اختصاصی شبکه اجتهاد: دکتر مجید معارف، استاد تمام و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران است. او دکترای خود را در رشته علوم قرآن و حدیث از دانشگاه تربیت مدرس اخذ کرده و رساله خود را با عنوان «پژوهشى در تاریخ حدیث شیعه» تدوین نموده است. وی از سال ۱۳۷۲ تاکنون بهفعالیت در دو عرصه آموزش و پژوهش مشغول است و سمتهاى معاونت پژوهشى و ریاست دانشکده الهیات و معارف اسلامی و سردبیرى مجله پژوهش دینى را عهدهدار بوده است.
فعالیتهای زیادى از دکتر معارف در حوزه علوم حدیث، مقالات و تألیف مداخل، حوزه علوم قرآن و پژوهشهاى علمى وجود دارد؛ این بهانهای شد با او درباره جایگاه دیباچه کتب اربعه در بازشناسی منهج و زمانه محمدون ثلاث به گفتگو بنشینیم.
اجتهاد: در آغاز بفرمایید، اساساً جایگاه پرداختن به مقدمه کتابها چه نقشی در فهم ما از متن کتاب دارد؟
معارف: مقدمه کتابها ازجمله کتابهای حدیثی، «لزوماً» نقشی در فهم ما از متن کتاب ندارد. فهم متن حدیث بر اساس علم «فقه الحدیث» است. برخی از گذشته بر کتب حدیث شرح مینوشتند. البته بعید نیست که مقدمه برخی از کتب کمک به فهم روایات کتاب هم بنماید.
اجتهاد: پس به باور شما چه فوائدی در خواندن دیباچه کتب حدیثی وجود دارد؟
معارف: خواندن مقدمهای که یک محدث بر کتاب مینویسد باعث فهم چند مطلب میشود، ازجمله: شرایطی که مؤلف در آن به سر میبرد و کمبودهای حوزه حدیث در آن دوره که کتاب میتوانسته به آن نیاز پاسخ دهد. ما با خواندن مقدمه به آن کمبود پی میبریم و متوجه میشویم چرا مؤلف آن کتاب را نوشته است.
دیگر اینکه پی میبریم مؤلف جامع حدیثی بگوید، روش انتخاب روایاتش چه بوده؟ آیا معیاری برای انتخاب داشته؟ قاعدتاً هر محدثی روایات کتاب خود را گزینش کرده است. انتظار ما این است که محدث ما را در جریان ملاکهای گزینش خود قرار دهد.
حال ممکن است مؤلف در راستای رفع غوامض و شرح احادیث و نوع ساختار کتاب، نکات دیگری را هم در مقدمه بیان کند که چهبهتر. لذا باید مقدمه را کامل خواند و ریزبهریز به نکاتش دقت کرد.
اجتهاد: پیرامون دیباچه کتاب کافی این سؤال مطرح است که طبق قول مشهور که تدوین الکافی ۲۰ سال به طول انجامیده، آیا کلینی پس از ۲۰ سال پاسخِ درخواستکننده را داده؟ این غیر عادی نیست؟ تحلیل شما چیست؟
معارف: پیرامون کتاب الکافی کلینی باید گفت بعید است او ۲۰ سال پس از درخواست سائل به فکرجواب دادن افتاده باشد! البته خود کلینی این را نگفته [۲۰سال] و بعدها در کتب فهرست افرادی مانند نجاشی گفتهاند.
کتاب کلینی جامعترین کتاب در میان کتب اربعه و حتی کتب سته اهل سنت است. صحیح بخاری بنابرقول مشهور ۷۵۶۳حدیث روایت دارد که با حذف مکررات ۲۶۰۷ روایت میشود. صحیح مسلم حدود ۷۲۷۵ روایت که با حذف مکررات ۳۰۱۸ روایت است. سنن اربعه بهطور متوسط، متوسط هر کدام ۵۰۰۰ حدیث دارد. در کتب اربعه شیعه، تهذیب الاحکام حدوداً ۱۳۵۰۰، الفقیه ۶۰۰۰ و استبصار ۵۵۰۰ روایت دارد. الکافی اما افزون بر ۱۶۰۰۰ روایت دارد. لذا اگر گفته شده تألیف الکافی ۲۰ سال به طول انجامیده مطلب بعیدی نیست. از استخراج منابع تا گزینش روایات تا طبقهبندی روایات تا درج روایات در کتابهای معین. خوب طبیعی است چنین زمانی ببرد. چهبسا در این مدت ایشان اشتغالات دیگر هم داشته است و به تمشیت امور شیعیان در ری میپرداخته. چون احتمالاً در ری با این درخواست مواجه شده است. پس دوره تألیف الکافی ۲۰سال بوده نه اینکه ایشان پس از ۲۰ سال تقاضای درخواست کننده را اجابت کرد. طبیعی است که کلینی در پایان تألیف کتاب، در مقدمه به نامه و درخواست آن دوست مبنی بر نوشتن یک کتاب حدیثی اشاره کند.
اجتهاد: جامعه شیعه در زمان کلینی بر اساس آنچه درخواستکننده و خود کلینی بیان میکنند، دارای چالشهای جدی در دینداری بوده. این چالشها را اگر بخواهید برای ما توضیح دهید چگونه هستند؟ نگرانی کلینی از چیست؟ آیا غلبه جوامع غیر امامی در ری و بغداد آن دوره سببساز این چالشها در دینداری شده بود؟
معارف: اگر ما از مقدمه کتاب بخواهیم استفاده کنیم، اصلاً به دست نمیآید که ترس وی از غلبه افکار غیر امامی بر امامیه باشد. کلینی از ضعف دینداری در میان گروههایی از مردم شکایت دارد. از اینکه جهل و خرافات جایگزین اسلام حقیقی شده است. البته برخی از کتابهای شیعه در تقابل با حملات برخی مخالفان نوشته شده است. مثل کتاب توحید که شیخ صدوق در مقدمه مینویسد که گروهی از مخالفان، شیعه را متهم به تشبیه و تجسیم کردهاند؛ اما شیخ صدوق توضیح میدهد که این از بدفهمی آنان از احادیث شیعه است. ولی وقتی مقدمه کتاب کافی را میخوانید چنین حسی نمیکنید که شیخ کلینی چنین هدفی داشته است. بله، میتوان برداشت کرد درصدد تحکیم مبانی دینی شیعی و مبارزه با جهل و خرافات بوده و دینداری مردم در آن دوره رو به ضعف بوده است.
اجتهاد: اگر بخواهید چالشهای مورد نظر کلینی را بیان کنید، چه نکاتی هستند؟
معارف: از مقدمه برمیآید که مهمترین چالش عصر کلینی دربین شیعیان دو چیز بوده و همین دو چیز سبب تألیف کافی شده است. اول مساله اختلاف روایات است که در درجه اول یک مساله درون مذهبی شیعی بوده است. فعلاً به شیعه کار داریم و با سایر مذاهب کاری نداریم. دوم اینکه کتابی جامع و مرجع که حرف آخر را در زمینه روایات بزند برای شیعیان مناطق مختلف وجود نداشته است. کلینی داوطلب میشود با تألیف کتاب کافی و با انتخاب روایاتی که صحیح چالشهای یادشده را حتیالامکان برطرف سازد. او در پایان مقدمه کتاب خود میگوید امیدوار است توانسته باشد این مشکلات را که سائل با او درمیان گذاشته، رفع کرده باشد.
اجتهاد: فکر میکنید با توجه به اینکه هر چهار کتاب حدیثی شیعه بر اساس درخواست نوشته شده، اگر اینگونه درخواستها نبود این کتب نوشته نمیشد؟ آیا در میان دیگر کتب حدیثی اسلامی نیز چنین نمونههایی هستند که بر اساس درخواستی نوشته شده باشند؟
معارف: زمانی که یک محدث کتابی مینویسد، مسلماً انگیزههایی دارد. مهمترین انگیزه یک محدث، حل یک مشکل و برطرف کردن یک نیاز است. حال یا خود محدث آن مشکل را تشخیص میدهد یا اینکه دیگرانی تشویقش کرده و یا لااقل تذکری به او دادهاند؛ مثلاً شیخ صدوق کتاب کمالالدین را مینویسد و در تألیف آن کسی نگفته که به شیخ صدوق درخواست تألیف دادهاند. او خودش به نیشابور آمد و حیرت مردم و حتی عالمان را در موضوع غیبت امام عصر مشاهده کرد. در ابتدا جلساتی برای برخی از علما گذاشت و با استفاده از روایات وجود امام عصر و غیبت ایشان را به اثبات رساند و سپس تصمیم گرفت در کتابی هم تألیف کند؛ اما در مورد من لا یحضره الفقیه، وی این کتاب را در سفری که به ماوراءالنهر داشته به درخواست ابوعبدالله نعمت تألیف کرده است. چهبسا اگر این درخواست نبود، احتمالاً این کتاب نوشته نمیشد. یا شیخ طوسی در سن ۲۸ سالگی کتاب تهذیب را مینویسد. زمانی که هنوز شیخ مفید زنده بود. شیخ مفید ۵ سال پس از ورود شیخ طوسی در سال ۴۱۳ از دنیا رفت. در این ایام شیخ طوسی طبیعتاً هنوز بهغایت رشد علمیاش نرسیده بود؛ اما کسی (شیخ فاضل) بر سر راه او قرار گرفت و چون دید او نابغهای در حدیث است، به او توصیه به تألیف کتاب تهذیب الاحکام کرد با این رویکرد که مشکل اختلاف روایات را با روش جدیدی حل کند. خوب ممکن است اگر این درخواست نبود، در سالهای بعد خود شیخ به این مطلب پی میبرد و چنین کتابی مینوشت.
در هر صورت، این چهار کتاب اصلی ما بر اساس درخواست بوده و چهبسا اگر این درخواستها نبود، در آینده چنین کتابهایی توسط این محدثان نوشته میشد.
اجتهاد: برخی معتقدند که صدوق و کلینی در کافی و الفقیه، منهجشان بر اساس گزینش بوده و نه صرفاً جمعآوری. آیا شاهدی از مقدمه یا متن این دو کتاب بر این باور وجود دارد؟ نظر جنابعالی چیست؟
معارف: بله این مطلب از مقدمه کتابهای این دو نفر برمیآید. هر محدثی در سطح این دو نفر و حتی پایینتر از ایشان وقتی کتابی مینویسد، انتخاب روایاتش بر پایه گزینش است. چه رسد به محدثان بزرگی که کتابهایشان مرجع و ماندگار شده است.
مرحوم کلینی در مقدمه کتاب خود از چهار معیار در مقام انتخاب روایات و نیز حل تعارض آنها نام میبرد و معتقد است عمل به این معیارها خود بر اساس دستور امامان است. این نشان میدهد که او دست بهگزینش روایات زده است. او در عین حال میگوید اِعمال سه ملاک اول، اندکی در انتخاب روایات به او کمک کرده است؛ اما ملاک چهارم برای او راهگشا بوده است.
ملاک اول، عرضه احادیث بر کتاب خداست که اگر روایتی موافق قرآن بود انتخاب شده و اگر مخالف بود کنار گذاشته شود. ملاک دوم این است که احادیث موافق و هممضمون با احادیث اهل سنت کنار گذاشته شود. ملاک سوم این است که روایات مجمععلیه را انتخاب شود چرا که به عقیده کلینی شکی درصحت آن نبوده است. وبه عقیده من مراد کلینی، روایاتی است که همه مسلمانان بر آن اجماع دارند. خوب به نظر کلینی با این سه ملاک فقط تعداد اندکی از روایات قابل انتخاب است. پس بهترین راه این است که از دو روایت متعارض یکی از اطراف تعارض را با تشخیص خودمان انتخاب کرده و دیگری را کنار گذاریم آن هم از باب تسلیم به فرامین الهی و نه مثلاً جهتگیریهای شخصی و پیروی از هواهای نفسانی. این تشخیص هم کار یک شخص عادی و مبتدی نیست بلکه کار و تشخیص یک محدث و فقیه است.
این را هم اضافه کنم که کلینی در مقدمه کتاب خود حرفی از ملاکهای سندی یا منبعی به میان نیاورده، بلکه صرفاً از ملاکهای مضمونی و متنی سخن به میان آورده است.
اما در مورد شیخ صدوق و من لایحضره الفقیه. شیخ صدوق در مقدمه کتاب خود یکجا بهاجمال سخن رانده و گفته من هر حدیثی را ثبت نمیکنم و تنها که به صحت آن حکم میکنم و براساس آن فتوا میدهم و معتقدم بین من و خدای من حجت است. پس او متعهد شده که فقط حدیث صحیح را در کتاب خود بیاورد. این مطلب چیزی جز گزینش نیست. او در جای دیگری از مقدمه کتاب این مطلب را تفصیل داده و تصریح میکند که روایات کتابش همگی مستخرج از کتابهای معتبری است که مرجع و تکیهگاه دانشمندان است. کتابهای که وقتی بررسی میکنیم بعضاً به تایید امامان هم رسیده است مانند کتاب علی بن عبیدالله حلبی که طبق نظر نجاشی امام صادق علیهالسلام بر آنها صحه گذاشت؛ بنابراین او از کتب مشهور و مورد اعتمادی نام میبرد که منبع او در انتخاب روایات بوده است مانند: «مثل کتاب حریز بن عبدالله السجستانی و کتاب عبیدالله بن علی الحلبی، کتب علی بن مهزیار الاهوازی، کتب الحسین بن سعید، نوادر ابن ابی عمیر و …تا کتابهای پدرش و برخی از اساتیدش و بزرگان قم مانند ابن الولید، برقی، سعد بن عبدالله اشعری و…». البته این به این معنا نیست که این در کتب حتی یک روایت ضعیف هم ندارد؛ ولی یکی از ملاکهای متقدمان انتخاب حدیث از منابع معتبر و مرجع بوده که شیخ صدوق به این ملاک پایبند بوده گرچه از ملاکهای دیگرش بهصراحت نام نمیبرد.
اجتهاد: فضای مقدمه تهذیب الاحکام و الاستبصار، کاملاً کلامی است. بخصوص در تهذیب الاحکام که شیخ طوسی اشکالات دیگر مذاهب را بر اصل مکتب شیعه بازتاب داده است که به خاطر تعارض اخبار امامیه بوده است. آیا در عصر کلینی و صدوق چنین اشکالاتی مطرح نبود؟ بفرمایید در بغداد عصر طوسی، چه فضایی حاکم بوده که ضرورت تدوین اثری مانند تهذیب الاحکام و استبصار را ایجاد کرده است؟
معارف: از جهت محیط تألیف، الکافی و الفقیه در محیطهایی تألیف شده است که شیعیان زندگی میکردهاند و چهبسا اهل سنت در آنجا نبوده و یا حضور چندانی نداشتهاند. کلینی در دوره استادی خود مرجع شیعیان در ری بود که در اواخر قرن سوم مردمش به تشیع گرایش پیدا کردند. کلینی در ری تألیف کتاب خود را آغاز کرد و احتمالاً در طول تألیف جهت استفاده از منابعی که در قم بود به این شهر هم سر میزد چون اکثر روایات الکافی از اساتیدی نقل شده که در قم بودهاند؛ ازجمله علی بن ابراهیم و محمد بن یحیی العطار. قم در عصر کلینی از مراکز فعال در حدیث، کلام و فقه به شمار میرفت؛ اما شیخ صدوق، ایشان هم بزرگ شده در قم و بهاصطلاح فارغالتحصیل این حوزه و استاد و مقیم در ری بود. در عین حال استادی جوال در طلب روایات بود و در سفر به ماوراءالنهر و در یک محیط شیعی چنانکه قبلاً گذشت به تألیف من لایحضره الفقیه مبادرت کرد.
اما شیخ طوسی در بغداد زندگی میکرد و در این شهر، گروههای مذهبی مختلف حضور داشتند و بازار مواجهه علمای شیعه و سنی گرم بود و آنان گاهوبیگاه اشکالاتی متوجه شیعه میکردند که مثلاً اخبار شما مبتلابه اختلاف و تعارض است و یا شما تفسیر ندارید و یا فروعات فقهی در مذهب شما مدون نیست و از این اشکالات؛ و لذا بسیاری از کتابهای شیخ طوسی در پاسخ و عکسالعمل به این طعنهای مخالفان از اهل سنت بوده مانند تفسیر تبیان، کتاب تهذیب الاحکام و کتاب المبسوط و این از مقدمه کتابهای یادشده پیداست.
باید اضافه کنم که کتاب تهذیب الاحکام در شرایطی نوشته شد که خود شیعیان هم از اختلاف حدیث و تعارض اخبار رنج میبردند. شیخ طوسی کوشید قدم مؤثری در حل تعارض اخبار بردارد. در اینجا دیگر انگیزه او کلامی نیست بلکه چیزی شبیه انگیزه کلینی و احتمالاً شیخ صدوق است؛ بنابراین اختلاف روایات وجود داشته و اهل سنت هم فهمیده بودند لذا از آن بهعنوان یک طعن مذهبی استفاده میکردند از این جهت تألیف تهذیب الاحکام، بوی انگیزه کلامی میدهد؛ اما باید گفت تألیف کتاب تهذیب و به دنبال آن، چکیده الاستبصار در درجه اول خیال شیعیان را از مساله اختلاف حدیث حل کرد. کاری که کلینی و صدوق موفق به انجام آن نشدند چون روش آنان در انتخاب روایات روش حذفی بود و این روش جواب مناسب نداد؛ چراکه روایات محذوف توسط کلینی و صدوق از دسترس علما و حتی مردم خارج نشد و باز اختلاف حدیث باعث حیرت بود؛ اما شیخ طوسی با تغییر روش از شیوه حذفی به شیوه «جمع و تاویل» هم به اختلاف حدیث پایان داد و هم توانست روایات شیعه را بهصورت حداکثری حفظ نماید. لذا با این دستورالعمل که «الجمع مهما امکن اولی من الطرح»، آرامشی بر جامعه شیعه حاکم شد.
اجتهاد: شیخ طوسی در دیباچه کتابهای تهذیب الحکام و الاستبصار، روش خود در رفع تعارض اخبار را بیان میکند. این منهج حل تعارض که بیشتر برآمده از مبانی اصولی است، در میان فقیهان و محدثان پیشین و هم عصر شیخ نمونه دارد یا شیخ طوسی طرحی نو درانداخته است؟
معارف: شیخ طوسی یک دانشمند جامع الاطراف است او هم مفسراست، هم محدث است، هم متکلم است، هم فقیه است، هم اصولی است و هم رجالی و در تخصصهای یاد شده کتاب دارد. او یک اصولی بزرگ است و کتابش به نام «العده فی الاصول» است. کتابهای النهایه و الخلاف و المبسوط وی نشان میدهد او فقیه بزرگی است. کتابهای تهذیب و استبصار هم بهنوعی هم حدیثی است و هم ناظر به احکام فقهی. او برای حل تعارض اخبار از روشهای فقه الحدیثی، نقدالحدیثی، اصولی و حتی نقد سندی برخی روایات استفاده کرده و این اوج هنرنمایی علمی اوست.
اولین گام برای حل تعارض، تشکیل خانواده حدیث است. روایات گاهی همدیگر را شرح و تفسیر میکنند. این کاری است که شیخ انجام داده و ارتباطی با علم اصول ندارد.
سپس او در تهذیب به دستهبندی روایات میپردازد. ابتدا روایات موافق فتوای شیخ مفید و سپس روایات خلاف آن را میآورد.
در گام سوم به تحلیل و تبیین پرداخته و تلاش میکند به جمع روایات بپردازد. در این قسمت میتوان از روشهای متداول در علم اصول هم استفاده کرده است.
اما ضمناً باید به این نکته توجه کنیم که یک رشته علوم و یا مفاهیم هستند که بین علم اصول، علوم قرآنی و علوم حدیث مشترک هستند؛ مانند دستهبندیهای: عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ و مجمل و مبین و… این دستهبندیها را یک قرآنشناس مانند سیوطی در الاتقان میآورد. لذا در شمار علوم قرآنی است؛ و یک اصولی در کتاب اصول فقهی به اعتبار اینکه جزء مباحث اصول فقه است؛ مثلاً من مقالهای دارم با عنوان اجمال و تبیین در روایات نوشتهام. بحث اجمال و تبیین تا قبل این مقاله در علوم قرآنی و اصول فقه مطرح بوده اما من خواستهام این بحث را در حوزه روایات مطرح کنم. لذا به این نکته باید توجه کرد که شیخ طوسی در حل تعارض روایات از روشهایی استفاده کرده که بین این علوم مشترک بوده است.