شبکه اجتهاد: منزلت روحانیت متاثر از تحولات جهانی عصر جدید و شرایط پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است و احساس مساله بودگی در آن در چند سال اخیر زیاد شده است.
فارغ از ارزیابیهای شتاب زده درباره کاهش آن و لزوم نگاه دقیق تر بدان، کشف عوامل موثر بر آن نیز بسیار قابل توجه است. موسسه صراط مبین در راستای توجه به این مساله کتابی با عنوان “بررسی وضعیت و راهکارهای ارتقاء منزلت روحانیت” به همت حجت الاسلام وحید نجفی منتشر نموده است. بخشهایی از این کتاب با رجوع به اندیشمندان حوزوی و مصاحبه با آنها تدوین شده است.
در ادامه بخشی از مصاحبه با دکتر عبدالوهاب فراتی عضو هیات علمی پژوهشگاه اندیشه و فرهنگ اسلامی و مؤلف کتابهایی چون: حوزه و روحانیت مسائل، آسیبها، کارکردها، روحانیت و سیاست و … ارائه میگردد که محتوای کامل آن در کتاب مزبور در دسترس است.
روحانیت شیعه منزلتش نسبت به روحانیت اهل سنت ترکیه و مالزی بالاست یا حتی نسبت به روشنفکری در منزلت بالاتری قرار دارد.
اگر در سالهای نخستین انقلاب روحانیت شیعه در جامعه مذهبی ما نقش پدر را داشت به گونهای که همه احترامش میکردند و برای فهم خیلی از جزییات زندگی به او مراجعه میکردند، امروزه شاهد چنین نقشی نیستیم و نقش روحانیت از پدری به نقش برادر بزرگتر تنزل کرده است.
اشکالی که به روحانیت قبل از انقلاب میشد این بود که چرا روحانیت همه جا وجود ندارد و نسبت به همه مسائل فکر نمیکند و چرا روحانیت فرزند زمان خود نیست و دنبال برونرفت برای مشکلات انسان مسلمان عصر حاضر نیست؟ انقلاب توانست روحانیت را از زمان و مکان خاص خود بکند و آن را «همهزمانی» و «همهمکانی» کند. از این زمان به بعد روحانیت در همه رسانهها و مکانها و زمانها حضور داشت و در همه مسائل هم اظهار نظر فقهی و مذهبی میکرد. برخی از حضور گسترده روحانیت در جامعه استقبال کردند،
بهتدریج متوجه شدیم که چهار گروه، مکان و زمان سابق روحانیت را اشغال کردند و روحانیت بهتدریج فراموش کرد که مکانها و زمانهای خاصی که داشت در شرایط جدید به کسانی واگذار شده که آنها عرصه را بر وی تنگ میکنند.
پس از پیروزی انقلاب نسلی از روشنفکران دینی به مرجع فهم دین و رقیبی در مقابل روحانیت تبدیل میشوند و خودشان مستقل از روحانیت به تفسیر دین میپردازند. یکی ازاین روشنفکران جملهای معروف میگوید: وقتی که آیتالله مصباح یزدی و آیتالله جوادی آملی سر کوچه مغازه زدهاند و متاع دین میفروشند، چرا من نتوانم این متاع را عرضه کنم. مبنای فکری این مباحث هم بحث پلورالیسم و معرفت نسبی است که خودشان این مبانی را برای توجیه برداشتهای متعدد از دین درست میکنند.
مداحان تبدیل به یک طبقه فرادست شدند و مستقل از روحانیت، به تفسیر مذهب پرداختند و هیچ اصرار و اعتقادی هم به مستند کردن حرفهایشان به مرجعیت روحانیت نداشتند. چیزی که بیش از ۷۰۰–۸۰۰ سال سنت بود شکسته شده است و جالب این که مداحی که قبل از انقلاب یک هویت مستقل نداشت، نهاد مستقلی در عرض نهاد روحانیت راهاندازی میکند.
طبیعی است که طبقه متوسط شهری که جمهوری اسلامی هم نقش زیادی داشته در گسترش آن داشته، به دنبال فهم زیباشناسانه از دین باشد و بیگمان در نظر آنها، قرائت شریعتمدار، قرائت زیبایی از دین نیست، برای همین سراغ قرائتهای زیباشناسانهای میروند که در این حلقهها وجود دارد. الان آثار صوفیانهای که پیدرپی در ایران منتشر میشود؛ مثل آثاربودایی، سرخپوستی و حتی شیطانپرستی نشان میدهد که کالاهایی در ترویج مذهب وجود دارد که خارج از دیانت ماست و ممکن است مردم را از اسلام فقاهتی جدا و میزان تعبدشان را به احکام شرعی کم کند.
شما الآن طلبههایی پیدا میکنید که مرجع اجتماعی و فرهنگیشان یک فوتبالیست یا بازیگر یا سیاستمدار است؛ یعنی مرجع فرهنگی و اجتماعی در درون برخی لایههای روحانیت عوض شده است، با وجود این باید راحت بپذیرید که مرجع یک جوان عادی هم عوض شود.
در شرایط جامعه سنتی، پیوندها نیز سنتی است، ولی گرایش به سمت جامعه مدرن، روابط سنتی را میشکند. منزلت قدرتمند و بالای روحانیت در جامعه سنتی تعریف میشد و ما با آن مفروض میگوییم امروز منزلتش دچار افول شده است. پس ممکن است بگوییم آنچه اتفاق افتاده اصلاً افول نیست، بلکه تغییر است.
طبیعی است که شما نباید انتظار داشته باشید در شرایط ارگانیک شدن جامعه، روحانیت همان شرایط و اقتدار دوران مکانیکی را داشته باشد.
پس از انقلاب، روحانیت چون خودش بانی انقلاب و جمهوری اسلامی است و آن را تأسیس کرده است، دچار تغییر وضعیت شده و از نهادی که متحد مردم بود، به نهادی متحد حکومت تبدیل شده است و وجه مدنی خود را از دست داده است. یک شعر عربی است که میگوید: «اگر کسی در مصدر حکومت قرار گیرد؛ حتی اگر عادل هم باشد، نصف مردم با او بد میشوند».
بیشتر قریببهاتفاق روحانیون در ساختار حکومت مشارکت ندارند، ولی مردم به این تمایزات درصدی توجه نمیکنند و میگویند این ۳ درصد به نمایندگی از همه روحانیون حکومت میکنند. البته ممکن است شایعه و رسانه هم در ترویج این گزاره نقش داشته باشد.
با پدیده جهانی «عرفیگرایی» مواجه هستیم. عرفیگرایی نه به مثابه یک پروسه، بلکه به عنوان یک پروژه دامن ما را هم گرفته است. عرفیگرایی هر چه بیشتر تعمیق پیدا کند از دامنه مذهب قیچی میکند و روحانیت حیاتش به گسترده شدن مذهب است، نه محدود شدن آن. این دیگر از کف ما در رفته و نه در اختیار دولت است و نه در اختیار روحانیت، بلکه یک بلای جهانی است.
اتفاقی که افتاده این است که قبلاً روحانیت درآمدش متکی به سهم امام بود، ولی بعد از انقلاب و ورودش به قدرت، درآمدهایی غیر از سهم امام به درآمدهایش اضافه شده که روحانیت را از شرایط گذشته جدا کرده و توانسته بر اساس تولید درآمدهای کنونیاش زندگی خود را از سطح متعارف متمایز کند. طلبههایی که نیروگاهنشین هستند را با طلبههایی که در بلوار امین و شهرک قدس زندگی میکنند، مقایسه کنید. روحانیت در درون خودش دچار تفاوت طبقاتی شده است.
هر چه طلاب درآمدهای غیر از سهم امامشان زیادتر شود، به همان میزان تعهدشان به زی طلبگی کمتر میشود و رفتارهای غیرطلبگیشان بیشتر میشود.
گاهی میگویید روحانیت باید در سپهر سیاسی کشور نسبت به اوضاع سیاسی آگاه باشد و بیتفاوت از آن نگذرد. این حرف درستی است و حرف امام هم همین بوده است؛ اما بحث این است که اکنون روحانیت سیاستزده شده است. اولاً، بدون مطالب سیاسی نمیتواند حرف بزند و همه چیز را مرتبط با حاکمیت و سیاست میکند و نمیتواند از دین، لو خلی و طبعه سخن بگوید و از آن بدتر، روحانیتی که به قول آیتالله مهدوی کنی باید نقش پدربزرگ را در سیاست و برای احزاب سیاسی بازی میکرد، الان تداوم یک جریان سیاسی در تهران شده است.
جلوی درب خانه یک مرجع جمع میشود و شعار میدهد و تصور نمیکند که این تجمع در مقابل بیت یک مرجع، خودش نوعی مرجعشکنی است و با دست خودش، خود را تقلیل میدهد.
اولین اتفاقی که در نهاد روحانیت باید بیفتد، این است که تن به مطالعه خودش دهد و خودش را متعلق فهم خویش قرار دهد. روحانیت، تنها نهادی است که هیچگاه علاقهای به مطالعه درجه دوم از خودش نشان نداده است.
روحانیت برای ترویج نگرش شریعتمدارانه به مذهب و محدودیت آن و محدوده آن و ترویج نگاههای عقلانی و عرفانی به مذهب فکری بیندیشد تا مانع باز شدن مسیرها یا دکانهای دیگر برای ترویج مذهب شود.