شبکه اجتهاد: عبدالسلام محمد در سال ۱۹۷۶ از دانشکده اصول دین قاهره فارغالتحصیل شده است و بعد از چهار سال تحصیل درقاهره به اسکندریه – پایگاه اصلی تولید دانش مصر- بازگشته و سپس از طرف الازهر چهار سال در امارات به کارهای علمی و دانشگاهی پرداخته و از خطبای توانمند این دانشگاه است. او روز ۲۳ فروردین ۹۷ در دانشگاه ادیان ذیل موضوع «بررسی وضعیت مطالعات ادیان در الازهر» به ارائهی نقطه نظرات خود پرداخت. در ادامه مهمترین نکاتی که از سوی ایشان در این نشست ارائه شد را میخوانید.
* دانشگاه الازهر با سابقهی هزار سالهاش، قدیمیترین و مهمترین دانشگاه جهان اسلام است و همیشه هم درحال توسعه مستمر بوده و در آن، مهمترین رشتههای علمی طی ده سال اخیر، تبدیل به دانشکده شدهاند و ۲۷ استان مصر – در قالب مدرسه یا دانشگاه- تحت پوشش الازهر است. الازهر، تا به حال یک میلیون نفر فارغالتحصیل داشته است و اکنون تمام رشتههای جدید و قدیم را پوشش میدهد؛ از رشتههای مهندسی و پزشکی تا انسانی و دینی. از سیاستهای این دانشگاه نیز اهتمام به مذاهب اسلامی و ازجمله مذهب جعفری است و حتی ذیل مباحث فقهی، فقه امام صادق در آن تدریس میشود. علمای الازهر نسبت به بحثهای تطبیقی و مقایسهای پیشقدم و پیشگام هستند و درجهان اهل سنت بیشترین تحقیقات تطبیقی مقایسهای بین مذاهب را دارند.
* در مورد اینکه آیا بین پیروان ادیان و مذاهب میتوان به گفتوگو پرداخت میخواهم به عنوان نمونه به سیرهی پیامبر در گفتوگوی ادیان اشاره کنم؛ به نظرم پیامبر سعی میکرد مقوله گفتوگوی بینالادیانی را مدیریت کند و به بحث با افرادی که از ادیان دیگر بودند و نزد پیامبر میآمدند، بدون تشریفات سختگیرانهای به گفتوگو میپرداخت و البته هیئتهایی نیز میان مناطق آنان میفرستاد و شبهات را میشنید و پاسخ میداد. با سعهی صدر سعی میکرد ذهنیت منفیای که گاه از پیامبر در میان برخی از جوامع و پیروان برخی ادیان وجود داشته را رفع کند و از پیروان و علاقهمندان خود نیز درخواست میکرد که با افراد و ادیان دیگر گفتوگو کنند. علاقهی پیامبر به گفتوگوی بینالادیان را میتوان علامت منطق و قوت قرآن و پیامبر دانست. اسلام هم با همین گفتوگوی بینالادیانی از ادیان دیگر یک بازسازی تئوریک انجام داد و فضا و محتوای ادیان تحریفشده را، بهوسیله ساخت و ایجاد زمینهی مشترک اصلاح میکرد.
* آیات قرآنی از پیامبر و از مسلمانان میخواهد که با ادیان مختلف دیگر بنشینند و این یک مطالبهی قرآنی است: «قل یا اهل الکتاب تعالو الی کلمه سوآء بیننا و بینکم»؛ این آیه به سمت اثبات منطق تعامل و ارتباط کشش دارد و وحدتآفرین است و آیهی تحدی و چالش نیست.
* بهنظرم مقولهی معجزه میتواند موضوع گفتوگوی بینالادیانی قرار گیرد. معجزهای که در مسیحیت تعریف میشود، با معجزهای که درقرآن داریم تفاوت اساسی دارد. مهمترین تفاوت این است که معجزه در مسحیت، نسبت ذاتی داده میشود برای صاحب معجزه؛ در صورتیکه در اسلام، معجزه مأذون است برای اثبات یک حقیقت بیرون از شخصیت معجزهگر و در واقع میخواهد برای صدق رسالتش و صدق وجود و قدرت خدا، از معجزه بهره بگیرد. به بیان دیگر، معجزه برای اعجاز انسانها نسبت به فعل خداست؛ نه اعجاز انسانها در مقابل کسی که معجزه را آورده است. لذا به نظرم مبحث اعجاز نقطهی شروع خوبی است برای گفتوگوی بینالادیانی. فضای اسلامی و قرآنی در بحثهای بینالادیانی غنی است و مسائل قابل طرح بسیاری را دارد.
یکی از موانعی که در راستای گفتوگوی بینالادیانی سازنده، ایجاد مشکل میکند، حرکتهای تبشیریای است که از سوی مسیحیت در مصر انجام میشود. وقتی که در اسکندریه بودم مؤسسههای عظیم مسیحی بهدنبال تبشیر بودند.
* شما تا وضعیت قبطیهای مصر را نشناسید و تا ندانید دهمیلیون قبطی در مصر هستند و یا حتی تا تفاوت قبطی مصری را با مثلاً مسیحی لبنانی ندانید، حرفهای ایشان را متوجه نمیشوید. باید مصر و اقباط و فرهنگ قبیح و خطرناک و موهن اقباط را بدانید تا این بحث را متوجه بشوید. در مصر، مسیحیت و اقباطش، متأسفانه یک درگیری غیراخلاقی دارند. اگر تلویزیونهای اقباط را ببینید، متوجه میشوید که اهانتکردن به پیامبر یک مسأله بسیار عادی بین آنهاست. بخشی از خشونتهایی هم که گاهی علیه قبطیهای مصر انجام میشود، بهخاطر همین رفتار اقباط و فحاشیها و اهانتهای آنها به پیامبر و دین اسلام است. آنها تبلیغات زیادی هم دارند و از رهگذر همین تبلیغات و تلاشهایشان، موفق شده بودند یک خانم را مسیحی کنند؛ که بنده، چهار جلسه با این خانم که دانشجو هم بود، صحبت و گفتوگو کردم و او را از مسیحیت بازگرداندم. یک کتاب هم بهنام «الکتاب المقدس فی المیزان» نگاشتهام در نقد کتابی که یک مسیحی نوشته تا اثبات کند که کتاب مقدس، تحریف نشده است و برای اثبات حرفش هم از قرآن سعی کرده بهره ببرد و برای رسیدن به این هدف، تحریفهایی را در آیات قرآن کرده است؛ مثلاً در آیاتی از قرآن که دربارهی معجزات حضرت عیسی هستند، کلمهی «بإذن الله» راحذف کرده است؛ بدون اینکه بهگونهای به مخاطب اطلاع دهد که کلماتی از آیه را برداشته است و با این کار سعی میکرد که به مخاطب بیاطلاع خود القا کند که قرآن هم جملات کتاب مقدس مسیحیان را مبنی بر الوهیت حضرت عیسی میپذیرد! در حالیکه قطعاً اسلام و قرآن، گواه بر الوهیت مسیح نیست. بعد از اینکه بنده در کتابم علیه این کتاب افشاگری کردم، نویسنده آن کتاب، به اسکندریه آمد و با هم به بحث پرداختیم و در نهایت هم پذیرفت که شیوهای که برای اثبات حرف غیر صحیحش داشته، غلط و غیر اخلاقی بوده است.
* همانطور که میدانید، مسیحیت دو رکن اساسی دارد: تثلیث و قیام مسیح. بنده نسخهای از کتاب مقدس را پیدا کردم که برای سال ۱۹۵۲ است و ۳۲ نفر از علمای مسیحیت و مسیحتپژوهان بزرگ، این نسخه را چاپ و منتشر کردند و در آن، ارکان مرتبط با تثلیث و به صلیبکشیدن را به حاشیه و پاورقی بردند. آن ۳۲نفر میگویند ما دیدیم در نسخههای اصلی این عبارتها مورد تأیید نیست و به همین دلیل عبارتها را به حاشیه بردند. ایشان میگویند من وقتی پاپ اقباط در مصر را دیدم گفتم شما خودتان در مواردی مانند این متن مهم که ۳۲نخبه و دانشمند تحقیق کردند و این عبارات را تأیید نکردند، چطور میخواهید این موارد تشکیکی را به قرآن ما نسبت بدهید؟ سپس آیاتی را گفتند که دلالت بر رد تثلیث و صلب دارد.
* الازهر بهخاطر موقعیت رسمیای که دارد، گاه نتوانسته مستقیماً وارد برخورد با حملاتی که در ماههای اخیر علیه اسلامگرایان صورت گرفته، بشود؛ چون اگر طرف اسلامگراها را بگیرد، مشکلاتی پیش میآید و اگر هم از طرف مقابل حمایت کند، مشکلاتی دیگر. لذا شیخ الازهر با ارتباطات دیپلماتیک و رسمی و ملاقاتهایی که با بزرگان آنها دارد، سعی میکند از دامنهی مشکلات بکاهد و حتی برای رفع اختلافات از بخشهای مختلف تحقیقاتی دانشگاه و اساتید آن، برای آرامتر کردن فضا، کمک میگیرد تا جواب خشونت با خشونت و اهانت داده نشود. مثلاً علیه زکریا پطرس ـ که علیه اسلام و پیامبر اهانتآمیز حرف میزند ـ به دستگاه کلیسا شکایت شده و پاپ هم گفته که از نظر ما، ایشان به خاطر رفتارهایش، از جایگاه و موقعیتش، مخلوع است.
* دنیای کنونی دنیایی نیست که در آن، یک نفر پشت میز بنشیند و ادیان را با هم مقایسه کند. ممکن است در برخی محافل علمی آکادمیک اسلامی، دفاع از اسلام کسر شأن باشد؛ ولی ما در الازهر بیطرف نیستیم. در وقاحت و بیشرمی برخی از گروههای تبشیری همین بس که در همایشی که در ۱۹۵۴ تشکیل دادند، ادعا کردند قرآن، کتابی است مجهولالمؤلف که ما باید مؤلف آن را پیدا کنیم! اینها تا همین الآن نه پیامبر را قبول کردهاند و نه قرآن را و به این نتیجه رسیدهاند که این کتاب، تألیف محیط و فضای اجتماعی عربستان و جزیره العرب نیست؛ چون این آداب و این اندیشهها اصلاً شباهتی به آن فضا ندارد. لذا لُجنهای به نام لجنه غارحرا تشکیل دادند و در آن به این نتیجه رسیدند که با توجه به مطالعات ما، بخشی از قرآن، حاصل تفکر یونانی و بخشی هم، روم و مصر و شام و پایگاههای تمدنی آن زمان بوده است! لذا در نهایت باز هم قبول نکردند که این کتاب، آسمانی است.
* در دنیای امروز، جدیترین دشمنان اسلام، نه مسیحیها هستند و نه یهودیها؛ بلکه بیدینها هستند. قرآن نیز برای مواجههی عقلانی و منطقی با همهی این افراد، طرقی را پیشنهاد داده است.
* با توجه به اینکه در مصر، قوانین، اسلامیاند و از سوی دیگر هم اسلام به مدارای منطقی با پیروان سایر ادیان تشویق کرده، ما با مسیحیان و قبطیها، در یک ارتباطِ اجتماعیِ صمیمی، زیست میکنیم و ایشان نیز در دستگاههای دولتی حضور پررنگی دارند و همین الآن دو وزیر قبطی مسیحی در دولت مصر وجود دارند؛ همچنان که در اکثر دولتها حضور داشتهاند؛ همچنان که در میان فرماندهان مهم ارتش نیز حضور دارند.
* در مورد شناخت تحصیلکنندگان در الازهر و حتی بهطور کلی مردم مصر، از قم و حوزهی علمیهی آن باید بگویم که متأسفانه آنچنان که باید، شناختی وجود ندارد و بیشتر تحت تأثیر فضای مسموم و غیرواقعی است و چهرهی قم، ایران و تشیع تخریب شده و آسیب دیده است. صادقانه باید بگویم که به خاطر تبلیغات مسوم، وقتی وارد ایران شدم، فکر میکردم باید با قرآنی غیر از قرآن سایر مسلمانان در دست مردم ایران مواجه شوم و زمانی خیالم راحت شد که قرآن خودم را با قرآنهای شما مقایسه کردم! درباره حوادث سیاسی ایران نیز وضعیت همینطور مسموم است؛ مثلاً در جریان ناآرامیهای اخیر ایران، از شبکهی العربیه شنیدم که مقام معظم رهبری از ایران خارج شدهاند و در راه آلمان هستند! حجم دروغ و تخریب علیه ایران، قم و تشیع بسیار زیاد است. مباحثات