مشکل این نیست که طلبه کم میخواند، مشکل این است که بد میخواند؛ یعنی مشکل جای دیگری است. لذا پیشنهاد ما جایگزین شدن یک متن دویستصفحهای از کتابهای مختلف(نه از یک متن، بلکه از متون مختلف) و دورهها و کارگاههای مخصوص متنخوانی است. یعنی حوزۀ متنخوانی را از حوزۀ مفاهیم باید تفکیک بدهیم، آن جایی که بحث مفاهیم است در قید و بند هیچ کتابی نیستیم، هر کتابی که برای آموزش مناسبتر است و از حیث مفهومی بهتر است همان را انتخاب میکنیم، اما بله، چون ما یک تراث و یک گذشتهای داریم و باید با این ارتباط بگیریم یک دوره کار با متن باید در حوزه اضافه شود.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی اکبرنژاد، رئیس مؤسّسه فقاهت و تمدن سازی و از مدرسان حوزه علمیه قم است که اظهاراتش سالیانی قبل در زمینه تحول نظام آموزشی حوزه زیاد شنیده و نقل میشد. او در رابطه با موضعگیریهای اخیر اساتید حوزه نسبت به طرح تغییر دروس گفتگویی داشته و نکاتی مطرح کرده است که از منظرتان میگذرد. اکبرنژاد پیشتر گفته بود: «نمیتوانم مدرس کفایه باشم!»
بعضی از اساتید دغدغۀ قطع ارتباط طلاب با تراث را دارند. از سویی طلبه باید با قلم قدمای ما و نسلهای قبل از خودش آشنا باشد تا بتواند با آن کتابها ارتباط و انس بگیرد و آنها را بفهمد. از سوی دیگر نیز ایشان نگران هستند که اگر ما یکدفعه قلم را عوض کنیم و مثلا یک کتابی مثل حلقات یا کتابهای دیگری مثل قلم حضرت آیتالله سبحانی و دیگران که امروزیتر و روانتر نوشته شدهاند را جایگزین کنیم، طلبه نتواند با تراث خودش ارتباط بگیرد. این نگرانی حتما ناظر به قلم است، چون از حیث مفهومی و معنایی، آن معانی در همۀ این کتابها منتقل شده است؛ یعنی چنین نیست که بگوییم مثلا مرحوم شیخ انصاری یا آخوند خراسانی نظریاتی را مطرح کردند که مربوط به نسلهای قبل از آنها است و در کتابهای بعدی نیامده است، نه. اتفاقا کتابهای بعدی یک ترجیحی دارند که نظریات بعد از شیخ را هم منتقل کردند. اینجا بحث قلم و بیان است.
این دغدغه فی حد نفسه دغدغۀ خوبی است؛ اما باید به این نکته توجه کنیم که اگر ما به بهانۀ این که میخواهیم با تراث ارتباط بگیریم پس کتابها را، قلم کتابها را عوض نکنیم، این به معنای این است که ما همیشه در دام گذشته خودمان گرفتار شویم و هیچوقت نتوانیم پیشرفت کنیم؛ چون لازمۀ پیشرفت کندهشدن است. یعنی دیگر هیچوقت نباید به سمت نگارش آثار جدید برویم که بخواهیم جایگزین کنیم، چون طبیعت رشد علم این است که به مرور زمان نظریات جدید به قدری زیاد میشوند که لازم میشود کتابهای جدیدی نوشته شود.
حوزۀ متنخوانی را از حوزۀ مفاهیم تفکیک کنیم
راهکار چیست؟ قطعا راهکار این نیست که طلبه مثلا سه سال در شرح لمعه و چهار سال در مکاسب و رسائل گرفتار باشد و هفت سال از عمر او به خاطر این مسئله صرف شود و خروجی را هم میبینید که عملاً آن غرضی که دنبال آن بودید محقق نشده است. مشکل این نیست که طلبه کم میخواند، مشکل این است که بد میخواند؛ یعنی مشکل جای دیگری است. لذا پیشنهاد ما جایگزین شدن یک متن دویستصفحهای از کتابهای مختلف(نه از یک متن، بلکه از متون مختلف) و دورهها و کارگاههای مخصوص متنخوانی است. یعنی حوزۀ متنخوانی را از حوزۀ مفاهیم باید تفکیک بدهیم، آن جایی که بحث مفاهیم است در قید و بند هیچ کتابی نیستیم، هر کتابی که برای آموزش مناسبتر است و از حیث مفهومی بهتر است همان را انتخاب میکنیم، اما بله، چون ما یک تراث و یک گذشتهای داریم و باید با این ارتباط بگیریم یک دوره کار با متن باید در حوزه اضافه شود.
در حالی که در روش موجود چون متن زیاد است نمیشود با طلبه کار کرد و استاد فقط باید بخواند و معنا کند و جلو برود و طلبه شنونده است، طلبه هیچوقت به کار نمیافتد، چندتا از اساتید ما طلبه را به کار میگیرند؟ چندتا از اساتید ما اول جلسه به طلبه میگویند تو بخوان و معنا کن؟ غیر از این است که با همۀ جزئیات توسط اساتید معنا و بر سر آن بحث میشود و طلبه فقط شنونده است. با این وضعیت اگر شما ده سال دیگر هم به این دورۀ آموزشی خودتان اضافه کنید هیچ مشکلی حل نخواهد شد. من تعجب میکنم، ما به چشم خودمان دهها سال است که میبینیم این روش جواب نداده است ولی باز هم آن را رها نمیکنیم.
عنصر مفقود در تمام این تحلیلها خود طلبه است
در تمام این صحبتهایی که اتفاق افتاد برای من یک چیزی جالب بود و آن هم این بود که برای هیچ یک از این اساتید گویا چیزی به اسم طلبه و نظر طلبه اهمیت ندارد. یعنی عنصر مفقود در تمام این تحلیلها خود طلبه است. بالاخره ما در مورد چه کسی حرف میزنیم؟ آیا در مورد یک موجود ذهنی خیالی حرف میزنیم یا مثلا یک طلبه ایدهآل که به صورتِ ذهنی در ذهن ما منعکس است یا در مورد یک انسان بیرونی که متأثر از اقتضائیات زمان و مکان است صحبت میکنیم؟ برای من جالب است که هیچ یک از این اساتید نمیگویند نظر طلبه چیست؟ طلبه با کدام کتاب بهتر انس میگیرد؟ طلبه کدام کتاب را بهتر میفهمد؟
ما خیلی قیّممآبانه حرف میزنیم؛ مثل این که او اصلا نمیفهمد، حق ندارد اظهار نظر بکند. اینطور نیست، این طلبه الان رشید است، خودش هم میفهمد، شما باید از خود او هم نظرسنجی کنید، شما باید ذائقۀ او را هم بفهمید و این دیدهنشدنِ طلبه، واقعا فاجعه است. مثل این است که سخنرانی که گرایشات ادبی دارد و دوست دارد با سجع و قافیه حرف بزند، بعد به او میگویید نصف حرفهایت را مخاطب تو نمیفهمد، بگوید او نمیفهمد مهم نیست، این که من میگویم درست است. این منطق انبیاء نیست. افتخار قرآن این است که میگوید من انبیاء را به زبان مردم خودشان میفرستم، یعنی مردم برای خدا مهم است. میگوید قرآن را به لسان عربی مبین، به زبان مادری برای شما نازل کردم. مربی باید متربی را محور قرار بدهد، بقیه مسائل را باید با او تنظیم کند. خدا میگوید من شما را محور قرار دادم و متناسب با شما مربی میفرستم.
اینجا اصلا نگاه این نیست که متربی ما و طلبه ما کیست؟ چه ذوقی دارد؟ چه ذائقهای دارد؟ چه میپسندد و چه نمیپسندد؟ تا متناسب با آن، استاد و کتاب را تنظیم کنیم. مثل این است که شما بگویید درست این است که انسان، خیلی گوشت نخورد، به تعبیر روایت هر چهل روز یک بار گوشت بخورد و بعد بگویید چون درست این است، من این را میخواهم به هر قیمتی که شده در خانواده خودم اجرا کنم؛ حالا فرض کنید خانوادۀ شما توجیه نبودند، حتی در فرضی که نظر شما درست است، اگر شما پای این قضیه بایستید و بخواهید با دیکتاتورمآبی این را در خانواده پیاده کنید، غیر از این است که به دریده شدن حرمتها میانجامد؟ چون آنها نمیپسندند و این تنوع غذائی که الان در عصر مدرن است را دوست دارند.
ذائقۀ طلبه در فراگیری کتب آموزشی مهم است
یک وقتی هم است که شما یک کار بینابین میکنید که به پرده دری نینجامد که پیشنهاد بنده این است؛ نه کامل تسلیم میشوید و نه کامل نظر خودتان را اعمال میکنید. حتی در جایی که ایمان به درستی حرف خودتان دارید. یعنی من با این که حرف آقایان را در این مباحث قبول ندارم اما میگویم حتی اگر فرض کنید فرمایش شما درست است و اینها بهترین کتابها هستند ولی باز هم ذائقۀ طلبه شما مهم است؛ طلبۀ شما میگوید من با متن شرح لمعه ارتباط نمیگیرم، با متن مکاسب، رسائل، کفایه ارتباط نمیگیرم، من اینها را خوب نمیفهمم، شما باید به این احترام بگذارید ولو این که به نظر شما این بهترین بود. شما میخواهید رو در روی او قرار بگیرید؟ مگر هدف تربیت او نبود؟ وقتی او ارتباط نمیگیرد، وقتی خروجیهای این دهههای متمادی را شما میبینید چرا دست نمیکشید؟ مگر شما ممتحن امتحانات شفاهی نیستید؟ مگر نمیبینید وضعیت طلبهها را و دست و پا زدنهای آنها را؟
باید رویه را تغییر بدهید، باید قبول کنید که این طلبه آن کسی نیست که در ذهن شما است، ولو این که شما را ناراحت هم بکند ولی واقعیت این است. اگر روی حرف خودتان بایستید هر روز بیشتر از نسل موجود فاصله میگیرید، این همه طلبهها که از حوزه انصراف دادند و میدهند و از فرآیند آموزشی حوزه مأیوس شدهاند، شما را نگران نمیکنند که در این قضیه یک مقدار کوتاه بیایید؟
طلاب حامی طرح شورای عالی و مدیریت حوزه باشند
یک مطلبی را هم برای طلاب گرامی دارم که توجه کنید شما نباید خنثی باشد، اگر شما خودتان را صغیر میدانید که حرفی نیست، پس آنوقت باید حالا حالاها از این زخمها بخورید ولی اگر حس میکنید که شما هم میفهمید نباید در این اتفاقات و این حوادث و اینطور تصمیمها ساکت باشید. این عزیزان اگرچه دلسوز هستند، چه کسانی که موافق هستند، چه کسانی که مخالف هستند، بالاخره انسان هستند و نظر خودشان را دارند، ولی در مورد چیزی تصمیم میگیرند که صد درصد مربوط به شماست، مربوط به آیندۀ شماست، مربوط به تقدیرات شماست. شما در این فضا باید واکنش نشان بدهید، شما باید نظر خودتان را صراحتاً اعلام کنید، شما بگویید بالاخره با این متون قدیمی ارتباط میگیرید یا نمیگیرید؟ رسائل را میخواهید یا نمیخواهید؟ از کفایه خوشتان میآید یا نمیآید؟ چرا اظهار نمیکنید؟ چرا به اعلی صوت این را بیان نمیکنید؟
الان در این قضیه، شورای عالی و مدیریت حوزه نیاز به حمایت شما دارد، اینها به خاطر شما یک قدم مثبتی را برداشتند، شما باید حمایت کنید. ایشان حس نکنند وسط ماندند. مطمئن باشید اگر شما امروز ورود نکنید حتما این آقایانی که مخالف این طرح هستند پای مراجع را هم وسط میکشند و این قضیه را تعطیل میکنند. شما باید به میدان بیایید. آیا اینقدر هم نمیتوانید انجام بدهید که یک کاغذ بردارید، چند طلبه یک متنی را بنویسید و در موافقت با این طرح امضا کنید، به شورای عالی بفرستید، به جامعه مدرسین بفرستید، در کانالهای حوزوی قرار بدهید و همه اینها را ببینند؟ حتی آنهایی که مخالف هستند اظهار کنند. فضای آزاد ایجاد شود که برآیند حوزه معلوم شود.
طلبهها باید از این حالت خنثیبودن خارج شوند تا وقتی خنثی هستند کار حوزه لنگ خواهد زد و آنوقت در پستو اشکال گرفتن و در پستو انتقاد کردن ارزشی نخواهد داشت. به عبارتی وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر آنها، وظیفه النصحیه لأئمه المسلمین آنها، ایجاب میکند که در این بحثها ورود کنند.
اساتیدی که در جمعهای خصوصی انتقاد میکنند چرا اکنون ساکتند؟
در نهایت من تقدیر میکنم از اساتیدی که به صورت جمعی واکنش نشان دادند و انتقاد دارم از اساتید بزرگ و نامدار و بسیاری که مخالف کتابهای موجود هستند و در پشت سر به امثال بنده فراوان گفتند اینها کتابهای مشکلداری هستند ولی در اینطور شرائط خودشان را نشان نمیدهند! من از آن اساتید تقاضا دارم که نظر خودشان را ابراز کنند. این آبرو و اعتباری که خدا به شما داده است برای این نیست که فریز کنید آن را، برای این است که آن را در راه خدا هزینه کنید، به این طلبههایی که میبینیم چگونه در این کلاسها دست و پا میزنند رحم کنید. درخواست من از آن عزیزان هم این است که با بیان فاخرشان واکنش نشان بدهند. ان شاء الله که خدای متعال هر آنچه که درست است، دلهای ما را به آن هدایت کند.