اختصاصی شبکه اجتهاد: حجتالاسلام والمسلمین سید مرتضی تقوی از محققان و نویسندگان حوزه علمیه قم و سردبیر اسبق فصلنامه تخصصی فقه اهلبیت(ع) در یادداشت پیش روی به شخصیتشناسی حضرت امام خمینی(ره) میپردازد که از منظرتان میگذرد.
۱- شخصیت امام
امام شخصی با ابعاد مختلف بود، و به تناسب در دورههای عمر ایشان بعضی از ابعاد شخصیتی ایشان بروز مییافت. در دهههای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ وی به عنوان یک متکلم ممتاز شهرت داشت، و به درسیهای اخلاقی و عقیدتی میپرداخت. پس از ان استادی برجسته و به عنوان مدرس فقه و اصول مطرح گشت. از آغاز سال ۱۳۴۲ به این سو شخصیت سیاسی و اجتماعی امام آشکار گردید و شخصیت علمی ایشان را تحتالشعاع قرار داد. نسل موجود کنونی بیشتر امام را به عنوان یک سیاستمدار و انقلابی برجسته میشناسد و به ابعاد علمی و اخلاقی وی کمتر توجه دارد.
۲- شخصیت حوزوی امام
شخصیت حوزوی افراد به یک اعتبار دو معنا دارد. گاه مراد فردی است که دارای مطالعات زیاد است و تنها به آموختن و آموزش میپردازد. استادی نمونه میشود و در عرصههای علمی نوآوریهایی میآفریند و صحت و سقمها را بررسی میکند، باب جدیدی را میگشاید و مبانی نوینی را بنیان مینهد. و گاه همراه با این امور به جنبههای کاربردی توجه دارد. از این منظر امام یک عالم حوزوی است که علم را به صورت انتراعی و مجرد از اجرا و زندگی مردم مورد ملاحظه قرار نمیدهد، هر علمی را متصل به اجرا میخواهد، فقه و حکمت را در راستای بازپروری، تربیت، سامان زندگی مادی مردم، رشد معنوی، فرهنگی و علمی آنان، مد نظر دارد، به واقعیتها نظر میآفکند، دین را برای مردم و علوم دینی را به نچوی که نفعش عاید مردم شود، بررسی میکند. دیدگاههای کلامی امام به عنوان پشتوانهای برای رفتار اجتماعی و اقتصادی مردم مطرح است. پیداست که فرد معتقد به معاد، رفتارش با فردی که به آن اعتقاد ندارد فرق میکند.
۳- نقش امام در حوزه
امام در درسهای حوزوی خود، مانند برخی از شخصیتهای حوزوی تحول بنیادین در علم اصول یا فقه ایجاد نکرد، در مبادی علوم، مقدمات و روش شناختی آن تعییر اساسی پدید نیاورد، تأثیر امام بر حوزه یک تأثیر بیرونی بود. یعنی بر هندسه حوزه تأثیر گذاشت. سمت و سوی علوم حوزه را تغییر داد و آن را از یک دسته علوم انتزاعی به علوم کاربردی (و متصل به اجرا) تبدیل کرد. تعبیر امام این است که: «حکومت فلسفه علمی تمامی فقه است». و این مطلب تحول بسیار اساسی است؛ زیرا امام فقه را به عنوان یک علم انتزاعی و درسی صرف، علم کامل نمیداند. در نظر وی فقه آنگاه کامل است که با فقیه حاکم همراه گردد. وگرنه نقصانهای موجود در فقه برطرف نمیشود. و این گونه است که نظریه ولایت فقیه امام پیش از آن که مشکلات جامعه اسلامی را حل کند، راه حل معضلات درونی فقه است. زیرا در صورتی که فقیه حاکم نباشد، در عصر غیبت، بسیاری از مسایل و ابواب فقه باید تعطیل گردد. و برخی از احکام فقهی زمینه اجرا نمییابد و نمیتواند اجرا شود.
۴-فقه جواهری و اجتهاد مصطلح
امام بر فقه جواهری تأکید میورزیدند، و از سویی اجتهاد مصطلح را کافی نمیدانستند، در حالی که محصول فقه جواهری همین اجتهاد مصطلح است. و این دو گفته امام در ظاهر متناقص جلوه میکند. پاسخ این مسأله در گرو فهم درست دیدگاههای امام است. امام به جنبههای علمی شریعت و فقه که بخشی از شریعت است، نظر داشت و در آراء فقهی به کلیت دین نظر میآفکند. در باور امام کلیت دین، جامعیت برای همه زمانها را داراست، و هر قاعده، اصل و حکم فقهی باید با کلیت دین که ازلی و ابدی است، سازگاری داشته باشد. هر اصل فقهی، هر چند از نظر مقدمات و روش شناختی درست باشد. در تعارض با کلیت و مبانی دین، ساقط میشود. و به طور کلی اختراع یک قاعده فقهی و حکم متعارض با کلیت دین بی معناست. این که امام اجتهاد مصطلح را ناکافی میداند، شاید همین معنا باشد، یعنی، اجتهادی که تنها بر اساس مباحث نظری فقه حکم صادر کند و مصالح و مبانی اصلی دین در آن مد نظر قرار نگیرد، ناکافی است. باید جوانب و تبعات حکم سنجیده شود. و اینجاست که امام میگوید: فقیه میتواند بعضی از واجبات را تعطیل کند. روشن است که مقصود امام بی اعتبارسازی واجبات بر پایه استنادهای فقهی و مباحث نظری نیست، بلکه منظور آن است که هرگاه پیامد حکمی در تعارض با کلیت دین واقع شود، فقیه به عنوان نماینده دین میتواند آن را تغییر دهد.
۵- ولایت فقیه
امام به امامت مستمر معتقد بود. بنابراین در دوران غیبت که امام معصوم غایب است، میبایست، به نحوی نایبی در میآن مردم داشته باشد. در نظر امام این نایب شرایطی دارد، که یکی از آنها فقاهت است. و این مطلب از آنچه به نحو کلاسیک در حوزهها درباره ولایت فقیه مطرح است، تمایز اساسی دارد. در حوزهها چنین بحث میشود که فقیه در عصر غیبت شأنی دارد یا خیر؟ اگر دارد آیا در فتوا و رسیدگی به ایتام منحصر میشود یا نه؟ آیا حکومت و قضاوت را در بر میگیرد؟ و حال آن که در نظریه ولایت فقیه امام، اصل حکومت دینی در دوران غیبت امر مسلم است. زیرا جامعه مسلمانان باید اداره شود. ولی حاکم دینی دارای اوصافی است، از جمله این که باید فقیه باشد. از این رو ولایت فقیه مصطلح در حوزهها با آنچه امام مطرح میکند تشابه اسمی دارد، آنچه در نظریه امام مطرح است، «فقاهت ولی» است. با این نظریه بسیاری از اشکالات در زمینه ولایت فقیه، از جمله تعارض فقها و نواب متعدد و… حل میگردد. زیرا بر پایه آن فقیه بماهوفقیه، نایب امام نمیتواند باشد. این تنها یکی از شرایط است.
۶- استقلال حوزهها
حکومت خواه دینی و یا غیردینی به عنوان یک پدیده اجتماعی کارکردهایی در جامعه دارد. وظیفه حکومت آن است که به نحو بایسته جامعه را اداره کند، به گونهای که کمترین تصادمها در روابط اجتماعی پدید آید، و از سرمایهها و امکانات استفاده مناسب به عمل آید. حال اگر حوزه که به عنوان نهادی فرهنگساز مطرح است و باید مسیر اصلی خط مشیهای حکومت را تعیین کند جزء حکومت قرار گیرد، میبایست بسیاری از الزامات حکومت را بپذیرد و در چارچوب مصوبات دولت عمل کند. و مفاسدی ناخواسته بر آن تحمیل گردد و در نتیجه از بالندگی در حیات علمی باز ماند و از مسیر اصلی خود منحرف شود و به خاطر همین پیامدها بود که امام با دوراندیشی، بر استقلال حوزهها از حکومت، تاکید میورزید.
۷- حضور حوزه در جامعه و مسایل سیاسی- اجتماعی
درباره حضور روحانیون در صحنههای اجتماعی باید گفت: روحانیون عنوان عامی است و سطوح مختلفی را در بر میگیرد و شامل سه دسته فقها و اندیشمندان حوزه، مبلغان و مروجان دین، طلاب و محصلان حوزه، میشود. گذشته از وظایف عام انسانی و اخلاقی که انحصاری به قشر خاصی از افراد ندارد و بین همه مردم مشترک است. گرچه از روحانیون در مورد سلوک فردی و منشهای شخصیتی انتظار بیشتر میرود. حضور در جامعه در هریک از سطوح فرق میکند.
در میان سران حوزه و تصمیم گیرندگان آن، معنای حضور جنبه اطلاعاتی و آگاهی دارد. یعنی باید اندیشمندان حوزه از وضع دنیا و آنچه در آن میگذرد با خبر باشند. و فضای فکری و فرهنگی دنیای معاصر را درک کنند. عصری و به روز بیندیشند و در اظهار نظرهای علمی و پاسخ دهی به معضلات از کاروان علم و پیشرفتهای علمی عقب نمانند و دریابند که انسانها در دنیای امروز زندگی میکنند و نیازها و مشکلات آنان مربوط به زمان کنونی است و از این روبایسته است تصمیم گیریها آگاهانه صورت گیرد. امام خود حضورش چنین بود. با فهم درست از دنیای کنونی و اطلاعات وسیع در این باره و درک موقعیتها تصمیم گیری و اقدام میکرد.
غفلت از این امر گاه موجب میشود که پارهای از اظهار نظرها ژرف بینانه صورت نگیرد و حضور، حضوری آگاهانه نباشد، و زیانهایی را متوجه دین و جامعه سازد.
درباره حضور سطوح میانی حوزویان در جامعه و تبلیغ و ارشاد مردم، باید گفت ترویج دین و هدایت مردم رسالت دشواری است و به آگاهی از نیازها و شناخت درست و همه جانبه دین نیاز دارد و از آن جا که توده مردم با این گروه در رابطهاند، این وظیفه حساسیت بیشتری مییابد و لازم است مبلغان به آگاهیهای روز مجهز شوند و دریابند که امروزه ۹۰ درصد مردم باسوادند، انتقال مفاهیم و تبلیغ به شکل مکتوب از طریق رسانهها و شگردهایی که در آن مطرح است، از تبلیغ شفاهی گاهی کاراتر است و گذشته از این باید برای ورود به فرهنگ الکترونیک، رایانه و اینترنت که نوعی گذار از فرهنگ مکتوب است. آماده شد.
۸- دین حوزه به امام
در پرتو اقدامات امام و پدیده انقلاب اسلامی در ایران، حوزههای علمیه و به طور کلی فرهنگ دینی در حوزه تمدن اسلامی (از فیلیپین تا موریتانی) دچار تحول گردید. جهان غرب از این تحول به عنوان اصولگرایی یاد میکند و به تحقیر آن میپردازد و در حال مبارزه و تخریب است.
این رویکرد دوباره به دین، مرهون امام و از آثار بیرونی انقلاب اسلامی است. در حوزههای علمی زمینه برای طرح بسیاری از پرسشها و فراهم سازی پاسخ برای آنها فراهم آمده است و به طور کلی حوزهها جان تازه گرفتهاند و بالندگی خاص در میان حوزویان مشاهده میشود که همه مرهون امام است.
اگر امروزه در الجزایر «فکر دینی» به عنوان قویترین عنصر حضور جوانان الجزایری در صحنه مطرح میشود. و یا در ترکیه لایک که حدود ۶۰ سال «لاییسم» به عنوان یک مکتب به مردم آن آموخته میشد، گرایش به مذهب نمایان شده است، به نحوی بازتاب کارها و اقدامات امام به حساب میآید.