قالب وردپرس افزونه وردپرس
Home / آخرین اخبار / دین‌داری به سبک بنی‌امیه/ محسن الویری
دین‌داری به سبک بنی‌امیه/ محسن الویری

گفتار روز؛

دین‌داری به سبک بنی‌امیه/ محسن الویری

اشاره: نوشتار ذیل متن ویراسته مباحث مطرح شده در برنامه سوره؛ فصل بنی‌امیه، شبکه چهار سیما در مورخ ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ است.

شبکه اجتهاد: پرداختن به موضوع بنی‌امیه در مطالعات عاشوراپژوهی و تشیع‌پژوهی به دو دلیل ضرورت دارد:

۱- شناخت بهتر آن چه ائمه اطهار علیهم السلام با آن ستیز می‌کردند و در نتیجه کوشش برای دوری جستن از آن امور. این موضوع برای ما پیروان اهل بیت علیهم السلام که دین خود را از ائمه اطهار علیهم السلام می‌گیریم دارای اهمیت بسیار است، زیرا به شناخت بایدها و نبایدهای دینی ما کمک می‌کند و در حقیقت وجه هنجاری شناخت بنی‌امیه به شمار می‌رود.

۲- شناخت واقعیات جامعه‌ای که اهل بیت علیهم السلام در آن می‌زیستند، آگاهی از این که بنی‌امیه که بودند و چه کردند، تأثیر بسیار مهمی در آگاهی از این که ائمه علیهم السلام چرا فلان موضع را گرفتند و چرا فلان رفتار را انجام دادند، دارد. ما از طریق گزاره‌های تاریخی مربوط به بنی‌امیه می‌توانیم به شناخت روزگار ائمه علیهم السلام پی ببریم. این گزاره‌ها و گزارشها راهی برای گذار از متن به واقعیت است. این امر در حقیقت وجه معرفتی شناخت بنی‌امیه به شمار می‌رود.

بر این اساس، پژوهش در باره چهره‌های منفی تاریخ مانند بنی‌امیه و حاکمان و امیران و کارگزاران و پیروان آنها یک حلقه گسست‌ناپذیر از زنجیره تاریخ اسلام و یک قطعه جداناشدنی از جورچین تاریخ‌پژوهی و سیره‌پژوهی به شمار می‌رود، مانند مخالف‌خوانی در مراسم تعزیه. کسی که در یک مراسم تعزیه نقش شمر را بازی می‌کند همسان کسی که نقش امام حسین علیه السلام را بازی می‌کند هم در ارائه یک تعزیه خوب نقش دارد و هم سزاوار بهره‌مندی از ثواب تعظیم شعائر حسینی است. پژوهشگران عزیز ما باید به بررسی شخصیتهای منفی تاریخ و تاریخ اسلام و تاریخ تشیع بپردازند و چه از منظر دینی و چه از منظر علمی این  کار را کم‌اهمیت نشمرند و نسبت به آن کراهت نداشته باشند و از ورود به این عرصه‌های مطالعاتی و پژوهشی دوری نگزینند.

مروری بر برخی نمونه‌های رفتاری بنی‌امیه از منظر سبک دین‌داری

برخی رفتارهای بنی‌امیه که در ستیز آشکار با آموزه‌ها و احکام دینی بود به فراوانی این سو و آن سو ذکر شده است و بر سر زبانهاست، مانند توجیه زندگی تجملی از سوی معاویه پیش از رسیدن به خلافت، سخن معاویه به هنگام دریافت حکومت از امام حسن علیه السلام مبنی بر اولویت نداشتن مسائل دینی در ایام حکومت او، سخنان عبیدالله بن زیاد در روزهای نخستین ورود به  کوفه در باره معیارهای وادارنده مردم به پیروی از یزید، به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام تحت پوشش دین، سخن کفرآلود یزید پس از مواجهه با کاروان اسرا، به شهادت رساندن تعداد زیادی از چهره‌های شاخص بی گناه مانند میثم تمار و کمیل بن زیاد و رشید هجری و قنبر غلام علی علیه السلام از سوی معاویه و عوامل او و دیگر  نمونه‌ها. ولی مناسب است در اینجا نگاهی به چند نمونه دیگر که کمتر به آنها اشاره شده است، داشته باشیم.

نمونه ۱ ـ سخنان معاویه در ماجرای خفت‌بار موسوم به استلحاق و تغییر آشکار یک حکم دینی و موضع یونس بن عبید نسبت به آن

* … فقال: ایها الناس، هذا الشاهد قد ذکر ما سمعتم، و لست أدری حق ذلک من باطله، و إنما کان عبید ربیباً مبروراً أو ولیاً مشکوراً، و الشهود أعلم بما قالوا فقام یونس بن عبید أخو صفیه بنت عبید بن أسد بن علاج الثقفی و کانت صفیه مولاه سمیه- فقال: یا معاویه، قضى رسول الله صلى الله علیه و سلم أن الولد للفراش و للعاهر الحجر و قضیت أنت أن الولد للعاهر و أن الحجر للفراش، مخالفه لکتاب الله تعالى، و انصرافاً عن سنه رسول الله صلى الله علیه و سلم، بشهاده أبی مریم على زنا أبی سفیان، فقال معاویه: و الله یا یونس لتنتهین أو لأطیرن بک طیره بطیئاً وقوعها (مروج ‏الذهب، ج ‏۳، ص ۸ و۹)

نمونه ۲ ـ رفتار شرم‌آور فرماندهان و سربازان اموی در ماجرای حره، تنها پنجاه و دو سال پس از رحلت پیامبر و نیز بیعت بندگی گرفتن از مردم مدینه برای یزید در این ماجرا

* و وقعوا على النساء حتى قیل إنه حبلت ألف امرأه فی تلک الأیام من غیر زوج فاللَّه أعلم. قال المدائنی عن أبى قره قال قال هشام بن حسان: ولدت ألف امرأه من أهل المدینه بعد وقعه الحره من غیر زوج‏ … قال المدائنی عن شیخ من أهل المدینه. قال: سألت الزهری کم کان القتلى یوم الحره قال: سبعمائه من وجوه الناس من المهاجرین و الأنصار، و وجوه الموالی و ممن لا أعرف من حر و عبد و غیرهم عشره آلاف‏ (البدایه و النهایه، ج ‏۸ ،ص ۲۲۱)

* بایع أهل المدینه لیزید بن معاویه على أنّهم خول له‏: و جی‏ء بیزید بن وهب بن ربیعه- و هو من وجوه قریش- فقال له: – «بایع!» فقال: – «أبایع على سنّه أبى بکر و عمر.» قال: – «اقتلوه!» قال: – «فإنّى أبایع.» قال:- «لا و الله! لا أقیلک عثرتک.» فقام مروان بن الحکم و کلّمه، لصهر کان بینهما، فأمر بمروان، فوجئت عنقه، ثمّ قال: – «بایعوا على أنّکم خَوُل لیزید بن معاویه.» ثمّ أمر بقتل یزید بن وهب. ( تجارب ‏الأمم، ج ‏۲، ص ۸۹)

نمونه ۳ ـ تعطیلی حج از سوی عبدالملک بن مروان و جایگزین کردن طواف گرد صخره مسجد اقصی به جای آن

* و منع عبد الملک أهل الشام من الحج، و ذلک أن ابن الزبیر کان یأخذهم، إذا حجوا، بالبیعه، فلما رأى عبد الملک ذلک منعهم من الخروج إلى مکه، فضج الناس، و قالوا: تمنعنا من حج بیت الله الحرام، و هو فرض من الله علینا! فقال لهم: هذا ابن شهاب الزهری یحدثکم أن رسول الله قال: لا تشد الرحال إلا إلى ثلاثه مساجد: المسجد الحرام، و مسجدی، و مسجد بیت المقدس و هو یقوم لکم مقام المسجد الحرام، و هذه الصخره التی یروى أن رسول الله وضع قدمه علیها، لما صعد إلى السماء، تقوم لکم مقام الکعبه، فبنى على الصخره قبه، و علق علیها ستور الدیباج، و أقام لها سدنه، و أخذ الناس بأن یطوفوا حولها کما یطوفون حول الکعبه، و أقام بذلک أیام بنی أمیه (تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۶۱)

نمونه ۴ ـ مهرورزی نابخردانه و سبکسرانه یزید بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) نسبت به کنیز خود

* … فقال یوما و قد طرب، و عنده حبابه و سلامه: دعونی اطیر، فقالت حبابه: الى من تدع الامه! (تاریخ الطبری، ج ۷، ص ۲۲ )

* فمرضت (حبابه) و ثقلت، فقال: کیف أنت یا حبابه؟ فلم تجبه، فبکى و قال: … مکث یزید بن عبد الملک بعد موت حبابه سبعه ایام لا یخرج الى الناس، اشار علیه بذلک مسلمه (بن عبدالملک)، و خاف ان یظهر منه شی‏ء یسفهه عند الناس. (الطبری، ج ۷، صص ۲۴ و ۲۵)

نمونه ۵ ـ سودای باده‌گساری بر بام کعبه از سوی ولید بن یزید (دوازدهمین خلیفه اموی) و نیز اهانت آشکار او به قرآن کریم

* فتوفى یزید بن عبد الملک و ابنه الولید ابن خمس عشره سنه و ولى هشام و هو للولید مکرم معظم مقرب، فلم یزل ذلک من امرهما حتى ظهر من الولید بن یزید مجون و شرب الشراب، حمله على ذلک- فیما حدثنى احمد بن زهیر، عن على ابن محمد، عن جویریه بن أسماء و إسحاق بن أیوب و عامر بن الأسود و غیرهم- عبد الصمد بن عبد الأعلى الشبانى أخو عبد الله بن عبد الأعلى- و کان مؤدب الولید- و اتخذ الولید ندماء، فاراد هشام ان یقطعهم عنه فولاه الحج سنه تسع و عشره و مائه، فحمل معه کلابا فی صنادیق، فسقط منها صندوق- فیما ذکر على بن محمد عمن سمیت من شیوخه- عن البعیر و فیه کلب، فاجالوا على الکرى السیاط، فأوجعوه ضربا و حمل معه قبه عملها على قدر الکعبه لیضعها على الکعبه، و حمل معه خمرا، و اراد ان ینصب القبه على الکعبه، و یجلس فیها، فخوفه اصحابه و قالوا: لا نامن الناس علیک و علینا معک، فلم یحرکها و ظهر للناس منه تهاون بالدین و استخفاف به، و بلغ ذلک هشاما فطمع فی خلعه و البیعه لابنه مسلمه بن هشام(طبرى، ج ۷،ص ۲۰۹)

* کان متجاهرا بالفسق و شرب الخمور و کان یرسل الی دمشق المغنین و المغنیات فی أیام خلافته: و هو أول من حمل المغنین من البلدان الیه (مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۱۳)

* فعله بالمصحف و قد استفتح به: و قرأ ذات یوم (و استفتحوا و خاب کل جبار عنید)، من ورائه جهنم و یُسقى من ماء صدید فدعا بالمصحف فنصبه غَرَضاً للنشَّابِ، و أقبل یرمیه و هو یقول:

 أَ توعِدُ کلَّ جبار عنیدٍ             فها أنا ذاک جبار عنیدُ

إذا ما جئت ربک یوم حَشْر       فقل یا رب خَرَّقنی الولید (مسعودی، ج ۳، ص ۲۱۶)

پوشش دینی داشتن همه این اقدامات

این اقدامات مغایر با ارزشهای اسلامی تحت لوای دین صورت می‌گرفت. بنی‌امیه پس از اسلام آوردن ابوسفیان شعار دین را برای خود برگزیده بودند و اینطور نبود که آشکارا خدا و پیامبر را انکار کنند و یا به عنوان یک غیرمسلمان دست به این اقدامات بزنند. البته یزید بن معاویه شعری دارد که در آن به صراحت نزول وحی بر پیامبر را انکار می‌کند و ولید بن یزید هم همین مضمون را در این دو بیت بازتاب داده است:

* و ذکر محمد بن یزید المبرد النحوی أن الولید ألحد فی شعر له ذکر فیه النبی صلى الله علیه و سلم، و أن الوحی لم یأته عن ربه، کَذَبَ أخزاه الله! من ذلک الشعر:

تلعَّبَ بالخلافه هاشمی        بلا وَحْیٍ أتاه و لا کتاب‏

فقل للَّه یمنعنی طعامی،       و قل للَّه یمنعنی شرابی!

فلم یُمْهَلْ بعد قوله هذا إلا أیاماً حتى قتل.  (مسعودی، ج ۳، ص ۲۱۶)

اما دیگر خلفای بنی‌امیه چنین نبودند و خود را کارگزار اسلام جلوه می‌دادند، و حتی این دو خلیفه نیز با وجود سرودن چنین اشعاری در دیگر موارد می‌کوشیدند ظاهر اسلامی را رعایت کنند. در زمان بنی‌امیه اجرای احکام اسلامی مانند حج و اقامه نماز و روزه‌داری و پرداخت زکات و مانند آن رواج داشت و آنها هم جز در مواردی معدود و محدود نه تنها ممانعتی از این اعمال به عمل نمی‌آوردند، بلکه به نوبه خود اقداماتی هم برای حسن اجرای آنها مانند توسعه المسجد الحرام و مسجد نبوی و اقدامات رفاهی برای حج‌گزاران و ساختن مسجد انجام می‌دادند. بنا بر این اقدامات به راستی ضد دین بنی‌امیه با شعار دین و زیر پوشش و پرچم دین صورت می‌گرفت. حتی کوششی سست‌پایه در عهد بنی‌امیه به عمل آمد تا جایگاه خلیفه را حتی بالاتر از پیامبر ببرد:

* خالد بن عبدالله قسری (از امیران حجاز و عراق در عهد اموی)… و کان یقول: إنّ خلیفه الرجل فی أهله أفضل من رسوله فی حاجته، یعنی أنّ الخلیفه هشاما أفضل من رسول الله، صلّى الله علیه و سلّم، نبرأ إلى الله من هذه المقاله. (الکامل، ج ‏۵، ص ۲۸۰)

* و کان استعمل (حجاج بن یوسف) خالد بن عبد الله القسریّ على مکّه فأمره أن یحفر بها بئرا فحفر فخرج علیه ماء عذب فکتب الى الولید إنّ خلیفه الله أکرم على الله من رسوله إبراهیم لأنّ إبراهیم استسقاه فسقاه ماء غیر عذب و أمیر المؤمنین سقاه ماء عذبا فراتا (البدء و التاریخ، ج ۶، ص ۴۱)

پوسته بیرونی این رفتار یک پوسته دینی است هر چند باطن آن بر خلاف مسلمات دین اسلام است.

ضرورت شاخص‌بندی سبک دین‌داری اموی

نمونه‌هایی که ذکر شد همه مصادیق موجود در این زمینه نیست، بلکه تنها چند نمونه برای نشان دادن نوع رفتار بنی‌امیه در عرصه دین‌داری است. این نمونه‌ها مادام که شاخص‌بندی نشود تنها یک رویداد تاریخی است که آگاهی از آن تنها بر اطلاعات ما در باره امویان می‌افزاید، ولی اگر به امتداد تاریخی این رویدادها بیاندیشیم و نگران فروغلطیدن به این سبک از دین‌داری باشیم، آن گاه باید از این رویدادها شاخصها و معیارهایی تعمیم‌پذیر بیرون آوریم. مورخان این توانایی و شایستگی را دارند که از رویداد تاریخی راهی برای دست یافتن به یک سلسله قواعد و ضوابط و معیارهای تعمیم‌پذیر بجویند، ولی در این بحث به جای یک کوشش تاریخ‌ورزانه مناسب است به سراغ موضع‌گیری‌های اهل بیت علیهم السلام برویم و شاخصها و معیارهای موجود در سخنان آنان را که می‌تواند برای امروز ما جنبه الهام‌بخشی و راهنمایی و راهگشایی داشته باشد، بکاویم.

شاخص‌های هفت‌گانه که در پی می‌آید همه شاخصهای قابل استخراج از روایات معصومان علیهم السلام نیست، بلکه تنها گزیده‌ای از آنها را در برمی‌گیرد که یا نام بنی‌امیه در آن برده شده است و یا به اجماع مورخان و محدثان در باره بنی‌امیه است. روایات اخیر تنها در سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام وجود دارد.

شاخص اول: سردرگمی و تاریکی و مشخص نبودن راه نجات

امیرالمؤمنین در بخشی از خطبه ۹۳ نهج البلاغه پس از تأکید بر بسیار ترس‌آور بودن فتنه بنی‌امیه و توضیحاتی در این باره، یکی از شاخصهای سیطره آنها را یافت نشدن منار هدایت و پرچم راهنما شمرده‌اند.

* بخشی از خطبه ۹۳: … أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیْکُمْ فِتْنَهُ بَنِی أُمَیَّهَ، فَإِنَّهَا فِتْنَهٌ عَمْیَاءُ مُظْلِمَهٌ، عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِیَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِیهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِیَ عَنْهَا. وَ ایْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِی أُمَیَّهَ لَکُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِی کَالنَّابِ الضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِیهَا وَ تَخْبِطُ بِیَدِهَا وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا، لَا یَزَالُونَ بِکُمْ حَتَّى لَا یَتْرُکُوا مِنْکُمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ أَوْ غَیْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ، وَ لَا یَزَالُ بَلَاؤُهُمْ عَنْکُمْ حَتَّى لَا یَکُونَ انْتِصَارُ أَحَدِکُمْ مِنْهُمْ إِلَّا [مِثْلَ انْتِصَارِ] کَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ؛ تَرِدُ عَلَیْکُمْ فِتْنَتُهُمْ [شَوْهاً] شَوْهَاءَ مَخْشِیَّهً وَ قِطَعاً جَاهِلِیَّهً، لَیْسَ فِیهَا مَنَارُ هُدًى وَ لَا عَلَمٌ یُرَى.

بر پایه این شاخص، اگر در زمانه ما نیز تشخیص درست از نادرست در امور دینی آسان نباشد، و برای یافتن راه نجات دچار سردرگمی باشیم و نشانه امیدوار کننده‌ای برای هدایت پیش روی ما نباشد، می‌توانیم نگران این باشیم که شاید ما نیز دچار نوعی دین‌داری به سبک اموی هستیم.

شاخص دوم: گریستن دین‌جویان و دنیاخواهان بر حال خود

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه ۹۸ هم به موضوع بنی‌امیه پرداخته‌اند و پس از توضیحاتی در باره حلال کردن همه حرام‌ها و از هم‌گسستن همه پیمان‌ها از سوی آنان، به شاخصی اشاره می‌کنند که بر پایه آن، یکی از پیامدهای سیطره نگاه اموی در عرصه دین‌داری این است که هم دین‌دوستان بر حال خود می‌گریند و هم دنیاخواهان.

* خطبه ۹۸: وَ اللَّهِ لَا یَزَالُونَ حَتَّى لَا یَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إِلَّا اسْتَحَلُّوهُ وَ لَا عَقْداً إِلَّا حَلُّوهُ، وَ حَتَّى لَا یَبْقَى بَیْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ [رِعَتِهِمْ] رَعْیِهِمْ، وَ حَتَّى یَقُومَ الْبَاکِیَانِ یَبْکِیَانِ، بَاکٍ یَبْکِی لِدِینِهِ وَ بَاکٍ یَبْکِی لِدُنْیَاهُ، وَ حَتَّى تَکُونَ نُصْرَهُ أَحَدِکُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ کَنُصْرَهِ الْعَبْدِ مِنْ سَیِّدِهِ إِذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ وَ إِذَا غَابَ اغْتَابَهُ، وَ حَتَّى یَکُونَ أَعْظَمَکُمْ فِیهَا [غَنَاءً] عَنَاءً أَحْسَنُکُمْ بِاللَّهِ ظَنّاً، فَإِنْ أَتَاکُمُ اللَّهُ بِعَافِیَهٍ فَاقْبَلُوا وَ إِنِ ابْتُلِیتُمْ فَاصْبِرُوا فَإِنَّ الْعاقِبَهَ لِلْمُتَّقِینَ

بر پایه این شاخص، اگر در جامعه ما اوضاع به گونه‌ای باشد که نه دین‌خواهان از آن خشنود باشند و نه دنیاخواهان، می‌توان این احتمال را تقویت کرد که در نتیجه حلال شمردن حرامهای الهی چنین وضعیتی پیش آمده است.

شاخص سوم: قابل استفاده نبودن آموزه‌های اسلامی

در بخشی از خطبه ۱۰۳ نهج البلاغه، امیرالمؤمنین علیه السلام وضعیت اسلام در صورت سیطره بنی‌امیه را همچون ظرفی واژگونه می‌دانند که هر چه در آن است، به بیرون ریخته باشد.

* بخشی از خطبه ۱۰۳: … أَیُّهَا النَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ کَمَا یُکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ. أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ‏

بر پایه این شاخص، ماندن نام اسلام و رفتن رسم و مرام اسلام یکی دیگر از شاخصه‌های اسلام اموی است که می‌تواند به آسانی مبنای ارزیابی نوع دین‌داری در ادوار مختلف تاریخ از جمله در عصر حاضر و جامعه کنونی ما باشد.

شاخص چهارم: جا به جا شدن ارزشها و ضد ارزشها

خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه هم دربردارنده تحلیل بسیار مهم و جالبی در باره ابعاد مختلف حکمرانی و دین‌داری به سبک اموی است. حضرت در بخشی از این خطبه، پس از اشاره به تحت فشار بودن مؤمنان در صورت سیطره اسلام اموی و به حاشیه رانده شدن آنها، استوار شدن باطل و بر مرکب سوار شدن نادانی و اندک شدن دعوت‌کنندگان به حق و اتحاد مردم برای زیر پا گذاشتن احکام الهی و عمومیت یافتن دین‌گریزی و چونان مردگان شدن تهیدستان و کمیاب شدن راستی و فراوان شدن دروغ و سرانجام همانند شدن اسلام به یک پوستین وارونه را مورد توجه قرار داده‌اند.

* بخشی از خطیه ۱۰۸: لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِکْمَهِ وَ لَمْ یَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَهِ فَهُمْ فِی ذَلِکَ کَالْأَنْعَامِ السَّائِمَهِ وَ الصُّخُورِ الْقَاسِیَهِ قَدِ انْجَابَتِ السَّرَائِرُ لِأَهْلِ الْبَصَائِرِ وَ وَضَحَتْ مَحَجَّهُ الْحَقِّ لِخَابِطِهَا وَ أَسْفَرَتِ السَّاعَهُ عَنْ وَجْهِهَا وَ ظَهَرَتِ الْعَلَامَهُ لِمُتَوَسِّمِهَا … فَلَا یَبْقَى یَوْمَئِذٍ مِنْکُمْ إِلَّا ثُفَالَهٌ کَثُفَالَهِ الْقِدْرِ أَوْ نُفَاضَهٌ کَنُفَاضَهِ الْعِکْمِ تَعْرُکُکُمْ عَرْکَ الْأَدِیمِ وَ تَدُوسُکُمْ دَوْسَ الْحَصِیدِ وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَیْنِکُمُ اسْتِخْلَاصَ الطَّیْرِ الْحَبَّهَ الْبَطِینَهَ مِنْ بَیْنِ هَزِیلِ الْحَبِّ … فَعِنْدَ ذَلِکَ أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَکِبَ الْجَهْلُ مَرَاکِبَهُ وَ عَظُمَتِ الطَّاغِیَهُ وَ قَلَّتِ الدَّاعِیَهُ وَ صَالَ الدَّهْرُ صِیَالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ وَ هَدَرَ فَنِیقُ الْبَاطِلِ بَعْدَ کُظُومٍ وَ تَوَاخَى النَّاسُ عَلَى الْفُجُورِ وَ تَهَاجَرُوا عَلَى الدِّینِ وَ تَحَابُّوا عَلَى الْکَذِبِ وَ تَبَاغَضُوا عَلَى الصِّدْقِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ کَانَ الْوَلَدُ غَیْظاً وَ الْمَطَرُ قَیْظاً وَ تَفِیضُ اللِّئَامُ فَیْضاً وَ تَغِیضُ الْکِرَامُ غَیْضاً وَ کَانَ أَهْلُ ذَلِکَ الزَّمَانِ ذِئَاباً وَ سَلَاطِینُهُ سِبَاعاً وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالًا وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً وَ غَارَ الصِّدْقُ وَ فَاضَ الْکَذِبُ وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّهُ بِاللِّسَانِ وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ وَ صَارَ الْفُسُوقُ نَسَباً وَ الْعَفَافُ عَجَباً وَ لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً .

معیار تبیین شده در این خطبه نیز یک شاخص بسیار روشن و آسان برای ارزیابی نوع دین‌داری در جامعه کنونی است، اگر ویژگی‌های برشمرده در این خطبه در جامعه ما نیز صدق می‌کند، می‌توانیم حکم کنیم پوستین اسلام در جامعه ما وارونه بر تن شده است.

شاخص پنجم: جایگزینی شیطنت و شبه عقل به جای عقل

امام صادق علیه السلام در روایتی مرفوعه، پس از تعریف عقل، در پاسخ به پرسش راوی در باره عقل معاویه فرمودند آن چه نزد معاویه بود، عقل نبود، بلکه شبه عقل و زیرکی و تیزهوشی شیطنت‌آمیز بود.

* مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ‏ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَهَ قَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ وَ تِلْکَ الشَّیْطَنَهُ وَ هِیَ شَبِیهَهٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِعَقْلٍ.(معانی الاخبار، صص ۲۳۹ ـ ۲۴۰)

بر پایه این شاخص نیز رواج شیطنت‌ها و به کار گرفته شدن هوش و توان خردورزی برای منافع دنیایی و نیاندیشیدن به آخرت و نکوشیدن برای معاد در لایه‌های مختلف حکمرانی جلوه‌ای دیگر از اسلام اموی به شمار می‌رود.

شاخص ششم ـ آموزش یکجانبه ایمان

امام صادق  علیه السلام در بیانی بسیار رسا و هشداردهنده یادآور شده‌اند که بنی‌امیه راه آموزش ایمان را روبروی مردم باز گذاشته بودند، ولی راه آموزش شرک را بسته بودند تا مردم به دلیل ناآگاهی از شرک، وقتی به شرک کشانده می‌شوند از آن آگاه نشوند.

* عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ بَنِی‏ أُمَیَّهَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ‏ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ- وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوه (الکافی، ج ۲، صص ۴۱۵ ـ ۴۱۶)

این سخن امام صادق علیه السلام هم یک معیار گویا برای ارزیابی نظام آموزشی و فرهنگی ما از نظر دور یا نزدیک بودن به اسلام اموی در دسترس قرار می‌دهد.

شاخص هفتم ـ استفاده از اهرم فشار و زورگویی برای واداشتن مردم به رعایت احکام دینی

در روایتی بسیار مهم، فردی از امام صادق علیه السلام در باره چگونگی تعامل با گروهی از شیعیان باورمند به امیرالمؤمنین علی علیه السلام ولی دارای موضعی متفاوت در باره امام صادق علیه السلام، می‌پرسد. امام صادق علیه السلام پس از اشاره به مراتب مختلف وجودی خداوند و پیامبر و ائمه و پیروان آنها و دیگر مردمان، اظهار می‌دارند که اسلام از هفت بخش تشکیل شده است و فردی که از هر هفت بخش برخوردار باشد دارای ایمان کامل است و دیگران حسب میزان برخورداری خود از این بخشها، دارای مراتب مختلف هستند و باید خیلی مراقب بود که وظایف و بایستگی‌های افراد دارای مراتب بالاتر را بر افراد دارای مراتب پایین‌تر تحمیل نکرد. امام علیه السلام پس از ذکر مثالی فردی که همسایه مسیحی خود را مسلمان کرد ولی به دلیل واداشتن افراطی او به عبادات سبب شد که آن فرد بیش از یک روز مسلمان نماند، فرمودند که حکمرانی اموی بر پایه شمشیر و زورگویی و تندی و ستم بود و حکمرانی ما بر پایه مدارا و الفت و وقار (سنگینی و پختگی) و تقیه (ترس از خدا / یا: پنهان کردن بخشی از ارزشها و باورها از ترس این که مطرح کردن آن آسیبی برساند) و نیک درآمیختن با مردم و تقوای زیاد و سختکوشی است.

* ۳۵- حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی الْأَحْوَصِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ عِنْدَنَا أَقْوَاماً یَقُولُونَ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ یُفَضِّلُونَهُ عَلَى النَّاسِ کُلِّهِمْ وَ لَیْسَ یَصِفُونَ مَا نَصِفُ مِنْ فَضْلِکُمْ أَ نَتَوَلَّاهُمْ فَقَالَ لِی نَعَمْ فِی الْجُمْلَهِ أَ لَیْسَ عِنْدَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لِرَسُولِ اللَّهُ عِنْدَ اللَّهِ مَا لَیْسَ لَنَا وَ عِنْدَنَا مَا لَیْسَ عِنْدَکُمْ وَ عِنْدَکُمْ مَا لَیْسَ عِنْدَ غَیْرِکُمْ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَضَعَ الْإِسْلَامَ عَلَى سَبْعَهِ أَسْهُمٍ عَلَى الصَّبْرِ وَ الصِّدْقِ وَ الْیَقِینِ وَ الرِّضَا وَ الْوَفَاءِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ ثُمَّ قَسَمَ ذَلِکَ بَیْنَ النَّاسِ فَمَنْ جَعَلَ فِیهِ هَذِهِ السَّبْعَهَ الْأَسْهُمِ فَهُوَ کَامِلُ الْإِیمَانِ مُحْتَمِلٌ ثُمَّ قَسَمَ لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ وَ لِبَعْضٍ السَّهْمَیْنِ وَ لِبَعْضٍ الثَّلَاثَهَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ الْأَرْبَعَهَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ الْخَمْسَهَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ السِّتَّهَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ السَّبْعَهَ الْأَسْهُمِ فَلَا تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَیْنِ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمَیْنِ ثَلَاثَهَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ الثَّلَاثَهِ أَرْبَعَهَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ الْأَرْبَعَهِ خَمْسَهَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ الْخَمْسَهِ سِتَّهَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ السِّتَّهِ سَبْعَهَ أَسْهُمٍ فَتُثَقِّلُوهُمْ وَ تُنَفِّرُوهُمْ وَ لَکِنْ تَرَفَّقُوا بِهِمْ وَ سَهِّلُوا لَهُمُ الْمَدْخَلَ وَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلًا تَعْتَبِرُ بِهِ إِنَّهُ کَانَ رَجُلٌ مُسْلِمٌ وَ کَانَ لَهُ جَارٌ کَافِرٌ وَ کَانَ الْکَافِرُ یُرَافِقُ الْمُؤْمِنَ فَأَحَبَّ الْمُؤْمِنُ لِلْکَافِرِ الْإِسْلَامَ وَ لَمْ یَزَلْ یُزَیِّنُ الْإِسْلَامَ وَ یُحَبِّبُهُ إِلَى الْکَافِرِ حَتَّى أَسْلَمَ فَغَدَا عَلَیْهِ الْمُؤْمِنُ فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ فَذَهَبَ بِهِ إِلَى الْمَسْجِدِ لِیُصَلِّیَ مَعَهُ الْفَجْرَ فِی جَمَاعَهٍ فَلَمَّا صَلَّى قَالَ لَهُ لَوْ قَعَدْنَا نَذْکُرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَقَعَدَ مَعَهُ فَقَالَ لَهُ لَوْ تَعَلَّمْتَ الْقُرْآنَ إِلَى أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ وَ صُمْتَ الْیَوْمَ کَانَ أَفْضَلَ فَقَعَدَ مَعَهُ وَ صَامَ حَتَّى صَلَّى الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ فَقَالَ لَوْ صَبَرْتَ حَتَّى تُصَلِّیَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَهَ کَانَ أَفْضَلَ فَقَعَدَ مَعَهُ حَتَّى صَلَّى الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَهَ ثُمَّ نَهَضَا وَ قَدْ بَلَغَ مَجْهُودَهُ وَ حَمَلَ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ غَدَا عَلَیْهِ وَ هُوَ یُرِیدُ بِهِ مِثْلَ مَا صَنَعَ بِالْأَمْسِ فَدَقَّ عَلَیْهِ بَابَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ اخْرُجْ حَتَّى نَذْهَبَ إِلَى الْمَسْجِدِ فَأَجَابَهُ أَنِ انْصَرِفْ عَنِّی فَإِنَّ هَذَا دِینٌ شَدِیدٌ لَا أُطِیقُهُ فَلَا تَخْرَقُوا بِهِمْ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَهَ بَنِی أُمَیَّهَ کَانَتْ‏ بِالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِیَّهِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَهِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دِینِکُمْ وَ فِیمَا أَنْتُمْ فِیه‏ (الخصال، ج‏۲، صص: ۳۵۴ ـ ۳۵۵)

با توجه به فضای این روایت و تصریحات بخش نخست آن که در باره مسائل دینی است، می‌توان ذیل روایت را به پیامدهای دو شیوه حکمرانی اموی و اهل بیتی در عرصه دین‌داری پیوند داد. بر این اساس، اگر دین‌داری و دین‌ورزی ما همراه با مدارا و الفت‌آفرینی نباشد و موجب روی‌گرداندن مردمان شود و یا اگر قرار باشد از شمشیر و زورگویی برای واداشتن مردم به رعایت احکام الهی مدد بجوییم، این احتمال باید در ذهنمان تقویت شود که به دین‌داری به سبک اموی نزدیک شده‌ایم.

سخن آخر

بنی‌امیه به تاریخ پیوسته‌اند و دیگر نشانی از آنها باقی نمانده است ولی چه بسا خوی اموی در عرصه‌های مختلف از جمله در سبک دین‌داری امتداد داشته باشد و لذا شاخصهای بیان شده از سوی معصومان علیهم السلام می‌تواند راهنمای بسیار خوب و قابل اعتمادی برای جلوگیری از ریشه دواندن این خو نزد ما و متولیان امور دینی در جامعه ما باشد. مراقبت از دین مردم و مرزبانی از اندیشه‌ها و رفتارهای دینی آنها بیش از هر کس بر دوش عالمان دین است. مرحوم شریعتی برداشت زیبایی از هل من ناصر ینصرنی گفتن امام حسین علیه السلام در آخرین لحظات حیات دارد و این پرسش را نه از مردمان حاضر در آن صحنه بلکه پرسش از همه تاریخ می‌داند، پرسشی که همچنان پژواک آن در گوش‌ها طنین انداخته است، با الهام از این برداشت زیبای مرحوم دکتر شریعتی، می‌توان آن سخن غرای امام خمینی در مراسم مربوط به اعتراض به کاپیتولاسیون در سال  ۱۳۴۲ را که فریاد برآوردند: “ای سران اسلام، به داد اسلام برسید، ای علمای نجف، به داد اسلام برسید، ای علمای قم، به داد اسلام برسید”، خطاب به همه علما در مراحل پیش روی انقلاب اسلامی شمرد. مادام که نهضت امام زنده است، باید علمای اسلام نگران منحرف شدن این نهضت از اسلام اهل بیت علیهم السلام و حرکت به سوی اسلام اموی و یا حتی تبدیل شدن آن به اسلام اموی باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics