شبکه اجتهاد: شیخ مفید در مواجهه با مخالفینِ مکتب اهل بیت علیهم السلام رویکرد خاصی را دنبال کرده است؛ او در پیِ به حداقل رساندن عقاید و تقلیل آن در حد متواترات و حتی خیلی کمتر از متواترات است تا مبادا تعابیرِ متشابه و مبهمِ موجود در برخی از روایات، اسبابِ طعنِ بر مذهب نشود؛ در حالیکه رویکرد محدّثانِ بزرگی چون شیخ کلینی و شیخ صدوق، با اجتناب از حذفِ گزینشیِ روایات و پرهیز از به حداقل رساندن آنها، به گسترهی وسیعی از خردمندان و حق جویان با درجات معرفتیِ متفاوت و در اعصار مختلف، اجازه میدهند که در بوستان حدیث شیعه گردش کنند و از عطر و نور کلام اهل بیت در مراتب مختلفش لذت ببرند و معجزه الهی بودن این بیانات را در اوج مراتب معرفتیِ اهل بیت به تماشا بنشینند.
۱-بیان مسأله:
شیخ مفید همچنانکه در سامان بخشیدن به نظام فکری شیعه در قبال مکاتب مخالف کوشید، رشد و ارتقای اندیشه شیعیان را نیز به شدت مورد توجه قرار داد. وی بر آن بود که تلاشهای محدثان شیعه، در جهت تدوین مکتب از حیث عقلانیت کافی نبوده و بر متکلمان ضروری است گامهایی را که توسط محدثان پیموده نشده بپیمایند.
منابع متعدد از جمله فهرست طوسی و رجال نجاشی نشان میدهد که وی محدثی آگاه بوده است و به جهت بیگانگی با اخبار و روایات نبوده که به گسترش ابعاد عقلانیت روی آورده بود. وی در نقل میراث شیعی به نسلهای بعد نقش بسیار مهمی داشته است و چنانکه پیشتر ذکر شد، ابنندیم او را پیشوای شیعه در عصر خود، از جهت فقه، کلام و هم چنین حدیث دانسته است.
با این حال باید توجه داشت که بیشتر تألیفات شخصی شیخ را که به دست ما رسیده نمیتوان اثر حدیثی به معنای متداولش دانست.[۳] حتی در کتاب ارزشمند “الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد” که اثری است با اقتضاءات حدیثی و تاریخی، حدیث و تاریخ به جهت یک هدف کلامی گردآوری شدهاند. به علاوه شیخ در این اثر مرتباً اشاره میکند که من در اینجا تنها به ذکر برخی نمونهها از نصوص و دلایل امامت ائمه اشاره میکنم و کسانی که جویای مطالب بیشتر هستند به کتب محدثان مراجعه نمایند. به عنوان مثال وی در ذیل ذکر نصوص امامت حضرت حجه بن الحسن ارواحنا فداه مخاطب را به کتب اصحاب حدیث، از جمله الغیبه نعمانی ارجاع میدهد.
«وهذا طرف یسیر مما جاء فی النصوص على الثانی عشر من الأئمه علیهمالسلام، والروایات فی ذلک کثیره قد دونها أصحاب الحدیث من هذه العصابه وأثبتوها فی کتبهم المصنفه، فممن أثبتها عل الشرح والتفصیل محمد بن إبراهیم المکنى أبا عبد الله النعمانی فی کتابه الذی صنفه فی الغیبه، فلا حاجه بنا مع ما ذکرناه إلى إثباتها على التفصیل فی هذا المکان.»[۴]
دقت در این معانی آشکار میسازد که مفید خود را وارث محدثان و مستمدّ از همت ایشان میبیند، لیکن برای پیشبرد و ارتقای علمی شیعه، بر مواضعی تمرکز داشته که بیشتر جنبه کلامی و فقهی دارد تا نقل حدیث.
۲- وجوه تمایز رویکردهای شیخ مفید با محدّثان
در بیشترِ پژوهشهای انجام شده، بر فرض که حق مطلب درباره عقلگرایی شیخ مفید ادا شده باشد، بسیاری از حقوق محدثان ضایع شده و دقت و تلاشهای ایشان در جانب توسعه عقلانیت نادیده گرفته شده است. چنانکه در ادامه اشاره خواهد شد، مکتب شیخ مفید بیش از آنکه بخواهد از حیث عقلانیت در برابر مکتب محدثان تلقی شود، مکمل آن بوده است که در قالب عناوین ذیل مورد بررسی قرار می گیرد:
۱-۲ـ تکمیل نظام دانش و اندیشه
شیخ مفید اندیشهای بسیار نظاممند و منسجم دارد. وی از ثبت و ذخیره دادهها (Data) بدون اینکه از آنها اطلاعات آگاهیبخش (Information) به دست آید، بسیار پرهیز میکند.
طبیعی است که وی سلیقه محدثانی را که در مجموعه کتب تبویبناشدهی خود احادیث را ولو با تمام دقت ثبت میکنند، نپسندد. یقیناً اگر وی در شمار اصحاب ائمه بود و در مقام ثبت احادیث بر میآمد، برای هر موضوع دفتر ویژهای را اختصاص میداد، درست همان گونه که شیوخ اصحاب همچون یونس بن عبدالرحمن تألیفات موضوعی داشتند. با این حال باید توجه داشته باشیم که این امر وجه افتراق او از محدثانی همچون برقی، کلینی و صدوق نیست. پیشتر بیان شد که از ویژگیهای آثار این بزرگواران آن است که در آنها بر تدوین موضوعی احادیث و ترتیب نظاممند کتب و ابواب دقت شده است. شیخ مفید راهی را که آنان در جهت نظاممند کردن دادههای دین تا جایی پیموده بودند تکمیل کرد. به نظر میرسد وی دیگر جای خالیای برای تدوین و نظام دادن موضوعی به احادیث نمیدیده است از این رو تلاش خود را به دیگر دادههای قابل استفاده، معطوف ساخته بود.
به عنوان مثال کتاب “اوائل المقالات” تدوین مرتبی از عقاید و اقوال علمای مخالف و موافق در موضوعات اعتقادی و کلامی است. وی در سرآغاز کتاب بیان میدارد که این کتاب را مینگارد تا اصل معتمَدی برای نقد و بررسی عقاید گردد. ترتیب موضوعی مطالب، نگاه تطبیقی و روشنگر، اختصار و گویایی متن و آزاداندیشی در گزارش نظرات موافق و مخالف از ویژگیهای این اثر است.
شیخ همین کار را در مورد آراء و فتاوای فقهی نیز انجام داده و در کتاب “الاعلام بما اتفقت علیه الامامیه من الحکام” گرد آورده است. وی چنانکه خود در مقدمه الاعلام بیان داشته این کتاب را جهت تکمیل
“اوائل المقالات” و ظاهرا به درخواست سید رضی تدوین کرده است. شیخ تصریح میکند که نظام معقولی که در این اثر هست، در کتابهای قبل سابقه ندارد.
«أما بعد، أدام الله للسید الشریف التأیید، ووصل له التوفیق والتسدید، فإنی ممتثل ما رسمه من جمع ما اتفقت علیه الإمامیه من الأحکام الشرعیه، على الآثار المجتمع علیها بینهم عن الأئمه المهدیه من آل محمد صلوات الله علیهم، مما اتفقت العامه على خلافهم فیه، من جمله ما طابقهم علیه جماعتهم، أو فریق منهم على حسب اختلافهم فی ذلک، لاختلافهم فی الآراء والمذاهب، لتنضاف إلى کتاب (أوائل المقالات فی المذاهب المختارات)، ویجتمع بهما للناظر فیهما علم خواص الأصول والفروع، ویحصل له منهما ما لم یسبق أحد إلى ترتیبه على النظام فی المعقول.»[۵]
شیخ مفید، علاوه بر تدوین اقوال کلامی و فقهی، به نظامبخشی حوزه دیگری از دادههای مؤثر در اندیشه دینی نیز پرداخته است. این دادهها، همان اخبار تاریخی است. از شیخ مفید کتابهای تاریخیای نیز به یادگار مانده که نشاندهندهی وسعت اطلاعات تاریخی او هستند. با این حال به نظر میرسد که وی صرفاً در صدد ثبت اخبار و گزارشهای تاریخی و نقل آنها برای آیندگان نبوده، بلکه دغدغه وی نظام دادن به دادههای تاریخی جهت نیل به فهم درست از آن بوده است.
ایشان در مقدمه الجمل به وجود نقیصهای بزرگ در این زمینه و عزم خود بر جبران آن در کتاب خود اشاره میکند و الحق در تدوین کتاب، توانایی خود را در انجام این کار نشان میدهد.
ایشان در مقدمه الجمل مینویسد:
«أیدک الله بتوفیقه سألت أن أورد لک ذکر الاختلاف بین أهل القبله فی حدیث الفتنه بالبصره، وما کان بین أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام وبین عائشه وطلحه والزبیر من الحرب المهوله والقتال، ومذهب کل فریق من الأمه فیه على شرح له وبیان، وإثبات سبب هذه الفتنه والأخبار التی جاءت فیما جرى بین القوم، من القتال والفعال. فإن کل کتاب صنف فی هذا الفن قد تضمن أخبارا تلتبس معانیها على جمهور الناس ولم یأت أحد من المصنفین بذکر الحرب فی هذه الفتنه على الترتیب والنظام بل خلطوا الأخبار فیها خلطا لم یحصل معه تصور الخلل فیما کان بین الجمیع منه على الظهور والتبیان للذی جاء. فقد جمعت لک أیدک الله کلما صدر عنهم، وأثبت فی هذا الکتاب برهانا یفضی الناظر فیه إلى صحه الاعتقاد فی أحکام القوم بأسمائهم بأعمالهم وما فیها من الکفر والإیمان والطاعه والعصیان والتبین والضلال. لتعلم وفقک الله بالنظر والاعتبار وتخرج بذلک من التقلید الموبق لصاحبه ولتظفر بالحق ویزول عنک الاشتباه الذی التبس علیک أمره فیما کان هناک وأجبتک إلى ما سألت معتصما بالله عز وجل وسائلا لک التوفیق والرشاد وبالله أستعین.»[۶]
شیخ حتی در تدوین کتاب المزار که مشتمل بر آداب زیارت امیرالمؤمینن و امام حسین است قصد داشته که به احادیث مربوطه نظم بخشد تا کسی که قصد عمل به آداب مندرج در احادیث دارد، سردرگم نشود.
«أما بعد – وبالله التوفیق – فإنی قد اعتزمت على ترتیب مناسک زیاره الإمامین (أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، والحسین بن علی صلوات الله علیهما) ووصف ما یجب من العمل عند الخروج إلیهما، ویلزم من الفعل فی مشهدیهما، وما یتبع ذلک فی منازله، ویتعلق بأوصافه فی مراتبه. وأذکر على التقدیم فی صدره طرفا مما جاء به الأثر فی فضله، فإنی لم أجده على الحدود التی أؤمها منه فی شئ مما تقدم من مصنفات أصحابنا – رضوان الله علیهم – وتأخر، وإن کان موجودا فیها على غیرها – مما یتعذر على القاصد العمل بها لأجل الجمع بینها، ویصعب علیه الاتیان على النسق والنظام بها – وهو اختلاف محالها من الأماکن، وتباین أجناسها من المواضع، واختلاط المعنی منها بخلافه، ومجاوزه الباب فی الغرض لبعیده، ومباینه المناسب فی المواطن لقریبه. فعمدت تلخیص ذلک على اختصار، وتحریت تألیفه للحفظ والتذکار، وبالله أستعین، وعلیه أتوکل، وهو حسبی، ونعم الوکیل.»[۷]
۲-۲- در نظر گرفتن نتایج مترتب بر متون در تفسیر آنها
از ویژگیهای شیخ مفید، فرار نکردن از مسائل پیچیده، مواجهه شجاعانه با سختترین مسائل و تلاش برای باقی نگذاشتن هیچ گونه ابهام است. وی در مناظرات کلامیاش نیز نشان داده که گاه از خود مخالفان در تبیین نظرات آنان قوی تر است و از تقریر اشکالات آنان در کتب خود هیچ ابایی ندارد، چرا که به خوبی از عهده نقد آنها بر میآید.
یک محدّث از آن جهت که محدّث است، ضرورتاً این توانایی را ندارد و لذا بر عهده او نیست که بتواند پس از عرضه هر حدیث، همه نقاط ابهام آن را مشخص کرده و سپس تبیین کند؛ احادیث معارض با آن را معرفی کرده، رفع اختلاف نماید؛ نتایج کلامی مترتب بر حدیث را استخراج کرده، به وسیله آن به نقد حدیث بپردازد. اینها اموری است که از یک متکلم یا فقیه مطالبه میشود.
شیخ مفید یکی از نقاط ضعف محدثان را داشتن ذهنی بیآلایش میداند که موجب بهره ی اندک آنها در درایه الحدیث و ضعف نقد محتوایی روایات شده است.
وی در این باره مینویسد:
«أصحابنا المتعلقین بالأخبار أصحاب سلامه وبعد ذهن وقله فطنه یمرون على وجوههم فیما سمعوه من الأحادیث ولا ینظرون فی سندها، ولا یفرقون بین حقها وباطلها، ولا یفهمون ما یدخل علیهم فی إثباتها، ولا یحصلون معانی ما یطلقونه منها.»[۸]
اصل ادعای شیخ، سخن به جایی است و ما در زمان حاضر نیز شاهد تفاوت توانایی افراد در فهم متون و نقد محتوایی آنها هستیم. با این حال نباید از نظر دور داشت که کسی که محدث است ضرورتاً از فقه و کلام بیگانه نیست.
برای مثال شیخ صدوق، صرفاً یک محدث نبوده بلکه به گفت شیخ طوسی نقاد حدیث و به بیان نجاشی فقیه بزرگ طایفه شیعه در خراسان بوده است. گو اینکه وی در حوزه کلام، بعضاً از متون و بیانات کلامی متکلمان شیعه بهره گرفته است و این امر نشان دهنده آن است که تسلط او در کلام به پایه تسلط او در فقه و حدیث نبوده است. شگفت اینجاست که شیخ مفید تندترین انتقادات خود را به محدثان، به مناسبت بررسی آرای کلامی و اعتقادی شیخ صدوق ارائه کرده است، طوری که خوانندگان گمان میکنند که شیخ صدوق کسی بوده که نه تنها از دقتهای کلامی بیبهره بوده،بلکه حتی در نقد حدیث نیز بیدقت بوده است! اگر نتوانیم هیچ گونه توجیهی برای نقدهای تند شیخ مفید بیابیم تا آن را حمل بر صحت کنیم، به ناچار با توجه به اطلاعاتی که درباره شخصیت شیخ صدوق داریم میبایست حداقل شماری از اتهامات شیخ مفید را درباره ی صدوق نپذیریم.
به هر تقدیر به نظر میرسد تصور شیخ مفید از مرحوم صدوق آن بوده که ایشان بیشتر یک محدث است تا فقیه. در این صورت اگر صدوق اقدام به تألیف کتاب اعتقادات الامامیه نمیکرد و در موضوعاتی چون سهو النبی موضعگیری شدید نمینمود، شیخ مفید برآشفته نمیشد. شیخ مفید در یکی از عبارات کتاب تصحیح الاعتقادات به این امر اشاره کرده است. وی در مورد توضیح شیخ صدوق در باب قضاء و قدر مینویسد:
«و قد کان ینبغی له لمّا لم یکن یعرف للقضاء معنی ان یهمل الکلام فیه.»[۹]
وی همچنین در باب سخن شیخ صدوق درباره نفس و روح مینویسد:
«کلام أبی جعفر فی النفس والروح على مذهب الحدس دون التحقیق، ولو اقتصر على الأخبار ولم یتعاط ذکر معانیها کان أسلم له من الدخول فی باب یضیق عنه سلوکه.»[۱۰]
صرف نظر از درستی قضاوت شیخ مفید در مورد شخص صدوق، اساس نکتهای که وی مورد توجه قرار داده درست است. کسی که نتواند نتایج کلامی یک متن را متوجه شود و بدین ترتیب نتواند معنای درست و روشنی از متن ارائه دهد، بهتر آن است که در مقام تحلیل و نتیجهگیری از احادیث بر نیاید. ما البته این اتهام را درباره شیخ صدوق و به خصوص در همین مورد قضا و قدر درست نمیبینیم؛ چه آنکه قضا و قدر در آیات و احادیث به معانی مختلفی ذکر شده و یکی از آنها اشاره به همان معنایی دارد که مورد توجه صدوق بوده است.
نمونه دیگری از این رویکردهایِ شیخ مفید، نوعِ مواجه ی وی در تحلیل روایات عالم ذر است. شیخ مفید علیرغم وجود روایات فراوان درباره تحقّق عالم ذر و معرفی خداوند در آن عالم به ارواح، منکر وجود چنین عالمی است. مهمترین استدلال او در این باره آن است که ما هرگز عالم مزبور را به یاد نمیآوریم؛ در حالیکه همه ی دورههای مهم زندگی خود را به یاد داریم. به بیان دیگر وجود خصیصه یادآوری گذشتههای مهم در انسان که ما شاهد آن هستیم، نشان دهنده ی نبودِ چنان عالمی است. از این رو وی به کلی منکر اخذ معنای ظاهری این گونه احادیث است. او در انتقاد از شیخ صدوق به جهت التزام وی به ظاهر این احادیث مینویسد:
«فأما ما ذکره الشیخ أبو جعفر ورواه: أن الأرواح مخلوقه قبل الأجساد بألفی عام؟ فما تعارف منها ائتلف، وما تناکر منها اختلف، فهو حدیث من أحادیث الآحاد وخبر من طرق الأفراد… فتوهموا أن الذوات الفعاله المأموره والمنهیه کانت مخلوقه فی الذر تتعارف وتعقل وتفهم وتنطق، ثم خلق الله لها أجسادا من بعد ذلک فرکبها فیها، ولو کان ذلک کذلک لکنا نعرف نحن ما کنا علیه وإذا ذکرنا به ذکرناه ولا یخفى علینا الحال فیه، ألا ترى أن من نشأ ببلد من البلاد فأقام فیه حولا ثم انتقل إلى غیره لم یذهب عنه علم ذلک وإن خفی علیه لسهوه عنه فذکر به ذکره، ولولا أن الأمر کذلک لجاز أن یولد إنسان منا ببغداد وینشأ بها ویقیم عشرین سنه فیها ثم ینتقل إلى مصر آخر فینسى حاله ببغداد ولا یذکر منها شیئا، وإن ذکر به وعدد علیه علامات حاله ومکانه ونشوئه أنکرها، وهذا ما لا یذهب إلیه عاقل.»[۱۱]
شیخ مفید همین مطالب را در المسائل السرویه نیز ذکر کرده و در توجیه حدیث مربوط به خلقت ارواح قبل از ابدان بر فرض قبول صحت آن، مینویسد:
«وأما الخبر بأن الله تعالى خلق الأرواح قبل الأجساد بألفی عام فهو من أخبار الآحاد… وإن ثبت القول فالمعنى فیه: إن الله تعالى قدر الأرواح فی عمله قبل اختراع الأجساد واخترع الأجساد، ثم اخترع لها الأرواح، فالخلق للأرواح قبل الأجساد خلق تقدیر فی العلم کما قدمناه، ولیس بخلق لذواتها کما وصفناه.»[۱۲]
او در پایان دلیل خود را در عدول از ظاهر روایت، مخالفت آن با همین واقعیت عینی بیان میکند:
«ولیس المراد بتلک أن ما تعارف منها فی الذر ائتلف، کما یذهب إلیه الحشویه، وکما بیناه من أنه لا علم للإنسان بحال کان علیها قبل ظهوره فی هذا العالم، ولو ذکر بکل شئ ما ذکر ذلک.»[۱۳]
البته برخی از دانشمندان شیعه اشاره کردهاند که شیخ مفید در استدلال خود دچار اشتباه شده است[۱۴] چه آنکه نمونههای چشمگیری وجود دارد که انسان، اتفاقات مهم زندگی خود را فراموش میکند. برای مثال برخی انسانها در اثر سوانحی، بخشهای مهمی از حافظه خود را از دست میدهند طوری که زندگی سابق را هرگز به یاد نمیآورند و نه تنها نزدیکان خود را نمیشناسند، نام و نشان و رفتارهای خود را نیز نمیتوانند به خاطر آورند. هم چنین مکرر اتفاق افتاده که ما حقایقی را که در عالم خواب دیدهایم، اصلاً به خاطر نمیآوریم در حالیکه آنچه که در خواب دیدهایم تأثیر خود را بر ما باقی میگذارد و مثلاً احساس ترس، خستگی، بهجت و غیر آن، برای مدتی پایدار می ماند. خصوصاً با توجه به آنکه عالَمِ تعارفِ ارواح، مشابه با عالم خواب است و ما در عالم ذر به شکل ترکیبی کنونی یعنی حالت تعلق روح به جسم حضور نداشتیم، میتوانیم به آیتیت این مثالها درک کنیم که به یاد نیاوردن یک دوره ی حیات واقعی روحی، امری کاملاً معقول است. به نظر میرسد که اگر شیخ مفید متذکر مثالهایی از این قبیل میشد، ضرورتی برای نفی ظاهر روایات مزبور نمیدید و روایات را بر ظاهر خود حمل مینمود.
۳-۲ـ عدم قناعت به بیانهای مجمل
از ویژگیهای تصنیفات شیخ مفید، آن است که هرگاه به آیه یا حدیثی استناد میکند، برداشت خود را از آن به صورت شفاف و روشن بیان میکند. وی تأکید دارد که متکلم در مقام تعلیم عقاید باید روشن سخن بگوید و الا کار خود را درست انجام نداده است. یکی از انتقادهای وی به محدثانی که مورد مراجعه مردماند آن است که بهتر است آنان در این مقام بیش از آنکه احادیث فراوان ذکر کنند و فهم تفصیلی معانی آنها را به خواننده واگذار نمایند، گزیدهای از احادیث را بیاورند و اجمال آنها را برطرف نمایند تا آنکه مخاطب بتواند معنای محصّلی را دریافت کند.
مفید یکی از نقشهای متکلم را همین امر میداند و معتقد است کسی مثل شیخ صدوق، اصطلاحات و روایاتی را که ذکر کرده، به خوبی توضیح نداده و در اجمال باقی گذاشته است. این موضوع بخش عمدهای از تصحیحات مفید را درکتاب “تصحیح اعتقادات الامامیه” دربرمی گیرد.
در این موارد شیخ مفید در برابر برداشت مرحوم صدوق نمیایستد بلکه اجمال او را به تفصیل در میآورد و به تعبیر خود معنای محصّلی از عبارات عرضه میکند. ما در اینجا چند نمونه از مواردی را که شیخ مفید از اجمال موجود در عبارات مرحوم صدوق گله کرده، میآوریم.
الف- شیخ در باب معنای مشیت و اراده مینویسد: “الذی ذکره الشیخ ابوجعفر رحمه الله فی هذا الباب لا یتحصل”[۱۵]
ب- وی در باب معنای فطرت مینویسد: “ذکر ابوجعفر الفطره و لم یبین معناها و اورد الحدیث علی وجهه و لم یذکر فائدته” [۱۶]
ج- ایشان در باب قضا و قدر مینویسد: “لم یقل فیه قولا محصلا”[۱۷]
د- وی همچنین در باب تقیه مینویسد: “و ابو جعفر اجمل القول فی هذا و لم یفصله”[۱۸]
هـ- شیخ در باب احادیث مختلفه نیز مینویسد:”و الذی اثبته ابوجعفر – رحمه الله- من مجمل القول فیه لم یجد نفعا”[۱۹]
۴-۲ـ تعهد در قبال حداقل عقاید به جای حداکثر معارف
حسنِ تصنیفات محدثان که در آن کمتر نگران معنا و تفسیر احادیث بودند و به صرف وثوق به صدور حدیث از معصوم، آن را نقل میکردند، آن بود که راه آیندگان را برای دسترسی به اصل کلمات اهل بیت باز گذاشت. اگر محدثان به مانند متکلمانی چون شیخ مفید، تنها احادیثی را نقل میکردند که به نظرشان عاری از مشکل محتوایی بود، راه تفقه را بر کسانی که از آنان فقیهتر بودند تنگ میکردند. محدثان به این کلام درخشان توجه داشتند که” ربّ حامل فقه الی من هو افقه منه”. به نظر میرسد که حدیثنگاران شیعه در راستای ثبت و انتقال حداکثریِ معارف رسیده از اهل بیت کوشش خود را انجام دادند و از این حیث سزاوار تقدیرند.
اما متکلمان از بُعدی دیگر به نیازهای جامعه مینگریستند. درست همان گونه که نیاز محققان دسترسی به منابع دست اول و تفسیر نشده است، نیاز جامعه ی عمومی دسترسی به مجموعههای گزیده با محتواهای پایهای و ضروری است. متکلمان در مقام تدوین و تبیین و دفاع از مکتب تنها عهدهدار متونی میشدند که خودشان و محتوایشان کاملا قابل دفاع باشد. یکی از تفاوتهای عملکرد شیخ مفید با محدثان، از آن حیث که محدثند در همین نکته است.
شیخ مفید در ضمن بیان خود در توجیه معنای احادیثی که از کلام نهی کردهاند دو معنا ذکر میکند و سپس میگوید این توجیهات بر فرض صحت احادیث مزبور ضروری است، لیکن اگر در اسناد آنها اشکال مبطل یا حتی اختلالی وجود داشته باشد، بار توجیه آنها از عهده ما ساقط میشود.
«هذا إن سلمنا الأخبار التی رواها أبو جعفر – رحمه الله. فأما إن بطلت أو اختل سندها فقد سقط عنا عهده الکلام فیها.»[۲۰]
شاید با همین رویکرد است که عمده متکلمان، خبر واحد را بدون وجود دلیلی که قرینه صحتش باشد نمیپذیرند و آن را موجب علم و موجب عمل نمیدانند. شیخ مفید بارها به عدم حجیت خبر واحدی که محفوف به قرائن صحت نباشد تصریح کرده است.
وی در “التذکره باصول الفقه” مینویسد:
«والأخبار الموصله إلى العلم بما ذکرناه ثلاثه أخبار: خبر متواتر، وخبر واحد معه قرینه تشهد بصدقه، وخبر مرسل فی الإسناد یعمل به أهل الحق على الاتفاق.»[۲۱]
شیخ مفید در همین رساله پس از ارائه تعریف دقیقی از حدیث متواتر، به شرح خبر واحدِ قاطع عذر و دلیلی که باید همراه آن باشد، میپردازد و مینویسد:
«فأما خبر الواحد القاطع للعذر، فهو الذی یقترن إلیه دلیل یفضی بالناظر فیه إلى العلم بصحه مخبره، وربما کان الدلیل حجه من عقل، وربما کان شاهدا من عرف، وربما کان إجماعا بغیر خلف فمتى خلا خبر الواحد من دلاله یقطع بها على صحه مخبره، فإنه کما قدمناه لیس بحجه، ولا موجب علما ولا عملا على کل وجه.»[۲۲]
البته ایشان در اوائل المقالات بیان میکند که جمهور شیعه، ضرورت مقارنه خبر واحد را با دلیلی که نشان دهنده نقل درست توسط راوی است، قبول دارند.
«القول فی أخبار الآحاد وأقول: إنه لا یجب العلم ولا العمل بشئ من أخبار الآحاد، ولا یجوز لأحد أن یقطع بخبر الواحد فی الدین إلا أن یقترن به ما یدل على صدق راویه على البیان. وهذا مذهب جمهور الشیعه وکثیر من المعتزله والمحکمه وطائفه من المرجئه وهو خلاف لما علیه متفقهه العامه وأصحاب الرأی.»[۲۳]
وی در المسائل الجارودیه به دلائل عقلیای که اخبار واحد مشتمل بر نصوص امامت ائمه را تایید میکنند اشاره میکند و مینویسد:
«فإن قال قائل من أهل الخلاف: إن النصوص التی یروونها الإمامیه موضوعه والأخبار بها آحاد، وإلا فلیذکروا طرقها أو یدلوا على صحتها بما یزیل الشک فیها والارتیاب. قیل له: لیس یضر الإمامیه فی مذهبها الذی وصفناه عدم التواتر فی أخبار النصوص على أئمتهم علیهمالسلام، ولا یمنع من الحجه لهم بها کونها أخبار آحاد لما اقترن إلیها من الدلائل العقلیه فیما سمیناه وشرحناه من وجوب الإمامه وصفات الأئمه علیهمالسلام بدلاله أنها لو کانت باطله على ما تتوهم الخصوم لبطل بذلک دلائل العقول الموجبه لورود النصوص على الأئمه بما بیناه، وعدم ذلک فی سوى من ذکرناه من أئمتنا علیهمالسلام بالاتفاق والظاهر الذی لا یوجد اختلاف وهذا بین – بحمد الله ومنه – لمن کان له عقل یدرک به الأشیاء. وهو طرف من جمله قد بسطتها فی غیر هذا الکتاب من کتبی وأمالی فی الإمامه واستقصیت فیها الکلام.»[۲۴]
به نظر میرسد محدود کردن احادیث موجب علم و عمل به شرایطی سختگیرانه برای تعیین حداقلهای ضروری دین و مذهب و نسبت دادن فهم خود از متون به خدا و رسول و اهل بیت بر پایه دلیل محکم، امری عاقلانه است که توسط متکلمانی چون شیخ مفید تعقیب شده است، ضمن آن که ثبت حداکثری معارف برای باز گذاشتن راه فهم بهتر از احادیث برای آیندگان، که توسط محدثان پیگیری شده، نیز اهمیت خاص خود را داشته و هر دو ضروری بودهاند.
تلاش متکلمان برای تبیین حداقل های اعتقادی را می توان به شناسایی و حراست از مرزهای تشیع تعبیر کرد.
این تلاش در سرحدات کشور معرفتی شیعه است.
همان طور که بزرگترین ذخایر علمی و صنعتی و معدنی یک کشور همیشه بر سر مرزهای آن واقع نیست بلکه بعضا در مرکزی ترین نقاط کشور و بسیار دور از مرزها قرار دارد والاترین معارف دینی هم در اجمال آیات قرآن نهفته و تفصیل آنها در عمق روایات صعب و مستصعب اهل بیت وانهاده شده است.
به این ترتیب متکلمان در مرزهای اسلام و تشیع مشغول به جهاد و مرابطه اند تا در سایه حراست از آن مرزها معادن و قلل معرفت در داخل تشیع حفظ شود. چنین است که کلام به حفظ معارف کمک می رساند؛امّا جای آن را پر نمی کند.
فی المثل اگر خداشناسی به انحطاط تعطیل یا تشبیه فروغلتد، یا مرز نبوت و خاتمیت رسول اکرم مورد تهاجم قرار گیرد یا اصل امامت زیر سوال رود، در این صورت قرآن و روایات، از اساس مهجور می شوند و لذا چشمه معارف نیز می خشکد. این نقش حمایتگرِ کلام از گنجینه ی معارف است.
با این حال، گاه تبیین گستردگی معارف نیز در حراست از حداقل های عقیدتی و حفظ اصل تشیع بسیار موثر است.
تبیین نقش حمایتی معارف برای حفظ عقیده شیعیان به اَشکال مختلف میسر است. از جمله اینکه برای مردمان بلندنظر و صاحب فکر، تشنگیِ علمی تنها با ارائه و تثبیت حداقلها برطرف نمی شود. به تعبیر دیگر از نظر این افراد دین خاتم نمی تواند دینِ حداقلها باشد.
کسانی که با آفاق علم و فلسفه و عرفان ملل آشنا شده اند و از ریزبینی های فلسفی بهره مند و از برخی معنویتهای سلوکی عرفانی مطلعند (و البته بعضاً به شبهات بزرگ فلسفی و عرفانی گرفتار آمده اند) به دنبال این پرسش اند که آیا اسلام و تشیع نیز در این حوزه های علمی و سلوکی، نور و معرفت و موضعگیری روشنی دارد یا نه؟ و آیا برای سؤالات و شبهاتی که برای اینان پیدا شده (هر چند عموم مردم از آنها بی خبر باشند) در معارفِ این دین قویم، بیانی آمده یا نه؟
در این جا نقش حاملین علوم و معارف اهل بیت (اعم از فقها و محدثان) در کنار متکلمان هویدا می شود. چنانکه شیخ طوسی درباب خلقت نوری اهل بیت ع، در امالی، حدیثی را نقل می کند[۲۵] که در تلخیص الشافی و دیگر کتب کلامی اش به آن نمی پردازد.
به این ترتیب در مواجهه با هجمه مخالفین شیعه همان گونه که شیخ مفید نقش آفرینی می کند، شیخ کلینی وشیخ صدوق هم نقش آفرینی می کنند. شیخ مفید، مرزبان سرحدات اعتقادی شیعه است؛ امّا شیخ کلینی و شیخ صدوق، گنجینه ی ارزشمند معارف تشیّع را که آیتِ حقّانیّتِ آن نسبت به نحله ها و جریانات دیگر است، حفظ و به نسلهای بعدی ارائه کرده اند.
۲ـ۵ـ طرح استبعاد به جای استدلال در نقدِ مواضعِ محدّثان
برای روشن شدن مقصودمان از این عنوان، یک مثال کاربردی می زنیم. مرحوم شیخ مفید وقتی می خواهد استدلال کند که عالم ذر وجود نداشته و روایات مربوط به آن را نباید پذیرفت می گویند:
(مقدمه اول) اگر ما مدتی در شهری اقامت داشته باشیم و بعد از آنجا کوچ کنیم ممکن نیست علممان در باره زندگی خود در آنجا مخدوش شود و حتی اگر هم یادمان رفته باشد به مدد تذکار دیگران حتماً آن را به یاد می آوریم.
(مقدمه دوم) درباره عالم ذر حتی با تذکار هم ماجراهای آنجا به خاطرمان نمی آید.
و (نتیجه) می گیرند که پس عالم ذر نمی توانسته وجود داشته باشد.
مقدمه اول و دوم، “مواد استدلال” شیخ را تشکیل می دهند. ایشان مدعی است که هیچ عاقلی منکر مقدمه اول نمی شود؛ این سخن شیخ مفید در حالی بیان می شود که ما امروزه به خوبی می دانیم که حافظه، ذاتی ما نیست و اگر خدا بخواهد، حافظه را از ما می گیرد. تجربه های عینی فراوانی هم وجود دارد که نشان می دهد انسان در اثر عواملی مانند ضربه مغزی ممکن است بخشی از حافظه خود را از دست دهد و مثلا دیگر یادش نیاید چه کسی بوده و خانواده اش چه کسانی بوده اند؟ با آنکه عمری با آنها زندگی کرده است. جالب اینکه در همین حال ممکن است خواندن و نوشتن از یادش نرفته باشد. می بینید که مقدمه اول جناب شیخ چیزی جز یک استبعاد غلط، بر اساس یک استقراء ناقص نبوده است. بر اساس همین ماده ی نادرست، یک نتیجه گیری نادرستی صورت می گیرد و سپس ایشان با استناد به آن نتیجه غلط، تعداد فوق العاده زیادی از روایات را کنار می نهد.
آشکارا معلوم است که آن چه به عنوان “عقل” مورد استناد شیخ مفید قرار گرفته بود ، تنها یک “استبعاد و تعجب” بود و نه دلیلِ عقلی؛ از این رو نادیده گرفتنِ روایاتی که در حدّ تواتر معنوی در این موضوع نقل شده است، کار موجّهی نیست.
نویسندگان: مهدی قندی (دانش آموخته مقطع دکتری قرآن وحدیث دانشگاه تهران) و مصطفی آذرخشی (عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
—————————————–
فهرست منابع:
۱-ابن بابویه، محمد بن علی، الاعتقادات فی دین الإمامیه، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع ،۱۴۱۴ – ۱۹۹۳
۲-همو، التوحید، قم، منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، بی تا
۳-همو، علل الشرائع، نجف الاشرف، منشورات المکتبه الحیدریه ، ۱۳۸۵ – ۱۹۶۶ م
۴-طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، انتشارات دارالثقافه،۱۴۱۴ق
۵-مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار،بیروت، دارالوفاء،۱۴۰۴ق
۶-مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد، الثانیه، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع ،۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م
۷-همو، الإعلام، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م،
۸-همو، أوائل المقالات، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م
۹-همو، التذکره بأصول الفقه، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م،
۱۰-همو، تصحیح اعتقادات الإمامیه، الثانیه، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م
۱۱-همو، الجمل، قم، مکتبه الداوری، بی تا
۱۲-همو، المزار، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م،
۱۳-همو، المسائل الجارودیه، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م،
۱۴-همو، المسائل السرویه، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م
[۱] – دانش آموخته ی مقطع دکتری قرآن وحدیث دانشگاه تهران
[۲] – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
[۳]. امالی شیخ در این زمینه یک استثنا به شمار میرود.
[۴]. مفید، الإرشاد، پیشین، ج ۲، ص ۳۴۹ و ۳۵۰.
[۵]. مفید، محمد بن محمد، الإعلام، الثانیه، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م، ص ۱۵ و ۱۶.
[۶]. مفید، محمد بن محمد، الجمل، قم، مکتبه الداوری، ص ۱۸ و ۱۹.
[۷]. مفید، محمد بن محمد، المزار، الثانیه، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م، ص ۳ و ۴.
[۸]. مفید، تصحیح اعتقادات الإمامیه، پیشین، ص ۸۷ و ۸۸.
[۹]. همان، ص ۵۵.
[۱۰]. همان، ص ۷۹.
[۱۱]. مفید، تصحیح اعتقادات الإمامیه، پیشین، ، ص ۸۰ تا ۸۶.
[۱۲]. مفید، المسائل السرویه، پیشین، ص ۵۲ تا ۵۵.
[۱۳]. همان، ص ۵۴ و ۵۵.
[۱۴] – همانند علامه مجلسی در بحارالانوار، ج۶ ص۲۵۵ و ۲۵۶ و نیز ج۵۸ ص ۱۴۲
[۱۵]. همان، ص ۴۹.
[۱۶]. همان، ص ۶۰.
[۱۷]. همان، ص ۵۴.
[۱۸]. همان، ص ۱۳۷.
[۱۹]. همان، ص ۱۴۶.
[۲۰]. همان، ص ۵۹.
[۲۱]. مفید، التذکره بأصول الفقه، پیشین، ص ۲۸ و ۲۹.
[۲۲]. همان، ص ۴۴ و ۴۵.
[۲۳]. مفید، أوائل المقالات، پیشین، ص ۱۲۲.
[۲۴]. مفید، محمد بن محمد، المسائل الجارودیه، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م،ص ۴۶ و ۴۷.
[۲۵] – امالی شیخ طوسی، ص۶۵۴