شبکه اجتهاد: درتقویم شیعی بیست وششم ربیع الاول، روز امضای پیمان صلح میان امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه است؛ حادثه بسیار مهم و درس آموزی که نه تنها چنانکه باید شناخته نشده است، که حتی متاسفانه دچار کج فهمی و قدر ناشناسی تاریخی هم گردیده است.
این اشتباه بزرگ ازمردمِ زمان خود آن بزرگوار آغازشد و هم اکنون نیزکاملاً برطرف نگردیده است. معروف است که کوته نظران ِبلند ادعای همان دوران هم امضای این پیمان را موجب ذلت اسلام مینامیدند و در سلامهای نیش آلود به امام او را «مُذِلُّ المُومِنین» خطاب میکردند! و این نشانه اوج مظلومیت فرزند مقتدر و شجاع علی و فاطمه است (علیهم صلوات الله).
حتی امروز هم بسیاری از مومنان، گرچه چنین نمیکنند و نمیگویند و جانب ادب نگه میدارند، اما از اوج حماسه امام خود آگاه نیستند و تسلیم آنان نه از باب درک حقیقت و قناعت و جدان، که از روی تعبد و اعتقاد به عصمت و حکمت پیشوای خویش است. این درحالی است که به تعبیر عالم خبیری چون کاشفُ الغطا، در مقدمه کتاب «حیاتُ الامامِ الحسن»: «همه مصلحت و مصلحت همه، در همان کاری بود که حسن (ع) کرد. این را نه از راه تعبد میگوییم و نه از این باب، که چون قضیه این گونه واقع شده در برابر آن تسلیم شویم و کار به خیر و شرش نداشته باشیم، و نه از این باب که ما به «عصمت» عقیده داریم و میگوییم عمل «معصوم» به هر حال مطابق حکمت بوده است. نه! هرگز! بلکه اگر ما در واقعه صلح تدبر کنیم و آن را از همه لحاظها و جوانبش بسنجیم و نتایج و مقدمات آن را در نظر گیریم، به قطع و یقین برای ما روشن میشود که تنها راه همان بود که امام حسن پیمود.»
گرچه بازخوانی این حادثه تاریخی و استخراج درسها و عبرتهای آن نیازمند فرصتی فراخ است، اما اینک به یادآوری چند نکته پیرامون آن بسنده میشود.
۱- پندار مشترک و فرض اساسی منتقدان صلح امام حسن علیه السلام آن است که آنان «جنگ» را وظیفه امام دانسته و آنگاه خُرده میگیرند که چرا «صلح»؟! این در حالی است که در فرهنگ اسلام، نه جنگ اصالت دارد و نه صلح. آنچه مهم است تشخیص وظیفه و تکلیف است وعمل به آن. بگذریم از اینکه معمولاً و بیشتر کسانی از صلح خُرده میگیرند که به هنگام جنگ زودتر از همه فرار میکنند. مگر نه آنکه در تاریخ معاصر خودمان، منتقدان به پذیرش قطع نامه ۵۹۸ از سوی امام خمینی (ره) بیشتر همان کسانی بودند که در جنگ سهمی نداشتند جز نیش و کنایه و اتهام به جنگ افروزی و خشونت ورزی. درهرصورت به جای پرسش از جنگ یا صلح، باید از وظیفه پرسید و اینکه چه چیزی موجب عمل به آن است.
بیتردید در زمان امام مجتبی (ع)، وظیفه چیزی نبود جز«نشان دادن واقعیت امویان و بیرون آوردنِ اسلام و سرنوشت اسلام از چنگ آنان. اکنون باید دید، انجام دادن این وظیفه، در آن روزگارِ بخصوص (میان سالهای ۴۰ تا ۶۰ هجری قمری)چگونه میتوانسته است صورت بگیرد: با شمشیر یا با تدبیر؟».پیشوای عادل و دانا به میل و در ذهن خود برای پیروانش تصمیم نمیگیرد. متن جامعه و واقعیتها را میبیند و آنگاه تدبیر میکند. این همان چیزی است که استاد محمدرضا حکیمی، در کتابی «امام در عینیت جامعه »نامیدهاند و عنوان و محتوای این نوشتار وامدار وگزیده آن بیش نیست.
۲- اعتقاد ماشیعیان در خصوص امامان معصوم آن است که جز به تکلیف عمل نمیکنند و البته عمل به تکلیف گاهی به جنگ است و گاهی به صلح. به عبارت دیگر «خونی که در رگهای حسین میگشت در رگهای حسن نیز میگشت. اما- چنانکه یاد شد- پاسخ شمشیر شمشیر است وپاسخ تدبیر تدبیر.» علامه شرف الدین چه زیبا گفته است که «امام حسن(ع)، از دادن جان خود بخل نداشت و امام حسین در راه خدا، جانبازتر از امام حسن نبود، فقط این بود که امام حسن، جان خود را در ضمن یک جهاد خاموش فدا کرد.» امام حسن (ع) اگر به فکر آسایش خود بود بهتر از قیام و شهادت نمییافت؛ چه آنکه میدانیم خون دل خوردن بسی دشوارتر از خون دل دادن است وگاهی شهادت طلبی، راحت طلبی است. اما برای امامت که حکمت و عصمت شرط آن است، هدفی جز ادای تکلیف متصور نیست. «در حقیقت برای امام پیروزی حق مطرح است برای ابد، نه پیروزی شخص در برههای از زمان.»
۳- درک شرایط آن روزگار و اینکه چرا صلح، با همه دشواری اش، وظیفه بود، در گرو شناخت معاویه و نیز یاران او و امام است. معاویه کسی است که با مهارت تمام افکار عمومی را منحرف کرده بود؛ «هزینهای که معاویه برای جعل حدیث درباره خود و به نفع خود صرف کرد، و دیگر تبلیغات و حیلههایی که معمول میداشت، بی اثر نبود که گروههای بسیاری از مردم بی اطلاع مسلمان به هر صورت گرد او جمع بودند. و همینها بود که حدود ۲۴۰ سال پس از مرگ معاویه، هنگامی که مردم شام از حافظ و محدث معروف اهلِ سُنَّت، احمد بن شعیب نسائی (مؤلف یکی از شش کتابِ «صحیح» در نزد اهل سُنَّت)، درباره فضایل معاویه پرسیدند و او پاسخ موافق نداد و فضیلتی برای معاویه تقریر نکرد، به او اهانت کردند و او را از خویش راندند.» تاثیر جنگ روانی و تبلیغاتی معاویه بر پیروان سست عنصر امیر مومنان (ع)چنان بودکه شِکوههای دردآلود حضرتش هنوز هم به گوش میرسد و سرانجام فضاچنان شد که علی (ع) در محراب عبادت کشته میشود و دیگر هیچ! معاویه حاکم شد و چنان خود را مسلط و بی نیاز از پاسخ گویی میدید که «به حاکمان و کارگزاران خود نوشت که نام شیعیان علی را از دفتر بیت المال حذف کنند و هزینه زندگی به آنان ندهند.
سپس نامهای دیگر به والیان خویش نوشت که، هر کس به دوستی علی متهم است- اگر چه ثابت هم نشود- به صِرف اتهام به این اعتقاد و موضع، او را بکُشید و سر از تن دوستداران علی برگیرید. بدینگونه مردمان بسیار کشته شدند و خانههای بسیار ویران گشت.»
در چنین وضعیت خفقان باری جهاد و شهادت چه نتیجهای داشت؟ قضاوت استاد محمد رضا حکیمی آن است که «اگر (معاویه) در جنگ با امام حسن کشته میشد، گمان نمیکنم زیانش برای امت کمتر از زیان پیراهن عثمان میبود. یعنی شامیانی که به نام اسلام، تربیت اموی یافته بودند، بعید نبود از او شهیدی بزرگ بسازند، و به نام او خونهای ناحقِ فراوان بریزند،چنانکه خود معاویه نیز به نام خونخواهی عثمان، چه خونها که نریخت، و چه مردانی بی نظیر را که نکشت»
۴- امام اصالتاً سرِ سازش نداشت و از ابتدا بر این باور بود که باید با «ائمه کفر» جنگید و ریشه فتنه را خشکاند.«امام حسن- باهمه آنچه یادشد- درآغازقیام کرد. از این رو مورخان اسلامی کتابهایی چند با همین نام (قیام الحسن) نوشته اند، از جمله: قیام الحسن-تالیف هشام بن السائب الکلبی، م۲۰۵ ه.ق و قیام الحسن -تالیف ابراهیم بن محمدالثقفی،م۲۸۳ه . ق.»
او از هنگام شهادت پدر و بر عهده گرفتن خلافت بر طبل جهاد با معاویه کوبید و اتفاقاً «در کوفه، شیعیان، با حسن بن علی (ع) بیعت کردند. و او با لشکری که پدرش در روزهای آخر عمر خود فراهم کرده بود، به قصد جنگ بیرون آمد. قیسِ بن سعد بن عُباده را با دوازده هزار نفر، به عنوان مقدمه لشکر پیش فرستاد و خود روانه مدائن شد. از آن طرف هم معاویه با لشکر خود به مسکن (در نزدیکی موصل)فرود آمد. روزی در لشکرِ حسن بن علی (ع)کسی ندا در داد که: « قیسِ بن سعد کشته شد،فرار کنید». با شنیدن این ندا مردم به هم ریختند، و جمعی سرا پرده حسن (ع) را غارت کردند، و حتی فرش زیر پای او را کشیدند، و یکی از شورشیان خنجری بر پای امام زد. با این وضع مُسلّم شد که با چنین مردمی به جنگ معاویه و لشکر منظم و مطیع او رفتن، روی ندارد.
دیدید که اینانی که میخواستند در رکاب امام، در برابر سپاه شام بجنگند و جان دهند، فرش زیر پای خود امام را ربودند. اینان را مقایسه کنیدبا اصحاب امام حسین».
۵- اصولاً«صلح حرکتی است که پس از تعرض و مبارزه انجام میگیرد. پس آن گروه از مردم سست اراده (که گاه ممکن است مقامات عالیه دینی و روحانی را اشغال کنند) که میپندارند، عمل امام مجتبی سکوت و قعود محض است، سخت در اشتباهند، یا خود را به اشتباه میزنند، یا تاریخ امام و فلسفههای آن را نخوانده اند، یا خواندهاند لیکن درک نکرده اند. زیرا امام نخست به اقدام نظامی دست زد و متعرض معاویه شد و سرانجام –پس از بروز موانع برای ادامه جنگ- به اصرار یاران خویش، به صلحی مشروط تن در داد، صلحی که در حقیقت، نوعی مراقبت و کمین کردن نسبت به معاویه بود.»
امام بارها فرمود: «سوگند به خدا، من از این روی امر خلافت را به او واگذاشتم که یارانی نیافتم. اگر یارانی مییافتم شب و روزم را در جنگ و جهاد با معاویه میگذرانیدم، تا خدا خود میان ما و او حکم کند»
و میفرمود: «ای مردم! معاویه چنان وانمود کرده است که من او را شایسته خلافت دانسته ام نه خود را، اما دروغ گفته است. من سزاوارترین همه مردمم به تصرف در امور و شئون مردم، به حکم کتاب خدا و سنت رسول خدا. به خدا قسم، اگر مردم با من بیعت میکردند و از من فرمان میبردند و مرا یاری میدادند، آسمان و زمین برکات خود را بر آنان ارزانی میداشتند، و توای معاویه، در خلافت طمع نمیکردی…»
۶- پس از آنکه بی وفایی و تزلزل مردم آشکار شد و امام چارهای جز صلح نیافت، اما باز هم تدبیر را رها نکرد و جریان امور را چنان هدایت کرد که همگان از تحمیلی بودن آن آگاه شوند؛ ضمن آنکه متن قرارداد را هوشمندانه، چنان تنظیم کرد که راه هرگونه عذر بر معاویه و آیندگان بسته شود.
« در این متن مسائل چندی قید شده است که عمده ترین مصالح آن روز دنیای اسلام بوده است…
۱- معاویه به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) عمل کند…
۲- پس از معاویه خلافت متعلق به حسن بن علی است. و اگر برای حسن حادثهای پیش آمد متعلق به حسین است، و معاویه، حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند…
۳– معاویه باید ناسزا گفتن به امیرالمومنین را ترک کند…
۴- بیت المال کوفه به معاویه واگذار نخواهد شد… نیز معاویه باید به بازماندگان شهدایی که در جنگ صفین و جنگ جمل، در کنار امیرالمومنین، کشته شدهاند از بیت المال هزینه زندگی بپردازد. این اموال باید از محل خراج دارابگرد ادا شود.
احرار و آزادگان باید در هر جا هستند (شام، عراق، یمن، حجاز، و …) از آزادی برخوردار باشند وکسی معترض آنها نشود…»
۵- گفتهاند پس از مدتی « معاویه در نخیله سخنرانی کرد، و در ضمن سخنرانی خود گفت: «ای مردم عراق! به خدا سوگند، من با شما جنگ نمیکردم برای اینکه نماز بخوانید و روزه بگیرید و زکات بدهید و حج بگزارید، بلکه فقط برای همین جنگ میکردم که بر شما ریاست کنم و رئیس شما(اهل عراق) نیز بشوم… آگاه باشید همه شرطهایی که در صلح نامه با حسن بن علی کرده ام زیر پا گذاشتم…»
آیا اکنون امام موفق نشده است که به همت «تدبیر» و بدون برکشیدن «شمشیر» چهره حق را برای همیشه از باطل جدا کرده و سربلند نماید؟!
سلام خدا بر او که مظهر حکمت و اقتدار و در همان حال غربت و مظلومیت بود، سلامی به بلندای تاریخ.