شبکه اجتهاد: ۱- بر اساس مبانی کلامی اسلام و تشیع، خداوند پس از آفرینش آنسان، پیامبران الهی را برای هدایت مادی و معنوی او برانگیخت. پیامبران، معماران تمدن هم در بعد سخت افزاری و هم نرم افزاری بودند. آنان هم ساختارهای مادی ومعیشتی را آموزش داده و مستقر کردند و هم فرهنگ و ارزشها و جهان بینی و ایدئولوژی را به جوامع انسانی عرضه کردند. بر این اساس نظریه سیر خطی پیشرفت تاریخ بر اساس تجربه مستقل بشری، بنیادی ندارد بلکه بر خلاف این نظریه مدرن، تاریخ بشری نه با جهل و توحش و صباوت که با علم و مدنیت و بلوغ با معلمی و هدایت حضرت ابوالبشر آدم علیه السلام آغاز شد: وعلم آدم الاسماء کلها/ علم الانسان ما لم یعلم و … (علاقه مندان به کتاب اسلام و تجدد مراجعه کنند)
۲- شرایع گذشته و نیز شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله در بستر و ساختارهای تمدنی ساخته و پرداخته انبیای نخستین الهی امکان پیاده و محقق شدن در ابعاد گوناگون از جمله اقتصاد را به نحو مطلوب و حداکثری داشت و عقودی چون بیع و اجاره و مضاربه و مساقات و مزارعه و قرض و وکالت و جعاله و … به همراه ارزشهای اقتصادی اسلام مانند عدالت و عمران و آبادگری و عدم تمرکز ثروت در دست اقلیتی خاص و انفاق و صدقه و …همراه با احکامی چون مالکیت خصوصی و مشاع و انفال و زکات و خمس و حرمت ربا و احتکار و غش در معامله و … زمینه ساز تحقق اقتصاد اسلامی هم از جهت ساختارها و هم ارزشها در حدی نسبتا بالا و رضایت بخش بود و این روند تا ظهور مدرنیته و اقتصاد نوین ادامه داشت و میبینیم که اساسا تا یکی دو قرن پیش نزاعی بر سر بود یا نبود علم اقتصاد اسلامی در حوزه های علمی و نظری مطرح نیست.
۳- با ظهور مدرنیته و برآمدن دنیای جدید (که بدعت تمدنی عظیم در برابر سنت تمدنی انبیای الهی بود و اکنون بحران زایی آن در کنار برخی دستاوردهای مثبت آن در ابعاد مادی و معنوی آشکار شده) عرصه اقتصاد با بروز پدیده هایی چون تولیدصنعتی، پول اعتباری و کاغذی و بانک و بورس و تجارت گسترده خارجی و مصرف گرایی و …همراه بود و شهر نشینی گسترش یافت و کلان شهرها ایجاد شد. در چنین وضعی از یک سو عرصه بر ارزشها و ساختارهای اقتصادی برآمده از دین و وحی تنگ و تنگتر شد و از سوی دیگر مستلزم ظهور دانش و مهارتهای جدیدی شد که در دوران سنت بی سابقه بود و یا تنها عناصری از آن متخذ و منبعث از گذشته بود.
با این تحولات، تلقی عمومی این شد که فقه از کاروان تمدن عقب افتاده و مهر عقب ماندگی بر پیشانی دین زده شد و عجیب این که متدینان و عالمان دینی و از جمله عالمان انقلابی اغلب این امر را مفروض گرفتند در حالی که به اعتراف بسیاری از متفکران و فیلسوفان غربی برآیند مدرنیته به نفع بشریت نبوده و حامل بحرانهای عدیده و بعضا غیر قابل علاج برای طبیعت و انسان شده است.
۴- اکنون بحث من ستیز با مدرنیته و برساختن تمدنی نوین نمیباشد که این نه کاری است خرد، و جز با یک اتفاق عظیم در مقیاس عالم و ادم قابل تحقق نیست، و حتما از عهده حوزویان انقلابی و غیر انقلابی که همچنان در فهم پوسته های مدرنیته در ماندهاند و به دلیل غیبت معلم و هادی و فقیه معصوم، در فراتر از مسلمات دینی و فقهی، در هر مساله ای اختلاف قرائت و اجتهاد دارند، بر نمیآید و اقدام در این جهت جز بر رنج و محنت دین و جامعه نمیافزاید بلکه مقصودم توجه دادن به این امر است که عدم توان فقه در مواجهه اوّلی با تحولات تمدنی جدید و نیز فقدان دانشهایی چون اقتصاد مدرن اسلامی به معنای ضعف و عقب ماندگی فقه نیست بلکه به دلیل تحولات تمدنی جدید است و به عبارت دیگر مشکل نه در علت فاعلی که درعلت قابلی است.
۵- فعلا ما مانند دیگر جوامع بشری گریزی از زیست در جهان مدرن و ساختارهای آن نداریم و آنچه میتوانیم انجام دهیم جریان دادن نسبی ارزشهای دینی در همه زمینه ها از جمله اقتصاد است و نه به آب و اتش زدن بی حاصل و بلکه زیانبار.
پذیرش این امر بدین معناست که باید از دانشها و تجربیات جوامع مدرن در کنار میراث علمی و ارزشی سنتی و دینی برای بهبود اوضاع مادی و معنوی جامعه استفاده کنیم چه آن که آرزو و ادعای ایجاد ساختارهای جدید دینی و یا اداره جامعه بر مبنای ساختارهای پیشین به نحو حداکثری، اغلب ره به جایی نمیبرد و حاصلی جز اتلاف زمان و سرمایه و دین و خطر سر برآوردن سکولاریسمی سهمگین در جامعه ایرانی در پی ندارد.