شبکه اجتهاد: چند روز پیش مقالهای در برخی جراید تحت عنوان «صدای جمهور، صدای معصوم»(۱) انتشار یافت که در آن نویسنده با مقدماتی از فقه شیعه و فقه اهل سنت و بحث ولایت مطلقه فقیه توسط حضرت امام به این جمعبندی میرسد که صدای جمهور همان صدای معصوم است و اهل تسنن قرنها پیش از شیعه به این نتیجه رسیدند که باید امام زمان را در جمهور مردم متجسد دید.
این مقاله درصدد است تا نقدی به آراء نویسنده و مقدمات ایشان که به چنین نتیجهای انجامیده است داشته باشد.
اول: نویسنده سعی بلیغی نموده تا نظریه ولایت فقیه را که توسط امام در نجف اشرف مطرح گردید را یک ایده جدید که سابقهای در فقه غنی شیعه ندارد، اعلام دارد و حال آنکه ولایت فقیه به معنای حکومت فقیه مبسوط الید در فقه شیعه کاملاً ریشهدار است و قبلاً کتابها و مقالات متعددی در این باب نگاشته شده است که نیازی به طرح مجدد آن نیست. همین بس که از زمان طرح این مبحث فقهی توسط امام در حوزه نجف تاکنون هیچکدام از فقهای معاصر از مرحوم آیتالله خوئی تا حوزه قم خردهای بر بیگانگی این نظریه با فقه شیعه نداشتند و در مقابل آن تمکین نمودند.
کنار گذاشتن ادله اربعه در این مقاله و تبدیل ولیفقیه به شارع و عبور از فقه جواهری به فقه المصلحه نیز از ادعاهای عجیب این مقاله است و نشان از کماطلاعی نویسنده از عنصر مصلحت و احکام ثانویه و حکومتی فقه شیعه دارد.
فقه شیعه مشحون از عنصر مصالح جمعی مردم است و عمل به مصالح به معنای کنار نهادن ادله اربعه نیست. بلکه ادله اربعه اجازه تمسک به مصالح فردی و جمعی را داده است.
مرحوم امام نیز در پیام خود به تمسک به فقه جواهری تأکید دارند و با بسط نظریه ولایت مطلقه فقیه، هرگز درصدد بنیانگذاری فقهی جدید به نام فقه المصلحه را نداشتند زیرا مصالح جامعه اسلامی مانند تخریب مساجد و بسط شوارع در متن کتب فقهی شیعه موجود است.
آنچه مخالفین نظریه ولایت فقیه و حکومت اسلامی بعد از رحلت امام درصدد آن بودند، این نکته بود که ولایت فقیه را از ابداعات امام که هیچ پایگاهی در فقه شیعه ندارد، مطرح نمایند تا مخالفت با اندیشه حضرتشان را سهلتر و منطقیتر وانمود نمایند و مقاله فوق اشاره نیز بر همین سبیل گام نهاده است.
دوم: نتیجهگیری از یک سخنرانی امام به اینکه ایشان معتقد به این بودند که صدای امام معصوم، همان صدای جمهور مردم است، جدا معالفارق است. امام خمینی در آن سخنرانی خود، حفظ جمهوری اسلامی را از حفظ یک نفر، ولو امام عصر باشد، با اهمیتتر دانستهاند اما بلافاصله این مدعای خود را منصوص العله نمودند و اضافه کردند برای اینکه امام عصر هم خودش را برای اسلام فدا میکند.
به بیان دیگر، ایشان نظام جمهوری اسلامی را مادامی که بر صفت اسلامیت خود مستقر بماند، با اهمیتتر از حفظ یک نفر میدانند و هیچگاه نفرمودند که اهمیت آراء جمهور مردم ولو بلاد کفر از حفظ امام زمان علیهالسلام با اهمیتتر است پس چگونه نویسنده از چنین مقدمهای، این نتیجه را حاصل مینماید؟
این همان خطایی است که نویسنده در ادامه مقالهاش نتیجهگیری میکند: «ایشان (امام خمینی) معتقد است حال که دولت تشکیل شده است، میتوان پذیرفت که امام عصر خود را فدای جمهوری اسلامی کند.» آیا نویسنده عمداً واژه اسلامی را از پسوند دولت حذف نموده است؟ واضح است که امام تأکید بر دولت اسلامی داشتند که صدالبته جز با اقبال عموم مردم امکان تحقق ندارد.
سوم: خلط بحث دیگر مقاله در خصوص آراء اهل تسنن و شیعه درباره حکومت و نحوه برپایی آن است. تصور نمیرود که در تاریخ اسلام، هیچ صاحبنظری از اهل سنت و شیعه بر این باور باشند که مبانی این دو نظریه یکسان است و یا الزاماً به یک نقطه پایان مشترک میرسد و یا شیعه التفاتی نداشته که قرنها قبل، اهل تسنن به نتیجهای که شیعه قرنها بعد میخواهد به آن دست یابد، رسیده است.
پرواضح است که بر اساس دیدگاه امامیه پس از ارتحال پیامبر اکرم، حکومت بر اساس نصب عینی و با شرایطی حاکم از سوی شارع مقدس صورت میگیرد که با اقبال مردم تحقق عینی میابد
اما بر اساس دیدگاه اهل تسنن، قدرت مشروعیت آور و لازم الاتباع است. حتی اگر این قدرت از طرق غیرمعمول و یا خلاف آرا جمهور حاصل گردیده و یا از طریق شورای حل و عقد و لوئی جرگه حاصل آید و فاصله بین این دو دیدگاه کامل واضح است.
اعتقاد برخی از علمای اهل تسنن به قیام آخرالزمانی بهطورکلی با دیدگاه شیعه در خصوص مهدی موعود و حکومتی که تشکیل خواهد داد متفاوت است اما با فرض یکی بودن، چگونه نویسنده اذعان میدارد: «لذا باید نتیجه گرفت اهل تسنن قرنها پیش از شیعه به این نتیجه رسیدند که باید امام زمان را در جمهور مردم متجسد دید!»
ظاهراً اشتیاق نویسنده به استخراج جمهوریت ناب در فقه تشیع و تسنن، موجب استنتاجات غریبه از مقدمات صحیحه شده است.
استناد اهل سنت و جماعت به روایت «علیکم بالسواد الاعظم» و نظیر آن به ادعای نویسنده در فقه شیعه به روایت «من مات و لم یعرف امام زمانه» نیز تشابه سازی هدفمند است؛ زیرا اولاً آنها به سواد اعظم (جمهور مردم) استناد میکنند و شیعه به امام زمانش.
ثانیاً استناد اهل سنت برای تشکیل حکومت، این روایت نیست؛ زیرا به فرض صحت، کمتر حکومتی در طول تاریخ در میان اهل سنت برقرار شده است که به سواد اعظم تکیه نموده باشد. استناد فقهی اهل سنت برای ضرورت برپایی حکومت ست، همان روایتی است که حاکم بر مردم را ولو فاجر باشد، از بی حکومتی و آنارشیسم مفیدتر میداند و پس از تشکیل این حکومت ولو فاجر، اطاعت از آنها را لازم میداند.
چهبسا علت عدم تشکیل حکومت شیعه در چهارده قرن گذشته نیز در همین معنا باشد که شیعه دو صفت را همزمان برای برپایی حکومت لازم میدانست که در اهل سنت وجود نداشت یکی انطباق صفات حاکم با شریعت مقدس و دیگری اقبال جمهور مردم به حکومت برای بسط ید او. چهبسا اگر شرایط لازم و اقبال مردم در هزار سال پیش برای مرحوم شیخ طوسی هم مهیا بود، ایشان هیچ مشکل فقهی برای برپایی حکومت اسلامی نداشتند. رسالت
۱- سعید حجاریان / روزنامه سازندگی ۱۳ خرداد ۹۷