اوایل پیروزی انقلاب، جمعی اصرار داشتند که ایشان نیز منزلشان را کنار منزل برخی دیگر از مراجع مثل مرحوم منتظری یا مسئولان نظام برای حفاظت بهتر از ایشان، قرار بدهند ولی ایشان این مطلب را نپذیرفتند. وقتی کسی به خانه ایشان میرفت، واقعاً شیفته سادگی ایشان میشد. یک راهپله تیز وجود داشت که وقتی از آن بالا میرفتیم دو اتاق که محل درس و بحث و کتابخانه ایشان بود و یک اتاق هم در اختیار محافظین بود و پایین که ما بارها خدمت ایشان رسیده بودیم، از بالا سادهتر بود. کسی که معاد را باور کند، همینطور است.
اختصاصی شبکه اجتهاد: بزرگانی در حوزه وجود دارند که گاهی بهاندازه بزرگیشان مطرح نمیشوند و مظلومانه و معصومانه بدون هیاهو و حاشیه بزرگی میکنند. تواضع، فروتنی و اخلاقمداری آنها اما نباید سبب گمنامیشان شود. یکی از این افراد، مرحوم آیتالله مؤمن قمی است که علاوه بر تربیت شاگردان فراوان، در خدمت نظام و مردم بود. عضو شورای نگهبان و مدرس درس خارج حوزه علمیه قم، دو روز پیش، دار فانی را وداع گفت. به همین بهانه، با حجتالاسلام والمسلمین سید مسعود پورسیدآقایی، از شاگردان برجسته وی گفتگو کردیم. مدیر موسسه آینده روشن، ضمن توصیف ویژگیهای علمی و اخلاقی آیتالله مؤمن، به خاطرات ناگفتهای از زندگی آیتالله اشاره کرد. مشروح این گفتگوی جذاب و سرشار از نکته، از نگاه شما میگذرد:
اجتهاد: خدمات علمی و مسئولیتهای حکومتی آیتالله مؤمن را چگونه ارزیابی میکنید؟
پورسیدآقایی: از ویژگیهای ایشان در مباحث علمی این بود که مباحث و موضوعات زمینمانده را انجام میداد و به لحاظ سمتهای اجرایی، تلاششان این بود که کارهای زمینمانده نظام را عهدهدار شوند. ایشان قبل از انقلاب، از مبارزان بودند و سالهایی را در تبعید سپری کردند. بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به دست معمار کبیر انقلاب نیز سعی کردند بازویی قدرتمند برای ایشان و نظام باشند و لذا در سمتهایی که از ایشان درخواست میشد، همیشه با روی باز استقبال میکردند. اگرچه در سالهای اخیر با اصرار قبول میکردند ولی بازهم حاضر نبودند که اگر نظام به امثال ایشان نیاز دارد، خودشان را کنار بکشند.
به لحاظ کارهای علمی، ایشان موضوعات موردنیاز را بحث میکردند. به عنوان مثال، سه جلد در رابطه ولایتفقیه، بحث کردهاند. شاید قریب به ده سال این مباحث را مطرح میکردند. آخرین کتاب فقهی که داریم و مهیمن بر همه کتابهایی است که پیشازاین در این رابطه نوشتهشده، همین کتاب است و آن کتاب را برای جمعی از فضلا و طلاب، بهصورت گزیده، در طی چند سال، مطرح کردند و انصافاً کتاب ارزشمندی است که در مراکز علمی، بر روی آن حساب میکنند. ایشان ابتدا، ولایتفقیه را درس میدادند و بعد به قلم خود مینوشتند. «الحکومه الاسلامیّه فی زمن الغیبه» عنوان این کتاب است که بهعنوان یک منبع و مرجع برای پژوهشگران و اساتید مقاطع عالی حوزه است.
ایشان بسیاری از شبهاتی که راجع به حکمت دینی مطرح بود را در این کتاب جواب دادند؛ اما جدای از این مطالب، ویژگی اساسی که ایشان داشت این بود که معاد را باور داشت. اولین بار یکی از اساتید بزرگوار، ما را سفارش میکرد که خدمت ایشان برسیم و از ایشان بهره ببریم، به ما گفت: از ایشان استفاده کنید. ایشان معاد را باور دارد. وقتی ما به خدمت ایشان رسیدیم، واقعاً این مطلب را درک کردیم.
گذشته از علمیت تام و تمام ایشان، اخلاص و صفا و شاگرد پروری ایشان، بُعد معادباوری و خداترسی ایشان کاملاً مشهود بود. حتی خاطرم هست که اوایل که جلسات فقهی در منزل ایشان برگزار میشد، یک روز در هفته بود؛ اما بعد از ایشان درخواست کردیم که جلسات فقهی ایشان مانند درس اصول ایشان، عمومی شود.
اجتهاد: آیا عدم اعلام مرجعیت ایشان باوجود مرجعیت همدورهایهای ایشان، دلیل خاصی داشت؟
پورسیدآقایی: بعضی از دوستان اصرار داشتند که ایشان عهدهدار مرجعیت شوند. ولی بهرغم اصرار شاگردان و برخی دوستان، حاضر نشدند این مسئولیت را بپذیرند. میفرمود: برای مرجعیت افرادی هستند که متصدی بشوند و ما به همین تدریس اکتفا میکنیم. ایشان تکلیف مرجعیت را برای خودش احساس نمیکرد؛ چون مرجعیت، یک مسئولیت بسیار سنگین است. ایشان میفرمود: به لحاظ مسئولیتی که در شورای نگهبان دارم و از طرفی درس و بحثهای موردنیاز حوزه، مرجعیت، باعث میشود که در سایر وظائف نتوانم بهخوبی کار کنم.
اجازه بدهید خاطرهای را برایتان نقل کنم. اوایل مرجعیت آیتالله فاضل لنکرانی بود که خدمت ایشان رسیدم. ایشان که میدانستند، بنده شاگرد آیتالله مؤمن هستم، به من فرمودند از قول من به آقای مؤمن سلام برسان و بگو که هر کاری که میخواهند انجام بدهند، الآن و تا زمانی که مرجع نشدهاند، انجام بدهند؛ چون اگر مرجع بشوند، آنقدر گرفتاری زیاد است که دیگر فرصت نمیکنند به کارهای علمی برسند؛ اما آیتالله مؤمن اصلاً در وادی مرجعیت نبودند.
اجتهاد: چرا آیتالله علیرغم شأن علمی والا، هیچگاه حوزه درسی باشکوهی را تجربه نکردند؟
پورسیدآقایی: نخبههای حوزه در درس ایشان شرکت میکردند. در درس اصول ایشان که در چند دوره برگزارشده بود، مقدار کوتاهی را شرکت کردم، دیدم که بسیاری از نخبگان حوزه و چهرههای علمی حوزه که الآن از مدرسین صاحبنام حوزه هستند، در درس ایشان شرکت میکردند. اگرچه جمع، جمع محدودی بود اما به لحاظ اینکه میخواستند، بحث و گفتگو شود، درس ایشان را انتخاب میکردند. خود ایشان جلسه درس خارج را اینچنین تعریف میکردند که باید فرصت برای آشنایی استاد با شاگرد و بعد طرح سؤال و گفتگو باشد که یک طلبه بتواند سؤال و گفتگو کند تا به این وسیله پرورش پیدا کند. بیشتر اعتقاد به این داشتند تا اینکه یک جمعیت انبوهی در درس ایشان حاضر شود که طلبه کمتر در درس ایشان پرورش پیدا کند.
ایشان در دورههای مختلف، تعداد شاگردانش متفاوت بود. در آن دورهای که خصوصی خدمت ایشان بودیم حدود دوازده نفر بودیم. همان موقع درس اصول ایشان که در مدرسه مرحوم گلپایگانی بود، با همین تعداد برگزار میشد ولی بعداً در درس فقه ایشان، حدود چهل تا پنجاه نفر، پای ثابت بودند. ایشان سالها بحث قضا را مطرح میکردند. بحث قضا در حوزه، مشتریهای خاص خودش را دارد. بعداً که بحث ولایتفقیه را مطرح کردند، باز هم مشتریهای خاص خودش را داشت، بهخصوص با دقتهایی که ایشان داشتند و طلبه باید خودش زحمت میکشید؛ یعنی راحت میشد گفتگو کرد. چه قبل از درس و چه بعد از درس، این امکان فراهم بود. حتی میشد قراری در منزل گذاشت و سؤالات را مطرح کرد. حتی در بعضی از مباحث فقهی که در منزل خدمت ایشان میرسیدیم، بنا بود ما تقریب کنیم و ایشان ایرادات ما را بگیرد. ایشان بسیار خوشبیان و عمیق بود.
یک خاطره برای شما بگویم که برای من بسیار جالب و آموزنده است. گاهی که در بین درس، بحثی را مطرح میکردیم، ایشان همیشه بیست جلد وسایل کنار دستشان بود و آن جلدی که روایت در آن بود را میآورد. بعضاً میدیدیم که ایشان در کنار وسایل، حاشیه زده است و مثلاً میگفت این سند، افتادگی دارد. این برای ما بسیار جای تعجب بود که ایشان میدانست این روایت در چه جلدی است تا روایت را نشان بدهد. یک فقیه چه مقدار باید احاطه داشته باشد که اینگونه به کتاب وسایل بیستجلدی، رجوع کند و حتی بعضاً بر مطالب کتاب، حاشیه نیز زده باشد.
اجتهاد: آیا مسئولیتهای ایشان در دوران انقلاب و پسازآن، باعث رشد ایشان در مباحث علمی شد یا مانع از پیشرفت علمی ایشان گردید؟
پورسیدآقایی: مسلماً کسی که در متن نظام حضور دارد، بهتر میتواند مشکلات را بشناسد و به حل آنها بپردازد تا کسی که در کنج خانه بنشیند و بحث کند. من خاطرم هست که چند نفر خدمت مرحوم صفایی رضوانالله تعالی علیه آمدند و اصرار داشتند که بعد از مرحوم آیتالله اراکی، چه کسی مرجع است؟ ایشان فرمودند: همان افرادی که جامعه مدرسین اعلام کردند، همه مرجع هستند. به نظرم آقای ماندگاری خیلی اصرار کردند که نظر حضرتعالی کدام است؟ ایشان فرمودند: آقای خامنهای. آقای ماندگاری با تعجب گفتند: آقای خامنهای؟ مرحوم صفای فرمود: بله ایشان به سبب تجربیات و هوش سرشاری که دارند اگر در این موضوع وقت بگذارند، اگر از دیگران جلوتر نباشند، عقبتر هم نیستند؛ چون ایشان بر موضوعات، اشراف دارد و این با فقیهی که در خانهی خود نشسته خیلی تفاوت دارد.
این تفاوت کسی است که در متن حضور دارد با کسی که اینگونه نیست. شهید مطهری میگوید: فتوای مرجع دهاتی، بودی دهات و فتوای مرجع شهری بوی شهر میدهد. آن کسی که در متن، حضور دارد و در مواجهه با مشکلات و دغدغههای مختلف است، با کسی که اینها را ندارد، متفاوت است. البته این حسن ایشان بود و احساس تکلیف میکرد. حتی گاهی هم به خاطر بیماری و بالا بودن سن، رفتن به تهران برای ایشان مشکل بود؛ اما بااینوجود بازهم به لحاظ دقتهایشان، خود مقام معظم رهبری اصرار داشتند که ایشان در شورای نگهبان باشند.
ایشان از رهبری درخواست میکرد که اگر ممکن است من دیگر نیایم، ولی این افراد بهقدری بابرکت هستند که نمیشود از آنها دست کشید. کتابهایی که ایشان نوشتهاند، نیازهای نظام است. هنوز هم در مورد ولایتفقیه، بحثهای عمیقی بعد از بحث ایشان نداریم.
خاطرهای از ایشان برایتان بگویم که خیلی جالب است. ایشان میگفت: ابتدا که بحث فقاهت آیتالله خامنهای مطرح شد، من به سبب شهادت کسانی که بیشتر میشناختم، به فقاهت ایشان شهادت دادم؛ ولی بعد در جلسات خصوصی که هفتهای یک بار با رهبری برگزار میشد، خودم به این نتیجه رسیدم که ایشان حقیقتاً فقیه هستند. ایشان میفرمود: برای من عجیب بود که در بعضی از جلسات، از خیلی از ماها بیشتر کارکرده بودند. یادم هست در یک جلسهای گفتند: من همه روایتهای بحث دیه که در رابطه با طلا و نقره است را بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که درهم و دینار، بهعنوان پول رایج مطرح بوده است. این برای ما خیلی بهتآور بود که ایشان بااینهمه گرفتاریها، همهی روایات را دیدهاند. ایشان فرمودند: وقتی در جلسات فقهی، با ایشان آشنا شدم، خودم به فقاهت ایشان پی بردم. ایشان اهل مبالغه نبودند. میگفت: من به مقام معظم رهبری پیشنهاد کردم که یک جلسه فقهی داشته باشیم. مقام معظم رهبری هم از این پیشنهاد استقبال کردند و فرمودند اعضای آن را هم خودتان انتخاب کنید. لذا مرحوم آیتالله شاهرودی، مرحوم مهدوی کنی، مرحوم خزعلی، آقای امامی کاشانی و بعضی دیگر از افراد را انتخاب کردند. این هم از درایت مقام معظم رهبری است که انتخاب را بر عهده آیتالله مؤمن گذاشتند تا بعداً حرفوحدیثی پیش نیاید.
ایشان از همه با احترام یاد میکردند و میفرمودند: من اعضا را پیشنهاد دادم و ایشان هم پذیرفتند. جلسه به این صورت بود که هرکسی یک موضوع فقهی را عهدهدار میشد و بعد روی کاغذ مینوشت و بین اعضا پخش میشد و سپس پیرامون آن بحث میگردید. روش بحث آیتالله مؤمن نیز همینطور بود. خلاصه ایشان فرمودند بعدازآن جلسات فقهی، خودم به این نتیجه رسیدم که ایشان حقیقتاً فقیه است.
آقای مؤمن در این زمینه از نکتهسنجیها و دقتهای فقهی مقام معظم رهبری، بسیار تعریف میکرد. ما که از خدمت رهبری، مباحث فقهی را استفاده نکرده بودیم، اما وقتی آقای مؤمن تعریف میکردند ما نیز تعجب میکردیم که بااینهمه مشغله کاری، چگونه وقت میکنند اینچنین فقیهانه وارد بحث شوند. ایشان قبل از انقلاب، مکاسب و کفایه تدریس میکردند و بهترین طلاب مشهد، شاگردان ایشان بودند. بنده اولین بار در زلزله طبس، با ایشان آشنا شدم. ما از طرف دانشگاه صنعتی اصفهان رفته بودیم. مدیریت آن مکانی که نیروهای امام آنجا مستقر بودند، بر عهده آقای خامنهای و شهید کامیاب و شهید هاشمی نژاد و … بود. آقای ناطق نوری از تهران آمده بود. آقای فیروزآبادی هم بود که با مقام معظم رهبری آمده بودند. ایشان خیلی باصفا با مردم برخورد میکردند و گونیهای آرد را خودشان بر روی دوش میکشیدند و بین مردم تقسیم میکردند. من یادم هست که همان موقع، طلبهها میگفتند: درس کفایه و مکاسب ایشان، بینظیر است. در جبهه چند نفر از شاگردان ایشان قبل از انقلاب را دیدیم که بسیار از ایشان تعریف میکردند. مقام معظم رهبری شاگرد مرحوم میلانی بودند و مرحوم میلانی در فقه و اصول و عرفان، زبانزد بودند. بههرحال آقای مؤمن میفرمودند که ما از احاطه فقهی ایشان تعجب میکردیم و خودمان به فقاهت ایشان پی بردیم.
اجتهاد: رابطه ایشان با مردم و طلاب چگونه بود؟
پورسیدآقایی: صفا و محبت و شاگرد پروری ایشان و در دسترس بودن، ذوق و ساده زیستی ایشان، برای ما خیلی جالب بود. اوایل پیروزی انقلاب، جمعی اصرار داشتند که ایشان نیز منزلشان را کنار منزل برخی دیگر از مراجع مثل مرحوم منتظری یا مسئولان نظام برای حفاظت بهتر از ایشان، قرار بدهند ولی ایشان این مطلب را نپذیرفتند. وقتی کسی به خانه ایشان میرفت، واقعاً شیفته سادگی ایشان میشد. یک راهپله تیز وجود داشت که وقتی از آن بالا میرفتیم دو اتاق که محل درس و بحث و کتابخانه ایشان بود و یک اتاق هم در اختیار محافظین بود و پایین که ما بارها خدمت ایشان رسیده بودیم، از بالا سادهتر بود. کسی که معاد را باور کند، همینطور است. ایشان در کارهای خیر خیلی شرکت میکرد. برای طلبهها بسیار کار راهاندازی میکرد. وقتی ایشان مدیریت حوزه را عهدهدار بودند، یکی از دورههای شیرین مدیریت حوزه بود. ایشان تماموقت، خودش را در اختیار حوزه و در خدمت طلاب قرار داده بود.
خاطرات بسیار شیرینی در تواضع و زهد و محبت ایشان و درعینحال قاطعیت ایشان دارم. در دفاع از نظام و دفاع از رهبری و دفاع از مرحوم امام، بسیار قاطع بود. اگر کسی کنار ایشان مینشست و به ایشان نگاه میکرد، واقعاً عبادت بود. شاگردان ایشان، خیلی به ایشان علاقهمند هستند. در این اواخر که ایشان گرفتار بود و مراجعات داشت، ما سعی میکردیم که کمتر مزاحم ایشان شویم ولی وقتی خدمت ایشان میرسیدیم، اینقدر برای ما شیرین و دوستداشتنی بود که خیلی سخت، دل میکندیم. ایشان بر این حدیث خیلی اصرار داشتند و میگفتند که سندش هم معتبر است: «من کان لله، کان الله له».
ایشان در بعثه بودند. پول یکی از طلبهها را دزدیده بودند. من به ایشان عرض کردم که پول یکی از طلبهها را دزدیدهاند. ایشان از دفتر آیتالله اراکی پولی گرفته بودند و بلافاصله پول را به من دادند و گفتند به آن طلبه بدهید. مرحوم حاجآقا مهدی روحانی و آیتالله مؤمن در یک اتاق بودند. به سید مهدی روحانی عرض کردم پول آن طلبه را زدهاند. ایشان با آن لهجه قمی فرمودند: من پول را برای خرید سوغات آورده بودم. ولی لازم نیست و سپس دست در کیف خود کردند و پانصد ریال از کیف درآوردند و برای آن طلبه دادند.
اهتمام ایشان به رشد علمی طلاب، واقعاً شگفتانگیز بود. ما در برابر این بزرگان، واقعاً وظیفه سنگینی داریم. اگر نتوانیم حق آنچه را از این بزرگواران آموختهایم، ادا کنیم، کارمان زار است. خدا به فریاد ما برسد. ایشان خیلی به مردم، عشق میورزید. مردم محلهشان هم ایشان را خیلی دوست داشتند. اگر کسی مشکلی داشت ایشان بسیار کار راهانداز بودند.
اجتهاد: سجایای اخلاقی ایشان را چگونه یافتید؟
پورسیدآقایی: از جهت اخلاقی از کسانی بود که واقعا نگاه به چهره او عبادت است. از جهت زهد و تقوا مثال زدنی بودند. مردم محل، آنقدر او را دوست داشتند که حد نداشت. همان خانهی سادهای که قبل از انقلاب داشتند، همان هست و حاضر نشد خانهاش را عوض کند. ایشان حتی از شورای نگهبان تا سالها پول نمیگرفت. اگرچه آنها پول را بهحساب ایشان واریز میکردند ولی ایشان به این پولها دست نمیزد. بعداً به ایشان گفتیم که بههرحال این پولها در حساب شماست؛ اما بعید میدانم که این پولها را برای خود برداشته باشند و حتماً در کار خیری هزینه کردهاند. ایشان اینگونه برای نظام کار میکردند. همان لباس ساده و همان صفا و سادگی در زندگی ایشان مشهود بود.
اینها ذخایر حوزه هستند. اینها کسانی هستند حضرت صاحب علیهالسلام با توجه به این شخصیتها، برای قوم دعا میکنند و بلا را از قوم دور میکند. ما که شیفته مرام و صفای ایشان بودیم. من اگر دو یا سه استاد داشته باشم، همیشه گفتهام، اولین آنها مرحوم صفایی است و دومین آنها آقای مؤمن است که مرحوم صفایی ما را به ارجاع به آقای مؤمن سفارش میکردند و میفرمودند ایشان معاد را باور دارد و ایشان واقعاً خداترس بود.