شبکه اجتهاد: پیش از انقلاب تقید به ظواهر دینی در بین مردم کم رنگ شده بود. شرائط و زمینهای برای امر به معروف و نهی از منکر وجود نداشت. ارشاد و موعظه هم تاثیر خود را از دست داده بود. آزادیهای فردی چنان در فرهنگ عمومی جا افتاده بود که سخن گفتن بر خلاف آن یک امر خلاف متعارف به حساب میآمد. بی حجابی و مصرف مشروبات الکلی و پخش و گوش دادن به موسیقی و آواز، هم توسط زنان و هم توسط مردان رائج و معمولی بود. مذهبیها مخصوصا روحانیون سنتی از این اوضاع آزرده خاطر
و ناراحت بودند. و همیشه در آرزوی شرائطی بودند که بتوانند با این فرهنگ برخورد کنند و فضای فرهنگی و اجتماعی را به دلخواه خود تغییر دهند.
از طرف دیگر اکثر مردم به این فرهنگ عادت کرده و به آن خو گرفته بودند. و در اثر تردد به کشورهای خارجی و اختلاط با مردم آنجا تحت تاثیر قرار گرفته و دریافته بودند که شیوع اموری که در فرهنگ ما زشت و زننده و مفسده انگیز به نظر میرسد در بین ملتهای دیگر قبحی ندارد بلکه یک امر عادی است که بر خلاف تصورات و برداشتهای ما مفسدهای هم بر آن مترتب نمیشود و موجب نا امنی و هرزگی جامعه نمیشود و به روابط خانوادگی صدمه نمیزند. بلکه از جهات بسیاری زندگی در آن جوامع راحت تر و توام با آسایش و امنیت بیشتری است.
بیشترین چیزی که مردم از جمهوری اسلامی انتظار داشتند آزادی و برآورده شدن حقوق و مشارکت در سیاست و اداره کشور بود. اقشار تحصیل کرده و با سواد و خارج دیده به ذهنشان خطور نمیکرد که در جمهوری اسلامی آزادیهای فردی و اجتماعی محدود شود. حتی بسیاری از روحانیون هم فکر نمیکردند که جمهوری اسلامی بر طبق فرهنگ سنتی عوامانه که توسط اهل منبر در مجالس روضه مطرح میشود و احکامی که در رساله توضیح المسائل جمع آوری شده اداره میشود. در اوائل انقلاب از آیت الله جوادی نقل میشد که در نقد شرائط و سخت گیریهای بعد از انقلاب گفته بود ما انقلاب را با نهج البلاغه به پیروزی رساندیم ولی حالا میخواهیم آن را با رساله توضیح المسائل اداره کنیم.
پیش از انقلاب از جمله آیاتی که روی منبرها و در مقالات و کتب به طور مکرر توسط منبریها و روحانیون اعم از انقلابی و غیر انقلابی مورد استفاده قرار میگرفت آیه “لا إکراه فی الدین قد تبیّن الرّشد من الغَیّ” (سوره بقره آیه ۲۵۶) بود که به مردم امید میدادند که اسلام دین آزادی است نه دین اکراه و اجبار و این مطلب را با برخورد کلیسا با نظرات علمی جدید در قرون وسطی که بسیاری از دانشمندان را محکوم به کفر نمودند، مقایسه نموده و در باره آن مینوشتند و سخنرانی میکردند و با آب و تاب بسیار جالبی مطرح میکردند. از جمله در کتاب تفسیر آیه الکرسی از مرحوم فلسفی.
تفسیر نمونه ج۲ ص۲۷۹ در تفسیر (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ) مینویسد:
{ ” رشد” از نظر لغت عبارت است از راهیابى و رسیدن به واقع، در برابر” غىّ” که به معنى انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع است.
از آنجا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالودهاش بر ایمان و یقین استوار است خواه و ناخواه راهى جز منطق و استدلال نمىتواند داشته باشد و جمله” لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ” در واقع اشارهاى به همین است.
به علاوه همانگونه که از شان نزول آیه استفاده مىشود، بعضى از ناآگاهان از پیامبر اسلام ص مىخواستند که او همچون حکام جبار با زور و فشار اقدام به تغییر عقیده مردم (هر چند در ظاهر) کند، آیه فوق صریحا به آنها پاسخ داد که دین و آیین چیزى نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد، به خصوص اینکه در پرتو دلائل روشن و معجزات آشکار، راه حق از باطل آشکار شده و نیازى به این امور نیست.
این آیه پاسخ دندان شکنى است به آنها که تصور مىکنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحمیلى و اجبارى داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامى پیش رفته است.
جایى که اسلام اجازه نمىدهد پدرى فرزند خویش را براى تغییر عقیدهتحت فشار قرار دهد، تکلیف دیگران روشن است، اگر چنین امرى مجاز بود، لازم بود این اجازه، قبل از هر کس به پدر در باره فرزندش داده شود، در حالى که چنین حقى به او داده نشده است. و از اینجا روشن مىشود که این آیه تنها مربوط به اهل کتاب نیست آن چنان که بعضى از مفسران پنداشتهاند، و همچنین حکم آیه هرگز منسوخ نشده است آن چنان که بعضى دیگر گفتهاند بلکه حکمى است جاودانى و هماهنگ با منطق عقل}
برداشت اکثر مردم از این مطالب این بود که در نظام و حکومت اسلامی جائی برای اجبار و اکراه اشخاص بر انجام یا ترک هیچ عملی وجود ندارد.
بنا بر این سلب آزادیهای مردم در امور شخصی از جمله حجاب اجباری و جلو گیری از موسیقی و آواز و امثال این امور و زیر نظر گرفتن مجالس و مراسم خصوصی و خانوادگی مردم و برخوردهای کلامی و فیزیکی با آنها و راه اندازی نیروهائی در خیابانها برای جلو گیری از بدحجابی و برخورد با متخلفین، کاملا بر خلاف انتظار مردم بود و این کارها را بر خلاف وعدهها و شعارهای پیش از انقلاب دانسته و احساس نوعی تخلف و فریبکاری از جانب مدیران ارشد جمهوری اسلامی در ذهن مردم ایجاد کرد.
دسترسی به ماهواره و گسترش فضای مجازی و مشاهده آزادیهای فردی در کشورهای دیگر موجب حریص تر شدن نسل جوان برای دستیابی به آزادی و تفریح و سرگرمی شده و باعث فاصله بیشتر آنها از تقید به ظواهر مذهبی میشود. طبیعی است که در این شرائط هرچه بیشتر بر تبلیغات و توجیهات تکراری و سخت گیریها افزوده شود زدگی و فاصله نسل جوان از تکالیف دینی بیشتر میشود. به طوری که در حکمت ۱۹۳ نهج البلاغه آمده امام علی (ع) فرموده:” إنّ القلب إذا اُکرِهَ عَمِیَ” وقتی انسان به پذیرفتن چیزی که قلبا از آن کراهت دارد وادار شود ذهن و فکرش مختل میشود.
در صدر اسلام وقتی حضرت رسول (ص) حکمی از احکام اسلام را به مردم ابلاغ میکرد مؤمنین از روی اعتقاد میپذیرفتند و به آن ملتزم میشدند و نیازی به اکراه و اجبار نبود. در تاریخ نقل نشده که حکمی از احکام اسلام به صورت اکراه و اجبار پیاده و اجرا شده باشد.
امر به معروف و نهی از منکر فقط در مواردی اعمال میشد که افراد جسور و گستاخی بخواهند هنجار شکنی کنند و آنچه در جامعه اسلامی جزء فرهنگ و عرف شده را نقض نمایند.
مضافا بر اینها عامل دیگر دینگریزی نسل جوان نارضایتی و بی اعتمادی آنها از رفتار و روش مدیران و سیاست مدارانی است که ادعای دینداری دارند و افکار و برنامههای خود را برخواسته از دین جلوه میدهند. چون مردم به وسیله آموزههای دینی که از مبلغین شنیده بودند انتظارات دیگری از حکومت اسلامی داشتند. و چشم انتظار عدالت و صداقت بیشتری در عمل و گفتار متصدیان حکومت و سیاست بودند. و روش آنها را با آنچه از سیره و روش حضرت پیغمبر (ص) و امام علی (ع) شنیده بودند مقایسه میکردند. انتظاری که به تصور آنها برآورده نشد. در اثر این جریانات باورها و اعتقادات مردم صدمه دید و زدگی و نا امیدی قشر وسیعی از حکومت دینی را در پی داشت.