اختصاصی شبکه اجتهاد: درباره نقش احکام در اصلاح محیط اجتماعی، آنها را میتوان در دو دسته جای داد: احکامی که فلسفه نفسی آنها اصلاح محیط است و احکام که فلسفه آن اصلاح محیط نیست اما زمینه اصلاح محیط اجتماعی میشوند؛ یعنی فلسفه دیگری دارند و محدود به اصلاح محیط نیستند و فارغ از آن، فلسفهای دارند؛ اما میتوانند طریق و راهی باشند برای اصلاح محیط عام اجتماعی.
احکامی که بهظاهر درصدد اصلاح اجتماعی نیستند
دستهای از احکام، فلسفه نفسی دیگری دارند و انجام آنها مقید به تأثیر در اصلاح محیط نیست؛ اما میتوانند طریق و راه برای اصلاح محیط عام اجتماعی باشند؛ مانند امر به اجتماع ایمانی، بر محور عمل صالح[۱] و تأکید بر حضور در پایگاه اجتماعی مسجد.[۲] هرچند استحباب حضور و نماز گزاردن در مسجد متوقف به ایجاد فضای محیطی در جامعه نیست؛ اما طریقی است برای ایجاد جو عبادت و بندگی در جامعه است.
از نخستین اقدامهای پیامبر(ص) بعد از هجرت، ساخت مسجد بود. آن حضرت پیش از ورود به مدینه، در قُبا ماندند تا حضرت علی(ع) و همراهانشان بیایند. ایشان از روز شنبه به ساخت مسجد مشغول شدند و در چند روز مسجد قبا را بنا کردند. پس از استقرار در مدینه نیز، اولین اقدام، ساخت مسجد مدینه بود که پایگاهی اجتماعی در ساحات مختلف برای مردم شد.[۳] در روایاتی آثار ارتباط و حضور در مسجد بیان شده است.[۴]
تغییر و اصلاح محیط عام اجتماعی، شکل یافته از عواملی است. تحقق آن عوامل نیز، نیازمند عوامل، شرایط و مقدمات ایجابی و عدمی لازم است. این موارد میتواند احکام فردی نیز باشد. برای نمونه، از عوامل و مقدماتِ کنترل و اصلاح فضای جنسیتی در محیط عام اجتماعی، گسترش ازدواج به سبب تسهیل آن است. زیرا ازدواج در کنترل رفتارهای جنسی افراد در محیط عام اجتماعی تأثیرگذار است. درنتیجه تسهیلگری ازدواج و خود ازدواج هرچند فلسفه فردی خود را دارد؛ اما طریق و تأثیرگذار در اصلاح محیط عام اجتماعی است.
احکامی که فلسفه تشریع آنها، اصلاح اجتماعی است
فلسفه ذاتی دستهای از احکام، اصلاحگری در محیط است. این احکام، اقداماتی تأثیرگذار بر محیط عام در جهت تربیت افراد جامعه هستند. بستر اجرای این احکام جامعه است و تأثیر نخست آنها بر ایجاد محیط و فضای ایمانی در جامعه میباشد؛ همچون موارد زیر:
ـ امر به معروف امر به معروف و نهی از منکر؛
ـ عنوان دیگر دستور به اقامه عبادات و احکام در بعد اجتماعی است؛[۵] همچون تأکید بر نماز جماعت، جمعه و عیدین.[۶] امام رضا (ع) فلسفه حکم به جماعت برگزار شدن نماز را اینگونه بیان کردهاند:
«قَالَ فَلِمَ جُعِلَتِ الْجَمَاعَهُ قِیلَ لِأَنْ لَا یَکُونَ الْإِخْلَاصُ وَ التَّوْحِیدُ وَ الْإِسْلَامُ وَ الْعِبَادَهُ لِلَّهِ لا [إِلَّا] ظَاهِراً مَکْشُوفاً مَشْهُوداً لِأَنَّ فِی إِظْهَارِهِ حُجَّهً عَلَى أَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَحْدَهُ وَ لِیَکُونَ الْمُنَافِقُ وَ الْمُسْتَخِفُّ مُؤَدِّیاً لِمَا أَقَرَّ بِهِ بِظَاهِرِ الْإِسْلَامِ وَ الْمُرَاقَبَهِ».[۷]
در این روایت، فلسفه جماعت در نماز را ابزار اجتماعی توحید، اسلام و عبادت خداوند در فضای عام اجتماعی بیان میفرمایند. که نه تنها بر جامعه اسلامی تأثیر دارد که مؤثر بر دیگر جوامع است. از سویی جو حاکم جامعه را به نفع مسلمانان تقویت میکند و رعبآور برای منافقان داخلی است. اگر از نماز جماعت در این روایت القای خصوصیت بهتمامی مناسک اجتماعی شود، مفهوم تأثیر مناسک اجتماعی بر اصلاح محیط و جو حاکم بر جامعه برداشت میگردد.
اما اصلاح محیط فقط به این مسائل محدود نمیشود و گاهی با کارهای سلبی و برخوردی، اسلامی، محیط جامعه را اصلاح میکند. مانند سه مسئه مهم:
۱ـ اجرای علنی حدود در جامعه؛ علاوه بر بعد اصل اجرای حدود، امر به اجرای علنی برخی حدود، در پی تأثیرگذاری بر دیگر افراد جامعه است؛ بهنوعی، نمایش عقاب الهی در منظر دیگران در جهت عبرتگیری آنهاست؛ در روش تنبیه به تبیین آن پرداخته شده است.
۲ـ مبارزه علنی با فساد در جامعه؛ علاوه بر اصل مقابله با فساد، مبارزه علنی با آن را میتوان در سیره پیامبر (ص) و امیر مؤمنان (ع) در دوران خلافت[۸] مشاهده کرد.
۳ـ از بین بردن مرکز فساد در جامعه است؛ همچون تخریب مسجد ضرار در سیره پیامبر(ص)[۹] که نقش مهمی در پالایش محیط عام اجتماعی دارد.
محیط عام اجتماعی، ملک و ارث کسی نیست
محیط عام اجتماعی، ملک و ارث کسی نیست که حق خراب کردن آن را داشته باشد. در یک جامعه اسلامی باید محیط آن برای رشد افراد جامعه آماده باشد؛ به همین دلیل در این مسئله، اسلام سختگیریهایی را دارد. زیرا مسئلهای مهم است. فلسفه آن نیز روشن است، احکام اسلامی در جهت هدایت و تربیت انسانها نازل شده است. احکام، برنامه هدایت انسانهاست. محیط عام اجتماعی و جامعه، از مؤثرترین فضاها بر انسانهاست. درنتیجه باید مانع رشد و تعالی دیگران نباشد.
یکی از عناوین مهم جلوگیری از رشد و تعالی دیگران در فضای عمومی جامعه، مقابله با افساد فیالارض است.
قرآن، از آیه ۲۷ سوره مائده، داستان فرزندان آدم و قتل یکى بهوسیله دیگرى، شرح داده شده است. سپس یک حکم کلی بیان میکند: «مِنْ أَجْلِ ذَالِکَ کَتَبْنَا عَلىَ بَنىِ إِسرْءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فىِ الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا» یعنی اگر کسی دیگری را بکشد یا در زمین فساد کند، مانند کسی است که تمام مردم را کشته است! یکی از علل این است که تأثیر تربیتی بر دیگر انسانها میگذارد؛ بلکه بر همه جامعه تأثیر میگذارد!
سپس حکم این افراد را مطرح میکند: «إِنَّمَا جَزَ ؤُاْ الَّذِینَ یحُارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فىِ الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذَالِکَ لَهُمْ خِزْىٌ فىِ الدُّنْیَا وَ لَهُمْ فىِ الاَْخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیم»؛ یعنی کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمىخیزند و اقدام به فساد در روى زمین مىکنند، (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مىبرند)، فقط این است که اعدام شوند؛ یا به دار آویخته گردند؛ یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پاى (چپ) آنها، بهعکس یکدیگر، بریده شود؛ و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایى آنها در دنیاست؛ و در آخرت، مجازات عظیمى دارند.
این تعابیر دقیقاً از جانب همان خدایی است که در ابتدای هر سوره بیان میشود که رحمن و رحیم است! تمام این شدت برخورد و عقاب دنیوی به این علت است: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (بقره:۱۷۹) یعنی اجرای قصاص و تعزیرات مایه حیات جامعه است. با همان نگاهی که احکام اسلامی را احیاگر و اصلاحگر جامعه باید دانست! وگرنه که در قصاص افرادی کشته میشوند؛ پی منظور حیات و بقای جامعه است.
روایات ذیل این آیه دو دستهاند. این روایات در الکافی ج۷، صفحه ۲۴۵ تا ۲۵۰ در «بَابُ حَدِّ الْمُحَارِب» آمده است. جالب این است که دو دسته روایت است. دسته نخست، حاکم اسلامی را مخیر میداند که هر یک از این چند مجازات را در مورد افراد انجام دهد. حتی اگر محارب کسی را نکشته باشد و تنها با شمشیر کشیدن، در جامعه ترس ایجاد کرده باشد. این دسته روایات سندی صحیح دارند. البته تصریح شده است که اگر فرد، کسی را کشت، حتماً باید کشته شود؛ حتی اگر اولیای مقتول، درخواست قصاص نکنند! اما دسته دوم، روایتی است که حاکم را مخیر نمیداند و میفرماید اگر محارب کسی را نکشت، نمیتوان او را کشت. این روایات دارای ضعف سندی هستند.
درنتیجه بر اساس اهمیت محیط عام اجتماعی در تربیت افراد جامعه، خداوند در این مسئله سختگیریهایی دارد و کسی که حتی قتلی انجام نداده است اما در جامعه ترس و ناامنی ایجاد کرده است، حکم قاتل را دارد!
البته حاکم نسبت به شرایط میتواند نسبت به او تصمیم بگیرد. مثلاً در شرایط عادی، میتواند حکم به تبعید این فرد بدهد. اما اگر در جامعه ناامنی مدیریت شده و رو به فزونی در حال تحقق است و نظام اجتماعی دچار اخلال شده است، بهیقین این اقدامها ولو منجر به قتل نیز نشود، میتواند همان حکم قتل را داشته باشد. زیرا این ناامنی اصل جامعه و جان میلیونها مسلمان دیگر را تحدید میکند. در ورایت صحیح السند این نکته را تأکید میکند. در الکافی ج۷، صفحه ۲۴۵:
راوی میگوید: به امام صادق (ع) گفتم: انسان در تاریکى صبحدم به عزم مسجد خارج مىشود، ناگهان یکى از پیشرو یا از پشتسر حمله مىکند و با زور و کتک جامه انسان را مىرباید و مىرود، اگر اینگونه افراد را جلب کنند، چه حکمى دارند؟ ابوعبدالله گفت: فقهاى عراق چه مىگویند؟
من گفتم آنان مىگویند: این دستبرد در حکم اختلاس علنى است، فقط تعزیر دارد. کسى را محارب مىدانند که در آبادیهای شرک به سرقت مسلحانه اقدام کند. ابوعبدالله گفت: سرزمین شرک حرمت بیشترى دارد یا سرزمین اسلام؟
من گفتم: سرزمین اسلام. ابوعبدالله (ع) گفت: بنابراین عیّاران هم که درگیر مىشوند و با جبر و کتک مال مردم را مىبرند در ردیف محاربین قرار مىگیرند: خداوند- عز و جل- مىگوید: «إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ …».
در روایتی دیگر آمده است: در محضر ابوعبدالله صادق (ع) این آیه را تلاوت کردم (إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ…). سپس سؤال کردم: کدامیک از این چهار حد شرعى باید اجرا شود؟ ابوعبدالله گفت: انتخاب یکى از این چهار حد شرعى منوط به تشخیص امام است: اگر بخواهد دست و پاى او را مىبرد و اگر بخواهد بردارش مىکند و اگر بخواهد تبعید مىکند و اگر بخواهد مىکشد. من گفتم: به کجا تبعید مىکند؟ ابوعبدالله گفت: از این شهر به شهر دیگر.
حضرت امام خمینی (ره) در تحریر الوسیله، جلد ۲، صفحه ۴۹۳ بیان میکنند که «و لا یبعد أن یکون الأولىٰ أن یلاحظ الجنایه و یختار ما یناسبها، فلو قتل اختار القتل أو الصلب و لو أخذ المال اختار القطع و لو شهر السیف و أخاف فقط اختار النفی و قد اضطربت کلمات الفقهاء و الروایات و الأولى ما ذکرنا» اما در کل تخییر حاکم را اقوا میدانند و میفرمایند: «الأقوى فی الحدّ تخییر الحاکم بین القتل و الصلب و القطع مخالفاً و النفی». مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی در تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله صفحه ۶۵۲، بیان میکنند که دیدگاه شیخ المفید «المقنعه: ۸۰۴.» و الصدوق «الهدایه للصدوق: ۲۹۶، المقنع: ۴۵۰.» و الدیلمی «المراسم: ۲۵۳.» و الحلّی «السرائر: ۳/ ۵۰۵ و ۵۰۷» بل عن أکثر المتأخّرین «شرائع الإسلام: ۴/ ۹۵۹ ۹۶۰، ریاض المسائل: ۱۰/ ۲۰۸ و غیرهما.» تخییر حاکم است.
دشمنان این ادبیات قرآنی
درست در مقابل این ادبیات، سلطهگران جهان که به دنبال سیطره بر دنیا و کشتن روح جامعه هستند، به قصاص و احکام اینچنینی که میرسد، آنها را غیرانسانی میدانند؛ اما در تاریخ امپراطوری آنها، یک سال بدن قتل و آدم کشی و نابودی روح معنوی جهان نبوده است.
درنتیجه اگر قرآن را قبول داریم، احکام اغتشاشگرانی که در جامعه اسلامی دست به کشتن افراد و روح جامعه میکنند روشن است.
اما دو دسته با این ادبیات قرآنی مشکل دارند. دسته اول طاغوتها و فرعونهای حقیقی و مجازی عالم هستند که تکلیفشان روشن است. دسته دوم، کسانی است که قرآن را هم میخوانند؛ اما یا فهمی از نظام معنایی قرآن ندارند؛ یا این آیات روشن الهی را آنگونه تفسیر میکنند که طرفدارانشان و فالورهای حقیقی و مجازی آنها کم نشود و نانی به نرخ روز بخورند. وگرنه معنای قرآن و این آیات روشن آن، نیازی به مفسر ندارد. قرآن بهروشنی نظام تربیتی خود را به مردم میگوید.
عدهای هم توان درک این را ندارند که خداوند در عین رحیم بودن، عزیز نیز هست: خداوند ۱۳ بار در قرآن تأکید کرده است که خداوند «الْعَزیزُ الرَّحیم» است؛ و نیز انتقام گیرنده: «اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقام» از آنهایی که در مقابل هدایت جامعه میایستند.
نویسنده: حجتالاسلام هادی عجمی، مدرس حوزه و دانشگاه و محقق فقه تربیتی و فرهنگی
—————————————————
[۱]. همچون: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب (المائده: ۲).
[۲] «بَابُ الْجَمَاعَهِ وَ فَضْلِهَا» ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج۱؛ ص۳۷۵. «بَابُ فَضْلِ الْمَسَاجِدِ وَ الصَّلَاهِ فِیهَا وَ فَضْلِ الْجَمَاعَهِ وَ أَحْکَامِهَا» طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، ج۳؛ ص۲۴۸. «أَبْوَابُ صَلَاهِ الْجَمَاعَهِ» وسائل الشیعه؛ ج۸؛ ص۲۸۵
[۳]. لحمیری المعافری، عبدالملکبن هشام؛ پیشین، ج۱، ص۴۹۴ و اللیثی العصفری، خلیفهبنخیاط؛ تاریخ خلیفهبن خیاط، تحقیق فؤاز، بیروت، دارالکتبالعلمیه، ۱۴۱۵، الاولی، ص۱۸ و مسعودی، علیبنالحسین؛ مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، ۱۴۰۹، دوم، ج۲، ص۲۷۹.
[۴]. «عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ یَزِیدَ بْنِ هَارُونَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ عُمَیْرِ الْمَأْمُونِ رَضِیعِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ: أَتَیْتُ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع فَقُلْتُ لَهُ حَدِّثْنِی عَنْ جَدِّکَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ نَعَمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَدْمَنَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصَابَ الْخِصَالَ الثَّمَانِیَهَ آیَهٌ مُحْکَمَهٌ أَوْ فَرِیضَهٌ مُسْتَعْمَلَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قَائِمَهٌ أَوْ عِلْمٌ مُسْتَطْرَفٌ أَوْ أَخٌ مُسْتَفَادٌ أَوْ کَلِمَهٌ تَدُلُّهُ عَلَى هُدًى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى وَ تَرْکُهُ الذَّنْبَ خَشْیَهً أَوْ حَیَاءً وَ فِی رِوَایَهِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَقَامَ فِی مَسْجِدٍ بَعْدَ صَلَاتِهِ انْتِظَاراً لِلصَّلَاهِ فَهُوَ ضَیْفُ اللَّهِ وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُکْرِمَ ضَیْفَه» (برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن – قم، چاپ: دوم، ۱۳۷۱ ق. ج۱؛ ص۴۸).
[۵]. همچون: ((الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُور.)) سوره حج (۲۲)، آیه ۴۱.
[۶]. «بَابُ فَضْلِ الصَّلَاهِ فِی الْجَمَاعَه» کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳؛ ص۳۷۱.
[۷]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۲۶۲.
[۸]. مانند دستور حضرت به برخورد علنی با معرفی فرماندار فاسد به مردم: أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّکَ وَ عَصَیْتَ إِمَامَکَ وَ أَخْزَیْتَ أَمَانَتَکَ بَلَغَنِی أَنَّکَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَیْکَ وَ أَکَلْتَ مَا تَحْتَ یَدَیْکَ فَارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ وَ السَّلَام (شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ص۴۱۲).
[۹]. وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون (التوبه: ۱۰۷)
بسیار تشکر که ورود به مسائل نو کردید