حجتالاسلام مصطفی دری معتقد است ویژگی حوزه در صد سال اخیر، نتیجهگرایی در فقه است و حجتالاسلام احمد رهدار، نتیجهگرایی فقهی حوزه قم را به دلیل مبنای روشی آیتالله حائری و آیتالله بروجردی میداند. همچنین، دری معتقد است گسترش دانش حقوق و قانونی کردن همه حقوق در عمل منجر به کاهش تجربه دینی خواهد شد و نیز رهدار تأکید دارد هرچه دانش حقوق در کشور رشد کند، به فرایند سکولاریزه شدن سرعت میبخشد.
به گزارش شبکه اجتهاد، در صدمین سال احیای حوزه علیمه قم از سوی مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی قرار داریم و تحولات یک قرن اخیر حوزه از مناظر مختلف از جمله فقهی قابل بررسی است. به همین مناسبت «ایکنا» نشستی با موضوع «تحولات و تطورات فقهی حوزه قم» با حضور حجتالاسلام والمسلمین احمد رهدار، استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع) و حجتالاسلام والمسلمین مصطفی دری، قائممقام پژوهشگاه فقه معاصر، برگزار کرده است که متن کامل آن را بدون دخل و تصرفی میخوانید؛
حوزه علمیه در طول تاریخ به ویژه در صد سال اخیر رویکردها و جریانات مختلف فقهی را به خود دیده است. این رویکردها چه تحولاتی را به دنبال داشته و فقه امروز چقدر متأثر از رویکرد آیتالله حائری یزدی و آیتالله بروجردی است؟
رهدار: اگر حوزه قم را وارث حوزههای علمیه شیعی ماقبل آن بدانیم، در دوره نزدیک به تأسیس حوزه قم چند شاخه و جریان فقهی داریم که از حوزههای علمیه شهرهای دیگر به حوزه قم سرریز شدهاند. اولین جریان، فقهی _ حکمی است که حکمت در آن غلبه دارد، مانند ملاصدرا یا حکمای اربعه دوره قاجار مانند زنوزی و سبزواری و حکمای تهران مانند مرحوم رفیعی و نیز فرد شاخص این گرایش در دوره بعد از انقلاب اسلامی یعنی مرحوم آیتالله حسنزاده آملی. این آقایان حکیمان فقیه هستند و کار آنان آشتی دادن زبانِ حکمت با فقه بود. در نبود این آشتی، شاهد تکفیرهایی از سوی فقها درباره حکما بودیم ولی این آشتی دادن سبب شد تا تکفیرها کمرنگ شود، این فقهای حکمی، بین زبان حکمت و فقه همافزایی کردند که برای حوزه امروز هم در زمینه حکمت و هم فقه آوردهایی داشته است.
جریان دیگر، عرفانیفقهی با غلبه جریان عرفانی است و مرحوم سیدعلی شوشتری آغازگر آن است و بعد ملاهادی سبزواری، قاضی طباطبایی و در دوره ما کسانی مانند آیتالله بهاءالدینی، آیتالله بهجت و تا حدودی علامه طباطبایی آن را دنبال کردند، البته علامه از حکمت هم بهره وافری داشت. خروجی این جریان سبب آشتی زبان فقه و عرفان شد و در غیاب این صلح، شاهد تکفیرهایی علیه عرفان بودیم و نیز سرمایه این جریان انکارنشدنی است.
جریان سوم شامل فقیهان محض است و غلبه در این جریان با فقه است؛ مانند وحید بهبهانی و شیخ انصاری، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، ابوالحسن اصفهانی، امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب که امام و رهبری به خاطر تشکیل حکومت اسلامی فضای متفاوتی را ایجاد کردند. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم مؤسس و آیتالله العظمی بروجردی هم جزء این جریان فقهی هستند که بُعد فقهی در آنها پررنگتر و نیز میراث آنان فاخر است.
جریان چهارم شامل فقهای متجدد است؛ یعنی فقهایی که عمق فقهی آنها کم است و روشنفکری آنها غلبه دارد. آنان تلاش میکنند که زبان فقه را با مدرنیته و تجدد آشتی دهند و همافزایی داشته باشند؛ گرچه در این جریان التقاط زیاد است و خروجی آن هم در برخی موارد به سمت تجدد غش کرده است ولی اگر سرمایه این جریان در میراث فقاهت ما دیده نشود، باز نقص وجود خواهد داشت. البته جریانات دیگری را هم میتوان اضافه کرد.
برای تکمیل بحث، افراد شاخصی از جریان چهارم یعنی روشنفکران متجدد را هم نام ببرید.
رهدار: اگر از آستانه مشروطه شروع کنیم، مرحوم شیخ هادی نجمآبادی، فقیه مسلمی است که تحت تأثیر تجدد بود؛ ملکالمتکلمین و ناظمالاسلام کرمانی هم فقهایی هستند که در فقه آنها ایراد وجود دارد و برخی از آنها برچسب بابیت هم دارند؛ البته نمیدانم چه مقدار بابی بودند. در دوره معاصر مرحوم شیخ مؤسس، اسدالله خرقانی، شریعت سنگلجی و مرحوم آیتالله طالقانی جزء این طیف با درجات مختلف هستند، مثلا مرحوم طالقانی با وجود آنکه دغدغه آشتی فقه و تجدد داشت به سوی تجدد کشیده نشد و حتی سیدحسین مدرس طباطبایی که آمریکاست جزء این جریان است؛ افراد شاخص دیگر این جریان آیتالله صانعی، آیتالله جناتی و کدیور هستند؛ البته درجه فقهی آیتالله جناتی بر تجدد او غلبه دارد یا کسی در فقاهت آیتالله صانعی تردید نکرد، ولی درباره مرجعیت او حرف و حدیث بود و ایشان هم در زمره فقهای متجدد محسوب میشود.
آیتالله مهدی حائری از افراد شاخص دیگر در این جریان و به عنوان فقیهی حکمی است و هر کدام در فضای فقهی ما نقش داشتند. البته همه اینها با وجود تفاوتهایی، اشتراکات هم داشتند؛ از جمله اینکه درباره مسائل مستحدث دغدغه داشتند و آنها را بررسی و نیز موضعی را اتخاذ کردند.
با تشکیل نظام اسلامی در ایران، همه فقها با تفاوت درجات، نسبتی با انقلاب برقرار کردند و هر کدام ادبیاتی را تولید کردهاند. در مجموع، تراث فقهی کنونی تراث فقهی سنگینی است که فعل اجتهاد ورزیدن را سنگین کرده است. البته این مسئله به مرحوم مؤسس و آیتالله بروجردی هم اختصاص ندارد و ماحصل فعالیتهای فقهی در حوزه است. اگر کُندیهایی را هم شاهدیم به این دلیل است که این تراث خیلی پر و سنگین وزن شده است.
آقای دری، جناب رهدار به چند جریان فقهی به خصوص در صد سال اخیر اشاره کردند. از دیدگاه شما بایستههای مکتب فقهی قم در سده اخیر به خصوص در مقایسه با حوزه نجف چیست؟
درّی: فقهایی چون مرحوم شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه و آیتالله بروجردی با وجود اشتراکی که در دیدگاه داشتند و در یک خط فقهی قرار دارند، ولی با مرحوم امام(ره) تفاوتهای جدی دارند. اگر مکتب فقهی صد سال اخیر حوزه قم را بررسی کنیم، اولین ویژگی آن تازهتأسیس بودن است و در تأسیس دست انسان باز است تا هر طوری که میخواهد به تأسیس حوزه بپردازد برخلاف وقتی که پیشینهای وجود داشته باشد.
آیتالله حائری وقتی به قم آمدند و بحث تأسیس یا احیای حوزه پیش آمد نه تنها درسی وجود نداشت و فیضیه تبدیل به خوابگاه شده بود، بلکه تعدادی از معتادان در آنجا حضور داشتند و ایشان ابتدا معتادها را بیرون کردند، یعنی حوزه کاملا بکر بود و طبیعتا طلاب خوبی هم وجود نداشت. مرحوم امام(ره) هم قصد ورود به قم را نداشتند و به خاطر شیخ عبدالکریم به قم آمدند. تازه تأسیس بودن برکاتی برای قم داشت و سبب شد تا حوزه مختص به خود باشد.
ویژگی دیگر حوزه در صد سال اخیر، نتیجهگرایی در فقه است که از مرحوم شیخ عبدالکریم و مرحوم بروجردی شروع میشود و در فردی مانند امام به اوج میرسد. اگر بین فقهای قم و نجف مقایسه کنیم خواهیم دید که مرحوم حائری دو جلد تقریرات اصولی دارد، آیتالله بروجردی دو جلد، امام چهار جلد و مابقی مراجع هم کتب اصولی دارند ولی در حوزه نجف فقط نیمی از مباحث اصولی آقای خویی ۵ جلد شده و اگر نیمه دیگر آن هم نوشته شده بود ۱۰ جلد میشد. تقریرات آقای روحانی ۷ جلد شده است، تقریرات مرحوم آقای صدر که مرحوم آیتالله شاهرودی نوشته، هفت جلد است و تقریرات آیتالله وحید خراسانی حدود ۱۸ جلد خواهد شد و مکاسب ایشان ۱۸ سال طول کشیده است.
بنابراین در حوزه نجف به اصول به عنوان ابزار استنباط بسیار مفصل پرداخته شده است ولی در حوزه قم، اینطور نیست و دانش اصول خیلی مورد توجه نیست. آیتالله بروجردی درس اصول را بسیار مختصر برگزار میکردند و آیتالله شبیری زنجانی هیچ وقت اصول درس نگفتهاند جز یک مورد و فقط فقه گفتهاند؛ من این موضوع را نتیجهگرایی میدانم.
دو پسرعمو در خاندان صدر داریم، امام موسی صدر و شهید محمدباقر صدر؛ آقا موسی در لبنان حزب تشکیل داد و شاگرد تربیت کرد و کارهای عامالمنفعه کرد حال اگر کارهای ایشان و امام(ره) را با شهید صدر قیاس کنیم خواهیم دید که ایشان هیچ نظریه تولیدی ندارند، شهید صدر اقتصادنا را برای تبیین مکتب اقتصادی اسلام و برخی کتب دیگر را نوشتند، کتاب مشهور به حلقات را درباره اصول نوشتند ولی اینها باید فایده داشته باشد ولی وقتی فتاوای ایشان را ملاحظه کنیم در حوزه زنان چه کاری کردهاند؟ در همین بحث اقتصادی و بانکداری چه نتیجه عملی در پی داشت و چقدر آرای ایشان با آیتالله خویی فرق کرد. گرچه از ایشان با عنوان نابغه هم یاد میشود ولی در عمل ما کار نتیجهداری ندیدهایم. این همه تلاش و زحمت باید منتج به نتیجه شود. امام(ره) مثلا حق رأی زنان و موسیقی و چندین مسئله فقهی دیگر را حل کردند و قائل به فقه پویا شدند و مسیر فقهی جدیدی گشوده شد با این که مکتب اصولی خاصی نداشتند و نظریه خاص اصولی هم تولید نکردند.
مرحوم عبدالکریم حائری و آیتالله بروجردی و امام و شاگردان ایشان نتایج خوبی ایجاد کردند؛ مثلا در دوره معاصر، آیتالله مکارم شیرازی را میتوان نام برد که ایشان در دانش اصول صاحب نظریه نیست ولی مسئله ذبیحه را در حج حل کردند.
آیتالله بروجردی هم بحث نتیجهگرایی را دنبال میکردند یا این بحث در نسل بعد از ایشان به خصوص توسط امام خمینی رواج یافت؟
درّی: بله، ایشان هم نتیجهگرا بود؛ کسی که دو جلد تقریرات اصولی دارد ولی فقهش ۱۵ جلد است معلوم است که دنبال حل مسائل جامعه است، اکنون تقریراتی حدود ۲۰ جلد نوشته میشود ولی نتیجه؛ هیچ و تکرار حرفهای گذشته است. اگر بناست که ما به همان نتایج قبل برسیم اصول آقای خویی خیلی آسان و روان است و نیازی به حلقات و بحوث و … نیست.
تحولگرایی ویژگی دیگر حوزه قم است؛ البته تحولگرایی با خودشیرینی در برابر مردم و روشنفکران یکی نیست؛ این کار بدی است که ما زور بزنیم تا از ادله آن چیزی به دست آوریم که مردم و روشنفکران میپسندند ولی کسانی که در فقاهت آنها تردیدی نیست ولو مرجعیتشان مورد مناقشه بوده با ادله و موازین در قم بروز و ظهور یافتند مانند مرحوم آیتالله صانعی، آیتالله جناتی، یا در حقوق زنان، آقای مهریزی، آقای ایازی و … . جالب اینکه برخی افراد تا زمانی که در نجف بودند فتاوای متفاوتی نداشتند ولی وقتی به قم آمدند تحول در آرائشان پیش آمد مثلا آقای سید کمال حیدری از شاگردن شهید صدر تا در نجف بود تحولی در مواضعشان نبود ولی وقتی به ایران آمد تحول در او پدید آمد؛ البته نمیگویم در نجف هیچ کسی نیست که فتوای نوپدید بدهد ولی این ویژگی حوزه نجف نیست.
اجتماعی بودن حوزه قم از دیگر ویژگیهای آن است. آیا حوزه نجف هم واجد این ویژگی هست؟
درّی: بله. اجتماعی بودن حوزه قم هم از دیگر ویژگیهای آن است، مثلا آیتالله خویی حتی نقاشی جاندار را هم حرام میدانند زیرا کاری به لوازم اجتماعی و قابل اجرا بودن این فتوا ندارند ولی تفاوتهایی در آرای امام خمینی وقتی هنوز وارد عرصه مبارزه و انقلاب هم نشده بود، میبینیم که نشانگر توجه به بعد اجتماعی و توجه به قابلیت اجرای یک حکم است. اکنون مطالب جدیدی مانند فقه هستهای، فقه پزشکی، حجاب و … داریم که در نجف سابقه ندارد، حتی عناوین دروسی که فرزندان فقها در قم به آن میپردازند با عناوین دروسی که فرزندان فقها در نجف مشغول تدریس آن هستند تفاوت زیادی با هم دارد.
چند تن از شاگردان آیتالله سیستانی در حوزه مشهد، فقه پرشکی درس میدهند و چند شاگرد ایشان در نجف، حج و مکاسب میگویند و همه هم شاگرد ایشان هستند؛ یعنی شاگردان ایشان در ایران پیوست اجتماعی فتاوا را مورد توجه دارند که در نجف اینطور نیست.
آقای رهدار، آیا با دیدگاه جناب دری در مورد حوزه قم و نجف موافقید؟
رهدار: نکاتی که گفتند از نتایج فقه بعد از انقلاب و تشکیل نظام اسلامی است زیرا فقه قم قبل از انقلاب، اجتماعی نبود، حتی مصادیق بارز تحولگرایی هم بعد از انقلاب در فقه حوزه رخ داد. در مورد نتیجهگرایی فقهی حوزه قم موافق هستم و معتقدم به مبنای روشی مرحوم آیتالله حائری و آیتالله بروجردی برمیگردد. آیتالله حائری بیشتر مشی سامرایی داشت و آیتالله بروجردی هم بیشتر اصفهانی است و فقط چند سالی در نجف بودند و مشی خاص خود را داشتند. هر دوی این بزرگواران بحث فقهی و اصولی خود را موجز و روان ارائه کردهاند. البته این مسئله متأثر از تازه تاسیس بودن حوزه قم هم هست، کما اینکه فلسفه اسلامی در خاستگاه تاریخی خود از مشرب یونانی استفاده کرد ولی از جایی به بعد به صورت مستقل در قالب فلسفه اسلامی ارائه شد.
مصداقا من برخلاف نظر شما معتقدم که شهید صدر واقعا یک نابغه به تمام معناست حتی نظام واژگان جدیدی را که وضع کرد نشانه نبوغ اوست و این واژهها را تفننا عوض نکرده و این تغییرات استعداد و راه جدیدی را فراروی او گشوده است. دو چیز را در مورد شهید صدر فراموش نکنیم؛ اول این سنتی درست یا غلط در حوزه هست و شاگردان در زمان حیات استادشان بروز و ظهور چندانی ندارند و شهید صدر هم به عنوان شاگرد آیتالله خویی زودتر از ایشان شهید شد و تا در قید حیات بود به احترام استاد و از جنبه اخلاقی، آرای فقهی خود را بروز نداد. امام هم تا زمان حیات مرحوم بروجردی جلوه امامیت خود را بروز نداد. صدر در ۴۶ سالگی شهید شد که واقعا در سنت حوزه، جوان محسوب میشود ولی مباحث و روش و سخنان وی روی کف دروس سنگین حوزه نجف آمده و کارهای سنتشکنآنهای هم کرده است یعنی حزب درست کرده و امروز خیلی از جریانات سیاسی عراق ناشی از حزب الدعوه هستند. یا نظریه اصلاحی وی در باب مرجعیت شیعی از کارهای سخت و پوست برافکن است زیرا وقتی پروژه اصلاح مرجعیت مطرح شود یعنی به قلب حوزه زده است و این جسارت نیاز دارد.
البته قبول دارم در مجموع ساختار حوزه نجف در مقایسه با قم، پویا، تحولخواه و اجتماعی نیست گرچه شهید صدر استثنا است. حوزه قم ناگزیر به خاطر نظام اسلامی، نتیجهگرا شده است و اکنون از چالشهای جدی حوزتین در خیز برداشتن قم و ترمز کردن نجف است. به همین دلیل جریانی که پدیده نظام اسلامی را دیده است و بود و نبود آن را یکی نمیداند نسبت به نظام برنامهریزی و آموزش و دروس حوزه نقد دارد و اینکه چرا سطح در ۴ تا ۵ سال تعریف نمیشود تا طلبه به سرعت آن را سپری کند و چرا وقت ما صرف برخی دروسی میشود که ثمر چندانی ندارد.
فضای جدید به نظر من ظرفیت حکومت است، در این شرایط استنطاق از دین حداکثری میشود و البته این به ایران هم اختصاص ندارد و در پاکستان هم چون عنوان حکومتشان اسلامی است تفاوت زیادی مثلا با هند دارد که یک تکه واحد بوده که از هم جدا شدهاند. کسانی مانند ضیاءالحق، اسلامیسازی را مطرح کرد و استنطاق از حکومت زیاد شده و ظرفیتهای حکومت هم برای پاسخ به پرسشها فعال شده لذا نظریهپردازانی در پاکستان در علوم دینی داریم که آرائشان در اروپا و آمریکا تدریس شده و مورد بحث و بررسی قرار گرفته است؛ یعنی حتی اگر وزیر گردشگری و پزشکی و… ما بخواهد فقه را نادیده بگیرد هم نمیتواند و همه اینها ناشی از تأسیس حکومت است.
مردم معتقدند که اثرگذاری مراجع در طول تاریخ تشیع تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار بالا بود و مثل فتوای تحریم تنباکو جامعه را متحول میکرد یا فتاوای آیتالله بروجردی و امام راحل(ره) تأثیر زیادی داشت، ولی برخی معتقدند در یکی دو دهه اخیر تاثیرگذاری فتاوا کمتر شده است. نظر شما در این باره چیست؟
رهدار: در حالی که دانش فقهی تحول بسزایی پیدا کرده است اثرگذاری فقهی ما کم شده و من دلیل آن را وجود عامل سوم میدانم و آن این تصور است که؛ قانون یعنی حقوق؛ در صورتی که حقوق و فقه دانش هستند و قانون یک قالب است و هر کدام از این دانشها میتوانند خودشان را در قالب قانون به جامعه سرریز کنند. در کشور ما با کمال تاسف تلاش شده که حقوق، فقهمالی شود. دانش حقوق هرچه در کشور رشد کند، به فرایند سکولاریزه شدن سرعت میبخشد، زیرا حقوق در دنیا وظیفه ذاتی خود یعنی تنظیم روابط بین افراد و حکومت با مردم را برعهده دارد و حقوق برای کشورهایی است که فقه ندارند.
در کشور ما دالان قانون با محتوای دانش حقوق پر شده است نه فقه و همین سبب شده در عین اینکه تولیدات فقهی ما خیلی زیاد است، ولی راه به قانون ندارد و راه حل این است که مرکز فقهی وابسته به مجلس شورای اسلامی به ماموریت اصلی خود بازگردد؛ قرار بود این مرکز یک کار اساسی انجام دهد و آن اینکه به مرجع تقلید و مجتهد بگوید که آخرین کار شما استنباط احکام از نصوص نیست، بلکه تبدیل فتوا به قانون هم جزء وظایف شماست، زیرا فتوا تا زمانی که در لایه فتوا بماند تاثیری ندارد. الان این واقعیت تلخ وجود دارد و اگر این معضل حل نشود، حتی تولیدات فقهی جدید به ضرر جامعه است، مانند بدن ضعیفی که سر بزرگی دارد و هرقدر این سر بزرگتر شود، تحمل بدن کمتر خواهد شد؛ بنابراین باید بین مستنبطات فقهی و دینی با مصرف قانونی تناسب برقرار شود.
آقای دری، نظر شما در اینباره چیست؟
درّی: قبل از اینکه به این پرسش پاسخ دهم در مورد سخن آقای رهدار درباره شهید صدر باید بگویم که من موافق دیدگاه ایشان نیستم. ما باید از تعارفاتی که سالهاست در مورد شهید صدر وجود دارد عبور کنیم. ما منکر خدمات ایشان و مقام والای شهید و خواهرشان نیستیم، ولی قبول ندارم که تحولاتی را در اصول و فقه ایجاد کردند. ایشان با وجود عمر محدود، فرصت افتاء داشتند، ولی فتاوای جدید و کارگشا نداشتند و شاگردانشان مانند آیتالله هاشمی شاهرودی بعد از ایشان فتاوای جدیدی را صادر کردند و در موضوعاتی مانند ارث زن مشکلات را کاهش دادند، ولی هیچکدام از این فتاوا مبتنی بر مبنای فقهی اصولی شهید صدر نیست.
سیدکمال حیدری شاگرد ایشان است، ولی هیچکدام از فتاوای وی ناشی از مبانی شهید صدر نیست. ایشان از جهت علمی مطالبی را بیان فرمودهاند که تقریبا هیچ فایده نداشته و تغییر اجتماعی رخ نداده است. فرض کنید من عضو جامعه مدرسین بودم و قرار بود برای مرجعیت بین امام، رهبری و شهید صدر انتخاب کنم و قطعا امام و رهبری را انتخاب میکردم، چون مشکلات بسیاری را حل کردهاند، ولو اینکه نظریات اصولی نداشتهاند یا به تعداد محدودی دارند. باور آقای رهدار در مورد شهید صدر درست نیست و شهید صدر دانش فقه را پیش نبرد.
اما پاسخ به پرسش شما؛ حجم تولیدات فقهی، نتیجهگرایی و کارکردگرایی در فقه رشد بسیاری داشته است؛ یعنی هم امام و هم انقلاب، ظرفیتهای جدیدی را برای فقه خلق کردند. امام در بین همه استادان و همکلاسیهایشان تنها مرجعی هستند که تجدید فراش نکردند. همه دوستان و استادانشان تجدید فراش داشتند. در خاطراتی که دفتر تنظیم و نشر آثار امام چاپ کرده از همسر امام نقل شده است که همسرشان به مدت سه ماه در تهران دور از امام زندگی میکردند و امام قم بودند، در صورتی که هیچ کدام از مراجع چنین اجازهای به همسرانشان نمیدادند.
امام مکرر اجازه داده است که همسرشان تنها مسافرت کنند. حتی من از نوههای امام شنیدم که ایشان شرط کرده بود سالی یک ماه در تهران باشد و معمولا به دوماه و شاید بیشتر هم کشیده میشد و بچهها هم نزد امام بودند و از این جالبتر خاطرات فریده مصطفوی در مجموعه گذر ایام است که گفته در ایام کشف حجاب که مدت زیادی طول کشید، بسیاری از زنان متدین از خانه بیرون نیامدند، ولی امام به همسرشان گفتند که نمیتوانید مدت زیادی در خانه و حبس باشید و به همسرشان اجازه دادند با کت و دامن بلند و پوشیده بیرون بروند. امام فارغ از ظرفیت حکومت و قبل از اینکه به عنوان مرجع مطرح باشند رگههای نواندیشی داشتند. البته در آستانه انقلاب و بعد از آن رویه ایشان متاثر از جوّ زمانه خود شد؛ مثلا دخترانش را به مدرسه نفرستادند و بچهها بعد از انقلاب تحصیل کردند.
در سال ۴۲ تنها بیانیهای که بزرگان حوزه از جمله آقای شریعتمدار و … و به خصوص علامه طباطبایی امضا کردند در اعتراض به حق رأی زنان بود، ولی امام در آستانه انقلاب به خصوص بعد از آن به زنان در عرصه اجتماعی نقش بسیاری دادند. اینها نمونه تحولات فکری امام است؛ بنابراین هم حکومتداری ما را مجبور کرد که به پیوست اجتماعی فتاوای فقهی توجه کنیم و هم مرحوم امام تحولات زیادی را ایجاد کردند و معلوم نیست که اگر امام و رهبر انقلاب نبودند، ما این حجم از تحول و اجتماعی بودن فتاوا را داشتیم یا نه؟ بنابراین ظرفیت امام ظرفیت جداگآنهای است.
نظرتان درباره نسبت فقه، قانون و حقوق چیست و آیا به نظر شما حقوق موجب تضعیف فقه شده است؟
درّی: با نظر آقای رهدار موافقم و معتقدم گسترش دانش حقوق و قانونی کردن همه حقوق در عمل منجر به کاهش تجربه دینی خواهد شد. ما همه نماز میخوانیم و دوست داریم با خدا رابطه داشته باشیم و کسی ما را مجبور نکرده است، ولی هیچکدام از ما پشت چراغ قرمز نمیایستیم به نیت قربه الی الله و اتفاقا ازدیاد قوانین سبب میشود تا فرصت از مردم برای انجام کارهای خالصانه برای خدا سلب شود.
رهدار: من در مورد سخنان آقای دری درباره شهید صدر عرایضی دارم. اگر عضو جامعه مدرسین بودم و قرار بود شهید صدر را برای مرجعیت انتخاب کنم، او را انتخاب نمیکردم، ولی شهید صدر به اضافه دستفرمانی که در فقه و اصول داشتند و اگر عمر طولانیتری داشتند، حتما به عنوان گزینه مرجعیت انتخاب میکردم، چون ما الان شهید صدر را با افرادی مقایسه میکنیم که ۴۰ سال بعد از او زندگی کردهاند. شهید صدر را با کسانی که ۴۰ سال قبل، ۴۶ ساله هستند باید مقایسه کرد؛ بنابراین ظرفیت شهید صدر متفاوت است.
یک وقتی بحثی در مورد سیدمنیر هاشمی و شاگرد ایشان آقای میرباقری بود؛ که بنده به هر دو بزرگوار ارادت دارم و آن اینکه ایشان چیزهایی میگوید که فقط خودش آن را میفهمد، بنده گفتم به نظر من ذهنشان تراوش کرده و ۷۵ جلد کتاب در حوزه فلسفه اجتماعی بیرون دادهاند و اگر ۷۵ جلد مطلب غیرتکراری ولو چرت و پرت باشد، بر نبوغ ایشان دلالت دارد. کسی (شهید صدر) در ۱۷ سالگی مدرس درس خارج بود و با قطع نظر از اینکه خلاقیتی در فتوا دارد یا خیر، در نظام سنتی نجف خودش را به عنوان مدرس حوزه نجف مطرح کرده بود؛ لذا نبوغ او قابل انکار نیست.
در مورد مثالهایی که درباره امام خمینی(ره) زدید هم باید بگویم خیلی روشنفکرانه بود و هدف را برآورده نمیکند. تفاوت امام در آنچه ایشان را متمایز کرد در این نبود که خانمش با کت و دامن بیرون آمد و احتمالا این مثالها قرائتی خاص از نسل جدیدتر فرزندان امام(ره) است که من به بالای ۷۰ درصد این نوع قرائتها و تفاسیر مشکوک هستم و وقتی خدمت سیدحسن خمینی هم اعلام کردم که من حقیقتا از اینکه در سالی در مراسم رحلت امام به شما اهانت شد ناراحت شدم، ولی این مخالفت یک پیام صریح هم داشت و آن اینکه این جمعیت آشکارا به شما گفتند که ما اجازه نمیدهیم امام فقط پدر شما باشد و ایشان پدر معنوی همه ملت هستند، آشکارا گفتند که اجازه نمیدهیم امام موروثی شود. این پیام خیلی صریح بود؛ یعنی امام(ره) آنقدر آشکار است که ما هم میتوانیم تفسیر خودمان را از امام(ره) داشته باشیم و تفاسیر این بزرگواران قدری به وضع امروزشان برمیگردد؛ البته معتقدم که امام(ره) در بین فقها استثنا بود، ولی همان استثنائات خارج از زنجیره فقه شیعی ترسیم نمیشود. امام(ره) از آسمان نیامده، بلکه برآیند تاریخ فقاهت ما و وارث میرزای شیرازی و بروجردی است و او حلقهای از زنجیره فقهای شیعه قبل از خود است.
در ماجرای نگارش کتاب کشفالاسرار به وضوح میبینیم که امام چقدر سیاسی و تحولخواه است و حتی دغدغه مردم را دارد. لذا به این علت میگویم امام ویژگیهای متمایزی داشت و در ظرف حکومت حاصلی فوقالعاده آورد و آن اتفاقی که به نظر بنده رخ داد این است که با امام(ره) و انقلاب، فقه از منزلت توصیف به تجویز در فلسفه خودش حرکت کرد.
به نظر شما تفاوتهای مهم حوزه قبل و بعد از انقلاب چیست؟
رهدار: منزلت فقه ما قبل از انقلاب منزلت فقه فردی بود، ولی از جایی به بعد منزلت فقه حکومتی غلبه مییابد. البته برخلاف باور عوام، امام مبدع نظریه ولایت فقیه نبود و فقهایی مانند مرحوم آقا نجفی اصفهانی به صراحت این نظریه را مورد توجه قرار دادند و حتی رساله نوشتند، ولی نوآوری امام تبدیل تئوری به نظام است. از زمان غیبت امام زمان تا صفویه در حوزه فقه سیاسی، فقه شیعه گزاره سیاسی را تولید کرد و مهمترین گزاره آن بحث درباره سلطان جائر بود. از دوره صفویه تا انقلاب، فقه شیعه تئوری فقه سیاسی را تولید کرد که مهمترین آن تئوری ولایت فقیه بود.
در دوره جمهوری اسلامی جریان فقاهت ما از تئوری سیاسی به نظام سیاسی ارتقا پیدا کرد و باشتاب از نظام سیاسی به سمت تمدن سیاسی در حال حرکت است. به همین دلیل به آقای علیدوست گفتم که شایسته است شما مطالبی درباره فقه و تمدن بنویسید. الان جا دارد فقیه سیاسی ما از نظام سیاسی اسلامی به تمدن اسلامی پل بزند و طبیعتا در درون یک تمدن سیاسی فقهی ممکن است ده نظام سیاسی تعریف شود، کمااینکه در درون نظام سیاسی چندین تئوری مانند تئوری مشروطه، ولایت فقیه، نظارت و وکالت ولی فقیه و… وجود دارد.
بنابراین ممیزات حوزه بعد از انقلاب تولید نظام سیاسی بود. کاری به درست و غلط و ضعیف و قوی بودن آن ندارم ولی منزلت فقه منزلت نظامسازی است؛ گاهی برخی افراد معترض میشوندکه؛ حاج آقا خراب کردید(اشاره به ناکارآمدیهای کشور). من میگویم جواب دمدستی شاهعباسی به این اعتراضات ندهیم، زیرا در ذهن این پرسشگران این اتفاق افتاده که فقه قرار بود مشکلات فرد و جامعه را حل کند. درست است ترافیک و گرانی ربطی به ما آخوندها ندارد ولی انتظار حل این مشکلات از نظام مبتنی بر فقه سیاسی در بین مردم وجود دارد؛ بنابراین باید به ازای منزلت فقه، تاملات فقهی خود را پیش ببریم.
زبان در سراسر دنیا برای همه اقوام بشر در وضع اولی خود حکایت وضع درون است. به همین دلیل فرد عاشق به صورت عادی شعر میگوید. اگر دنیای غرب در وضعیت پوچی است، صدها جلد کتاب در یک قرن از سوی فلاسفه غربی نوشته میشود، ولی در کل جهان اسلام ۵ کتاب درباره نیهیلیسم نداریم و اگر کتابی هست توصیف پوچگرایی در دنیای غرب است. از آنجا که وضع ما وضع نظامسازی است، استادان ما فقه فرهنگ و فقه شهرسازی و… میگویند و اتفاقا فقه سنتی حاکم بر حوزه جلوی چنین فقههایی را گرفته است.
چقدر حوزه با تحولات فقهی همراهی کرده است؟
رهدار: آقای اعرافی تلاش زیادی برای حل مشکلات در این زمینه کرده است و الان وضعیت فقه در حوزه با وجود همه سختیها و موانع، وضع نظامسازی است. دائما در تاریخ فقاهت بین فقیه و فقه ما یک نوع یگانگی وجود داشته است، ولی دو استثنا را شاهدیم، یکی در مکتب حله است که فقیهان ما سیاسی هستند، ولی فقه ما سیاسی نیست و عکس این را هم در دوره انقلاب اسلامی شاهدیم که فقه ما سیاسی شده است و بخشی از فقیهان ما سیاسی نیستند؛ گویی فقهای ما عالمانه نمیخواهند برای فقه قابلگی کنند. البته ادبیات فقهی عرصههای مختلف نظام اسلامی را درنوردیده است.
آیا مشی کنونی فقهی حوزه پاسخگوی نیازهای امروز ما هست یا خیر؟
درّی: موضوع بسیار بدیهی این است که فقه پاسخگوی همه سؤالات و نیازها نبوده است، ولی در مقایسه با سایر دانشها مانند حقوق و … موفقیت بیشتری دارد؛ زمانی بنده با برخی حقوقدانان بحث میکردم و آنها میگفتند که فقه چه کرده است و بنده میگفتم که ما مدتی طولانی است که در مجامع بینالمللی پرونده حقوقی داشتیم، همه آنها را جز پرونده ملی شدن صنعت نفت باختهایم؛ بنابراین یک وقت فقه و کارکردهای آن مطرح است که معتقدم خلأهای زیادی داریم، ولی در قیاس با دانشهای دیگر بحث طور دیگری است.
الان وضعیت خودروسازی و دوچرخهسازی و محیط زیست و برخی صنایع و دانشهای دیگر ما چطور است؟ همه آنها وضع ایدهآلی دارند؟ دانش در زمانی طولانی به نتیجه میرسد. بنده چند سال قبل فقه مدیریت شهری را به سفارش شهرداری تهران در هفت جلد نوشتم و در سخنرانی رونمایی از این کتاب گفتم که تصور نشود که الحمدلله کل ماجرای فقه مدیریت شهری حل شده است، در ابوابی مانند طهارت حداقل ۲۰۰ جلد و در برخی بابها ۵۰۰ جلد کتاب داریم و با یک جلد و دوجلد و یکی دو نفر دانش محقق نمیشود و مسیری طولانی پیش روی ماست.
البته منظور من این نیست که برای تولیدات فقهی باید پیوست اجتماعی داشته باشیم، بلکه باید در عرصههایی مانند فقه پزشکی که ادبیات فقهی تولید نشده است گفتمانسازی کنیم و ادبیات علمی آن تولید شود تا شبکه مسائل را به دست آوریم و نظریات و مبانی مختلف را تبیین کنیم، ولو اینکه یک فقیه سنتی آن را بنویسد که نه حکومت را قبول دارد و نه تمدن را؛ بنابراین اولویت در فقههای نوپدید، تولید ادبیات فقهی است. حتی اگر کسانی ادبیاتی تولید کنند که مورد قبول عموم هم نباشد باز خوب است، زیرا اگر این ادبیات باشد، میتوان کتابهایی را در رد آن نوشت، ولی وقتی نباشد تولید علمی صورت نمیگیرد.
نظر شما درباره تغییرات کتب درسی حوزه چیست؟
درّی: در مورد تغییر کتب درسی هم بگذارید نقل قولی را از یکی از استادانم بگویم. این استاد بزرگوار میفرمود که در زمان مشروطه از طلبهای پرسیدند که شما مشروطهخواه هستید یا مشروعه و آن طلبه پاسخ داد که من زن و بچهدار هستم؛ الان بنده هم همینطور هستم.
اینکه حوزه دروسی را تعیین میکند که همه طلاب باید آن را بخوانند؛ اصل این کار غلط است و اینکه کفایه و مکاسب و … باشد هم فرقی ندارد. در دانشگاه مرسوم است که از سرفصل امتحان میگیرند و متنی ندارند ولی در حوزه هنوز بحث است که کفایه متن باشد یا حلقات.
شیخ غلامحسین تبریزی، کتابی ۵۰ صفحهای نوشت و معتقد بود که همه اصول همین است و مابقی زیادی است. بنده معتقدم که به جای روش کنونی، سرفصل تعیین شود و در آزمون نهایی بگویند که استصحاب یکی از موارد مورد آزمون است و هر کسی که آن را بلد بود از او بپذیرند یا اگر بیشتر طلاب توانستند در درس حلقات موفق شوند این درس خوب است. برخی مدارس سنتی هم بر مدار مکاسب و کفایه و نفی حلقات اداره میشود و اگر خروجی آنها هم بهتر بود، معلوم خواهد شد که مکاسب و کفایه خوب است. به نظر بنده تعیین تکلیف کردن برای طلاب به خصوص از سوی برخی نهادها مانند شورای عالی حوزه که برآمده از آرای طلاب و نماینده آنها نیستند از اساس غلط است.
آقای رهدار، اگر در این زمینه سخنی دارید بفرمایید.
رهدار: من از پرسش شما این گونه فهمیدم که آیا منهج و دستگاه اصلی استنباطی و رایج حوزه با همه مختصاتش میتواند صورتبندی و تجویزی را برای مسائل امروز کشور ارائه دهد. معتقدم خیر. زحمات زیادی کشیده شده ولی به نتیجه مطلوب نرسیدهایم. استادانی را میشناسم که یک عمر در حوزه فقه زحمت کشیدهاند، ولی روی روشهایی تمرکز کردهاند که امروز نمیتوانیم آنها را صورتبندی کنیم. به همین دلیل این حس که در کل جامعه و جامعه حوزوی وجود دارد که حوزه از تحولات دنیا و کشور عقب مانده است حس غلطی نیست.
یکی از مراجع معظم چند سال قبل در پاسخ به برخی گفته بودند که حوزه جوابگوی نیازهای روز نیست، فرمودند شما کدام سؤال را پرسیدید که ما جواب آن را نداده باشیم. ولی به نظر بنده این جواب با دغدغه پرسشگر فاصله زیادی دارد، زیرا وقتی گفته میشود فقه پاسخگو نیست، منظور جواب دادن به سؤالات شرعی نیست؛ امروز فقه در منزلت نظامسازی قرار گرفته است. لذا فقیه نباید منتظر باشد تا از او بپرسند، بلکه فقیه باید طرح خود را در حوزههای شهری، تکنولوژی، صنعت و فناوری و … به میدان بیاورد، ولی الان وضعیت حوزه و فقه ما این طور نیست.
بنده چند سال قبل در حین برگزاری همایشی پیشنهاد دادم که چند ارائه مقاله با موضوع فقه و فناوری داشته باشیم و چند نشست هم برگزار شد، ولی حقیقتا نتوانستیم به عنوان یک پنل از این ارائهها خروجی داشته باشیم، زیرا مسائلی فراروی نظام است که انتظار میرود فقه زودتر اقدام کند. اگر فلان فقیه ما در مورد فلان موضوع کتاب نوشته و نظام مسائل را در شاخهای به دست آورده زحمت زیادی کشیده است، ولی ظرفیت دستگاه استنباطی ما برای ورود تصرفی به این حوزهها نحیف است؛ اگر نگویم عقیم است.
البته پیشنهاد شده است که ما فقه و دستگاه فقاهتی خودمان را از منطق ارسطویی وارد منطق فازی کنیم، زیرا منطق فازی خیلی راحتتر میتواند عرصه اجتماعی را تحلیل کند و حکم بدهد. در یکی دو دهه اخیر معدود کتبی در حوزه در مورد روش استنباط نوشته شده است، ولی در گذشته عمدتا فقها روش استنباط خود را نمیگفتند و شاگردان آن را از روش وی به دست میآوردند و این تیزی استنباط را سلب میکرد. الان همچنان متن ارجاعی دروس خارج ما وسائل الشیعه است، در حالی که آیتالله بروجردی به خاطر برخی مشکلات وسائل، به سراغ جوامع الشیعه رفت و مشکل وسائل این بود که تقطیع شده بود. به همین دلیل سیاقات فهم را از فقیه گرفته یا حداقلی کرده بود.
اگر دروس خارج بر پایه وسائل الشیعه جلو میرود که بنده هم در درس از آن استفاده میکنم، به این دلیل است که راحتتر است، اما این یک ضعف است. حوزه باید در روش استنباط تأمل کند تا تحولی رخ دهد و اگر روش استنباط تغییر کرد، میتوان منتظر تحول بود. باید به اقتضای منزلت نظامسازی، از دستگاه استنباطمان خوانش مجددی ارائه کنیم، وگرنه با ساخت روش استنباط در فقه سنتی و ورود به مرحله نظامسازی براساس آن جواب نخواهیم گرفت. البته انتظار این نیست که اگر کل حوزه هم متوجه این مسئله شوند و تغییر در روش استنباط صورت بگیرد، ما طی مدت کوتاهی شاهد تحولات زیادی خواهیم بود، ولی باید تحولات علمی را از منظر تحولات علمی فهم کنیم و منتظر باشیم تا در یک فرایند به نتیجه برسد.