قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / حکمرانی در کشور ما قبیله‌گرایی است، نه علم محوری/ مگر می‌شود کسی نظریۀ حکمرانی فرهنگی بدهد و به «فقه» توجه نداشته باشد!
حکمرانی در کشور ما قبیله‌گرایی است، نه علم محوری/ مگر می‌شود کسی نظریۀ حکمرانی فرهنگی بدهد و به «فقه» توجه نداشته باشد!

استاد خسروپناه در گفتگویی عنوان کرد،

حکمرانی در کشور ما قبیله‌گرایی است، نه علم محوری/ مگر می‌شود کسی نظریۀ حکمرانی فرهنگی بدهد و به «فقه» توجه نداشته باشد!

دبیر شورای‌عالی انقلاب‌فرهنگی معتقد است: بهترین روش حکمرانی، حکمرانی هوش حکمی است. معنای حکمرانی هوش حکمی این است که اگر می‌خواهیم سیاست‌گذاری و تنظیم‌گری و خدمات عمومی داشته باشیم، باید حکمی باشد. یعنی اولاً حکمرانی با علم باشد، نه قبیله‌گرایی حزبی؛ عالمان حکمرانی کنند، نه چون اصول‌گرا یا اصلاح‌طلب هستند. الان حکمرانی در کشور ما قبیله‌گرایی است، نه علم محوری. یک قبیله می‌آید سر کار، سپس قبیلۀ دیگر می‌آید.

به گزارش شبکه اجتهاد، یکی از لوازم و ضروریات اصلی زندگی اجتماعی انسان‌ها و تداوم آن، وجود حکومت برای تنظیم‌گری روابط اجتماعی و نحوۀ حرکت اجتماع، جهت پیشبرد اهداف بشر است. نیل به اهداف کوچک و بزرگ و توازن در حرکت هر مجموعه‌ای، نیازمند برنامه‌ای جامع و مدون است. به همین دلیل، حکومت‌ها همواره در تلاش‌اند تا با استفاده از نخبگان جامعه، به یک برنامۀ حکمرانی منظم و بدون خلل دست یابند.

ازاین‌رو، همیشه محافل علمی و نخبگانی، بنیان‌گذاران اصلی برنامه‌های سیاسی حکومت‌ها بوده‌اند و هرچند بسیاری از برنامه‌های اندیشمندان به ورطۀ اجرا درنیامده؛ ولی تطورات علمی حاصل از آنها، همیشه محل رجوع اندیشمندان ادوار لاحق و محط تطورات نظام‌ساز آتی بوده است. مبحث تشکیل یا عدم تشکیل حکومت اسلامی و صبغۀ دینی آن، قدمتی به وسعت تاریخ ادیان داشته و گاهی بزرگان دین در رأس حکومت بوده‌اند؛ همانند زمان زمامداری کلیسا در اروپا و گاهی به چنان انزوایی از حاکمیت دچار شده‌اند که حتی در کم‌اهمیت‌ترین مسائل نیز اظهارنظر نمی‌کردند؛ همانند کلیسای فعلی که به نماد اصلی سکولاریسم مبدل شده است.

در دین اسلام نیز همواره مبحث حاکمیت، محل بحث و نزاع موافقین و مخالفین بوده است. مخالفت مخالفین، گاهی در اصل وجود تئوری حاکمیتی و گاهی در برخی جنبه‌های آن است. در مقابل، موافقینی قرار دارند که گاهی حتی شأن حاکمیتی دینی را شرط اصلی دین‌داری فردی دانسته‌اند. البته همۀ فقهای شیعه معتقد به وجود نظام حاکمیتی شیعه هستند و بحث فقط در شأن حاکمیتی فقیه و سعه و ضیق آن است.

مهم‌ترین مسئله در تدوین سیاست‌ها، مبانی تدوین است. در نظامات سیاسی اسلامی، منبع تدوین باید همان منابع اسلامی؛ یعنی وحی و عقل باشد. نظام فکری سیاسی برخاسته از این منابع، حکمرانی اسلامی نام دارد که هم‌اکنون محل اختلاف آرا در محافل علمی است.

به‌منظور تبیین نظام حکمرانی اسلامی و ویژگی‌های آن در عصر کنونی، مجلۀ خردورزی، گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه، استاد خارج فقه حوزه علمیه و دبیر شورای‌عالی انقلاب‌فرهنگی، ترتیب داده است. ایشان یکی از نظریه‌پردازان مباحث حکمرانی است که درس فقه نظام ولایی و حکمرانی علوی ایشان، جزو مهمترین دروس فقه معاصر حوزۀ علمیه است. خسروپناه دارای تألیفات و مقالات مختلفی در زمینۀ حکمرانی بوده و سخنرانی‌های زیادی در کنگره‌های علمی مختلف، در این زمینه داشته‌اند.

استاد  خسروپناه در این گفت‌وگو به تبیین مبانی حکمرانی اسلامی و نظریات خود در این باره پرداخته و ارتباط هوش مصنوعی و حکمرانی را تشریح نموده‌اند. مباحث فقه جدید، مسائل و مشکلات حکمرانی در کشور و مبحث نقش مصلحت در امور حکمرانی از دیگر مباحث مطرح شده در این مصاحبه است.

با‌توجه‌به کثرت علوم‌انسانی، این سؤال مطرح می‌شود که علومی که در نظریه‌پردازی حکمرانی از آنان استفاده می‌شود، کدام علوم هستند و تأثیر علوم‌انسانی مختلف در حکمرانی چگونه است؟

خسروپناه: یکی از ارکان حکمرانی، اصل نظریه‌های علمی است. کسی که می‌خواهد مثلاً نظریه‌ای در باب حکمرانی اسلامی، در یک مقوله داشته باشد، باید به آن توجه شود. در تدوین حکمرانی و نظریه‌های حکمرانی در مقوله‌های مختلف، همۀ علوم اسلامی باید به کار گرفته شوند؛ یعنی فلسفه و کلام، معارف قرآن و فقه و اخلاق نقش دارند و باید از همۀ آنها استفاده شود؛ این بدان معناست که حکمرانی، بینارشته‌ای است؛ یعنی اگر ما در حوزۀ علوم‌انسانی اسلامی تلاش نکنیم و نظریه‌های علوم اسلامی انسانیِ پایه را با رویکرد اسلامی ننویسیم، نمی‌توانیم در حوزۀ حکمرانی اسلامی نظر بدهیم، خیلی کار سنگینی است و این علوم هم درهم‌تنیده هستند.

این شیوۀ آموزشی که ما در حوزه‌ها شروع کرده‌ایم که سبک دانشگاه‌های نسل اول و دوم است و گفته‌ایم عده‌ای متخصص فلسفه شوند، عده‌ای متخصص کلام، عده‌ای متخصص فقه و اصول و… با این ساختار نمی‌توانیم در حکمرانی نظریه‌پردازی کنیم؛ زیرا همۀ این علوم درهم‌تنیده‌اند و می‌تواند نظریۀ حکمرانی به ما بدهد. مگر می‌شود کسی نظریۀ حکمرانی فرهنگی بدهد و به اخلاق، فقه، مبانی حکمی، کلامی، فلسفی و الهیاتی توجه نداشته باشد!؟ لذا اگر بخواهیم حکمرانی داشته باشیم، مجموعۀ این علوم دخالت دارند، کما اینکه در حکمرانی غربی هم همین است. نمی‌خواهم بگویم در رشته‌های مختلف به متخصص نیاز نداریم، اینها علوم پایه‌اند.

ولی افرادی که می‌خواهند به تدوین حکمرانی بپردازند، باید بدانند که امتیاز حکمرانی، تکنولوژی است. برای رسیدن به این تکنولوژی، نظریه‌پردازان باید از مجموع این نظریه‌ها استفاده کنند تا بتوانند به یک نظریۀ حکمرانی، مثلاً پدافند غیرعامل و چیزهای دیگر، برسند؛ پس کار بسیار پیچیده و سنگین است.

یکی از مباحث مهمی که امروزه در محافل علمی مختلف از آن بحث می‌شود، مبحث هوش مصنوعی و ارتباط آن با حکمرانی است. نظر شما دربارۀ حکمرانی هوش مصنوعی چیست؟

خسروپناه: هوش یا ذهن، ساحتی از موجود زنده است؛ حیوان یا انسان که فعالیت‌های اندیشه‌ای انجام می‌دهند، واجد هوش هستند. هوش انسانی تفکر می‌کند، استدلال می‌کند، حل مسئله می‌کند و برنامه‌ریزی می‌کند و به این اعتبار، هرکه بهرۀ هوشی و آی‌کیوی بالاتری داشته باشد، طبیعتاً از قابلیت و ظرفیت بیشتری از قوۀ ادراکی و تطبیق‌گری برخوردار می‌گردد. البته در مباحث روان‌شناسی و به‌تبع آن، بحث‌های فنی-مهندسی، اصطلاح هوش انسانی را تعمیم داده‌اند. هوش یک ساحت ادراکی است؛ ولی آن را به هوش عاطفی و احساسی یا آی‌کیو تعمیم داده‌اند که دیگر مربوط به ساحت ذهن نیست.

آنچه ما در فلسفۀ اسلامی می‌خوانیم، این است که انسان از ساحت‌های مختلف برخوردار است و یک ساحت او ادراکی و ذهنی است. ساحت دیگرش ساحت عاطفی و احساسی است و ساحت‌های دیگر. به تعبیر ملاصدرا، انسان از قوای مختلفی برخوردار است؛ ولی همۀ این قوای مختلف به یک وحدت، به نام نفس برمی‌گردند. نفس در این وحدت‌ها کل القوی است. سپس آمده‌اند این اصطلاح هوش را به هوش مصنوعی تعمیم داده‌اند؛ هم تعمیم معناشناختی و هم تعمیم مصداق‌شناختی.

هوش مصنوعی از سال ۱۹۵۶ م، به یک شاخۀ آکادمی تبدیل شد؛ یعنی هوش مصنوعی از افروس‌ها و اتتیوت‌های۴ زیادی برخوردار است که یکی از آنها شبیه‌سازی مغز است، یکی از آنها مدل‌سازی حل مسئله، یکی دیگر از آنها منطق صوری و اقسام دیگری که هست. درواقع، هوش مصنوعی در سامانه‌هایی مطرح می‌شود که می‌تواند همانند انسان، به طور منطقی فکر و عمل کنند؛ یعنی یک برنامه‌نویسی است که هرچقدر این برنامه‌نویسی دقیق‌تر باشد، کارکرد شناختی آن سامانه دقیق‌تر و فنی‌تر خواهد بود و می‌تواند عملکرد شناختی و یادگیری و حل مسئله و… داشته باشد؛ البته دستگاه است.

امروزه، اگر از حکمرانی هوشمند سخن به میان می‌آید، حکمرانی بر اساس هوش مصنوعی است که زاییدۀ هوش طبیعی انسان است. گاهی گفته می‌شود حکمرانی هوش مصنوعی، یعنی حکمرانی در ساحت هوش مصنوعی و در مقولۀ هوش مصنوعی. گاهی مقصود از حکمرانی هوش مصنوعی، حکمرانی در ساحت‌های مختلف با ابزار هوش مصنوعی است. الان این حکمرانی حاکم است. پس امروزه اصطلاح هوش، یک معنای بسیار وسیع دارد؛ ولی مقصود از آنچه در مباحث هوش و ذهن فلسفۀ اسلامی گفته می‌شود، قوۀ ادراکی انسانی است؛ اعم از اینکه آن ادراک، حسی، تجربه‌ای، تخیلی و خیالی یا عقلی و عقلانی باشد.

در حال حاضر، در مورد نحوۀ به‌کارگیری هوش مصنوعی در حکمرانی یا همان حکمرانی هوشمند، تئوری‌های فراوانی وجود دارد. نظر شما دربارۀ حکمرانی هوشمند چیست؟

خسروپناه: بهترین روش حکمرانی، حکمرانی هوش حکمی است. معنای حکمرانی هوش حکمی این است که اگر می‌خواهیم سیاست‌گذاری و تنظیم‌گری و خدمات عمومی داشته باشیم، باید حکمی باشد. یعنی اولاً حکمرانی با علم باشد، نه قبیله‌گرایی حزبی؛ عالمان حکمرانی کنند، نه چون اصول‌گرا یا اصلاح‌طلب هستند. الان حکمرانی در کشور ما قبیله‌گرایی است، نه علم محوری. یک قبیله می‌آید سر کار، سپس قبیلۀ دیگر می‌آید. البته من نمی‌خواهم بگویم این قبایل از عالمان بهره نمی‌برند، اما حیثیت اولیۀ انتخاب، قبیله است.

البته ممکن است عالمان نیز باشند؛ اما عالم حیث ثانوی است که گاهی هم نیست. لذا می‌بینید مثلاً در انتخاب شهردارها ملاک انتخاب علم نیست. ادارۀ شهر، دانش شهرسازی و شهرداری و معماری می‌خواهد؛ حالا اگر کسی مثلاً در فیزیک، علامۀ روزگار هم باشد، ولی دانش شهرداری نداشته باشد، آیا باید او را به عنوان شهردار انتخاب کرد؟! این‌که نمی‌شود حکمرانی.

شرط اول حکمرانی علم و عالم بودن است. شرط دوم، داشتن علم نافع است؛ یعنی عالم مغرور متکبری نباشد که بگوید: «من همه چیز را بلدم!» وقتی این بود، از عقل جمعی استفاده می‌کند. عقلای دیگر را در دانشش، در آن عقل معاش شریک می‌کند. شرط سوم، دارا بودن علم نافع مبتنی بر خرد ناب است. اگر اینگونه باشد، عقل را به کار می‌گیرد؛ یعنی از عقل جمعی استفاده می‌کند.

در اینجا مقصود از هوش، هوش مصنوعی نیست؛ بلکه اعم از هوش طبیعی، هوش مصنوعی، هوش انسانی و هوش سامانه‌ای است، زیرا به‌هرحال در دنیای امروز، حکمرانی بدون استفاده از هوش مصنوعی ممکن نیست. اگر از هوش مصنوعی استفاده نکنیم، شکست خورده‌ایم. باید هوش مصنوعی بیاید؛ اما این هوش مصنوعی که زاییدۀ هوش طبیعی است، باید حکمی باشد. حکمرانی و روش حکمی یعنی سیاست‌گذاری و تنظیم‌گری خدمات عمومی. خدمات باید از علم نافع مبتنی بر خرد ناب نشأت بگیرد؛ چه در ساحت سلامت، چه ساحت امنیت، چه ساحت تعلیم‌وتربیت، صنعت، اقتصاد، تولید، فرهنگ و…. اگر این اتفاق بیفتد، ما حکمرانی هوشمند داریم.

آن‌وقت، از آنجایی که یکی از ویژگی‌های حکمرانی هوش حکمی، حکمت است و شرط حکمت استفاده از عقل جمعی است، پس می‌شود مشارکت حداکثری؛ ولی نه فقط مشارکت حداکثری در خدمات. الان ما گروه‌های جهادی فراوانی داریم که مشارکت اینها، فقط در خدمات عمومی است؛ مشارکت در سیاست‌گذاری، در تنظیم‌گری و… ندارند. اگر مشارکت در سیاست‌گذاری و تنظیم‌گری هم داشته باشند، قطعاً نقششان در خدمات عمومی هم دقیق‌تر و کارآمدتر است. این می‌شود حکمرانی هوش حکمی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics