شبکه اجتهاد: آقای دکتر سروش در سخنرانی «دین و قدرت» تصویری از پیامبر اکرم (ص) به دست داده که او را به عنوان «یک عارف مسلح» و کسی که «یک جنبش دینی مسلحانه» ترتیب داده، قلم برده است. این تصویر بیتردید نه با تصویری که آیات قرآن از پیامبر ترسیم میکند سازگار است؛ نه با آنچه از سیره پیامبر و روایات صحیح و اصیل ادبیات سیره میشناسیم؛ و نه با آنچه از وضعیت اجتماعی و رفتاری شبه جزیره در آستانه ظهور اسلام و اوضاع عرب. در جلساتی به تفصیل در این موضوعات سخن خواهم گفت اما در اینجا چند نکته را لازم میدانم تذکر دهم:
۱- در تحلیل آقای دکتر سروش پروژه پیامبر از تشکیل “امت” به تشکیل “دولت/قدرت” و اقتدار سیاسی تقلیل یافته است. پیامبر و قرآن را باید ذیل مفهوم “امت” فهمید و نه دولت. تحلیل ایشان بیش از آنکه مبتنی بر تصویر قرآن از پیامبر باشد مبتنی است بر تصویری که بعد از پیامبر از “خلافت” به دست داده شد. این تصویر بعدا در روایت “سیره” هم تأثیری قوی داشت. بعدها در جریان محنه و در نزاع “علماء” با “خلفاء”، مقام خلیفه از عنوان و مقام جانشینی پیامبر به حد “ریاست دنیا” (در کنار “حراست از دین”) تقلیل یافت و علم (و دین) میراث انبیاء و پیامبر تلقی شد؛ علماء هم نمایندگان “اجماع امت” قلمداد شدند و بدین ترتیب علماء (و نه خلفاء) به مقام “ورثه انبیاء” فراز یافتند. با این همه “سیره” نگاری برای پیامبر (ص) از دورانی آغاز شد که خلفاء برای “دولتی” که ساخته بودند نیازمند آن بودند که به “سیره” آن حضرت استناد کنند. بنابراین نوشتن “سیره” دست کم از دیدگاه خلفاء در دوره اموی (و بعد اوائل عباسی) که آن را تشویق هم میکردند و به دقت زیر نظر داشتند بدان جهت بود که “سیره” خود را همسان با “سیره” پیامبر وانمود کنند. خلفاء خود را نماینده “جماعت” میدانستند و معتقد بودند که: “لا إسلام إلا بجماعه ولا جماعه إلا بإماره ولا إماره إلا بطاعه”. کسی هم که مخالف “جماعت” بود، “خارج” بر “جماعت” قلمداد میشد. سیره نگاری تحت تأثیر این تصویر از نقش جانشینی از پیامبر سامان گرفت؛ نقشی که در سیر فتوحات، رسالت پیامبر را که در آیه شریفه: “هُوَ الَّذی أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدىٰ وَدینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ وَلَو کَرِهَ المُشرِکونَ” تصویر شده بود صرفا به معنای حاکمیت خلیفه بر زمین تحت عنوان “خلیفه الله” تقلیل داد.
۲- اما بر اساس آنچه از قرآن میفهمیم و آنچه میتوان از لا به لای روایات سیره به عنوان تصویری درست از پیامبر رحمت به دست داد باید گفت که پروژه پیامبر، “امت” بود؛ امتی که بر پایه تزکیه و تعلیم کتاب و “حکمت” از سوی پیامبر شکل میگیرد و البته همین امت وظیفه دارد تا برای “ناس” به عنوان شاهدان رسالت پیامبر باشد: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ؛ وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا.
۳- بدین ترتیب پیامبر در مقام نخست وظیفه و رسالت الهی خود را در “دعوت” به ایمان میدانست و شکل دادن به “امت” خاتم. وظیفه مؤمنان هم در راستای سامان امت همین بود: فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٍ مِّنْهُمْ طَائِفَهٌ لِّیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ. درست است که “خلافت” و پروژه آن بالمآل تشکیل دولت و سلطه سیاسی بود. اما تصویری که ما از قرآن میتوانیم در ارتباط با پیامبر و “امت” به دست آوریم این بود که وظیفه “امت” پس از پیامبر نخست “امر به معروف و نهی از منکر” است: وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ ۚ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
۴- در برداشت شیعی از “امامت”، امامت دنباله نبوت است در تحقق “امر به معروف و نهی از منکر”. در واقع “امامت” تحقق امر به معروف و نهی از منکر است. نخست و قبل از هر چیز، تعلیم و هدایت “جامعه” است. امام، “حجت” است. امام در کنار قرآن، یکی از دو “ثقل” است: إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.
بیشتر: مفهوم امت؛ نک: مدخل “امت”
بیشتر: مفهوم و تحول معنایی امامت، نک: بخشهای متعدد مدخل “امامت”: