مهر: داوود فیرحی در نشست «رابطه وحدت و خشونت: بررسی رادیکالیسم اسلامی نوین» که در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد، به نسبت استراتژی وحدت و خشونت پرداخت و گفت: اتفاقی که الان در جهان اسلام رخ میدهد، عمیق شدن رادیکالیسم است. رادیکالیسم در تمام مذاهب وجود دارد اما تحت شرایط جغرافیایی، تاریخی و فکری خاص، رشد و تبدیل به چهره مسلط یک دین و یک مذهب میشود.
وی گفت: رادیکالیسم هم در تشیع و هم در تسنن وجود دارد اما موج سنگین آن در جریانهای سنی است که اگر بخواهیم آن را دستهبندی کنیم، باید بگویم امروز شاهد نسل چهارم جنبشهای سلفی هستیم؛ یعنی جنبشی که متکی به سه نسل قبلی است. یعنی دوران ابنتیمیه در قرن هفتم، وهابی ها در قرن سیزدهم و سومی، اندیشههای مهم که در جنبشهای القاعده شاهدیم و چهارمین جنبشهای تکفیری که الان شاهد آن هستیم.
فیرحی افزود: اما این جریان چگونه جریانی است و چه رابطهای با وحدت دارد؟ من امروز به نسبتهای این تئوریها با وحدت میپردازم. در ادبیات اسلامی و آیات قرآن، ما دو نگاه نسبت به وحدت داریم؛ یکی اینکه ما را به وحدت تشویق میکنند. دوم آیاتی وجود دارد مانند آیه ۸ سوره شورا که معتقد است که اگر خدا میخواست، امت واحد خلق میکرد؛ و در واقع معتقد است که نیازی به وحدت نیست. بنابراین در ادبیات ما این دو نگاه وجود داشته است. سؤال این است که از چه زمان مسئله وحدت به مسئله استراتژی مسلمانان تبدیل شد؟
وی تصریح کرد: اولین بار در ادبیات ابنتیمیه است که ما شاهد آن هستیم. بعد از آن در تحولات هند و پاکستان ما آن را میبینیم. اما سؤال دوم این است که اصلاً استراتژیهای وحدت چگونه تولید خشونت می کند؟ همانطور که میدانید شعار محوری داعش «وحدت» است و استراتژی وحدتشان، خلافت واحد است. بنابراین من سعی میکنم این پرسش را باز کنم.
فیرحی در ادامه گفت: ما شواهد آشکار داریم که استراتژی وحدت یک استراتژی درستی نیست یا حداقل رویکردهای درستی ندارد. بحث من از رها کردن استراتژی وحدت به معنی کوبیدن بر طبل تفرقه نیست، بلکه به این معنی است که باید تعریف و سیاستگذاریمان را از وحدت عوض کنیم. ما یک معادله در تاریخ داریم و آن روشن است که هر کجا مفهوم وحدت پیدا شده، یک علت داشته است. آن علت یک شکست در جامعه اسلامی بوده است. برخی از تئوریپردازیها به همین دلیل اولین و قویترین تجربه شکست ما را در دوره عباسی میدانند که دوره تهاجم مغول است. ما میبینیم که بلافاصله متفکرین این نسل مانند ابنتیمیه، تئوری وحدت را ارائه میکنند.
وی افزود: اما جدیدترین این تئوری، به حضور کمپانی هند شرقی و به مناقشهای که در بین مسلمانان آنجا پیدا شد، برمیگردد. ظاهر قضیه این است که مسلمانان از هندوها، بازی را میبازند و این آغاز یک نوع ایده وحدت در بین آنهاست. تئوری وحدت خودش را در فروپاشی عثمانی نشان میدهد. این جنبش با ایدههایی مانند سید جمالالدین اسدآبادی گره میخورد. جریانهای بعدی وحدت به جنگ سرد برمیگردد و مفهوم وحدت با معضل افغانستان نمایان میشود که بلافاصله انقلاب اسلامی ایران رخ میدهد و در همان زمان ایده وحدت شکل میگیرد.
فیرحی در ادامه گفت: در پاسخ به سؤال اول باید گفت که هر کجا یک نوع نوستالژی و یأس از شکستهای ملموس دیده میشود، یکی از راهحلها وحدت بوده است. اما مشکلی که وجود دارد این است که آیا این ایده وحدت خودش ما را دچار مشکل نمیکند؟ وقتی که از وحدت صحبت میکنیم، اولین سؤال این است که وحدت حول چه چیزی باید باشد؟ اولین بحثهایی که متفکران در مورد معیار وحدت کردند، این بود که مذاهب با هم اختلاف دارند. ما باید عقل را داور و معیار قرار بدهیم.
وی در ادامه تصریح کرد: تصور عمده این بود که اگر به سمت عقل برویم، میتوانیم اختلافاتمان را حل کنیم. دومین تئوری، تئوری ای بود که معتقد بود علم باید معیار قرار گیرد. اما این تئوری هم خیلی زود دچار آسیب شد، چرا که هم علم در همه جا یکدست نیست و هم اینکه برخیها علم را بیشتر به صورت تجربهگرایی و ماتریالیستی آن به کار میبردند. سومین نظریه، نظریه قرآنگرایان بود که بعد از شکست مشروطه پیدا شد و از ایران به مصر رفت که در ادبیات مرحوم خرقانی پیدا شد که معروف به تأملگرایان هستند. این قرآنگرایی دو اشکال را ایجاد کرد؛ اول اینکه بیشتر دستگاههای فقهی بر اساس احادیث است و نه آیات. بنابراین بحث به تفسیر برگشت و هر فرقهای به تفسیر خودش تاکید کرد. دوم اینکه قرآنگرایی در جهان اسلام یک نوع روشنفکری کاذب ایجاد کرد که بخش عمدهای از تکفیریها از دل آن بیرون میآمد.
فیرحی در ادامه توضیح داد: قرآن یا دین مانند یک آدم است که در درون خودش فطرت، خشونت، مهر و … دارد. اما چگونه میشود که یک موقع در یک انسان بخش خشونت آن قالب میشود و در دیگری مهر و فطرت؛ یعنی هیچ جایی از دین نیست که آیات جهاد و … نباشد، اما خیلی چیزهای دیگر نیز در آن است. نظریههای قرآنگرا ابتدا این بود که به دام فرقهگرایی میافتد و دیگری اینکه رادیکالیسم روشنفکری ایجاد کرده است.
وی در ادامه گفت: معیار دیگر تحت عنوان برگشتن به سلف بود که داعش به شدت از آن استفاده میکند. برگشتن به سلف به معنی برگشتن به قبل از معاویه است. این جریان سعی میکند تاریخ صدر اسلام را معیار قرار بدهد. یکی از ایرادهای اساسی این است که اجازه آشتی با دولت ملی مدرن را نمیدهد. بنابراین ضد دموکراسی، ضد دولت و نهادهای دولت مدرن است. راه دیگر که پیدا شد، احیای خلافت بود؛ یعنی معیار را به احیای خلافت یعنی زمان مأمون و هارون برگرداند.
فیرحی تصریح کرد: ایده دیگری برای اتحاد پیدا شد که عدهای اتحادیههای اسلامی بود که متأثر از اتحادیههای اروپایی شکل گرفت؛ در صورتی که تاریخ اروپا با ما متفاوت است. چرا که اروپا بعد از گذر از یک رادیکالیسم مذهبی به اینجا رسیده بود. اما ما هنوز این مسیر را طی نکردهایم. به همین دلیل میبینیم که کنفرانس سران کشورهای اسلامی یکی از بیکاربردترین اتحادیههاست که تشکیل شده است.
وی گفت: نظریه دیگری که در ادبیات جمهوری اسلامی وجود دارد، نظریه رهبری واحد بود که خود آغاز تفرقه است، در هر صورت تاکید ما به رهبری انقلاب اسلامی، یکی از دلایل تفرقه است. یکی از آخرین ایدههایی که طرح شد که البته حدود ۴۰ سال عمر دارد و در زمان مرحوم بروجردی مطرح شد، ایده تقریب بود و معتقد بودند که بیاییم مذاهب را به هم نزدیک کنیم و یکی از کسانی که در این زمینه بسیار کار کرد، امام موسی صدر است. این دیدگاه بیشترین هزینه را امروزه را در ایران دارد و متاسفانه کمترین بهرهبرداری و نتیجه را خواهد داشت.
فیرحی در ادامه گفت: آخرین ایده تحت عنوان استراتژی تساهل که از طرف روشنفکران دینی مطرح شد. درواقع تمام مدلهای تجربه شده که برای وحدت مطرح شد، هیچکدام به وحدت ختم نشد و هر کجا که ایده وحدت تا منتهاالیه آن پیش رفته، خشونت را افزایش داده است. یعنی آنهایی که بیشتر به وحدت میپردازند، بیشتر به دامان خشونت گرایش پیدا میکنند. چرا؟ دلیلش این است که اینها معتقدند که وحدت یعنی با من بودن و دیگران را غیراسلامی، غیردینی و … میدانند و بنابراین حکم به کشتار آنها میدهند.
وی در ادامه با اشاره به اینکه بخشی از کار من نگاه کردن به ویدئوهای منتشر شده از داعش است، گفت: در ویدئوهایی که داعش منتشر میکند شما میبینید به بهانه اینکه کسی که درون خانهاش مُهر دارد، آن را میکُشند به همین دلیل احساس من این است که اگر جریان اهل سنت و به ویژه اهل تکفیر را نگاه کنید، میبینید که این نگاه ها تولید خشونت میکند.
فیرحی گفت: فلسفه اندیشه تکفیر، حفظ وحدت است. اصلاً مفهوم ارتداد به این دلیل باب شد که تا حدی کنترل شود. بنابراین متفکران کلاسیک مسلمان در مورد تکفیر معتقد بودند که غیر از دانشمندان مسلمان را نمیتوان تکفیر کرد. سؤال ملااحمد مراغی این است که در چه صورتی میتوان عالم به دین را تکفیر کرد؟ وی در جواب میگوید که کسی که اجتهاد میکند و نظر استنباطیاش به چیزی میرسد، نمیتوان آن را تکفیر کرد. کسی هم که با استدلال قبول دارد که قرآن، کتاب خداست، آن مرتد نیست. اضافه میکند که ارتداد یعنی نفیِ ضروریِ دین، یعنی نفی ضروری عام دین. اما در تفکر داعش ما شاهد یک دگرگونی اساسی هستیم. تفکر سلفی نسل چهارم ملتی را به کلی تکفیر کردند. مثلا اینکه تمام شیعیان که معتقد به شفاعت ائمه هستند، کافر هستند. بعد از آن دولتهایی که با آمریکا سازش میکنند را تکفیر کردند و به دنبال آن روشنفکران را به این دلیل که طرفدار دموکراسی و دولتهای مدرن هستند که باعث ضعف دولت اسلامی میشوند، تکفیر کردهاند.
وی افزود: این تئوری کلاً ادعایش این است که تمام اینها دارند وحدت اسلام را خدشهدار میکند. به باور من هرکس غیر از داعش به ایده وحدت تکیه کند، خودش هم منجر به خشونت میشود. به نظر من به جای اینکه بگوییم جامعه اسلامی متحد شود، باید از انسجام صحبت کرد. یکی از کسانی که آشکارا به مفهوم وحدت حمله کرد، آیتالله سید احمد شبیری بود. وی میگفت که کسانی که از وحدت صحبت میکنند یک خطای آشکار میکنند، چرا که باورهای دینی واقع محفوظ دارد؛ یعنی شیعه باور دارد که دیگری غلط است و سنی هم همینطور و اینها را به وحدت خواندن غلط است.
فیرحی در ادامه گفت: تاریخ نشان داده است که کسانی که به وحدت پرداختهاند معتقد بودهاند که از سنی و از شیعه یک مقدار کم کنیم که آنها را به هم نزدیک کنیم. شبیری میگوید وحدتگرایان چاک جامه را رها کردهاند و قسمت سالم آن را میزنند. ما باید مسئله را به سمت پذیرش اختلاف ببریم. اینها معتقد بودند که به جای وحدت باید به سمت همزیستی و پذیرفتن اختلاف برویم. به نظرم ایدههایی است که در ذهن متفکران است اما هنوز به استراتژی تبدیل نشده است.