حجّیت نتایج آن

فاقدی در توضیح روش‌شناسی علوم انسانی خاطرنشان کرد: در این علوم، از مؤلفه‌هایی همچون تجربه، آزمایش رفتار و کنش انسان‌ها در شرایط آزمایشگاهی ــ با اندازه‌گیری متغیرهای وابسته و مستقل ــ استفاده می‌شود و گاه پژوهش‌ها بر اساس پرسش‌نامه و تحلیل داده‌های حاصل از آن انجام می‌گیرد. در صورتی که متغیرهای مورد بررسی، روابط معناداری با یکدیگر داشته باشند، دانشمندان نظریه خود را بر پایه آن تحلیل و نتیجه‌گیری می‌کنند.

دبیر گروه فقه جامعه و فرهنگ مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) در پایان تأکید کرد: نتایج حاصل از این روش‌ها، معمولاً در حد «قطع» نیست و اغلب در مرتبه «ظن» قرار دارد. از این‌رو باید پرسید حجّیت این ظنون بر چه اساسی است و اگر به‌طور کلی حجت نیستند، آیا باید تجربه را کنار گذاشت؟

نسبت فقه و علوم انسانی

سپس حجت‌الاسلام‌ والمسلمین عبدالحسین خسروپناه در سخنانی با اشاره به سنجش نسبت بین فقه و علوم انسانی عنوان کرد: به نظر می‌رسد که ابتدا باید تصویر دقیق‌تری از فقه و علوم انسانی داشته باشیم. چیستی این دو مقوله را بیان کنیم تا نسبت‌شان را بررسی نماییم. فقه را باید در سه مقام تعریف، تحقق و تاریخ بررسی کرد. فقه در مقام تعریف، علم به احکام شرعیه‌ی عملیه از طریق ادله‌ی تفصیلیه است که در کنار دیگر علوم اسلامی شمرده می‌شود. هدف فقه نیز آن است که افعال مکلفین را در راستای سعادت اخروی‌شان توضیح دهد.

گستره‌ی فقه در مقام تحقق

وی افزود: وقتی به فقه محقق نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که در فقه تحقق‌یافته، از گذشته تاکنون به احکام فردی، خانوادگی، نظامی و امثال آن پرداخته شده است؛ ولی هنگامی که در این ساختار دقت می‌کنیم، احکام سیاسی، اقتصادی و رابطه‌ی انسان با خدا، با خود، جامعه، طبیعت و دولت را نیز تبیین کرده است.

استاد عالی حوزه علمیه با بیان این نکته که در فقه محقق احکام اشیاء نیز بیان شده است، همچون نجاست سگ و نجاست خون، در ادامه تبیین کرد: گستره‌ی فقه در مقام تحقق نشان می‌دهد که فقط احکام افعال مکلف نیامده است و به احکام حکومتی، احکام اشیاء و موضوعات شرعی و عرفی نیز رسیدگی شده است.

فقه؛ تئوری کامل اداره‌ی انسان

این استاد حوزه و دانشگاه تصریح کرد: شاید بدین جهت باشد که امام راحل، علم فقه را تئوری کامل اداره‌ی انسان از گهواره تا گور دانسته است. یا برخی دیگر گفته‌اند که علم فقه برای تمامی مسائل و مشکلات راه‌حل دارد. در مقابل این نظر، روشنفکران دینی در جهان اسلام وجود دارند که منکر فقه محقق‌اند و حتی معتقدند که احکام حدود و قصاص برای زمان خود بوده و ناظر به عصر فعلی نیستند؛ به تعبیری می‌گویند که قرآن تابع زمان خود بوده است.

دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی با تأکید بر بررسی تاریخی فقه اظهار داشت: در این خصوص باید به مکاتب علمی توجه کنیم. اولین حوزه‌ای که تأسیس شد، به زمان امام صادق(ع) در «علْقَمه» برمی‌گردد؛ سپس حوزه‌ی کربلا. حوزه‌ی اهواز نیز شکل گرفت که تا قبل از تخریبش به دستور مأمون، حوزه‌ی قم زیر نظر آن بود. حوزه‌ی جبل‌عامل نیز به وجود آمد که شهید اول و شهید ثانی در آنجا پرورش یافتند، و حوزه‌ی قم که از زمان شیخ صدوق پا گرفت تا کنون ادامه دارد. کرمان نیز در قرن سوم و چهارم حوزه‌های پررونقی داشت.

خواجه نصیر و مدیریت فقهی در دوران مغول

وی عنوان کرد: ما وقتی این تاریخ را بررسی می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم که فقه در بستر تاریخ گسترده‌تر از فقه در مقام تحقق و تعریف است. مثلاً ما خواجه نصیر را در زمان مغول‌ها می‌بینیم که قاعده‌ی «میسور» و «لاضرر» را بیان کرده است. خواجه نصیر در آن زمان رفتار اباحه‌گرانه‌ی حاکمان را با فقه مدیریت می‌کرد. برای درک این مطلب، فقه علامه‌ی حلی و فقه دوره‌ی صفویه را باید دید.

از فقه‌المسائل تا فقه حکمرانی: راه فقه برای رسیدن به جامعه مطلوب

نویسنده‌ی کتاب ایدئولوژی‌های اجتماعی ضمن بیان اینکه قواعد فقهی ابزار جامعه‌سازی‌اند، افزود: این همان نکته‌ای است که محقق نراقی از آن بهره برد و مرحوم شیخ اعظم از آن تأثیر گرفت. شیخ فضل‌الله نوری رساله‌ی مشروطه‌اش را بر اساس فقه تنظیم کرد؛ میرزای نائینی نیز همین‌طور عمل کرد. یا وقتی به سیره‌ی مرحوم سیدکاظم یزدی(ره) یا سید عبدالحسین لاری(ره) می‌نگریم، می‌بینیم که او دارای فقه شهری است، زیرا می‌خواهد لارستان را اداره کند. نمونه‌ی بارز این فقه در ساختارسازی‌های امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب دیده می‌شود، همچون سپاه پاسداران، نهضت سوادآموزی، و یا حکم انتفاضه‌ی آیت‌الله خویی(ره) که رژیم صدام را متزلزل ساخت.

پرسش‌هایی درباره نقش فقه در سیاست‌گذاری

این استاد عالی حوزه علمیه با طرح چند پرسش مطالب خود را ادامه داد و گفت: آیا ما برای سیاست‌گذاری یک قاعده‌ی فقهی را اخذ می‌کنیم، مثل قاعده‌ی لاضرر، یا می‌خواهیم ساختار بسازیم که در این صورت مجموعه‌ی ادله را باید بررسی کرد؟ به تعبیر دیگر، نقش عقلانیت اسلامی است که قدرت برنامه‌ریزی را می‌دهد. آیا فقیه باید به فقه‌المسائل بسنده کند یا کاربست فقه‌المسائل را باید بررسی کند؟ مثلاً ساخت مسجد می‌تواند از زاویه‌ی کاربست فقه‌المسائل بررسی شود؛ کما اینکه در سیره‌ی معصوم(ع)، مسجد به‌عنوان کانون حل مسائل اجتماعی استفاده شده است و این حجیت دارد. یا اینکه ما دارای عقلانیت اسلامی هستیم که می‌توانیم با آن مسجد را کانون حل مشکلات بدانیم. بر این اساس، آیا چنین عقلانیتی حجت است یا نه؟ مسأله این است!

فقه و مقاصد الشریعه در هنر و معماری

خسروپناه سپس گفت: فقهایی داشتیم که با توجه به آموزه‌های دینی در خصوص موسیقی یا معماری نظر داده و الگو طراحی کرده‌اند. علم معماری اسلامی از نصوص به دست نمی‌آید، بلکه این امور از مقاصد الشریعه حاصل می‌شود. این مقاصد است که در بستر تاریخ اسلام، فقهایی را نشان می‌دهد که در خوش‌نویسی، صنایع دستی، نقاشی و امثال آن ورود کرده‌اند. به همین مناسبت، نگاه به فقه در بستر تاریخ اهمیت پیدا می‌کند.

این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه اظهار داشت: علوم انسانی را نیز در سه مقام مذکور بررسی خواهیم کرد. علوم انسانی در تعریف خود، علوم اجتماعی را نیز شامل می‌شود.

وی با بررسی علوم انسانی در مقام تحقق چنین عنوان کرد: وقتی تحقق و بستر تاریخی علوم انسانی را می‌نگریم، می‌بینیم که در یونان باستان تا قرون وسطی، تمدن یک مسأله‌ی اساسی است. عمده‌ی کار علوم انسانی در آن زمان، مطالعه‌ی انسان مطلوب و نامطلوب است. بحث مدینه‌ی فاضله و غیر‌فاضله‌ی فارابی نیز ناظر بر این رویکرد است. باید و نبایدهایی که در تحقق علوم انسانی وجود دارد، از اخلاق گرفته تا سیاست و مسائل اجتماعی را شامل می‌شد. اما این نگاه‌ها خیلی به دنبال انسان محقق نبود.

از رنسانس تا پوزیتیویسم

خسروپناه ادامه داد: وقتی رنسانس رخ داد، تجربه اهمیت یافت. گالیله و نیوتن، تجربه را در نجوم و ریاضی به کار بردند. در قرن هفدهم، هابز در کتاب لویاتان از آموزه‌های دینی نیز بهره برده است. هابز در لویاتان الگویی می‌دهد که هم مشروطه باشد و هم سلطنت. این الگو امروزه نیز در انگلستان استفاده می‌شود، اما با ایده‌ی هابز نیز، انسان محقق نمود نیافت.

استاد عالی حوزه علمیه افزود: در قرن نوزدهم، با ظهور پوزیتیویست‌ها، توضیح انسان محقق اهمیت یافت. مثلاً تجربه نشان می‌دهد که هرچقدر کشوری توسعه‌ی اجتماعی یابد، تورم در آن کشور رشد می‌کند. به همین دلیل اکنون آمریکا بیشترین تورم را دارد و این مسأله را تجربه نشان داده است. بنابراین پوزیتیویست‌ها با توضیح انسان محقق، واقعیت را تبیین می‌کنند.

علوم انسانی مدرن و ایدئولوژی

خسروپناه با تبیین این نکته که علوم انسانی مدرن توضیح انسان محقق را برعهده گرفت که قبلاً سخنی از آن نبود، تصریح کرد: در کتاب ایدئولوژی‌های اجتماعی توضیح داده‌ام که همه‌ی توصیف‌های اجتماعی کاملاً جلوه‌ی ایدئولوژیک دارند و اینکه می‌گویند این توصیف‌ها بار ایدئولوژی ندارد، حرفی بی‌اساس است.

وی ادامه داد: علوم انسانی تا قرن نوزدهم انسان مطلوب و نامطلوب را تبیین می‌کرد، بعد از آن توضیح انسان محقق جدی‌تر مطرح شد. بسیاری از افرادی که امروزه می‌گویند علوم انسانی اسلامی نداریم، ناظر بر گزاره‌های همین دوره‌اند. پس از آن، مکاتبی پدید آمدند که جهان مدرن را نقد می‌کردند، همچون مکتب فرانکفورت، اما اهداف مشخصی نداشتند.

علوم انسانی؛ توصیف یا تغییر؟

دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی عنوان کرد: آیا علوم انسانی مدرن، علاوه بر توصیف انسان محقق، به دنبال تغییر نیز هست؟ پاسخ مثبت است. مثلاً در دانشگاه هاروارد حکمرانانی تربیت می‌شوند که در آینده حاکمان کشورهای به‌اصطلاح جهان سوم می‌شوند. تولید اسباب‌بازی‌ها، سینما، رسانه و صنعت سرگرمی همان تکنولوژی است که درصدد تغییر است؛ این همان چیزی است که انسان محقق را به انسان مطلوب آن ایدئولوژی تبدیل می‌کند. بنابراین علوم انسانی، توصیف محض نیست بلکه بار ایدئولوژیک دارد.

وقتی فقه نظام شکل می‌گیرد

خسروپناه در ادامه با بررسی نسبت فقه و علوم انسانی اظهار داشت: حال فقه چه جایگاهی در علوم انسانی دارد؟ اگر می‌خواهیم فقه را در حد فقه‌المسائل بدانیم، یک نقش حداقلی در علوم انسانی خواهد یافت. مثلاً یک ساختاری در بانک ایجاد شده است، مکلف می‌رود فلان معامله را در آن بانک استفتا می‌کند و پاسخی دریافت می‌کند. اما اگر انتظارمان را از فقه بیشتر کنیم و بگوییم با استفاده از روش اجتهادی فقه محقق (یعنی روش استنباط، روش استفهام، روش استنطاق) می‌خواهیم مسائل را بررسی کنیم، دایره‌ی گزاره‌ها بیشتر می‌شود و فقه نظام شکل می‌گیرد.

وی در ادامه بیان داشت: برای شناخت جامعه‌ی محقق باید از روش تجربی استفاده کرد، ولی برای رسیدن به جامعه‌ی مطلوب باید از فقه بهره گرفت. بنابراین با نگاه فقه می‌توانیم از جامعه‌ی محقق سؤال کنیم تا به جامعه‌ی مطلوب برسیم.

نقش فقه در سیاست‌گذاری حداکثری و اجرا کمتر

خسروپناه در پایان سخنان خود خاطرنشان ساخت: الگوی سوم زن مسلمان که فرمایش رهبر انقلاب است، زن مطلوب را از دل پرسش‌های زمانه استخراج می‌کند. باید زن محقق در جامعه‌ی کنونی را شناخت تا زن مطلوب را معرفی کرد. نکته این است که در علوم انسانی جدید از فناوری‌های نرم اجتماعی استفاده می‌کنند؛ آیا قواعد فقهی می‌تواند به ما حکمرانی و فناوری نرم بدهد؟ بله، می‌تواند. بنابراین من معتقدم که ما فقه حکمرانی داریم. حکمرانی، فرایندی از سیاست‌گذاری تا نظارت و ارزیابی است. نقش فقه در سیاست‌گذاری و تنظیم‌گری حداکثری و در اجرا کمتر است.

 دریافت صوت نشست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics