شبکه اجتهاد: چرا دیدارِ رهبر انقلاب با مسئولینِ حوزه و همایشِ بزرگداشتِ محققِ نائینی، بیشتر بر محورِ اندیشهٔ سیاسیِ او و کتاب «تنبیهالأمّه»ی ایشان گذشت؟
کمتر طلبهٔ درسخارجی است که در دروس اصول، نام و نظراتِ نائینی را نشنَود. حوزه در این بخش کوتاهی ندارد. اما آنچه از نائینی مطلقاً شنیده نمیشود، همان است که رهبری «نقطهٔ استثنائیِ شخصیتِ ایشان» معرفی کرد؛ یعنی «اندیشهٔ سیاسی» (نه صرفاً «گرایش سیاسی» که زیاد بوده و هست). تبلورِ اندیشهٔ سیاسی ایشان هم کتاب «تنبیهُ الأمّه و تنزیهُ الملّه» است.
اگر انتخابِ محتوا و چینش و وزنِ مواردِ ذکرشده از سوی رهبری را با عنایت و حکمت بدانیم، پرسشِ نخست، پاسخِ روشنی دارد:
تأکید بر اندیشهٔ سیاسیِ نائینی و کتابِ فقهی و مطابق با اصول و قواعدش در اینباره، برای این است که حوزه، راهی را که خود پیشتر دربارهٔ نائینی طی کرده دوباره بهنام «همایش نائینی» فربهتر نکند. بلکه از آنچه به تعبیر ایشان مهجور و مظلوم مانده – همان کتاب تنبیهُ الأمّه – هم بگوید!
چرا در معرفیِ «تنبیهُ الأمّه» بر دو بُعدِ «ولایتیه بودنِ حکومت» و «نظارت ملی» تأکید کردند؟
«ایشان حکومتی را ترسیم میکنند و بهاصطلاح ارائه میدهند بهعنوان اندیشهٔ سیاسی، که اوّلاً حکومت است، قدرت است. ثانیاً منبعث از مردم است، مردم انتخاب میکنند. ثالثاً منطبق بر مفاهیمِ دینی و احکامِ الهی و شرعی است، یعنی بدون آن معنی ندارد؛ یعنی یک حکومت اسلامی و مردمی.»
بهنظرم پاسخِ این هم در اندیشهها و تحلیلهای رهبری روشن است:
حکومتِ اسلامی-مردمی دودسته مخالف دارد: متجدّدین و متحجّرین!
از این جهت، «نظریهٔ جمهوری اسلامی» و «نظریهٔ مشروطیتِ نائینی»، مثلِ هم هستند، و الآن هم کماکان!
برخی «اسلام در حکومت» را و برخی دیگر، «نقشِ جدّی و واقعیِ مردم در حکومت» را برنمیتابند.
تعبیرِ تندِ رهبری دربارهٔ این دومخالفِ مقابلِ نظریهٔ مردمسالاریِ دینیِ امامخمینی، این است:
«در مورد حاکمیّت اسلام که نظام کشور، و نظام زندگی، باید با ارزشهای اسلامی، با موازین اسلامی، با خطوط اسلامی و احکام اسلامی اداره بشود؛ در این مورد مخالفین سرسختی وجود داشتند؛ البتّه این مخالفین، یکجور نبودند:
یکدسته همین غیرمذهبیهای سکولار بودند که اصلاً معتقد بودند که دین چنین حقّی ندارد، چنین شأنی ندارد که بخواهد وارد مسائل اجتماعی بشود، و سیاست کشور، نظام اجتماعی کشور و مدیریّت کشور را به عهده بگیرد…
یکدسته هم معتقدین به دین بودند و از موضع دفاع از دین میگفتند که آقا، دین وارد سیاست نباید بشود، دین آلودهٔ به سیاست نباید بشود، دین بایستی کنار بنشیند، تقدّس خودش را حفظ کند و وارد میدان سیاست… نباید بشود؛ که اینها هم اگر آدم بخواهد درست دربارهشان قضاوت کند، سکولارهای مذهبیاند؛ مذهبیاند امّا در واقع سکولارند؛ یعنی هیچ اعتقادی به دخالت دین در شئون زندگی ندارند. اینها مخالف حاکمیّت اسلام بودند.
مخالفان حاکمیّت مردمی، یعنی مردمسالاری هم باز دو جبهه بودند:
یک جبهه لیبرالهای سکولار بودند که معتقد به مردمسالاری بودند، منتها میگفتند مردمسالاری به دین اصلاً ربطی ندارد، اصلاً در عرصهٔ جمهوریّت و مردمسالاری باید لیبرالها، مردان فنسالار و به تعبیر خودشان تکنوکرات، بیایند وارد بشوند؛ بنابراین مردمسالاری دینی، و جمهوری اسلامی، بیمعنی است؛ پس با بخش جمهوری اینها مخالف بودند.
یک عدّه هم کسانی بودند که باز معتقد به دین بودند، [منتها] میگفتند آقا حاکمیّت دین به مردم ربطی ندارد، مردم چهکاره هستند، باید دین حکومت بکند، حاکمیّت بکند؛ اینها هم یک عدّهای بودند که حالا نمونههای این نظر دوّم را این اواخر به شکل افراطیاش در این حضرات داعش ملاحظه کردید.» (۱۴خرداد۱۴۰۰)
حالا که به برکتِ انقلاب اسلامی، تنبیهُالأمّه (توجه و بیداری مردم) حاصل شده است، خوب است بر آن پایه، «تنزیهُ الملّه» (پالایشِ آیین از آنچه دین نیست) هم تکمیل شود!
چهارطیفِ مخالف بالا برای حکومتِ مردمی-اسلامی در حوزهها، دانشگاهها و حتی محیطِ حکمرانیِ ما کم نیستند. در لباسِ تدیّن، یا دین را از سیاست جدا میدانند تا آلوده نشود، یا بهعکس نقشی به مردم نمیدهند؛ با کمالِ تأسّف، آنچه نائینی قسیمِ حکومت تملیکیهٔ استبدادی میخواند – یعنی حکومت ولایته – را هم خوانشی سلطانی میکنند، چیزی که نائینی «استبداد دینی» و رهبری «کمرنگتر از داعش» میخواند!
در لباسِ علم هم؛ سکولاریزم یا تکنوکراسی را بهجای حکومت اسلامی-مردمی نوبهنو تئوریزه میکنند! حتی ولایت میگویند، اما فنسالاری در حکمرانی را مقدّم بر حکمرانیِ اسلامی میدانند.
تنزیهُ الملّه یعنی تکمیلِ کار نائینی در زدودنِ این پیرایهها از آیین.
شبکه اجتهاد اجتهاد و اصول فقه, حکومت و قانون, اقتصاد و بازار, عبادات و مناسک, فرهنگ و ارتباطات, خانواده و سلامت