ایشان عرصه روایتگری و گزارشِ مصائب عاشورا را نیز دربست به مداحان واگذار میکنند و به غیر تماشاگری، مسئولیتی را برای علما در نظر نمیگیرند؛ علمایی که در جزئی ترین امور عبادی، سیاسی و اجتماعی و حتی فردی مردم اظهارنظر میکنند، ولی درباره عزاداری و روایت گری عاشورا حق اظهارنظر ندارد؛ زیرا عاشورا و عزاداری ممکن است در نگاه مردم تضعیف شود!
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام مهدی مسائلی، محقق و مدرس حوزه علمیه اصفهان طی یادداشتی پیرامون گفتگوی این شبکه با آیتالله حاج سید محمد ابن الرضا، اساتید درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم آورد: چند روز پیش مصاحبهای از یکی از علمای قم منتشر شد که در آن، ایشان به مبناسازی برای داستانسرایی درباره عاشورا پرداختند و با اعتباربخشی به همه روضههایی که خوانده میشود، آسیبشناسی عزاداری را نقشه شوم منافقین دانستند.
در ادامه این نوشتار نقدی بر طرح این قواعد روضهسازی توسط ایشان خواهیم داشت. البته ایشان برای اثبات این قواعد به حکایاتی نیز استناد میکنند که برای طولانی نشدن بحث، به آنها نمیپردازیم.
ایشان در ابتدای سخنانشان باب داستانپردازی و فضائلسازی درباره اهلبیت(ع) را با استناد به روایت معروفی اینچنین مفتوح میکنند: «آنکسی که آسیبشناسی میکند باید کاملاً در عقاید و اعتقاداتش آدم متسلمی باشد؛ یعنی عقاید محکم و راستین و استواری برای خودش درست کرده باشد، بعد وارد این مسأله بشود…باید بداند که فرمودند: «نزِّلونا عن الربوبیه و قولوا فینا ما شئتم». فقط برای اینها ربوبیت قائل نباشیم؛ هر چیزی که میخواهید بگویید، بگویید».
حقیقت این که بر اساس این مبنا، خلق و جعل فضائل برای اهلبیت(ع) هیچ محدودیتی ندارد و هر فضیلت قابل بیانی جزو فضائل واقعی اهلبیت(ع) بهشمار میآید. پس نباید در برابر نقل فضایل بیمدرک و موهن، تردید و شک و شبهه مطرح کرد؛ زیرا چنانکه ایشان مفصلاً بیان میکند، اینگونه تردیدها نشان از ضعف و تزلزل اعتقادات فرد درباره ولایت تکوینی اهلبیت(ع) دارد.
سخن درباره روایت مورد استناد ایشان فراوان است و از آنجا که اصل بحث ایشان موضوع عاشورا و عزاداری است، به این بحث ورود نمیکنیم.
ایشان سپس اولین قاعده روضهسازی را اینگونه تبیین میکند: «این مطالبی که روضهخوانها و مداحها میخوانند، قسمتی از مصائبی است که به سر امام حسین و اهلبیت آوردند؛ مصائب خیلی بالاتر از این حرفها بوده است؛ یعنی سند نمیخواهد… متأسفانه اینقدر به معصومین علیهم الصلاه والسلام ظلم کردند که مصیبتهایی که خوانده میشود گوشهای از عمق مصیبت است؛ یک قسمتش در کتابها آمده؛ یک قسمتش را مداحها میخوانند؛ عمدهاش به زبان حال است. درحالیکه اینها همهاش واقعیت دارد و مصیبتها خیلی بیشتر از این بوده که ذکر نشده است».
زبان حال با خلق و جعلِ روضه تفاوت دارد و نباید زبان حال بهصورت روایتگری و گزارشگری باشد؛ وگرنه «زبان حال» نیست؛ «زبان قال» است؛ منتها قالِ دروغین!
بر اساس این مبنا، مداحان میتوانند با استناد به زبان حال جزئیات و گزارشهایی روایی از مصیبتهای عاشورا تولید کنند و همهی این روضهسازیها نیز واقعیت دارد؛ زیرا قسمت عمده مصیبتهای وارده در عاشورا برای ما نقل نشده است!
در نقد این مطلب باید گفت:
اولاً زبان حال با خلق و جعلِ روضه تفاوت دارد و نباید زبان حال بهصورت روایتگری و گزارشگری باشد؛ وگرنه «زبان حال» نیست؛ «زبان قال» است؛ منتها قالِ دروغین!
ثانیاً اگر میخواهید با تمسک بهقاعده «زبان حال» روضه سازی کنید، اشکالی ندارد، فقط به مردم بگویید. مردمی که پای روضه روحانیون و مداحان مینشینند در پی شنیدن روضه و حکایتی واقعی از عاشورا هستند؛ نه داستانهای تخیلی که با تمسک بهقاعده زبان حال تولید شدهاند. اگر عظمت و فراوانی مصائب عاشورا توجیهی برای خیالپردازی درباره عاشوراست، همین را صادقانه به مردم بگویید.
ایشان سپس برای محکمکاری قاعدهای فلسفی را اینچنین به استخدام میگیرد: «…می گوید چون من پیدا نکردم و در کتابها چنین مطلبی را ننوشتهاند پس وجود نداشته است؛ ولی این قاعده فلسفی را ایشان فراموش کرده که عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود. شما نیافتید؛ از کجا معلوم نبوده است. چون شدت مصیبت خیلی زیاد بوده است؛ ولی شدت تقیه موجب شده که همهاش ذکر نشود؛ یک مقدارش ذکر بشود و بقیهاش بماند».
ندیدن دلیلی بر نبودن نیست؛ ولی آیا نداشتن منبع، دلیلی بر اثبات حکایات و نقلهاست و به آنها اعتبار میبخشد؟!
اینگونه است که ایشان با تمسک به قاعدهای عقلی در مباحث نقلی، مغالطهای را صورت میدهد و بررسی سندی حکایات را بهکلی نفی میکند. در حالی که برای طرح یک نقل نیاز به منبع برای آن است؛ و اگر نقلی منبع نداشته باشد، اساساً طرح آن نارواست و دیگر نمیتوان آن را منقول دانست.
ایشان سپس مطالبی را بهصورت ناقص از ترجمه نفسالمهموم مرحوم علامه شعرانی نقل میکند و چنین قاعدهسازیهایی را به آن محقق بزرگ نسبت میدهد. در حالی است که مرحوم علامه شعرانی در قسمتی از این کتاب، با تفصیلی خاص شرایط فراوانی را برای خواندن روضههای ضعیف و زبان حال بیان میکند که گزیدهای از آن، چنین است:
اگر ذاکر نسبت قضیه را به کتابى که از آن نقل کرده است بدهد و به مستمع چنان وانمود نکند که یقیناً صحیح است ضرر ندارد؛ وگرنه تدلیس است و تدلیس در روایت جایز نیست. و چون غالب مردم متوجّه این احکام نیستند لازم است چند مسأله براى توجّه خواننده ذکر شود تا اگر راوى خود مجتهد نیست در امثال آنها رجوع به مجتهد اعلم کند و این هم از مسائل تقلیدى است.
اگر مستمع از ناقل حدیث بخواهد یا متوقّع باشد یا در خاطرش مرکوز باشد و چنان داند که راوى واقع را نقل مىکند، جایز نیست نقل کردن غیر حدیث متواتر و مقرون به قرائن قطعیه؛ و اگر مستمع حدیث مظنون خواهد مىتواند حدیث ظنّى نقل کند.
در غیر این صور در نقل سیر و وقایع جایز است متابعت طریقه اهل تاریخ در اعتماد کردن بر احادیثى که ناقل آن موثّق و مطّلع بوده است؛ چون این رسم از زمان ائمّه تاکنون میان مورّخین بود و بر کسى انکار نکردند. اما مخالفت آن طریقه خروج از اصطلاح و تدلیس است.
نقل حدیث با سند جائز است؛ خواه سند آن ضعیف باشد یا صحیح؛ مگر نقلکردن حدیث به سند ضعیف براى کسانى که جاهل به اسنادند و چنان وانمود کردن که این حدیث معتبر است و قابل اعتماد تدلیس است.
نقل حدیثى که یقیناً یا به ظنّ غالب مجعول است بدون تنبیه بر آن جایز نیست. و نقل حکایات مشتمل بر حکمت و مواعظ و حجّت مذهبى مانند حکایات کلیله و دمنه و حکایت حسنیّه و بلوهر و یوذاسف و امثال آنها جائز است؛ بهطورى که تدلیس نشود….
…واجب نیست عین الفاظ حدیث را نقل کردن؛ بلکه نقل به معنى هم جایز است اگر موجب تدلیس نشود؛ یعنى ناقل صریحاً بگوید نقل به معنى کردهام؛ یا عادت بر آن جارى باشد؛ مانند نقل احادیث در منابر به زبان غیر عربى.
فرقى بین نقل حدیث شفاهاً و یا کتباً نیست و تدلیس و تحریف در هر دو حرام است.
در نقل حدیث به معنى، شرط است که حاصل مضمون حدیث محفوظ ماند و چیزى بر آن افزوده و یا کاسته نگردد؛ مثلاً اگر امام بفرماید: «الآن انکسر ظهرى و قلّت حیلتى» و کسى بگوید: «الان پشتم شکست و امیدم ناامید شد و چاره از دستم رفت» جایز نیست؛ براى آن که امیدم ناامید شد در عبارت امام نیست و «قلّت حیلتى» یعنى چارهام کم شد؛ نه از دستم رفت؛ مگر آنکه صریحا بگوید که امام قریب به این مضامین فرموده یا به عنوان زبان حال بخواند.
تغییر الفاظ حدیث بهطورى که معنى محفوظ باشد و تدلیس نشود ضرر ندارد؛ مثلاً ضمیر به جاى ظاهر و ظاهر به جاى ضمیر آوردن و مقدّر را مذکور ساختن و لفظى را به مرادف یا قریبالمعنى تبدیل کردن؛ مثل «انکسر به»، «انقصم» و همچنین مختصر یا مفصّل کردن، بهطورى که معنى تغییر نکند جایز است؛ مثلاً «یا ایّها الّذین آمنوا» را به «اى مؤمنین» و «یا ابناء الدنیا» را به «اى کسانى که فریب دنیا و مال دنیا را خوردید» و هکذا.
تغییر لفظ حقیقى به مجازى یا مجازى به حقیقى که معنى را تغییر ندهد و تدلیس نشود جایز است؛ مثلاً «یداه مبسوطتان» را گویى: خداوند عالم جواد است یا بالعکس.
و همچنین تغییر صیغه ماضى به مضارع و بالعکس در صورتى که از زمان منسلخ باشد؛ مثل «کان اللّه علیما حکیما» را گویى: «خداوند دانا و حکیم مىباشد» و به لفظ جامع طورى جایز است که معنى محفوظ ماند و تدلیس نشود و به اصطلاح مطوّل معانى اول باید محفوظ ماند نه ثوانى.
و نقل است که مردم از یکى از علماى متورّع خواستند واقعه عاشورا را در منبر بیان کند؛ فرمود: حضرت سید الشهدا علیه السّلام روز دهم محرم در کربلا شهید شد؛ و از منبر فرود آمد؛ و نه از این جهت بود که نقل غیر آن جایز نیست؛ بلکه چون مردم از کثرت اعتقاد به آن عالم، قول او را حجّت مىگرفتند و توقّع داشتند آنچه یقیناً مطابق واقع باشد بگوید، به متواتر اکتفا کرد. و در جایى که مستمع چنین متوقّع باشد تکلیف همین است؛ اما همیشه مردم از همه کس این توقّع ندارند.
میبینیم که چگونه علامه شعرانی برای بیان مصیبتهای عاشورا شروط فراوانی را قرار میدهد و به خاطر ارزش بسیاری که برای اعتماد مردم قائل است، موارد فریبکاری و تدلیس را با دقت مشخص میکند.
قاعده «بکاء و ابکاء و تباکی» قاعدهی دیگری است که ایشان برای اعتباربخشی به روضههای بدون منبع به آن استناد میکند. به این معنا که هر روضهای که مردم را میگریاند چون «… موجب تباکی هم میشود، از مصادیق ابکا و تباکی هم میشود». به دیگر سخن ایشان هدف مقدس ابکاء را توجیهگر وسیله آن میکند. از این جهت مهم نیست که روضهها معتبر و صحیحاند یا نه؛ بلکه مهم آن است که این روضهها مردم را میگریانند.
ایشان سپس برای بستن دهان منتقدین، قاعدهای دیگر را اینچنین تبیین میکنند: «لازم است عزاداری کنیم تا نشان بدهیم معتقد به امامشناسی هستیم. یکی از شئون معرفت به امام معصوم، عزاداری است. یکی هم زیارت است. اگر جایی ما حرام بیّنی دیدیم باید جلویش را بگیریم؛ اما اگر جایی حرام بیّن ندیدیم، شبهاتی بود، بخواهیم جلوگیری کنیم باید ببینیم آیا اصل عزاداری تضعیف میشود یا نمیشود؟ اگر تضعیف میشود نباید صحبت کرد؛ اما اگر تضعیف نمیشود آنوقت بله؛ احتیاطاً بگوییم انجام ندهند…».
برای کسانی که به هر قیمتی میخواهند ولایت اهلبیت(ع) را در میان مردم تعمیق و گسترش دهند، مقابله با خرافات و تحریفات یک تهدید برای مکتب به شمار میآید؛ زیرا آنها دین مردم را بهگونهای با خرافات عجین کردهاند که مقابله با خرافات، تقابل با دینداری مردم به نظر میرسد.
با این مبنا نیز نباید در برابر بسیاری از خرافات و اعتقادات نادرست مردم موضعگیری و مخالفت کرد؛ زیرا اعتقادات بعضی از مردم بهگونهای با خرافات گرهخورده است که دین را چیزی غیر از این امور نمیدانند.
در این نگاه مهمترین چیز آن است که مردم دیندار و معتقد به ولایت اهلبیت(ع) باشند؛ حال چه کیفیتی از دین و کدام ولایت چندان مهم نیست. پس مخالفت پیامبران الهی و ائمه(ع) با خرافات رایج میان مردم نیز ناصحیح بوده است؛ زیرا آنها اعتقاد مردم نسبت به معنویت را سست میکردند و ممکن بود مردم بیخدا و ملحد شوند!
صراحتاً باید گفت تهذیب و اصلاح دینداری هیچگاه موجب تضعیف دین و ولایت اهلبیت(ع) نمیشود؛ بلکه تقویت و رشد و بالندگی دینداری را بهدنبال دارد. آری؛ برای کسانی که به هر قیمتی میخواهند ولایت اهلبیت(ع) را در میان مردم تعمیق و گسترش دهند، مقابله با خرافات و تحریفات یک تهدید برای مکتب به شمار میآید؛ زیرا آنها دین مردم را بهگونهای با خرافات عجین کردهاند که مقابله با خرافات، تقابل با دینداری مردم به نظر میرسد.
از این جهت است که ایشان مباحث مرتبط با آسیبشناسی را نقشه شومی از جانب منافقین و آدمهای بیسواد میداند؛ زیرا آدمهای معتقد و باسواد درباره عزاداری و عاشورا اظهار نظری نمیکنند!
وی سپس سخنی را اینگونه به آیتالله محمدحسین کاشف الغطاء نسبت میدهد: «عزاداری در حد فقه ما نیست که من بخواهم حرفی بزنم؛ این مسائل مافوق مسائل فقهی است».
هماکنون عزاداری دربست در اختیار مردم قرار گرفته است و در نگاه بعضی هرآنچه مردم انجام میدهند مصداق کامل عزاداری به شمار میآید؛ از این رو مخالفت با این رفتارهای مردم، مخالفت با عزاداری بهشمار میآید و حتی علما حق ارشاد و راهنمایی را دراینباره دیگر ندارند.
این سخن در حالی است که مرحوم کاشف الغطاء اظهارنظرهای فراوانی درباره عزاداری دارد؛ برای نمونه در کتاب الفردوسالاعلی مینویسد: «…بیشتر اشخاصی که این کارها و رفتارها [یعنی قمهزنی و…] را انجام میدهند، بیشتر از روی تظاهر، ریا، تعصب و تملّق آن را به عمل میآورند؛ بی آنکه قصدی درست و نیت صالحی داشته باشند. با اینکه انجام این اعمال با قصد غیر صحیح و عدم صداقت در نیت خالی از اشکال نبوده، بلکه حرام است. افزون بر اینکه حرمت این اعمال بودن به خاطر بعضی از جهات و عوارض زمانی و مکانی [همچون وهن مذهب بودن آنها] مضاعف خواهد شد…».
نکته اینکه مرحوم آیت الله کاشف الغطاء در مقدمهای که بر کتاب الفردوسالاعلی نوشته تصریح نمودهاند که در هنگام نوشتن تقریض هشتاد سال داشتهاند و این کتاب را به عنوان ختامِ مِسک حیات مبارکشان قرار میدهند.
در پایان این مصاحبه ایشان همچنین تمام وظایف روحانیت را در مقابل عزاداری نفی کرده و میگویند: « جد اعلای ما… گفتند وظیفهی ما این است که فقط دم در بایستیم و نسبت به این عزادارها، هیچگونه دخالتی نکنیم؛ ما فقط وظیفهمان این است که دم در بایستیم و خوشآمد بگوییم. بله؛ اگر حرام بیّنی دیدید جلوگیری کنید».
حقیقت اینکه هماکنون عزاداری دربست در اختیار مردم قرار گرفته است و در نگاه بعضی هرآنچه مردم انجام میدهند مصداق کامل عزاداری به شمار میآید؛ از این رو مخالفت با این رفتارهای مردم، مخالفت با عزاداری بهشمار میآید و حتی علما حق ارشاد و راهنمایی را دراینباره دیگر ندارند. حال به نظر میرسد ایشان عرصه روایتگری و گزارشِ مصائب عاشورا را نیز دربست به مداحان واگذار میکنند و به غیر تماشاگری، مسئولیتی را برای علما در نظر نمیگیرند؛ علمایی که در جزئی ترین امور عبادی، سیاسی و اجتماعی و حتی فردی مردم اظهارنظر میکنند، ولی درباره عزاداری و روایت گری عاشورا حق اظهارنظر ندارد؛ زیرا عاشورا و عزاداری ممکن است در نگاه مردم تضعیف شود!