اختصاصی: نگارش کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» توسط امیرحسین ترکاشوند، اگرچه سالها پیش صورت گرفت، اما بحث از آن، هیچ گاه کهنه نشد و هرازگاهی سخنانی در دفاع یا نقد گفتههای وی به گوش میرسد. نشست «معماری شبه جزیره و ارتباط آن با حجاب شرعی در عصر پیامبر» نیز واکنشی از منظر تاریخی به این کتاب است. در این نشست علمی، ابتدا حجتالاسلام محمد عشایری، استادیار جامعهالمصطفیالعالمیه طرح بحث کرد و در ادامه دکتر مهران اسماعیلی، استادیار دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی به نقد مطالب ارائهشده پرداخت.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، نشست علمی با موضوع معماری شبهجزیره و ارتباط آن باحجاب شرعی در عصر پیامبر صلیالله علیه و آله، در تاریخ ده اسفند، در مرکز تحقیقات زن و خانواده واقع در شهر مقدس قم برگزار شد. در این نشست علمی، ابتدا حجتالاسلام والمسلمین، محمد عشایری، استادیار جامعه المصطفی العالمیه طرح بحث کرد و در ادامه دکتر مهران اسماعیلی، استادیار دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی به نقد مطالب ارائه شده پرداخت.
در ابتدا دکتر محمد عشایری گفت: مسئلهی حجاب و پوشش شرعی زنان بنا بر آنچه امروز به معنی نظریه اسلام در این مورد، شناخته میشود، با عناصر مختلفی ارتباط دارد و از زاویهی آن عناصر میشود به این مسئله نگاه کرد و آن را نقد کرد.
طبعاً تبیین دقیق این نظریه هم بدون نظارت به آن عناصری که باحجاب ارتباط دارد، ممکن نخواهد بود. لذا بنده مقالهای در این زمینه تدوین کردهام که البته هنوز منتشرنشده ولی درصدد تبیین رابطهی بین فرهنگ معماری شبهجزیره را باحجاب شرعی عصر پیامبر صلیالله علیه و آله بودهام. فرضیهی آنهم این است که وضعیت معماری و فرهنگ حاکم بر معماری ایام نزول قرآن، بهگونهای نبوده که باحجاب شرعی که امروزه بهعنوان میراث پیامبر درزمینهی پوشش خانمها میشناسیم، منافاتی داشته باشد. فرضیه رقیب آنهم این است که آن شرایط فرهنگی و فضای معماری بهگونهای بوده که پیغمبر صلیالله علیه و آله، اولویت پرداختن به چنین پوشش گستردهای برای خانمها را نداشته و حتیالامکان میخواسته بهوسیلهی ادله و آیات و روایات مربوط به پوشش زنان، حداکثر میخواسته از یک افسارگسیختگی بسیار بیرویه و یک لیبرالیسم جنسی شدید که حاکم بر حریم خصوصی زنها بوده است، جلوگیری کند و چیزی بیش از این نه در اولویت پیغمبر بوده است و نه با شرایط آن موقع امکان داشته است. طبعاً فرضیه رقیب از دادههایی استفاده کرده است. مثلاً اینکه هم در روایات هست و خودمان هم میگوییم که شبهجزیره دچار یک بحران فرهنگی بوده و پیغمبر صلیالله علیه و آله در مقام از بین بردن آن بحران فرهنگی و تأدیب مردم بوده است و اساساً در مقام کارکرد اسلام این حرفها زده میشود. به نظر میآید، از آن دادهها یک برداشت مبالغهآمیز در مورد وضع موجود در شبهجزیره در زمان نزول آیات قرآن بهویژه آیات حجاب و صدور روایات حجاب انجامشده است و آن مقدمهای شده برای اینکه فرضیه رقیب شکل بگیرد.
حال به سراغ حل مسئله میروم. مقدمهی بحث این است که ابتدا انواع خانهها را در فضای معماری و فرهنگی شبهجزیره به سه قسم میتوان تقسیم کرد:
اولین نوع از خانهها، اسم آن «بیت» بوده که خانههای تک اتاقی بوده و مسقف بودند و در وسط این تک اتاقها یک دیوار ناقصی که به سقف نمیرسید، بکشند و خانه را عملاً به دو اتاق تقسیم کنند. یا اینکه خانه را با پرده به دو قسمت تقسیم میکردند که این اتفاق بعد از نزول آیه همسران پیغمبر، در خانه خود حضرت واقع شد. نوع دیگر خانه، «دار» بود که مخصوص ثروتمندان شبهجزیره بوده است و مشتمل بر اتاقهایی بوده که به آن اتاقها، بیت میگفتند کما اینکه به خانههای تک اتاقی نیز بیت میگفتند. غیر از اتاقهای موجود، یک محوطهی غیر مسقف هم وجود داشت که به آن «صحن» میگفتند و بعضی از کارها مثل آشپزی و از این قبیل، در آن محل انجام میشد و صحن کاربرد داشت و مثل خانههای الآن نبود که صحن خانه فقط برای هواخوری و تقریباً فاقد کاربری باشد. هرکسی جلوی در خانهاش تا جایی که معبر و کوچه یا خیابان حساب میشد، یک فضای خالی هم داشت که به آن «فناء بیت» یا «فناء دار» میگفتند و جزء مایملک صاحبخانه حساب میشد و جزء حریم خانه حساب میشده است. روایاتی در این زمینه وجود داشته است که مثلاً شخصی از فناء خانهی دیگری رد شده و آسیبزده یا ورود غیرمتعارف داشته است. البته امکان عبور و مرور از فناء وجود داشته است ولی مطلق تصرفات در آن جایز نبوده است. خانههای کمیاب دیگری مثل «صرح» یا «عقر» هم وجود داشته که خانههای بزرگی بوده و قلعه مانند بوده است و بیشتر در مواقع جنگ از آن استفاده میشده است و برای بزرگان قبایل بوده است. البته شاید بین «صرح» و «عقر» بتوان فرق گذاشت ولی من به صدد بیان آن نبودهام. من برای ابطال فرضیه رقیب و جان بخشیدن به فرضیه خودم، باید مشخص میکردم که اتاقها آیا واقعاً تعدد داشتند یا تعدد نداشتند. بهعبارتدیگر، آن ازهمگسیختگی که بر فضای حریم خصوصی زنان و مردان، بهویژه در معاشرتهای زنانه و مردانه با یکدیگر، ادعاشده آیا واقعیت دارد یا ندارد.
اتاقها تعدد داشتند و تعدد اتاقها در سه قالب ممکن بوده است. مدلهایی از خانههای دوطبقه قبل از ورود پیغمبر به مدینه وجود داشت. اولین گزارش از ورود پیغمبر به مدینه، گزارش ورود حضرت به خانهی ابوایوب انصاری است که در آنجا معروف است که پیغمبر در طبقهی اول ساکن شدند و ابو ایوب در طبقهی دوم سکونت داشت؛ یعنی خانه دوطبقه بوده است.
تعدد اتاقها در غالب زیرزمین وجود داشته است. گودبرداریهایی صورت میگرفته و البته در حد گودبرداریهای امروزی نبوده است و بعضی از لغویین گفتهاند که در حد کمی، گودبرداری میشده و مثل زیرزمینهای امروزی نبوده است. به آن اتاقهای زیرزمینی «مخدع» و «سهوه» میگفتند که این کلمات برای اتاقهای همکف هم به کار میرفته است؛ ولی بههرحال خانههای در زیرزمین وجود داشته است. ورودی این اتاقها، ورودی تنگی بوده است و بعد از ورود، پهنتر میشده است و امکان استفاده بیشتر میشده است. کثیری از مورخین گفتهاند و از شواهد هم به دست میآید که این زیرزمینها برای دارها بوده و نه برای بیتها (تک اتاقیها). این اتاقهای زیرزمینی برای اختفاء استفاده میشده است. این مطلب را هم بعضی از لغویین گفتهاند و هم گزارشهایی در این زمینه وجود دارد. تعدد اتاقها غیرازاینکه در غالب عمودی، وجود داشته است، در همان مدینه گزارشهای زیادی وجود دارد و کلماتی مانند «قیطون» و «دولج» و «حجره» و «مخدع» استفادهشده که نشان میدهد، دار، امکان تعدد اتاق داشته است. این کلمات میتوانند تفاوتهایی داشته باشند و میتوانند مشترک لفظی باشند و کلمات متعددی برای یک معنا باشند؛ البته چون تحقیق من خیلی مرتبط به این بحث نمیشد ورود به این بحث نکردم. در مورد تفکیک موقت اتاقها بهوسیلهی خدر در خانهی زنهای پیغمبر بهخصوص بعد از نزول آیه حجاب، گزارشهای زیادی وجود دارد که این مسئله را تائید میکند.
دولج برای اختفاء بوده است و گزارشهای زیادی در این زمینه وجود دارد؛ یعنی اختفاء در این اتاقها ممکن بوده است. راجع به «سهوه» و «مخدع» معمولاً امکان اختفاء در آنها وجود داشته است. بهویژه در اتاق زیرزمین هم لغویین گفتهاند و هم شواهدی وجود دارد که مخصوص اختفاء بوده است. مثلاً اگر مهمان داشتند، همسرانشان را به زیرزمین میفرستادند. یا راوی میگوید از پیغمبر فلان چیز را پرسیدم و حضرت فرمودند جواب سؤال تو فلان شخص است که در دولج خانه مشغول نماز است. وقتی راوی به دولج خانه میرود، امیرالمؤمنین علیهالسلام را در دولج خانه در حال نماز، میبیند. همچنین حضرت زهرا سلامالله علیها در خانهی خود دولج داشتهاند و در آنجا عبادت میکردند. گزارشهایی وجود دارد که حضرت امیر علیهالسلام برای عبادت به دولج میرفتند. اینها نشان میدهد که اتاق، وجود داشته و در مورد خانهی امیر المومنین علیهالسلام شاهدی وجود ندارد که خانهی بزرگ و اشرافی بوده است و دولج در چنین خانههایی وجود داشته است. این تعدد اتاقها یک مسئلهی کاملاً جدی است و در فضای روایی، فقهی، یک نحوه تواتر معنوی بر این مورد وجود دارد. پس یکی اینکه اتاقها متعدد بوده و دیگر اینکه از این اتاقها برای انواع و اقسام اختفائی که برای انسان مطلوب بوده، استفاده میشده است.
بحث بعدی در مورد پشتبامها است که یک بحث جدی است و اینکه ادعاشده خانها سقف نداشته درست نیست. روایات فراوانی داریم که از خوابیدن بر روی پشتبام غیر محجب نهی کرده است.
پشتبامها دو نوع بوده است. بعضی از آنها دور چینی داشته است که بعضی از دورچینیها کوتاه و بعضی بلند بوده است و بعضی از پشتبامها هم دور چینی نداشته است. همچنین روایاتی داریم که زنان را از نمازخواندن در پشتبام نهی کرده است. معلوم میشود که پشتبام، واقعاً کاربری داشته است و این گزارشها، گزارشهای نبوی است؛ یعنی، این روایات مربوط به عصر پیغمبر است. منازعاتی در عصر پیغمبر گزارششده که مثلاً تیر سقف خانهی همسایه بر روی خانهی دیگری آمده و منازعه شده و برای ختم منازعه خدمت حضرت رسول صلیالله علیه و آله شرفیاب شدند و این وضعیت نشان میدهد که سقفهای خانهها یک عنصر جدی، مهم و محکم در ساختمان خانهها بوده و امکان استفاده از آن را داشتند.
یکی دیگر از چیزهایی که برای ابطال افسارگسیختگی در حریم جنسیتی زن و مرد در شبهجزیره در سالهای ابتدایی نزول قرآن که در فرضیه رقیب، ادعاشده است، موردنیاز است، این است که ثابت کنیم که ورودی خانهها امکان ستر و پوشانندگی داشته است و برای زن و مرد حریم خصوصی ایجاد میکرده است.
شواهد زیادی وجود دارد که بسیاری از خانهها، غیر از در پرده داشتند و اینکه بگوییم، خانهها در آن زمان فقط پرده داشتند و در نداشتند و مثل دروازهی غار بوده و هیچ سازهی دیگری که به در ربط داشته باشد در آن ساختمانها به کار نرفته، ادعایی بیدلیل است.
مجموعه روایاتی وجود دارد که موضوع بحثش این است که کسی که بر خانهای مرور میکند که «لا ستر له و غیر مغلق»؛ یعنی درش بسته نیست و پرده هم ندارد. حال اگر کسی نگاهش به داخل خانه افتاد، وقتیکه خود صاحبخانه ستر نگذاشته و در را هم نبسته است. این روایت هم نبوی است و در متون اهل سنت، زیاد است. گزارشهایی ازایندست که حکم چنین واقعهای را سؤال کردند، متعدد هست. یا احکامی وجود دارد که اگر کسی در خانهی خود رفت و در را بست و پرده را هم انداخت «اغلق بابه و ارخی ستره»، تعبیرهای اینچنینی در گزارشها وجود دارد و یکجور تواتر معنوی در این زمینه وجود دارد. حتی در روز شهادت پیغمبر صلیالله علیه و آله که مسلمانها در مسجد بودند و میدانستند پیامبر صلیالله علیه و آله مریض است. وقتی دیدند که پیغمبر صلیالله علیه و آله «رفع ستره و فتح الباب». وقتی مسلمانها پیغمبر صلیالله علیه و آله را دیدند، خوشحال شدند. گزارشهایی در این زمینه زیاد است.
این دوگانهی «پرده و در» در دورهای وجود داشته است. البته گزارشهایی هم وجود دارد که فقط به در یا فقط به پرده اشاره دارد ولی دوگانهی «پرده و در» هم گزارشهای زیادی دارد. لذا امکان ایجاد چنین حریم خصوصی برای شخص وجود داشته است.
سپس یک شبکه مفهومی برای در و معانی وابسته به «در» مربوط به عصر نبوی صلیالله علیه و آله، جمعآوری کردهام. یکی مفهوم کوبیدن و باز کردن در است «قرع الباب و فتح الباب». لذا چیزی به نام در وجود داشته است. مفهوم چهارچوب در سهگانهی «عضاده» و «اسکفه» و «عتبه» خلاصه میشود. مراد از عضاده، دو چوب عمودی است که در بر روی آن نصب میشود. مراد از عتبه، ضلع افقی بالای سر شخصی که وارد میشود، است. مراد از اسکفه هم ضلع روبه روی عتبه بوده است.
در لغت لفظی بهعنوان «عَنَجه» وجود دارد که به معنی درب کجاوههایی بوده که بر روی شتر میگذاشتند و در این کجاوهها، یا زنها سوار میشدند یا چیزهایی که میل نداشتند، آشکار بشود، قرار میدادند و در را میبستند. در همه این موارد، گزارشهای زیادی وجود دارد که همه مربوط به عصر پیامبر صلیالله علیه و آله است و لذا اگر گزارش مشکوک بوده یا معلوم بوده که مربوط به عصر پیامبر صلیالله علیه و آله نبوده، از نقل آنها صرفنظر شده است. «قفل و کلید» هم در زمان جاهلیت و هم در زمان اسلام وجود داشته است. «رتاج» که درهای بزرگی بوده که قفل میشده و بیشتر در قصرها و قلعهها به کار میرفته است و در شعرهای امرءالقیس هم وجود دارد. «مرتاج» قفل همان درهای بزرگ است. کلمهی «قفل» در قرآن که عصر پیغمبر صلیالله علیه و آله است بهکاررفته است مثل «علی قلوب اقفالها» و معلوم میشود که برای مخاطبان، امری شناختهشده بوده است. کلمهی «مفتاح» و «قنح» که چوب بزرگی بوده که حالا چوب سیار بوده یا در حلقههای در گیر میکرده و در را میبسته است. در فارسی به آن «کلون» میگویند. حتی نجاری که «قنح» را میساخته، اسم خاصی داشته است و از این کلمه مشتقاتی صورت گرفته است.
در مورد سرویسهای بهداشتی ادعاهایی صورت گرفته که فرضیه رقیب آن را مطرح کرده است. البته این مطلب درست است که در اوایل اسلام و بعثت نبی مکرم اسلام صلیالله علیه و آله دستشوئیهای نزدیک به خانه وجود نداشته است و عربها این را یکجور عظمت فرهنگی برای خود میدانستند و اصلاً بهعنوان یک فقر فرهنگی بهحساب نمیآمده است و ایرانیها را که در خانهی خود، دستشویی دارند، انسانهای جالبی نمیدانستند.
من در این مقاله گزارشهایی را بیان کردهام که نشان میدهد خانمها مخصوصاً شبها برای «مناصع» میرفتند. مناصع مکانی برای قضای حاجت خانمها بوده است.
از گزارشهای مختلفی و حتی کلام بعضی از لغویین، معلوم میشود که مناصع به خانمها اختصاص داشته است و آقایان به آنجا نمیرفتند. معمولاً در گزارشها و استقرائات تاریخی، انسانهای زیرک اینجوری ادعا نمیکنند که اگر میتوانید یک گزارش بیاوردی که در منصعی یک زن و مرد با یکدیگر ملاقات داشته باشند. ولی این مطلب بهقدری برای من معلوم بود که اینچنین چیزی را ادعا کردم.
در این عبارتی که «لا نخرج الا لیلاً الی لیل» که عایشه گفته است، نشان میدهد که منصع، در شب مورداستفاده واقع میشده است. منصع محیط اختصاصی خانمها بوده است. هم در لغت این مطلب مطرحشده است: «کن النساء یتبرّزن الیه» و هم در کلام عایشه این مطلب بیان شده است.
یک گزارش نسبتاً قانعکنندهای بیان شده که عربها، از تاریکی شب، بهعنوان یک استتار شخصی در شئون مختلف نظامی یا شخصی یا حریم خصوصی شخصی و … استفاده میکردند. منتها ممکن بود این ادعا در مقابل این فرضیه شکل بگیرد که اصلاً عرب علاقهای به تفکیک جنسیتی نداشته است و این ادعای شما که میگویید مناصع، محل مخصوص خانمها بوده است، لذا برای ابطال این ادعا، مواردی در زمان جاهلیت که مربوط به تفکیک جنسیتی حتی در قبائل و بادیهها بوده را بیان کردهام.
دو مطلب نهایی وجود دارد. یکی استتار در معناشناسی واژگان دال بر قضای حاجت است؛ یعنی من سعی کردهام این فرضیه را اثبات کنم که عربها امکان استفاده از استتار را در همان سازههای ساختمانی خود داشتهاند و سپس گفتهام از زاویهی دیگری هم میتوان وارد بحث شد و بگوییم: بدون اینکه خیلی اصراری بر وضعیت ساختمانها و فرهنگ معماری سازهها داشته باشیم، میتوان گفت کلمههایی که برای دو تعبیری که نیاز به اختفاء دارد (قضای حاجت و رفتارهای جنسی که انسان معمولاً در این دو مورد میل به اختفاء دارد) نشاندهندهی این مدعا است که فرضیهی رقیب، امری ادعایی و غیر صحیح و غیرقابل اثبات است. کلماتی که عرب در هر دو مورداستفاده میکرده را در این مقاله بیان کردهام و به توضیح هر یک پرداختهام. مثلاً کلمهی «دخلتم بهن» به معنای دخول اندام در اندام نیست بلکه مفعول دوم این جمله حذفشده است و به معنی این است که زنان خود را به ستر بردید. شواهد لغوی زیادی بر این مطلب وجود دارد که مقالهی مفصلی در این زمینه نوشتهام که در مجلهی «قرآن، فقه و حقوق» منتشرشده است. در آنجا بیان کردهام که حتی برداشت فقها از این عبارت، به نظر درست نمیآید. مثلاً در روایت دارد که حاجی میگوید «دخلت بالصید الحرم» یعنی صید را در بیرون حرم گرفتهام و آن را با خود به حرم آوردهام. حالا تکلیفم چیست صید را رها کنم یا نگهدارم. بزرگانی از لغویین و حتی مرحوم مصطفوی در التحقیق، این مطلب را بیان کرده است. خود این کلمه پر از ستر است. یا کلمهی «حش» که به معنای نخلستان و بستان بوده است که در لسان عرب به معنی قضای حاجت به کار میرفته است. زمخشری تأکید کرده که «حش» به معنی نخلستانهایی که پایه طولانی و چتردارند، نبود بلکه به معنی نخلستانهایی بوده که از همان پایه، برگهای درهمتنیده داشته و برای اختفاء و قضای حاجت به آنجا میرفتند و گزارشهای تاریخی هم این مطالب را تائید میکند
در آخر مقاله ثابت کردهایم که عربها خودشان اهل اختفا بودند. لذا امکان اثبات اینکه گزارشهای ادعاشده در فرضیهی رقیب، بهصورت یکرویه بوده باشد، امکان ندارد.
دکتر اسماعیلی: عرب بدوی، حافظه فرابشری و معده تنظیمشده نداشته است/ اطلاعات شما با ادعاهایتان متوازن نیست
دکتر اسماعیلی در ابتدا نقد خود گفت: ابتدا باید مقدماتی بگویم که به بحثهای بعدی کمک میکند. من همیشه میگویم کسی که میخواهد تاریخ بخواند، مثل کارهای یک طراح صحنه است؛ یعنی ابتدا باید صحنه را طراحی کنید و بعد بازیگر بر روی صحنه میآید و بازی میکند. چون وقتی صحنه خالی باشد، برداشت آزاد صورت میگیرد و هرکسی هر زمینهای که دوست دارد، تخیل میکند. حال کسی که میخواهد این گزارشها را بررسی بکند، چون مربوط به صدر اسلام است و فرض هم بر این است که این گزارشها، نقل به معنا نشده و عین واژهها برای ما نقلشده است و فرض بر این است که در این زمینه تردیدی نداریم؛ یعنی راویان متعهد و متعبد بودند که عین واژهها را نقل کنند و راویان بعدی هم عین همان واژهها را برای ما نقل کردند، لذا وقتی ما میخواهیم فقه بخوانیم، باید یک دور عرب پیش از اسلام خوانده شود و حوزهی علمیه و مکانهایی که مراتب تخصصی فقه میخوانند باید یک دور عرب پیش از اسلام را بررسی کنند. چونکه همهی این مسائل، فرهنگی است. ما باید فرهنگ آن دوره و زمانه را بدانیم و بعد حکم صادر کنیم. ما الآن چهل سال است که میخواهیم چهارشنبهسوری را جمع کنیم ولی نمیتوانیم. چون فرهنگ را نمیشود با دستور حذف کرد. یا میخواستیم رنگ نوروز را کم کنیم. مثلاً در کشورهای عربی دو جشن بیشتر نداریم. یکی عید فطر و یکی عید قربان است؛ اما در ایران تعطیلات عید فطر را به دو روز افزایش دادیم. پس فرهنگ را نمیشود تغییر داد. لذا ما باید پیش از اسلام را بدانیم که بعد بتوانیم بگوییم بهعنوان شرایط صحنه و دکوراسیون، در چه فضایی قرار داریم.
من نمیدانم چه شبهاتی وجود دارد که ما خیلی اصرار داریم که هر بشری برای تخلی و تماس جنسی میل به اختفاء دارد. اینیک امر فطری است و نیازی به اصرار ندارد. حتی الآن که انقلاب جنسی اتفاق افتاده است، همچنان مردم، میل به اختفاء در این امور دارند. لذا نباید خیلی تلاش کنیم که اثبات کنیم که این امور، در بین عربها، مخفی بوده است.
اماقبل از اینکه بخواهم وارد نقد بشوم، این مقاله، کار خیلی خوبی بود و یک کار اولیهی قابلتوجه بود و یک سری واژگان را برای ما کشف کرد و میتوان از طریق پیگیری واژهها به یک تصوری از فرهنگ آن زمانه رسید. خود این مطلب که فقها به تاریخ روی آوردهاند یک امر میمون و مبارک است.
تعمیم در علوم انسانی فاجعه است
وی در ادامه گفت: اما بهعنوان نقد میخواهم اول با این کلگراییها و تعمیمها شروع کنم و اینکه بگوییم عربها اینطور بودهاند و یا ایرانیها اینطور بودهاند، این کلیگوییها در علوم انسانی درست نیست. بله اینکه آب مایع بوده یا آجر جامد بوده است، درست است و همچنان هم هست؛ اما کلیگویی در علوم انسانی درست نیست. مثلاً اینکه بگوییم ترکها اینطور بودهاند درست نیست. مثلاً هنوز ترکهایی داریم که پسرانشان میگویند ایکاش ما هم مثل قدیم، وقتی میخواستیم ازدواج کنیم، دختر موردعلاقهی خود را میدزدیدیم. چون اینیک سنت بین آنها بوده است. یا بعضی از ترکها میگویند دختر اصلاً مال پدر نیست بلکه مهمان سر سفره پدر است و او متعلق به شوهر است. بعضی از ترکها چیز دیگری میگویند. پس ما نباید این تعمیمها را مطرح کنیم.
جواد علی که از اساتید برجستهی شیعهی عراق بود و از دار دنیا رفته است، ده جلد کتاب در مورد عرب پیش از اسلام نوشته است و در آنجا میگوید مثلاً این مطلب را عربهای حومهی شهر میگویند که عربهای بیابانی هستند. یا فلانی از اعراب است یا در تاریخ اقتصادی وقتی تولیدات عربها را میشمارد، این تولیدات را تفکیک میکند؛ یعنی همهی عربها یکجور نبودند. لذا این تعمیمها فاجعه است. درصورتیکه این مقاله، پر از تعمیم و کلیگویی است. اطلاعات ما باید با ادعاهای ما، متوازن باشد؛ یعنی باید بگوییم درجایی از کلمهی «حش» استفادهشده اما اینکه این کلمه در همهجا به کار میرفته، اطلاعی در این زمینه نداریم؛ یعنی در علوم انسانی، جملات کلیه نداریم و البته در حد همین جزئیه باید بررسی شود. مگر عرب یمنی که در کوهستان زندگی میکند، با عرب مکه که در دره زندگی میکند، با عرب مدینه که در دشت زندگی میکرده به یکجور قضای حیات میکردهاند؟ آیا در یمن، نخلی پیدا میشده که پشت آن قضای حاجت کنند. لذا ذهن خواننده یک ذهن ساده ساز است. چون تخصص تاریخی ندارد. همهچیز را صفر و یک میکند یا همهی شرایط ر ایکسان میکند؛ یعنی طیف به آن شرایط نمیدهد. درصورتیکه علوم انسانی، به قضایا، طیفی نگاه میکنند. بله علوم فنی مهندسی و علوم پایه، صفر و یک نگاه میکنند؛ اما در علوم انسانی و ازجمله تاریخ، باید یک نگاه طیفی داشت. لذا اشکال اساسی که بر کل واژگان ایشان وارد است این است که جملات موجبه کلیه یا سالبه کلیهای که در این مقاله بیانشده درست نیست.
اشکال به تعمیم از ناحیهای دیگر
وی در ادامه گفت: شما در مقاله به چند واژه اشارهکردهاید. یکی از آنها واژهی «مناصع» است. ادعاشده که مناصع، جایگاه اختصاصی برای زنان بوده است. اولاً مشخص نیست که عملی که در آن مکان صورت میگرفته چه بوده است. بله ممکن است برای قضای حاجت بوده باشد اما اینکه محدودکننده که نیست بله اگر حصر از این گزارشها استفاده شود درست است ولی حصری در کار نیست. اصلاً شاید مناصع اسم علم برای یک منطقهی مشخصی بوده است. علاوه بر اینکه تفاوت لهجهها نیز در بحث ما مؤثر است که در این مقاله به آن توجهی نشده است. همین الآن هم در بین کشورهای عربی، تفاوت لهجه وجود دارد. لذا تعمیم ادعاشده باید یکجای دیگر زمین بخورد. اینکه برخی عربها که لهجهی مخصوص داشتند در بعضی مکانها، از فلان واژه استفاده میکردند، برای اثبات مدعا، کافی است. ما که نمیخواهیم بگوییم کل عرب اینطور بوده است و کسانی هم که عکس این مطلب را گفتهاند، محکومبه همین تعمیمهای بیجا هستند و بزرگنماییهای بیخودی انجام دادهاند. لذا باید تفاوت زبانها را به تفاوت قلمرو و تفاوت فرهنگ، اضافه کرد.
در مقاله نوشتهشده که زنها فقط شب برای قضای حاجت بیرون میرفتند. این مطلب، معقول نیست. کار ما در تاریخ بازسازی است؛ یعنی آنها آدم بودهاند ما هم آدم هستیم؛ یعنی هر کاری ما میکنیم، آنها هم میکردند. اینکه آنها حافظههای فرا بشری یا معدههای تنظیمشده داشتند، درست نیست. لذا اگر زنی در روز نیاز به قضای حاجت داشت، باید تا شب صبر میکرد؟ آیا این امر معقول است؟ تمام مواردی که وجود دارد، حکایت از مواردی میکند که ناقض ادعاهای رقیب است. بنده بحثی در مورد خانهای پیغمبر صلیالله علیه و آله دارم که فعلاً به آن نمیپردازم. اگر آن بحث را پی بگیرم، کل این شبهات از بین خواهد رفت.
روششناسی مقاله اشتباه است
نکتهی دوم این است که ازنظر روششناسی، کار درستی در این مقاله صورت نگرفته است. اینکه لغویین یا بزرگانی مطلبی را بگویند برای ما قابلپذیرش نیست. آنها رجالی بودند و ماه هم رجالی هستیم. ما از قرن یک و منفی یک یعنی پیش از اسلام صحبت میکنیم. همین الآن زبانهای محلی هر قومی در حال انقراض است و نسل جدید با آن زبانها صحبت نمیکند و برای حفظ این زبانها، بعضی کتاب تألیف کردهاند. قبول دارم که این دوره در منسوخ شدن زبان، دورهی خاصی است اما حداقل ما باید کلام لغویین را بررسی کنیم که ما را به قرن یک و منفی یک، نزدیک کند. لذا مثلاً در میان لغویین خلیل که متوفای صد و پنجاه هجری قمری است، اینطور گفته است یا مرحوم مصطفوی مطلبی را گفته است، برای ما قابلپذیرش نیست. یا لسان العرب، اینطور گفته است درحالیکه لسان العرب مربوط به قرن هشتم است، برای ما قابلپذیرش نیست. ایشان گفتند ادعای رقیب، رویهی شایع نبوده است. خوب معلوم است که عدم اختفاء در تخلی و تماس جنسی، یکرویه نبوده است و اگر کسی چنین حرفی بزند، توهمی بیش نیست. اتفاقاً آنچه رویه باشد در تاریخ ثبت نمیشود. اینکه مطلبی در تاریخ ثبت میشود و چهارده قرن میماند یعنی یکچیز عجیب و شاذ بوده است. شما وقتی به شهر جدیدی میروید سفرنامه مینویسید و الا کسی در شهر خودش، سفرنامه نمینویسد. آنچه ذهن و چشم ما به آن عادت کرده، نوشتن ندارد. لذا عریانی یا تخلی در فضای باز که یک امر عجیب بوده در تاریخ ثبت میشود.
پاسخ نقد اول دکتر اسماعیلی
در ادامه دکتر عشایری به پاسخ این نقدها پرداخت و گفت: اینکه دکتر اسماعیلی میگوید: راویان و حکایتگران قرن دوم به بعد که سامان دهندگان متون حاکی از وقایع خارجی عصر پیامبر صلیالله علیه و آله هستند، ممکن است مفاهیمی را که مطابق با نگاههای ذهنی آنها نبوده است را برای قابلفهم کردن مخاطبهای زمان خودشان، با انگارههای ذهنی خود مطابق کرده باشند. من برای اثبات آنچه در مقاله به دنبال آن هستم، درواقع یکجور کارکردگرایی متنی را در پیش گرفتم. مثلاً اعشاء که یک شاعر عرب است، در کلمهی «سرّ» میگوید: «لا تقربنّ جاریه إن سرّها علیک حرام»؛ یعنی اولین بار، در واژهی سر با این شعر برخورد کردم و رجوع من به لغویین برای اطمینان از عدم مخالفت بوده است. معنی شعر اعشاء این است: «به سراغ کنیزی که سر او یعنی اندام جنسی او بر تو حرام است نرو.» از کلمات ماقبل و مابعد در این شعر، این معنا واضح است. یا خلأ را برای کنش جنسی بهکاربرده است. این معنا فقط از راویان قرن دوم گرفته نشده بلکه در متون عصر نبوی مثل اشعار آن زمان، این معانی استفادهشده است. لذا معلوم میشود که این لغت، این کارکرد را داشته است؛ اعم از اینکه تنزل یافته باشد و به مفهوم دیگری تبدیلشده باشد یا نشده باشد. اینکه کلمهی «در» را مفهوم شناسی میکنم، بههرحال اتفاقی در آن زمان میافتاده که اسم آن را «نقر» میگذاشتهاند. حتی لفظ نقر با پرده هم استعمال شده است. لذا شواهد بهکاررفته در خود متن، این را نشان میدهد. لذا مراجعهی من به لغویین به جهت اطمینان از عدم مخالفت لغویین با برداشت خودم از متون، بوده است. لذا سعی کردم در دامن این مغالطه نیفتم.
پاسخ بهنقد دوم دکتر اسماعیلی
دکتر عشایری در پاسخ بهنقد دوم دکتر اسماعیلی گفت: اما مطلبی که در مورد تعمیم دادن، بیان شد، در تاریخ فرهنگی من هم قبول دارم که تعمیم کاری دشوار است ولی مسئلهای که من میخواستم تعمیم بدهم یک مسئلهی تعمیم یابنده است. همانطوری که خود دکتر اسماعیلی به این مسئله اشاره کرد. بهعبارتدیگر، فاجعه بودن تعمیم دهندگی بهویژه در مطالعات فرهنگی را میپذیرم ولی در بعضی از زمینهها میتوان گفت تعمیم کار دشواری نیست. مخصوصاً برای اثبات فرضیهای که امکان اثبات آن بهراحتی وجود داشته است.
اما اینکه باید بین عربها تفکیک کرد و گفته شد که در یمن، نخلی وجود نداشته، درست است اما در آنجا تعابیر فرق میکند. مثلاً درجایی که دشت بوده است تعبیر «ذهب و ابعد» استفادهشده است؛ یعنی آنقدر رفت که دیگر دیده نمیشد. یا در تعبیری گفتهشده به پشت نجوه رفت. کلمهی «استنجا» نیز از همین لغت گرفتهشده است. مصداق اختفاء در مکانهای مختلف عوض میشده است. علاوه بر اینکه رجوع من به قول لغویین بیشتر از باب اطمینان به عدم مخالفت آنها با درک من از واقعه بوده است نه اینکه قول آنها دلیل بر اثبات ادعای من باشد.
پاسخ به نقدهای دیگر دکتر اسماعیلی
دکتر عشایری در ادامه گفت: اینکه ادعا شود فقها تازهوارد بحثهای تاریخی شدهاند، درست نیست. بلکه فقها سالهاست که از جهات تاریخی بحث کردهاند. باز اشکال شده بود که به تفاوت لهجهها دقت نشده، درست نیست. من تا جایی که امکان داشته به این تفاوت توجه شده است. علاوه بر اینکه مناصع نمیتواند اسم علم باشد چون علم جمع بسته نمیشود. درحالیکه آنها هم مفرد و هم جمع به کار میبردند؛ اما اینکه گفته شد آنها آدمهایی مثل ما بودند درست نیست. ما حتی شبیه آدمهای دو نسل قبل هم نیستیم. الآن به دلیل وجود وسایل دیجیتال، استفاده از حافظه بسیار کم شده است اما در آن زمان مجبور به استفاده از حافظه بودهاند. علاوه بر اینکه در بسیاری از امور بنده، ادعای حصر نکردهام. بله در گزارشهایی که حصر ادعاشده، بنده نیز نقل کردم؛ اما اینکه فرهنگ قابلتغییر نیست، اگرچه کلیت آن موردقبول است اما این کلیت در بعضی از دورهها تخصیص میخورد. مثلاً بعدازانقلاب، اهتمام زنان به حجاب بسیار فوقالعاده بود بااینکه تا قبل از آن، وضعیت برخی از مناطق شهر تهران مثل خیابان لالهزار، فاجعه بوده است. همین حرف را میتوان در زمان ظهور دین اسلام نیز ادعا کرد و قائل به تغییر فرهنگ شد.
سلام شراط زمانی و مکانی در مورد اجرای احکام باید مورد توجه قرار گیرد.احکامی در قران است که اجرای ان در حال حاضر با مشکل مواجه است از قبیل رجم و قطع ید….موضوع پوشش هم استثنا نیست و باید شرایط عرف جامعه و حتی دنیا را مد نظر داشت