قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / این مرجعیت بود که به دنبال امام رفت

در گفت‌وشنود با آیت‌الله سید‌علی غیوری نجف‌آبادی:

این مرجعیت بود که به دنبال امام رفت

شبکه اجتهاد: این گفت‌وشنود، دو مناسبت دارد. اول: سالگرد رحلت حضرت امام خمینی و دوم: مراسمی که در روزهای گذشته برای بزرگداشت عالم خدمتگزار مرحوم آیت‌الله سیدعلی غیوری نجف‌آبادی برگزار شد. امید می‌بریم که انتشار این مجموعه خاطرات، برای تاریخ‌پژوهان انقلاب و سیره رهبرکبیر آن، مفید آید.

به عنوان نخستین سوال، بفرمایید که کدام ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی حضرت امام در نگاه شما برجسته‌ترند یا بیشتر به چشم می‌آیند؟

غیوری نجف‌آبادی: بسم الله الرحمن االرحیم. الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین(ع). انصافاً حضرت امام جامع کمالات بودند و بنده در این مجال اندک، فقط به برخی از ویژگیهای ایشان اشاره می‌کنم. یکی از ویژگیهای برجسته حضرت امام، نظم کم‌نظیر ایشان بود. این نظم را در تمام جنبه‌های زندگی ایشان می‌شد مشاهده کرد. مثلاً زمان زیارت ایشان در حرم بسیار دقیق بود و هرگز از لحاظ زمانی جلو و عقب نمی‌شد، به‌طوری که می‌شد انسان بر اساس آمد و رفت ایشان برنامه‌هایش را تنظیم کند. کلاس درسشان فوق‌العاده منظم بود و تعطیلی بسیار به ندرت پیش می‌آمد. مثلاً درس اصول ایشان حدود چهار سال و نیم طول کشید و در این مدت، فقط دو روز و آن هم به علت کسالت شدید ایشان تعطیل شد! حضرت امام از اینکه کسانی ایشان را به هنگام رفت و آمد همراهی کنند، بسیار پرهیز داشتند. منزل بنده نزدیک منزل ایشان بود و گاهی هنگام رفت و آمدشان مسیرم با ایشان یکی می‌شد و سعی می‌کردم پشت سرشان حرکت کنم. ایشان به‌محض اینکه متوجه من می‌شدند، می‌ایستادند و می‌فرمودند: «بفرمایید!» ابداً دوست نداشتند کسی پشت سر ایشان حرکت کند. همیشه سعی می‌کردند تنها بروند و برگردند. حضرت امام بسیار کم حرف می‌زدند و قائل به عمل بودند. سخنان اندکی هم که بر زبان می‌راندند، توأم با تفکر عمیق و بسیار تأثیرگذار بود. حتی وقتی در باره مسائل ساده هم سوال می‌کردیم، بلافاصله جواب نمی‌دادند و بسیار فکر می‌کردند.

جنابعالی از چه زمانی و چگونه با حضرت امام آشنا شدید؟

غیوری نجف‌آبادی: خدمتتان عرض کنم که پدر همسر بنده، به حضرت امام علاقه بسیاری داشتند و همواره می‌گفتند: دلم می‌خواهد زنده بمانم و ببینم که حضرت امام و آیت‌الله ‌‌‌‌‌سید احمد خوانساری به مدارج بسیار بالایی می‌رسند. بنده در سال ۱۳۲۷ که به قم رفتم، حضرت امام را در مدرسه فیضیه دیدم که درس می‌گفتند و پس ازآن هم، پشت سر مرحوم آیت‌الله ‌‌‌‌‌اراکی عبایشان را پهن می‌کردند و نماز می‌خواندند. بنده از همان ابتدا، جذب روحانیت و نورانیت حضرتشان شدم. البته ایشان علاقه‌مندان فراوانی داشتند.

شما چه درسهایی را نزد حضرت امام خواندید و ویژگ‌های بارز درس ایشان چه بود؟

غیوری نجف‌آبادی: بنده یک دوره درس خارج را نزد ایشان خواندم. در دوره مرحوم آیت‌الله ‌‌‌‌‌بروجردی، طلاب نخبه و زبده حوزه به درس حضرت امام می‌رفتند. یکی از ویژگیهای درس ایشان این بود که بسیار مطالعه می‌کردند و زحمت می‌کشیدند. تمام اقوال را می‌خواندند و کاملاً بر درس تسلط داشتند. حافظه خوب و استعداد سرشاری داشتند و همین ویژگیها باعث شده بود پس از فوت مرحوم آیت‌الله بروجردی، درس ایشان بیشترین طلاب را داشته باشد.

بی‌اعتنایی حضرت امام به پذیرش مسند مرجعیت، موضوعی است که همگان به آن اشاره کرده‌اند.جنابعالی در این باره چه خاطراتی دارید؟

غیوری نجف‌آبادی: حضرت امام بیشتر وقت خود را صرف مطالعه و تدریس می‌کردند و واقعاً علاقه‌ای به کارهای مرجعیت و تقلید و اینکه مثلا افراد بیایند و وجوهات بدهند وایشان رسید بنویسند، نداشتند و برای این نوع کارها وقت نمی‌گذاشتند. پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، بنده مدتی از مرحوم آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی تقلید می‌کردم، ولی بعد به این نتیجه رسیدم که حضرت امام اعلم هستند و از ایشان تقلید کردم، اما مشهود بود که ایشان هیچ تلاشی برای دادن شهریه یا چاپ رساله نمی‌کردند. هر قدر هم که بنده و چند تن از دوستان به ایشان اصرار کردیم، فایده نداشت. چند ماه تلاش کردیم که لااقل حاشیه‌ای بر عروه بنویسند که باز هم رضایت ندادند.

این گذشت تا ماجرای نهضت و انجمنهای ایالتی و ولایتی پیش آمد. حضرت امام تنها کسی بودند که قاطعانه در برابر طاغوت موضع می‌گرفتند و مرجعیت ایشان، قطعاً در موفقیت ایشان می‌توانست بسیار مؤثر باشد.درآن اوایل بود که دوستان از من خواستند با ایشان صحبت کنم که شهریه بدهند و شاید چون به من لطف داشتند، حرفم را بپذیرند. بنده رفتم و مطلب را خدمت ایشان عرض کردم. فرمودند: «این کار چه ضرورتی دارد؟» هر چه دلیل اقامه کردم، ایشان نپذیرفتند. بنده وقتی دیدم تلاشهایم ثمر ندارند، خدمت آقای امینی رفتم و از ایشان خواستم با حضرت امام صحبت کنند، اما فایده نداشت. بعد آقای منتظری را خدمت حضرت امام فرستادیم، اما مؤثر واقع نشد. نهایتاً باز بنده خدمتشان رفتم و دیدم راضی شده‌اند که توسط دامادشان مرحوم آقای اشراقی، مقداری پول به مرحوم آیت‌الله ‌‌‌‌‌خوئی بفرستند که به طلاب نجف پرداخت شود و سفارش اکید کرده بودند که: آقای خوئی متوجه نشوند پول را چه کسی فرستاده است!

بار سوم که خدمت حضرت امام رفتم، دیگر نتوانستم خودداری کنم و در حالی که اشک می‌ریختم، عرض کردم: «اگر بتوانید شهریه‌ای بدهید، دشمن کمتر می‌تواند متعرض شما شود. ما هم باید هر کاری که از دستمان بر می‌آید انجام بدهیم تا مرجعیت شما تثبیت شود و یکی از راههایش دادن شهریه است».بعد از ایشان پرسیدم: «شما چقدر پول دارید؟» فرمودند: «۲ هزار تومان!» گفتم: «بقیه را هر چه که باشد، من می‌پردازم!» اولین شهریه‌ای که حضرت امام دادند، حدود ۶۰ هزار تومان شد. فرمودند: «چطور می‌دهید؟» گفتم: «نصف آن را به عنوان وجوهات می‌پردازم و نصف دیگر را به عنوان قرض!». ایشان فرمودند: «قرض قبول نمی‌کنم و اگر بپذیرم کی آن را ادا کنم؟» گفتم: «قرض را خودم از وجوهات ادا می‌کنم، اما الان این مبلغ را ندارم که بدهم». البته بقیه‌اش را هم نداشتم، ولی گفتم قرض می‌کنم. خلاصه با اصرار زیاد من، حضرت امام پذیرفتند که ۱۲ هزار تومان بدهند و ۴۸ هزار تومان را ما تهیه کنیم.پرداخت شهریه توسط حضرت امام و تثبیت مرجعیت ایشان، برای رژیم شاه بسیار سنگین و ناگوار بود، به‌طوری که افرادی را مأمور کرد کسانی را که در این زمینه فعالیت می‌کردند، مورد آزار قرار دهند. در همین راستا در سال ۱۳۴۲ ساواک مرا به جرم در اختیار داشتن قبضهایی با امضای حضرت امام به زندان انداخت و من مدتی در زندان قزل قلعه بودم. علاوه بر این به خاطر کمکهایی که به تبعیدیها، زندانیها و خانواده‌های آنان می‌کردم، ساواک به من مشکوک شده بود.

پس از تبعید حضرت امام به ترکیه، پرداخت وجوهات به ایشان چگونه انجام می‌شد؟

غیوری نجف‌آبادی: پس از تبعید حضرت امام به ترکیه، وجوهات را به اشکال مختلف برای حضرت امام می‌فرستادیم. گاهی مرحوم عسگراولادی پولها را می‌گرفتند و برای ایشان می‌فرستادند. از نظر امنیتی روزهای سختی را سپری می‌کردیم. گاهی وجوهات را زیر جعبه‌های سوهان می‌گذاشتم و ارسال می‌کردیم. گرفتن قبض هم که ممکن نبود، چون در مرز عراق افراد را می‌گشتند و اگر چنین چیزی پیدا می‌کردند، فرد حسابی به دردسر می‌افتاد.

در یکی از سالهای تبعید حضرت امام، با دوستان از شهر ری به حج مشرف شدیم و در آنجا تصمیم گرفتیم بعد از حج، به نجف و نزد حضرت امام برویم. با اینکه هوا بسیار گرم بود، حدود یک هفته در جده ماندیم تا بالاخره با هزار زحمت وسیله سفر به عراق را پیدا کردیم. من مقداری ۵۰۰ تومانی و هزار تومانی همراه داشتم. آنها را بین حدود پانزده نفر تقسیم کردم تا به حضرت امام برسانیم. مبلغ زیادی بود و ایشان هم بسیار نیاز داشتند، چون وضع مالی ایشان به خاطر تبعید و مشکلات خوب نبود و سخت می‌شد به ایشان پول رساند. پس از ورود به نجف، به مدرسه مرحوم آیت‌الله بروجردی رفتم تا نماز بخوانم که متوجه شدم حضرت امام آنجا هستند. نتوانستم صبر کنم و بعد از نماز به منزل ایشان بروم، بنابراین پیش رفتم و سلام دادم. حضرت امام نگاهی به من کردند، ولی با حالتی مرا نشناختند و با بی‌اعتنایی نگاهشان را برگرداندند. من خیلی خجالت کشیدم و عقب نشستم! بعد از نماز ایشان به منزل رفتند. من هم رفتم و در اتاق پایینی به انتظار نشستم. کمی بعد آقای فرقانی آمد و گفت: «کسی به اسم غیوری اینجاست؟» گفتم: «بله، من هستم». گفت: «امام فرمودند بیایید بالا». حضرت امام کم پیش می‌آمد که عذرخواهی کنند، زیرا همیشه با تأمل در امور عمل می‌کردند و حرف می‌زدند، با این همه   بسیار عذرخواهی کردند و گفتند: «بعد از اینکه شما رفتید، من گفتم مثل اینکه فلانی بود». بعد هم لطف کردند و مرا به آقای شیخ نصرالله خلخالی که جزو معمرین و مردی متمکن و از معتمدان ایشان بود و اغلب شهریه روحانیون و طلاب را تأمین می‌کرد، معرفی کردند. وجوهات را جمع کردم و در دستمال بزرگی ریختم و تقدیم حضرت امام کردم. ایشان با بی‌اعتنایی فرمودند: «اینها چیست؟» گفتم: «وجوهات». ایشان بدون اینکه نگاهی به آنها بکنند، فرمودند: «همان‌جا بگذارید». سپس از من سوال کردند: «خودتان به این پول‌ها احتیاج ندارید؟» گفتم: «اگر احتیاج داشتم که برای شما نمی‌آوردم».برای حضرت امام تفاوتی نمی‌کرد کسی بخواهد پول بگیرد و یا پول بدهد، ایشان به این امور کاملاً بی‌اعتنا بودند و در این موارد، بسیار محتاطانه عمل می‌کردند. در تمام طول عمر خود کسی را مثل حضرت امام در بی‌اعتنایی به دنیا ندیدم.

شخصیت سیاسی حضرت امام در بین سیاستمداران دنیا نیز یگانه بود. تحلیل شما از این وجه از شخصیت ایشان چیست؟

غیوری نجف‌آبادی: شم سیاسی حضرت امام، فوق‌العاده قوی بود، لذا از همان ابتدا نوک تیز حمله خود را متوجه امریکا و رژیم صهیونیستی کردند و فرمودند: «تمام بدبختیهای ما از امریکاست و امریکا شیطان بزرگ است». سالها گذشت تا نخبگان سیاسی متوجه هوشمندی حضرت امام شدند و دانستند که شاه ملعبه‌ای بیش نیست و از خود اختیاری ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics