انقلاب اسلامی همان عینک جدیدی است که در اختیار فقیه قرار گرفت تا نگاه دوبارهای به تاریخ فقه و شریعت داشته باشد و چه بسا به استنباطاتی برسد که هیچکدام از اکابر و اساطین شیعه آن را نداشتهاند. انقلاب اسلامی به حرکت خود ادامه میدهد و فقهایی که نتوانند حدود و ثغور آن را استخراج کرده و خود را با آن تطبیق دهند هرچند اسمی از آنها باشد؛ ولی ناخواسته رسمی از آنها در حوزههای علمیه باقی نخواهد ماند.
شبکه اجتهاد: یکی از شاخصههای رشد در جامعه علمی میزان نگاه به آینده و بلندپروازیهای علمی است. برای مثال، ساخت فیلمهای علمی تخیلی یک نگاه بلند پروازانه حساب میشود که علم، بعدها همهی این بلندپروازیها را درمینوردد. این نگاههای رو به آینده در هر علمی متناسب با خودش رقم میخورد. آرمانها و اهداف در علوم نقلی و عقلی و تجربی و… متفاوت است.
علم فقه و اصول به عنوان اصلیترین علوم در بین دانشهای اسلامی در طول تاریخ از زمان امام صادق(ع) مورد مداقه و بررسی قرار گرفت. هر چند فهمها با گذشت زمان مترقیتر شد؛ ولی منابع همواره یکسان بوده و تغییری نکرده است. به همین دلیل یک نگاه رو به ریشهها همواره بر فقه و اصول سایه گسترده است که البته این گونه نگاه لازمه چنین علومی است.
مشکل اصلی از جایی شروع میشود که این گذشتهبینی به همهی عرصهها رسوخ کند. در این صورت اثرات قابل توجهی به همراه خواهد داشت.
در مجامع علمی یک نظریه شاید یک گزاره باشد؛ اما میتواند عینکی شود برای همه فهمهای گذشته و همه آنها را تحتالشعاع قرار دهد و دید جدیدی را به همه داشتههای چند صد ساله دهها عالم و دانشمند عرضه کند.
اندیشمندانی که این نگاهها را به جامعه علمی ارزانی کردهاند، همواره جایگاه رفیعی داشتهاند و در صورت اثبات و کارایی این گزارهها هیچکس از استفاده از آن استبعادی نداشت.
در عرصه علوم اسلامی به خصوص «فقه»، یکی از حرکاتی که موجب به وجود آمدن باب فهمهای جدید شد انقلاب اسلامی بود که در تاریخ تشیع بیسابقه بوده است.
هرچند جریاناتی مانند صفویه را عدهای مشابه انقلاب میدانند؛ اما واقع امر این است که انقلاب اسلامی با توجه به دورهای که در تاریخ جهان در آن قرار داشت متمایز از همه ادوار بوده و از طرفی بر دوش گذشتگان خود سوار شد و افقهای دوردستتری را میبیند.
حقیقت این است که در دورانی که غرب عمق حرکت انقلاب اسلامی را از همان روزهای اول تا حدودی درک کرده عدهی زیادی از داخل کشور نتوانستهاند موضع مشخصی را در قبال آن اتخاذ کنند و چه بسا برخی خواص هم اشتباهات بزرگی مرتکب شده اند.
در این میان عدهای واقعاً نتوانستهاند زوایای این ایدئولوژی را برای خود حل کرده و به گوشهای رفتهاند و عدهای هم مانند ماهیِ در آب، قدر آن را نداسته و چه بسا در جهت خلاف آن هم قدمهایی برداشتهاند و کسانی هم که دل سپردهاند چه بسا توانایی علمی لازم برای اندماج آن در برداشتهای فقهی نداشتهاند.
چه بخواهیم چه نخواهیم مناسبات ما از سطح فردی به سطح سازمانی و جمعی تغییر ماهیت داده و ناخواسته روشهای فردی قابلیت پاسخگویی را از دست دادهاند.
عدم تواناییها در فهم با توجه به قاعده «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود» نشان میدهد که قبول نکردنها خیلی وقتها میتواند به خاطر اشتباه بودن روشهای مقابلهای ما باشد. در حالیکه فهم فراوردههای دنیای جدید برای ما قبل از انقلاب با سختیهایی مواجه بود فضلاً از این که توان رقابتی هم داشته باشد.
انقلاب اسلامی همان عینک جدیدی است که در اختیار فقیه قرار گرفت تا نگاه دوبارهای به تاریخ فقه و شریعت داشته باشد و چه بسا به استنباطاتی برسد که هیچکدام از اکابر و اساطین شیعه آن را نداشتهاند.
لکن عدهای ساز مخالفت را از ناحیه نبود بعضی از امور در زمان اهل بیت(ع) کوک کردهاند در حالی که با مطالعه اندک اصول فقه میفهمیم، امکان اینکه خیلی از مبانی بهصورت واضح تبیین شده و روشن شود وجود نداشته است و تکیه به درستی امری به وجود آن در زمان معصوم به عینه نوعی ضعف در اجتهاد است.
بحثِ هم راستای دیگری که هست این است که بنا بر نظریات روانشناختی وقتی توانایی انسان در بخشی، از حد آشنایی و تسلط رد شده و به حد اشراف برسد ناخودآگاه پناهگاه شکست در عرصههای دیگر میشود و فرد به قدری به این امر وابسته میشود که این بخش را مهمترین بخشی که باید توجه نمود میداند. دین اسلام نیز یک مجموعه بسیار عظیمی است که در همه قسمتها جای کار فراوان دارد و عدهای هم در دام یک بخش افتاده و با توجه به مطلب بالا توانایی درک عمق بیشتر را از دست دادهاند و آنطور که باید نتوانسته خود را با این حرکت عظیم تطبیق دهند.
همه اینها در صورتی است که غرضورزیها و منفعتطلبیهای شخصی درکار نباشد که در آنصورت بحث را باید به درسهای اخلاق دوران مقدمات حوزه ارجاع داد.
هر چند چهل سال از انقلاب میگذرد و نهال انقلاب ریشه دوانده است ولی املاح لازم برای رشد و ثمره دادن آن هنوز به آن اندازه کافی از طرف حوزههای علمیه نرسیده است، چه برسد به دولتهایی که در، گیر و دار دعواهای سیاسی به سر میبرند. پس با این فرض نباید نهال نوپای انقلاب را با پیرمرد مکار دنیای غرب مقایسه کرد.
در ورزش گفته میشود تمرین واقعی که موجب رشد خواهد شد از جایی شروع میشود که خستگی به بیشترین حد خود رسیده باشد. چون بدن توانایی تا این حد را داشت و بیش از این تازه شروع کار است البته هر کسی توانایی به این حد رسیدن را هم ندارد و چون کسی برای رسیدن تا این حد تلاش نمیکند به جای شک در خود شروع به ایرادگیری به ورزشها میکند.
پیروزی انقلاب اسلامی دریچهی جدید را گشوده است و اگر همان حرفهای قبلی تکرار میشود و به انقلاب اشکال وارد میشود نشان میدهد که اجتهاد رشدی نکرده است و این عدم رشد همانند همان بحث عدم رشد در ورزشهاست.
عدهای توانستهاند بالوجدان ضرورتها را درک کنند؛ اما در همین حد باقی مانده و نه تنها رشدی نداشتهاند، بلکه ملجأ تنبلیها در عرصه علمی شده اند.
انقلاب اسلامی به حرکت خود ادامه میدهد و فقهایی که نتوانند حدود و ثغور آن را استخراج کرده و خود را با آن تطبیق دهند هرچند اسمی از آنها باشد؛ ولی ناخواسته رسمی از آنها در حوزههای علمیه باقی نخواهد ماند. رسا