یک جلسه خصوصی محرمانه با خود امام، برگزار کردند. یکروز قبل از ظهری بود که ما با آقازاده ایشان در خدمتشان بودیم منزل رفتیم منتهی داخل اتاق نرفتیم، آنجا فقط مرحوم حاج شیخ و امام، دونفری بودند. این دیدار حدود یک ساعت طول کشید. بعد از یک ساعت ملاقات که بیرون آمد، پسر ایشان سؤال کرد که چگونه یافتید آقا را؟ مرحوم حاج شیخ فرمود: سید کامل است.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین فردوسیپور از سفر آیتالله شیخ مجتبی قزوینی از علمای وارسته مشهد برای دیدار امام خمینی(ره) در قم نقل میکند: حاج شیخ هم پیرمرد بود و هم مریض احوال، مجبور بودیم ایشان را تا منزل امام با ماشین ببریم. ماشینی تهیه کردند و آمد و ایشان سوار شدند منتهی گفتیم ماشین را خاموش کن. ماشین خاموش بود و با دنده خلاص حرکت میکرد البته با دست ماشین را هل میدادند تا به خانه امام رسیدیم. وارد منزل امام که شدیم آنجا مجلس خیلی جالبی شد برای اینکه بهترین مداحان مشهد مقدس آمده بودند.
بعد از اینکه امام آزاد شدند و به قم رفتند اردوهایی از سراسر کشور من جمله از مشهد مقدس برای زیارت امام به قم مشرف شدند. مرحوم آیتالله میرزا احمد مدرس یزدی که از مدرسین مشهد مقدس بود از طرف مرحوم آیتالله العظمی میلانی به نمایندگی از ایشان به قم مشرف شد و خدمت امام رسید. در معیت ایشان حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقای طبسی هم بودند و ایشان وقتی به قم میآیند و خدمت امام میرسند آنجا یک سخنرانی بسیار تندی میکنند. در مراجعت در ایستگاه قطار آقای طبسی را دستگیر و بازداشت کردند ولی مرحوم آقای مدرس مراجعت کرد. بدنبال آن بازاریهای مشهد خدمت مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی آمدند و گفتند که: ما میخواهیم قم برویم و خدمت امام برسیم و دلمان میخواهد که در خدمت شما باشیم. ایشان هم موافقت کردند. در حدود ۴۰ نفر از انقلابیون مشهد، آنهایی که افراد فعالی بودند بلیط قطار گرفتند من هم در خدمتشان بودم ابتدا تهران آمدیم و حدود یک هفته در تهران بودیم و بعد از یک هفته عازم قم شدیم و خدمت امام مشرف شدیم. نزدیک قم که رسیدیم یکی از همراهان از حاج شیخ سؤال کرد که آقا اول میرویم خدمت امام یا زیارت حضرت معصومه(س)؟ ایشان گفت: اول هدف ما زیارت حضرت معصومه(س) است بعد خدمت امام میرویم. در بین راه توقفی کردیم تا اینکه اتوبوس بازاریها هم برسد و همه با هم به شهر قم برسیم. به محض ورود این هیأت، قم به هم خورد و تعطیل شد. یک عده فکر کرده بودند که آیتالله العظمی میلانی آمده است و استقبال خیلی گرمی از ما کردند.
حاج شیخ هم پیرمرد بود و هم مریض احوال، مجبور بودیم ایشان را تا منزل امام با ماشین ببریم. ماشینی تهیه کردند و آمد و ایشان سوار شدند منتهی گفتیم ماشین را خاموش کن. ماشین خاموش بود و با دنده خلاص حرکت میکرد البته با دست ماشین را هل میدادند تا به خانه امام رسیدیم. وارد منزل امام که شدیم آنجا مجلس خیلی جالبی شد برای اینکه بهترین مداحان مشهد مقدس آمده بودند و از آن جمله، من لازم است یاد کنم از مرحوم حاجی غنیان و همچنین آقای اکبرزاده که الآن حیات دارد. در اتاق امام که نشسته بودیم، از آن اتاق یک پنجرهای به حیاط باز میشد؛ امام جوری نشسته بودند که هم از حیاط و هم از سالن و هم اتاق دیده بشوند؛ یک طرف پنجره امام نشسته بودند و یک طرف پنجره هم مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی که عکسشان در این حالتی که روبروی هم نشسته بودند هست؛ یک عکس خیلی جالبی عکاس گرفته است که مرحوم حاج شیخ مشغول صحبت با امام میباشد. آنجا مرحوم حاجی غنیان بلند شد و اشعار بسیار تند و انقلابی خواند و بعد هم گفت من دنباله صحبت را به برادر ارجمندم مداح اهل بیت آقای اکبرزاده واگذار میکنم. حاج آقا اکبرزاده هم بلند شد و اشعار انقلابی که خودش جمع کرده بود درباره امام حسین(ع) خواند، بطوریکه واقعاً آن مجلس را گرم کرد. مداحی این دو تا که تمام شد امام رو کردند به آقایانی که آنجا بودند، مثل آیتالله خزعلی، آقای شیخ علیاصغر مروارید و فرمودند که شما از آقایان تشکر کنید. آیتالله خزعلی بلند شدند و صحبت کردند، سخن بسیار ادبی و جالبی کردند. فرمودند که عدهای از مشهد بر باد و آتش نشستند و به قم مشرف شدند و قم ما را هم آتش زدند. بعد ایشان توضیح داد که مراد من از باد، باد لاستیکهای ماشین است و آتش هم گرمای ماشین است، قم را هم که آتش زدند شما ببینید مجلس ما را به چه حالتی درآوردند. بعد توصیف مجلس و اوصاف امام و زندان ایشان را بیان کردند. بعد از آیتالله خزعلی امام به آقای مروارید رو کردند و گفتند: شما از مردم تشکر کنید. ایشان هم بلند شد و تشکر کرد و این مجلس اینجا ختم شد. این طور ملاقات ۱۰ تا ۱۵ روز بعد از آزادی امام بود، بعد از آن مجلس امام مردم را بدرقه کردند ما هم خداحافظی کردیم و به مشهد مراجعت نمودیم. آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی فرمودند من در منزل آیتالله خزعلی میمانم. همراهان ایشان گفتند آقا شما منزل آیتالله گلپایگانی، شریعتمداری، مرعشی نجفی، منزل بقیه آیات نمیخواهید بروید؟ ایشان فرمود که من آمدهام زیارت حضرت معصومه(س) و دیدار حضرت امام (حاج آقا روح الله) و این کار را هم انجام دادم، اگر آقایان از من دیدن کردند که برای من، بازدید از ایشان وظیفه میشود اما اگر دیدن نکردند من وظیفهای ندارم که از آقایان دیدن کنم. حاج آقای غنیان گفت آقا به ما اجازه میدهید که ما دیدن آقایان برویم؟ گفت شما بروید. آقایان برای دیدن سایر مراجع رفتند اما از بعضی از ملاقاتها خیلی ناراحت بودند، از بعضیها هم کم و بیش راضی بودند. مثلاً از یک ملاقات وقتی پرسیدیم چرا این قدر ناراحت هستید گفتند: ما فکر میکردیم که حالا مثلاً آقا برای ما صحبت میکنند و ما را تشویق میکنند و تشکر میکنند که این همه راه از مشهد بلند شدید و قم آمدید ولی ایشان شروع کرد و گفت: بسمالله الرحمن الرحیم. عرب بر جست که سوار اسب بشود افتاد آن طرف، بلند شد و لباسش را تکان داد و خاکش را ریخت، بعد گفت رجعت الاول. اینها از این مثالی که ایشان زده بود خیلی ناراحت شده بودند یعنی امام را گرفتند و به زندان بردند حالا هم همان جای اول برگشته. بعدازظهر که شد خراسانیها پشیمان شده بودند که چرا آنجا رفتهاند. تا اینکه در یک بعدازظهری آقایان علمای آن روز قم از مراجع و غیر مراجع و مدرسین به دیدن مرحوم حاج شیخ در منزل آیتالله خزعلی آمدند. اول کسی که آمده آیت الله العظمی سید شهاب الدین محمدحسین مرعشی نجفی بود، همینطور آیت الله سید کاظم شریعتمداری آمد، البته آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی مریض بود، و نیامد، بقیه مدرسین آمدند و آنجا من یادم هست که آیت الله ناصر مکارم شیرازی و آیت الله محمدمهدی ربانی املشی و بعضی دیگر از آقایان، سخنرانی کردند.
در همین روزها امام نیز از حاج شیخ بازدید کرد. از ایشان دم در، موقع ورودشان یک عکسی گرفتند که عکس بسیار جالبی بود. وقتی امام میخواست از پلهها بیاید پایین مثل شیری بود که میخواهد وارد بشود. این مجلس خیلی جالبی بود، این دیدارها باعث شد که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی هم از مراجع و علما بازدید کند. یک جلسه خصوصی محرمانه با خود امام، برگزار کردند. یکروز قبل از ظهری بود که ما با آقازاده ایشان در خدمتشان بودیم منزل رفتیم منتهی داخل اتاق نرفتیم، آنجا فقط مرحوم حاج شیخ و امام، دونفری بودند. این دیدار حدود یک ساعت طول کشید. بعد از یک ساعت ملاقات که بیرون آمد، پسر ایشان سؤال کرد که چگونه یافتید آقا را؟ مرحوم حاج شیخ فرمود: سید کامل است. ایشان سؤال کرد حتی از آن جهات؟ منظورش از آن جهات یعنی اطلاع از علوم غریبه ای بود که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی داشت. یک سلسله مطالبی را مرحوم حاج شیخ بلد بود که کمتر کسی از آنها اطلاع داشت. ایشان گفت حتی از آن جهات هم کامل است. بعد از این ملاقات حاج شیخ یک ملاقات خصوصی با آقای شریعتمداری داشت. در آن ملاقات هم ما در حضورشان نبودیم. توی اتاق انتظار نشستیم، ایشان رفت آن ملاقات دو ساعت طول کشید. وقتی مرحوم حاج شیخ بیرون آمد، پیر و خسته و کوبیده مثل اینکه از یک حوض آب جوش بیرون آمده باشد، عرق کرده و ناراحت. گفتیم: آقا چه شده است؟ فرمود بروید، ننشینید قضیه تمام است. یعنی چه تمام است، چه شده است؟ ایشان فرمود دو ساعت ما بحث کردیم، بر ادامه مبارزه استدلال کردیم، آخرین جوابی که ایشان داد این بود که من و حاج آقا روحالله با هم شروع کردیم اما الآن او جلو افتاده و من عقب ماندهام، دیگر من حاضر نیستم بیایم.
اینجا یک داستانی از ابوجهل در تاریخ آورده اند که ابوجهل با یکی از دوستانش به جنگ با پیامبر اکرم(ص) میرفتند در بین راه رفیق ابوجهل از او پرسید که تو محمد(ص) را چگونه میبینی؟ گفت پیغمبر خداست، فرستاده خداست. گفت که اگر میدانید که رسولالله است چرا ایمان نمیآوری؟ گفت من و محمد(ص) مثل دو اسب مسابقه هستیم اگر من به او ایمان بیاورم عقب میمانم و من هیچ وقت ایمان نمیآورم برای اینکه هیچ وقت عقب نمانم. خوب وقتی یک کسی میگوید ما با هم شروع کردیم، او جلو افتاده و من عقب ماندهام این همان حرف است.اگر برای اسلام است جلو رفتن و عقب ماندن معنی ندارد، با هم حرکت کنید و بروید. بالاخره مرحوم شیخ مجتبی قزوینی از همان جا از آقای شریعتمداری مأیوس شد و ایشان را شناخت و فرمود این سید را رها کنید. سپس به دیدار بقیه آقایانی هم که آمده بودند رفتند و بعد از یک هفته اقامت در قم به مشهد مقدس مراجعت کردیم. البته رفت و آمد اردوها تا مدتها به قم ادامه داشت. / خاطرات مرحوم اسماعیل فردوسی پور، صص۶۳-۷۰