تقریرنگاری هرچند به یقین فرآوردههای چشمگیری داشته است – چه آن که تقریرات درسها اینک منابع گرانسنگی است که درسهای خارج را به حق سیراب میکند – اما در کنار توجه به این واقعیت نباید به اشکالات تقریرنگاری بی توجه ماند و زوایا و ابعاد این حرکت نظر از نوباید انداخت.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام والمسلمین احمد مبلغی استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی معتقد است: تقریرنگاران عمدتاً به ضبط اقوال اساتید بسنده میکنند. باید علاوه بر ارائه دیدگاههای استاد به معیارهای دیگری تن در داد، تا تقریرات به پلی برای انتقال اقوال نسل گذشته به نسل آینده بدل نشود. متن زیر یادداشتی این استاد مطرح حوزه در مورد تقریرنگاری و معیارهای آن میباشد.
برخی از امامان همچون امام باقر(ع) و امام صادق(ع) حوزهها و کلاسهای درسی داشتند. تلاش بسیاری از شاگردان این کلاسها توجه دقیق به گفتهها، ضبط و جمع آوری آنها به صورت کتاب بود. برخی از شاگردان – که از فضل بیشتری برخوردار بودند – به گفتههای مربوط به یک موضوع را از سایر گفتهها جدا کرده و سرانجام با نامی مناسب به صورت کتاب در میآوردند، مانند هشام که گفتهها و قواعد مربوط به الفاظ را جمع آوری کرده و بر آن نام «کتاب الالفاظ» نهاده بود.(۱)
در دو قرن اخیر در درسهای خارج وضعیت پدیدآمده است که با جلسات درس امامان(ع) مشابهت دارد. استاد القا میکند و شاگردان، اقوال استادان را تلقی، ضبط و سپس به رشتهی تحریر در میآورند. این عمل «تقریرات» نام گرفته است. مؤید مطلب این که تقریرنگاری فقط در حوزههای علمیه شیعه به چشم میخورد و در حوزههای سنیها از آن خبری نیست. چنین الهامی اگر به واقع صورت گرفته باشد از آن نظر که به معنای بنا شدن فرهنگ حوزهها برپایهی گذشته است، ستودنی است، اما باید مواظب بود که در تزریق فرهنگ جلسات امامان(ع) به اوضاع بعد از آن واقعیتها و وجود تمایزبخش غافل نمانیم. گفتههای امامان(ع) سنت میباشد و منتقل کردن حرف حرف آن به تاریخ ضروری است.
تاریخ از این نظر که همهی گفتههای اهلبیت(ع) را دریافت نکرده، خسارتی بزرگ دیده است، اما آیا در تقریرات نیز حرف حرف استاد را بی هیچ نقد و ملاحظهای باید نگاشت؟!
تقریرنگاری هرچند به یقین فرآوردههای چشمگیری داشته است – چه آن که تقریرات درسها اینک منابع گرانسنگی است که درسهای خارج را به حق سیراب میکند – اما در کنار توجه به این واقعیت نباید به اشکالات تقریرنگاری بی توجه ماند و زوایا و ابعاد این حرکت نظر از نوباید انداخت.
تقریرنگاران عمدتاً به ضبط اقوال اساتید بسنده میکنند. باید علاوه بر ضبط و ارائهی دیدگاههای استاد به معیارهای دیگری تن در داد، تا تقریرات به پلی برای انتقال اقوال نسل گذشته به نسل آینده بدل نشود که در این صورت اشکالات نسلهای پیشین به نسلهای پسین نیز راه مییابد. در زیر پارهای از معیارهای لازم در تقریرنگاری را مرور میکنیم:
۱. تهذیب و تصفیه دروس استاد از مطالب زاید
علم اصول از آغاز تکوین یا کمی بعد از آن، شاهد وضعیتی نه چندان مثبت بوده است؛ وضعیتی که هم اکنون نیز ادامه دارد. این وضعیت موجب افزایش مسایلی به علم اصول است که دخالتی در استنباط ندارند.
میتوان گفت افزایش مباحث زاید به علم اصول – که در گذر تاریخ، سیری فزاینده داشته است – اخیراً به گونهای در آمده که بخشهای بسیاری از علم اصول را در بر گرفته است. ادامه یافتن این وضعیت، ممکن است دست و پای اصول را ببندد و مشکلات و تبعات منفی بسیاری را برجای نهد. به تعبیر دیگر، اگر این روند تا چند سال دیگر ادامه پیدا کند، معلوم نیست علم اصول به کجا خواهد رسید و سرانجام، وضعیت این علم – به رغم تمام زیباییها، طراوتها، نوآوریها و استدلالهای قوی و متین آن – چه خواهد انجامید.
امام خمینی(ره) از جمله کسانی است که برخوردار بودن اصول از مباحث اضافی را بارها مورد گوشزد قرار داده است و نسبت به بازتابهای منفی آن با تعبیرهای گوناگون هشدار داده است. وی میگوید:
«ولولا خوف الاطاله علیک مسائل بحث عنها الاصولیون من قدیم و حدیث بحثاً مستوفاه، مع انه لایتوقف علیه استنباط فی واحده من المسائل».
«اگر مجالی میبود و خوف اطالهی کلام نبود، مسایلی را که اصولیها در گذشته و حال به بحث گذاشتهاند ذکر میکردم؛ مسایلی که هیچ نقشی در استنباط مسایل بر عهده ندارند».
اگر چه برای تهذیب اصول باید کاری همه جانبه (و در برگیرندهی ابعادی همچون نظام آموزشی، درسهای خارج و…) کرد، ولی در این میان از نقش و سهم خاص تقریر نویسی نباید غافل ماند.
مقرر باید رسالت نقش و کارکرد اصول را نسبت به استنباط، درک و رعایت کند و به نیازهای نسلی که کتاب را برای آنها مینویسد پاسخی درخور بدهد. ازاین رو باید به پیرایش درس استاد از مباحث و موضوعات زاید و غیرکاربردی بپردازد و نسل نو را به مهمانی سفرهای که از اقوال متراکم و درهم شکل گرفته، نبرد.درست است که فلسفهی تقریرنگاری، انتقال دیدگاههای استاد به دیگران است، ولی باید فلسفهی انتقال دیدگاههای استاد را هم از یاد نبریم.این فلسفه خدمت به علم و برآوردن نیازهای استنباط است.
امام خمینی(ره) در یک مورد نسبت به مقرر درس نایینی، که بحثی غیرکاربردی را تقریر و سپس تلاش استاد را ستود و از او تشکر کرده است، زبان به اعتراض و نقد میگشاید و میگوید:
«والتعرض لهذه المباحث مع طولها و عدم قائدتها العملیه المتوقعه من القواعد الاصولیه لو لا غرض تشیید الاذهان و تحصیل قوه الاجتهاد للمشتغلین و طلاب العلوم لکان الاستغفار منه للمتعرض لها اولی من التشکر لکثیر من المباحث المبحوث عنها فی علم الاصول»؛(۲)
«کسانی که به طرح مباحثی از این دست که دامنههای دراز دارد و از فایدهی عملی مترتب بر قواعد اصولی تهی است میپردازند، چنانچه قصد تقویت و تحکیم اذهان و تحصیل قوهی اجتهاد را برای طلاب نداشته باشند، باید استغفار کنند تا چه رسد به آن که بخواهند تشکر کنند. چنین مباحثی در اصول بسیارند».
از سخن فوق نباید استفاده کرد که امام(ره) طرح این مباحث را در صورتی که موجب ورزیدگی ذهن و تحصیل ملکهی اجتهاد شود مجاز میداند، چه آن که در جای دیگر به کسانی که به بهانهی ایجاد این ورزیدگی مباحث زاید و غیرکاربردی را مطرح میکنند، تاخته است.
مقصود امام (ره) این است که اگر طرح کنندگان این مباحث چنین غرضی داشتهاند دیگر متهم به گناهکاری نمیشوند؛ ولی البته راه آنها اشتباه است.
۲. نقد کردن دیدگاههای استاد
اصول پدیداری، پایداری و پایندگی خود را مدیون نقد است. نقد اصولی یعنی تلاش علمی که عالمان در اصول در رد یا بررسی یک دیدگاه به عمل میآورند. بخش چشمگیری از مباحث را نقد اصولی تشکیل میدهد. دربارهی هر دیدگاه مطرح در اصول، نقد یا نقدهایی شکل گرفته و گاه نقدها نیز خود، موضوع نقدهای دیگری شدهاند. با توجه به ضرورت حیاتی نقد برای اصول لازم است تقریرات درسهای خارج اصول به یکی از خاستگاه اساسی نقد اصولی بدل گردد.
بر این اساس میان مقرر ناقل و مقرر ناقد باید فرق نهاد. اصول به مقررانی منتقد و نه مقلد نیازمند است. رویکرد به نقد شاگردان و مقرران را از فرو غلتیدن در ورطهی تقلید باز میدارد. چشمهی ابتکار در اصول از آن جهت بسیار نمیجوشد که شاگردان زبدهی درسها مهمترین فرصتهای عمر را صرف نگاشتن دیدگاهها میکنند، در نتیجه راه و رسم نقد را نمیآموزند و نقادی را تمرین نمیکنند. از این رو عالمان بسیاری بر نقد اقوال استاد در پاورقی تأکید ورزیدهاند.
«امام خمینی(ره) دو خاطرهی زیر را در تأکید بر نقد ذکر کرده است:
– مرحوم حاج شیخ عبدالکریم وقتی نوشته خود را به استادشان (مرحوم فشارکی) دادند ایشان پس از این که نوشته را بر گرداندند، فرمودند که خیلی خوب بود فقط یک نقص داشت و آن این بود که خطی زیر آن نکشیده بودی…».(۳)
– آقای شیخ محمدعلی اراکی وقتی تقریرات درس مرحوم حاج شیخ را نوشتند و به ایشان ارائه نمودند، مرحوم حاج شیخ بعد از مطالعه فرمود: خوب نوشتی؛ آنچه را که من گفتم به آن رسیدی و فهمیدی؛ ولی نوشته شما یک بدی دارد؛ لااقل میخواستی یک اشکال به گفتارم بنمایی. حرفهایم وحی منزل نبود تا قابل رد نباشد».(۴)
مطالعه تقریرهای موجود نشان میدهد که به رغم تأکیدهای بسیار نقد اقوال استاد رواج ندارد و تنها برخی آن هم در سطح غیر چشمگیر به این موضوع توجه نشان دادهاند. باید فضا و فرهنگ نقد را قبل از هر چیز پدید آورد؛ موانع پیدا و پنهان را شناسایی و برطرف کرد. سایه افکندن روابط عاطفی میان شاگرد و استاد بر دروس و تقریرگاه از تابیدن گرمای نقد بر بحث جلوگیری میکند و مطلب را از شکفتن و برآمدن در ذهن باز میدارد.
در کلمات امام خمینی(ره) نکاتی آموزنده به چشم میخورد که رعایت آن به فضای نقد دامن میزند.
الف. فضای بحث و تقریر را با مدح و ثنای دیدگاههای استاد مه آلود نکنیم؛
وی در یک مورد بعد از نقد دیدگاه مرحوم نایینی مدح و ثنای مقرر نسبت به او را به باد اعتراض میگیرد.(۵)
ب. با سوءظن به اقوال استاد نگاه کنیم؛
وی به شاگردان خود میفرمود همیشه گفتار استاد را با سوءظن تلقی کنید و زود تسلیم گفتههای او نشوید چون در غیر این صورت ملا نخواهید بار آمد. سعی کنید بعد از گفته او یک نه بگویید و یک «ان قلت» بزنید.(۶)
آنچه در زیر میآید ضوابطی چند است که نقدها را بهرهمند از روحی کارآمد خواهد نمود. این ضوابط اگر چه به صورت کلی در هر نقد اصولی باید رعایت گردد ولی از آنجا که تقریرنگاران نیز در مجموعهی نقادان دانش اصول جای میگیرند، لازم است به رعایت آنها تن در دهند:
الف. ضرورت ایجاد مقایسه
گاه در مسألهای چند قول وجود دارد؛ نباید اقوال را جداگانه بررسی نمود. مقایسه عمق مطالب را آشکار و قولها را بهتر و بیشتر در معرض شناخت و نقد قرار میدهد. مقایسه میان اقوال نگاهی کلان را نسبت به موضوع پدید میآورد و زمینه را برای نظریه پردازی میگستراند. آنچه در حوزه رواج دارد تنها پرداختن به اقوال اساتید است. به ندرت شاگردان یک مدرسه و مکتب به شاگردان دیگر مکاتب نظر میافکنند و اگر هم گاه به اقوال دیگر مکاتب نظر میکنند، نگاهی مقایسهای ندارند. بدینسان اقوال از هم جدا افتادهاند. گسست میان اقوال با گذشت زمان گاه بیشتر میشود در نتیجه فهم اقوال یک مکتب توسط مکتب دیگر مشکل میگردد. باید اذعان نمود که نبود مقایسه، بحثها را به سمت قشری شدن و نه جوهری و عمقی بودن سوق داده است.
تقریرنگاران باید بکوشند تا در حاشیهی مطالب استاد به سراغ اقوال عالمان معاصر بروند و در ساختاری مقایسهای وجوه تمایز و تفاوت میان اقوال را هرچه بیشتر و بهتر به نمایش بگذارند.
ب. ضرورت تقسیم اقوال
برای ایجاد مقایسه میان اقوال و تحلیل آنها – معیار اول – لازم است تقسیمبندی صورت گیرد. تقسیمبندی اقوال به سه گونه است:
گونهی نخست: تقسیم اقوال با توجه به کمیت آنها
سهل الوصول ترین و البته کم نتیجه بخش ترین و به تبع آن کمبهاترین شیوهی تقسیم بندی اقوال براساس توجه به کمیت و بررسی عددی آنها صورت میگیرد. این شیوه چندان فضایی بارور و محیطی آماده برای بررسی دقیق اقوال و پرده کشیدن از حقیقت آنها فراهم نمیآورد.
گونه دوم: ارجاع اقوال به چند قول مشخص
گاه تحلیل، پوستهی ظاهری اقوال را میشکند و به جوهر و لب آنها دست مییابد. بدین سان آشکار میگردد اقوال اگر چه در ظاهر متعدد و متفاوت به نظر میرسند اما در واقع به یک یا دو و یا چند قول معدود – که طبعاً تعداد آنها باید بسیار کم تر از اقوال مورد بررسی باشند – باز میگردند. دستیابی به چنین نتایجی بحث را منقبض و سردرگمی برخواسته از پردامنگی اقوال را کم و یا برطرف میکند به موازات از بین رفتن این سردرگمی جریان نقد و بررسی اصولی نیز به سطح بهتری از کارآمدی و تأثیرگذاری ارتقاء مییابد.
گونه سوم: تقسیم اقوال به چند رویکرد
گاه اقوال با یکدیگر اختلاف واقعی دارند در نتیجه ارجاعشان به تعداد قول معدود به لحاظ نظری بی معنا و به لحاظ علمی امکان ناپذیر است، اما اگر نگاه خود را از زاویهای دیگر تنظیم کنیم خواهیم دید که آنها را میتوان به مجموعههایی تقسیم کرد که هر مجموعه شامل چندین قول است. عامل اشتراک در این مجموعهها بهرهمندی هرگونه از اقوال از جهتگیری ویژه و متفاوت با مجموع دیگر است. دراین صورت پس از تقسیم هر رویکرد را باید با اقوال زیر مجموعه آن مقایسه کرد.
رویکردشناسی حاوی نوعی عمق محوری و اندیشه پروری است. در این بستر است که نقد، بهتر میشکوفد و نظریه پردازی مجالی مناسب تر برای تنفس مییابد. شهید صدر را باید قهرمان این میدان به حساب آورد. کتابها و یا تقریرات اصولی او با چنین رویکردی قابل شناسایی است.
ج. پرهیز از نقد مطالب حاشیهای
قلم فرسایی در مطالب حاشیهای و موضوعات کم اهمیت آفاتی است که به تورم در اصول انجامیده است. نقدی که در موضوعات کلیشهای و صدبار تکرار شده محدود میشود روح نقد را پژمرده میسازد و به گسترش بی مورد دامنه بحث میانجامد.
۳. کنترل و بازبینی نقل قولهای استاد
گاه استاد به دلیلی در نقل یا تقریر سخن یک محقق به خطا میرود. منعکس کردن سخن استاد در تقریرات بدون آن که اشتباه او تذکر داده شود خطای دیگری است که از خطای نخست بزرگتر است. مقرر باید در مواردی که استاد قولی را نقل یا تقریر میکند به کتاب دربردارندهی قول، مراجعه و درستی نقل یا تقریر را بررسی و کنترل کند و در صورت مشاهدهی خطا آن را در پاورقی تذکر دهد.
امام خمینی(ره) در یک مورد که محقق نایینی نسبتی را به اشتباه به شیخ انصاری میدهد، میگوید: «والفاضل المقرر رحمه الله لحسن ظنه بضبط استاذه و اتقانه لم یراجع حین التقریر»(۷)
«مقرر فاضل – رحمهالله – به خاطر داشتن حسن ظن به ضبط و نوشته استاد خود و اتقان در کار او هنگام تقریر به کتاب شیخ مراجعه نکرده است».
——————————————————————
پینوشتها:
۱. کتاب الالفاظ و کتاب الاخبار، تألیف هشام بن الحکم، (م ۱۷۹ یا ۱۹۹) از اصحاب امام صادق و امام کاظم(ع)
۲. انوارالهدایه، ۱، ۳۴۹.
۳. صحیفهی دل، ۱۲۲.
۴. صحیفهی دل، ۷۰
۵. انوارالهدایه، ۱، ۳۶۲.
۶. صحیفهی دل، ۷۰.
۷. انورالهدایه، ج ۲، ۱۸