اختصاصی شبکه اجتهاد: در عصر حاضر که دگرگونیهای پرشتاب فرهنگی و رسانهای، چالشهای بیسابقهای را پیش روی نظامهای دینی قرار داده است، ضرورت بازخوانی و بازسازی اجتهاد فقهی برای پاسخگویی به مسئله موسیقی بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. سخنان حجتالاسلام والمسلمین استاد ابوالقاسم علیدوست، از فقیهان معاصر، در خصوص فقه فرهنگ و رسانه، در زمره جسورانهترین و پیشروترین مواجهههای فقهی با این عرصه به شمار میرود. ایشان در نشست اخیر «فقه موسیقی: افقگشایی و انضباط فقهی»، با ارائه تحلیلی پویا و مسئلهمحور، کوشیده تا با استفاده از قواعد فقهی، راهکارهای عقلانی و بهنوعی واقعبینانهای برای مدیریت کلان فرهنگی در جامعه دینی ارائه دهد.
متن حاضر، در پی آن است تا این دیدگاه نوآورانه را به نقد و بررسی بنشیند. در ابتدا نقاط قوت و ظرفیتهای این نظریه، از جمله نگاه پویا، توسعه مفهومی و کاربرد هوشمندانه قواعد فقهی در سیاستگذاری بررسی شده، و سپس چالشها و نکات نیازمند تدقیق بیشتر آن مورد واکاوی قرار گرفته است. امید است این تحلیل، گامی در جهت غنای هرچه بیشتر این گفتمان ضروری باشد.
تحلیل و نکات قوت
۱. فقه پویا و مسئلهمحور: بزرگترین نقطه قوت این سخن، نگاه پویا و «مسئلهمحور» به فقه است. استاد علیدوست به صراحت اعلام میکند که ماهیت و کارکرد پدیدهها در طول زمان تغییر میکند. موسیقی در عصر حاضر فقط یک صوت نیست، بلکه یک صنعت، یک ابزار ارتباط جمعی قدرتمند و یک مؤلفه هویتساز است. نادیده گرفتن این تغییرات، فقه را از پاسخگویی به نیازهای عصر حاضر بازمیدارد. این نگاه، ادامه منطقی روش فقهایی مانند امام خمینی(ره) در توجه به «موضوع شناسی» دقیق است.
۲. توسعه مفهومی «غنا» و «لهو»: ایشان به درستی مفاهیم سنتی مثل «لهو» (بازیچه و بیهوده) و «مخدر» را توسعه میدهد. در نگاه سنتی، موسیقی بیشتر به عنوان یک لهو فردی و تفننی نگریسته میشد. اما علیدوست آن را به یک ابزار اجتماعی مؤثر ارتقا میدهد که میتواند جامعه را «عقب نگه دارد» یا برعکس، در خدمت «اهداف متعالی» قرار گیرد. این تغییر نگاه از «حکم تکلیفی فردی» به «سیاست گذاری اجتماعی» بسیار حائز اهمیت است.
۳. کاربرد ویژه از قاعده «دفع افسد به فاسد»: استفاده از این قاعده فقهی در حوزه سیاستگذاری فرهنگی و رسانهای، ابداعی جالب و شجاعانه است. این قاعده که معمولاً در موارد اضطراری فردی یا نظامی به کار میرفت، اکنون به عرصه مدیریت کلان جامعه کشیده شده است. این نشان میدهد فقه میتواند ابزارهای خود را برای حل مسائل پیچیده مدرن به کار گیرد. پذیرش یک «فاسد» محدود و کنترلشده (مثلاً پخش یک موسیقی غیرمتعارف اما غیرمبتذل) برای جلوگیری از یک «افسد» بزرگتر (از دست دادن کامل مخاطب و هجوم به سمت رسانههای بیگانه کاملاً مبتذل) یک نگاه کاملاً واقعبینانه و راهبردی است.
۴. تأکید بر «مسئولیت حکومت دینی»: این دیدگاه به طور ضمنی بر نقش حکومت در هدایت فرهنگی به جای صدور فتواهای سلبی محض تأکید دارد. مسئولیت رسانه ملی، فقط پاک بودن خودش نیست، بلکه «حفظ مخاطب» و «هدایت او» در یک فضای رقابتی شدید رسانهای است. این نگاه، فقه را از حصار فردیت خارج کرده و به سمت فقه حکومتی و تمدنی سوق میدهد.
چالشها و نکات نیازمند تدقیق بیشتر
با همه نقاط قوت، این دیدگاه چالشهای نظری و عملی بزرگی را نیز به همراه دارد که نیاز به تأمل بیشتر دارد:
۱. معیار تشخیص «فاسد» و «افسد»: بزرگترین چالش در اجرای این نظریه، تعیین عینی و دقیق مصادیق است. چه معیاری برای تشخیص اینکه کدام موسیقی یا فیلم «فاسد» ولی قابل تحمل است و کدام یک «افسد» و غیرقابل تحمل است، وجود دارد؟ این تشخیص بسیار کیفی، سلیقهای و قابل تفسیرهای مختلف است و ممکن است به دلسپردگی تدریجی به ابتذال و عادیسازی آن منجر شود. چه تضمینی وجود دارد که خط قرمزها به مرور زمان عقبتر نروند؟
۲. خطر ابزاری شدن دین: این رویکرد ممکن است این شبهه را ایجاد کند که دین و ارزشهایش به ابزاری برای حفظ قدرت و جذب مخاطب تبدیل میشوند. وقتی برای رقابت با یک رسانه مبتذل، خودمان هم به سمت تولید محتوایی میرویم که تنها کمی «کمتر مبتذل» است، آیا در درازمدت به حیثیت دین و نهادهای دینی آسیب نمیزنیم؟ آیا این راهبرد ممکن است به بهای «عادیسازی گناه» در جامعه تمام شود؟
۳. غفلت از راهبرد سوم (خلق جایگزین جذاب): تمرکز بر قاعده «دفع افسد به فاسد» ممکن است ما را از راهبرد اصلی و ایدهآل که همان «خلق جایگزین سالم، هنرمندانه، فاخر و جذاب» است غافل کند. آیا نمیتوان با سرمایهگذاری روی تولید آثار فاخر هنری-دینی که از نظر زیباییشناسی و جذابیت در سطحی بسیار بالاتر از محصولات مبتذل قرار دارند، مخاطب را جذب کرد؟ شاید مشکل اصلی نه در سختگیریهای فقهی، که در ضعف هنرمندان و تولیدکنندگان متعهد در خلق آثار رقابتی باشد. نیازمند آسیب شناسی و تشویقهای ویژه برای تولید آثار ارزشی میباشد.
۴. چالش در تعریف «مبتذل»: مانند بسیاری از مفاهیم، تعریف «ابهام» و «ابتذال» خود یک چالش بزرگ است. آنچه برای یک نسل یا یک قشر «مبتذل» است، ممکن است برای دیگری عادی باشد. این نسبیگرایی میتواند مبنای قاعده فوق را سست کند.
در جمعبندی، سخنان استاد علیدوست را باید افقگشایی جسورانه و ضروری در فقه معاصر دانست. این نگاه نشان میدهد که فقه شیعه ظرفیت بالایی برای تعامل با شرایط جهان مدرن و ارائه راهکارهای حکیمانه دارد. پذیرش واقعیتهای جامعه و رسانه، و حرکت به سمت فقه راهبردی به جای فقه انزواگرا، نقطه قوت اصلی این دیدگاه است. با این حال، این نظریه بیشتر یک چارچوب کلان ارائه میدهد تا یک دستورالعمل عملیاتی. برای تبدیل شدن به یک سند سیاستگذاری قابل اجرا، نیاز به تکمیل و تدقیق دارد.