سؤال جدی این است که اگر ما میخواهیم بگوییم روایات میتواند به وسیله کشف حلقههای مفقوده توسط عقل، ما را به نظامات برساند، چرا روایات در عصر تلقی و صدور و تحمل روایات، اثری از اینکه اهلبیت علیهمالسلام ورود به نظامات بسیار بسیط و قطعی آن روز بکنند، وجود ندارد؟ اگر نتوانیم چنین نظامی را پیدا کنیم از طرف دانش رقیبی که در درون دانش فقه، فقه را به سکولار شدن دعوت میکند، آیا متهم نمیشویم که میخواهیم کاری را بکنیم که خود ائمه علیهمالسلام و یا حتی در عصر نواب خاص هم نکردهاند؟
به گزارش خبرنگار اجتهاد، نخستین نشست از سلسله پیش نشستهای علمی کنگره بینالمللی فقیه فقه نظام، با عنوان «نقش روش مواجهه با روایات در تأخیر تاریخی نیل به فقه نظام»، روز یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۹۷ در ساختمان پردیس حکمت واقع در شهر مقدس قم برگزار شد. در این نشست، حجتالاسلاموالمسلمین، دکتر احمد رهدار مدیر گروه فقه مضاف در دانشگاه باقرالعلوم و مسئول موسسه فتوح اندیشه به عنوان ارائه دهنده و دکتر حسامالدین ربانی استادیار دانشگاه قرآن و حدیث و مدیر گروه فقه و حقوق دانشگاه قرآن و حدیث و همچنین حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمد عشایری، مدرس سطوح عالی حوزه علمیه قم و عضو هیئت علمی جامعه المصطفی به عنوان ناقد حضور داشتند.
ارائه دکتر رهدار در بخش اول گزارش منتشر شد (در اینجا بخوانید)، در ادامه سخنان ناقدان و دفاعیه آن را میخوانید.
آیا نوع مواجهه تاریخی، مشکل اصلی است؟
بعد از اینکه دکتر رهدار به ارائه مطلب پرداخت، دکتر محمد عشایری به عنوان ناقد اول به نقد مطالب ارائه شده پرداخت و گفت: مشکلی که برای بنده در بررسی دیدگاه مطرح شده توسط استاد رهدار پیش آمده، این است که نظریه ایشان بهصورت مکتوب و کلمه به کلمه یا حتی یک گزارش پاراگراف شده از نظریه به دست ما نرسید و فقط تیتر عناوین بود. لذا اعتماد بهنفس ما در درک از مطالب کم میشد. بنابراین بر اساس درکی که فیالمجلس از این نظریه پیدا کردیم، میتوانیم صحبت کنیم. فرضیه این نظریه این است که مواجهه تاریخی با حدیث و نوع مواجههای است که وجود داشته است، نیل به ایده فقه نظام را تضعیف میکند و محقق محترم، عصر محقق بروجردی رضوانالله علیه را به عنوان قدر متیقن، عصر همین مواجهه تاریخی میدانند. فرضیه این است که این مواجهه تاریخی هم نیل به ایده فقه نظام را در فقه ضعیف میکند و هم با تأخر رتبی و هم با تأخر زمانی، مواجه کند. ایشان گفتند، احتمال دارد که علت اینکه تا عصر شهید صدر به این فکر نیفتادهایم، پیامد همان نوع نگرش تاریخی به روایات است. اصل این فرضیه، مورد قبول است و من مخالفتی ندارم؛ اما در شکل حرکت محقق محترم برای اثبات این ادعا، پرسشهایی وجود دارد.
عشایری ادامه داد: در مورد خود فرضیه، سؤال این است که آیا در طبقهبندی و ارزشگذاری عوامل مانع یا تضعیف کننده رسیدن به ایده فقه نظام، این تشخیص، تشخیص به موقعی هست؟ حتی اگر ما با منطق فازی هم حرکت کنیم، آیا ما در بین همه عوامل فقط باید به روایات برگردیم یا عوامل دیگری هم هست که باید مسئله را بر روی آن متمرکز کنیم؟ به عبارت دیگر با توجه به اینکه از عصر محقق بروجردی و دقتهای ایشان حتی فقه اقلیمی نجف هم که روش مقابل مرحوم بروجردی را داشته است و نوع مواجهه تاریخی را کنار گذاشته است، آیا بازهم باید از این مواجهه تاریخی صحبت شود و بر روی آن متمرکز بشویم یا باید عنوان فرضیه یا نظریه را به شکلی ارتقا بدهیم که معلوم باشد که اصلیترین عامل را این عامل میدانیم یا نمیدانیم. این مسئله نیاز به توضیح دارد. مثلاً شاید بعضی از روشهایی که در فقه، وجود داشته است، میتوانست بیشتر مؤثر باشد.
در فقه نظامات شهید صدر باقیماندهایم
استادیار دانشگاه قرآن و حدیث سپس افزود: مدلی که تحت عنوان فقه اتمی یا فقه پدیدارشناسی مطرح کردید، اگر آن مدل پابرجا باشد، حتی اگر مسئله ما با روایات هم حل بشود، شاید به سختی بشود به فقه نظام دست پیدا کرد. سؤال دیگر این است که بااینکه از زمانی که ایده فقه نظام مطرح شده تا الآن ما باید یک جهش پرشتابی به سمت تحقق این ایده میداشتیم؛ ولی چرا نداشتیم؟ تقریباً پنجاه سال است که نسبت به طرح ایده نظام، فرصت داشتهایم. به نظر میرسد هنوز هیچ کاری نکردهایم و در حرفهای شهید صدر باقی ماندهایم. با توجه به اینکه شما علت تأخر از نیل به ایده فقه نظام را مواجهه تاریخی به روایات میدانید، در سالهای اخیر که این مواجهه تمام شده و شهید صدر این ایده را مطرح کرده، پس چرا هنوز هیچ حرکت قابل توجهی صورت نگرفته است؟ شاید علت تأخر نیل به ایده فقه نظام در جای دیگری غیر از مواجهه تاریخی با روایات باشد. اینها پرسشهایی است که باعث میشود، در تشخیص میزان اثرگذاری مواجهه تاریخی در این تأخر، تردید کنم.
مدیر گروه فقه و حقوق دانشگاه قرآن اضافه کرد: در صورتبندی مسئله، توضیحاتی لازم است. راجع به تشکیک در میزان تأثیرگذاری مواجهه تاریخی باید بیان کنم این است که این حوزه حتی اگر بخواهد فازی هم نگاه کند، باید به یک اطمینان برسد؛ یعنی فقیه در مورد گزارههای فقهی نمیتواند بدون اطمینان پیش برود. به نظرم یکی از چالشهای مهم فقه نظام در درون خودش که آکادمی فقاهت را به یک نوع سکوت در مقابل این پدیده مجبور میکند، این است که همه پذیرفتهایم که احکام هم تکتک آنها در شریعت وجود دارد و هم با هم یک نسبت منظومهوار دارند و حتی نظاماتی که کشف نشده نیز همینطور است. این مسئله پذیرفته شده است ولی همانطور که تکتک گزارهها باید ثابت شود و نیاز به علم یا علمی داریم، نسبت به انسجام پنهانی که بین این احکام و گزارهها وجود دارد هم باید به یک منطقی برسیم. نگاه مرحوم صدر یک نگاه قوی نیست. ایشان در بعضی موارد شهرت را هم قبول میکند. به نظر میرسد مشکلاتی در درون خود فقه نظام وجود دارد؛ یعنی به لحاظ اثرگذاری نوع مواجهه تاریخی، به مشکلات واقعیتر برگردیم یا لااقل یک سهم شناسی از مشکلات بکنیم. در مسئله نظاموارگی دین که از نقاط قوت این تحقیق است، چالش موجود را چالش احکام ثانوی مطرح کردید؛ در حالیکه فقه وقتی وارد نظامات میشود، در هر دو حال خودبهخود دو فقه شکل میگیرد؛ چه وقتی وارد حکمرانی میشود و چه وقتی وارد طراحی نظامات میشود. یکی فقه پیشفرض و یکی هم فقه عالم تزاحم است. در فقه عالم تزاحم، چالش ما از چالش احکام ثانویه، نسبت به دیدگاه شما، بسیار جدیتر و تغییردهندهتر است. سؤال این است که چرا از چالشهای دیگر حرفی نزدهاید؟ آیا چالش احکام ثانویه به عنوان مثال مطرح شده است یا این نگاه، یک نگاه حصرگرایانه است؟
تفکیک دین ثبوتی و دین اثباتی، قابلتأمل است
عضو هیئتعلمی جامعه المصطفی یادآور شد: نکته بعد این است که گفتید، دین مقام اثبات؛ یعنی دینی که به دام و صید فهم تاریخی ما درآمده است، از دین واقعی تفکیک کردید و این گسست بسیار ارزشمند بود؛ ولی نحوه بیان به گونهای است که ما را در برابر طراحان فقه نظام به سؤال میکشاند که اگر دین را اینگونه تفسیر کردیم، آیا دین همیشه دنبالهرو واقعیت نمیشود؟ آیا این دین نمیخواهد یک تأثیرگذاری پیشینی بر روی حوادثی که بعداً به وجود میآید؛ داشته باشد؟ آیا این دین نمیخواهد زمینهساز ظهور باشد. آیا این دین نمیخواهد نسبت به آینده، راهبردی داشته باشد؟ مخصوصاً اینکه مشکلات قرون وسطی در مسیحیت را مثال زدید. این سؤال در این مثال بیشتر پیش میآید. در این مورد، توضیح بیشتری بفرمایید. وقتی میفرمایید واقعیتها، زماناً زودتر اتفاق میافتد و گزارههای دینی باید به اندازه واقعیتها تکثر داشته باشند، ما را به این تردید میاندازد که آیا این مبنا، آسیب ندیده است؟ درباره مسئله تشکیکی بودن عدالت و منطق فازی، وقتی در مورد دانش فقه حرف میزنیم، در بعضی از مدرسههای فقهی ولو در یک مکتب فقهی هم قابل تعریف نباشد، گاهی حس اینکه نگاهشان، نگاه فازی بوده، وجود دارد. وقتی از منطق فازی به فقه نگاه میکنید، میتوانید از شاهدهایی مثل کراهت شدیده نام ببرید. گاهی میگویند کراهت شدیده و گاهی به کراهت مغلظه تعبیر میکنند. بعضی اوقات در استدلالهای فقهی مثل مدرسه شیخ اعظم انصاری و مدرسه وحید بهبهانی میبینیم که به مجموعه استدلالها و یک مانع برخورد میکنند و در چالش بین مقتضی و مانع، میگویند دست برداشتن از ادلهای که مقتضی است مشکل است ولی دستت شستن از مانع هم اشد اشکالاً است. لذا هم در فقه مرحوم شیخ و هم در فقه مرحوم وحید بهبهانی این بیان وجود دارد. اگر بهگونهای حرکت کنیم که آنچه میسازیم با فقه، خیلی مغایرت پیدا نکند، از دو جهت ما را به توفیق قرین خواهد کرد. یکی از این جهت که به هر حال دانش فقه، متولیان فقه که نگاهشان، نگاه منطق ارسطویی است، نمیتوانند در مقابل ما واکنش شدیدی نشان دهند و بعضی اوقات در لابهلای کلمات خودمان بهانههایی برای بعضی از افراد به وجود میآوریم که فقه را نه با منطق ارسطویی و نه با منطق فازی، نمیپذیرند.
معصومین علیهمالسلام، وارد نظام سازی نشدند
حجتالاسلام عشایری در ادامه گفت: وقتی نگاه به عصر تلقی احادیث از ائمه میکنیم، مفروض میگیریم که چون جامعه بسیط بوده است، گزارههای روایی را یکییکی و از هم گسسته اخذ و تحمل کرده و در هیچ نظامی دخالت نداده است. من فکر میکنم، در این نوع برداشت یک پرسشی وجود دارد که اگرچه آن جامعه بسیط بوده و فاقد نظامات درهم پیچیده عصر امروزی مدرنیته و پسا مدرنیته ما بوده است، ولی برای خودش نظاماتی داشته است و نمیتوان گفت فاقد نظامات بوده است. همین الآن هم نظامات ایلی در بعضی از شهرها و کشورها وجود دارد که مدرنیته به آن داخل نشده است، من خودم نرفتهام؛ ولی بعید است که این جوامع، فاقد نظامات باشد. سؤال جدی این است که اگر ما میخواهیم بگوییم روایات میتواند به وسیله کشف حلقههای مفقوده توسط عقل، ما را به نظامات برساند، چرا روایات در عصر تلقی و صدور و تحمل روایات، اثری از اینکه اهلبیت علیهمالسلام ورود به نظامات بسیار بسیط و قطعی آن روز بکنند، وجود ندارد؟ اگر نتوانیم چنین نظامی را پیدا کنیم از طرف دانش رقیبی که در درون دانش فقه، فقه را به سکولار شدن دعوت میکند، آیا متهم نمیشویم که میخواهیم کاری را بکنیم که خود ائمه علیهمالسلام و یا حتی در عصر نواب خاص هم نکردهاند؟ روایات وارد نظامات بدوی آن موقع نشدهاند. لذا ما حقی نداریم که روایات را به نظامات پیچیده امروزی بکشانیم. به نظرم نوع مواجهه تاریخی با روایات، نیاز به دقت بیشتری دارد. لااقل به راحتی قابل قبول نیست که از صرف بسیط بودن جامعه آن روز، نتیجه بگیریم که روایات نخواستهاند به نظامات کنونی مورد توجه ما ورود پیدا کنند. چون حداقل باید به نظامات بسیط همان موقع ورود میکردند و چنین چیزی معلوم نیست.
اصل فرضیه، موردقبول نیست
در ادامه دکتر حسامالدین ربانی به نقد نظریه دکتر رهدار پرداخت و گفت: من نسبت به اصل نظریه که نقش مواجهه تاریخی با حدیث در تأخر نیل به ایده فقه نظام است، اشکال دارم. به نظر من، نگاه منظومهای به حدیث، نگاه نظاموارگی به فقه، نگاه زنجیرهوار بودن فقه و دین در آثار فقهی ما و در تراثی که برای ما باقی مانده، به شدت وجود دارد؛ یعنی نمیپذیرم که نگاه فقها به روایات، نگاه به تکتک روایات بوده و نظام بین روایات مورد التفات نبوده است. حتی در فقه معاملات، تمامی فقه معاملات، از چند حدیث آیه بحث شده است؛ یعنی فقه معاملات، با این گستره، چهار یا پنج و نهایتاً ده پشتوانه آیهای و روایتی دارد؛ اما اینکه ما یک فقه عظیم به نام فقه معاملات داریم حاصل نگاه منظومهای فقها است به تراثی که از فقه معاملات برای ما باقی مانده است. یا مثلاً در علم اصول، الآن بحث استصحاب، در درس خارج تقریباً سه سال طول میکشد. یا مطالبی که در باب استصحاب نگاشته شده است، بسیار زیاد است که همه برگرفته از چهار یا پنج روایت است؛ یعنی وقتی با نگاه کلان به این روایات نگاه شد، بحث استصحابی که افتخار یک فقیه و اصولی به تبحر در آن است، به این بسط کشیده میشود. حتی در فقه عبادات، معروف است که میگویند مشکل فقیه در فقه عبادات، پر روایتی است و مشکل در فقه معاملات، کم روایتی است. حتی در فقه عبادات که بسیار پر روایت است، به نظرم، بحث تعادل و تراجیح، مخصوصاً بنا بر مبنای تعدی از مرجحات منصوصه، همان نگاه نظام وارگی به فقه و احادیث است؛ یعنی جمع بین روایات و ترجیح بین روایات در باب عبادات، وارد کردن عقل و فهم فقیه به باب روایات است. لذا اصل این مسئله که ما یک نگاه سنتی به روایات داریم و نگاه سنتی ما به روایات، یک نگاه جامع بسیط و کلینگر، نیست، این مطلب برای من قابل قبول نیست. به نظر من عدم اهتمام به بحث فقه نظام، به خاطر عدم التفات به موضوع بوده است؛ یعنی موضوع فقه نظام، به خاطر کم ابتلا بودن یا عدم ابتلای فقیه به آن، باعث شده که چنین فقهی شکل نگیرد؛ اما اگر موضوع فقه نظام در همان جوامع هم مطرح میشد، همانطوری که فقه عبادات و معاملات داریم، فقه نظام هم داشتیم؛ یعنی تأخر در نیل به فقه نظام، کم ابتلا بودن موضوع بوده است نه ناشی از یک نگاه سنتی به روایات. از طرف دیگر، اثر مهم تأخر در نیل به فقه نظام، بحث حجیت قطع و حجیت بنا عقلا است که اولین بار توسط مرحوم علامه حلی مطرح شده است. تا قبل از ایشان، حجیت قطع و اصلاً واژه قطع، مطرح نبود. بعد از علامه حلی نیز تا سالیان زیادی و حتی قرون بعدی، این مسئله مطرح نبود تا زمان مرحوم وحید بهبهانی به لطف خدمتی که اخباریگری به فقه و اصول ما کرد و بحث حجیت قطع و حجیت عقل را مطرح کرد و نپذیرفت، این مسئله توسط وحید بهبهانی و شیخ انصاری دوباره مطرح شد. بنا بر حجیت قطع، چه حجیت ذاتی قطع باشد یا از لوازم ذات قطع باشد، در هر صورت، بسیاری از مسائل که مربوط به فقه نظام و فقه حکومت است قابل حل است و این گسستگی روایات و عدم انسجام روایات، به خاطر همین بوده است که یکی موضوع فقه نظام مطرح نبوده است و یکی اینکه حجیت قطع، مطرح نبوده یا کمرنگ بوده است. امام خمینی در بحث ولایتفقیه، بسیار از حجیت قطع استفاده کرده است و در بسیاری از مسائل نظام، حجیت قطع، راهگشاست. به نظر من، عدم توجه کافی به بحث قطع در تأخر نیل به فقه نظام بسیار مؤثرتر از نگاه تاریخی به فقه و روایات است.
پاسخ رهدار به دکتر عشایری
در ادامه دکتر رهدار به پاسخ نقدهای دکتر عشایری پرداخت و گفت: اینکه اشکال شد که در بحث روایات، این مسئله با نگاه مرحوم بروجردی حل شده و ایده فقه نظام نیز مطرح شده است؛ من این مطلب را میپذیرم و شاید، باید به عوامل دیگر در تأخر نیل به فقه نظام نیز پرداخته شود.
اما اینکه انسجام بین روایات باید علم آور باشد، قبول داریم که باید علم آور باشد ولی دُز این علم فرق میکند. یقین ریاضی با یقین تاریخی یا یقین تجربی با یقین فلسفی، فرق میکند. لذا یقین در مقیاس فرد با یقین در مقیاس اجتماع متفاوت است؛ یعنی اینجا انسجامی که از روایات او از مجموعه دین میخواهیم باید حاصل بشود ولی جنس این علم و اطمینان با احکام فردی قابل قیاس نیست؛ اما اینکه برحسب تقریر که از نسبت دین تاریخ و عالم واقع داشتم، ظاهراً همیشه دین تاریخی، به تبع عالم واقع در حال حرکت است. آنوقت این پرسش مطرح میشود که اساساً نباید فقهی به عنوان فقه آیندهپژوهی داشته باشیم. چون مفروض فقه آیندهپژوهی، این است که فقیه در مقام اداره جامعه، باید بتواند فردای جامعه خودش را به صورت پیشینی مهندسی کند؛ یعنی رفتن جامعه را به تصادف تاریخ، حواله ندهد. این دو مطلب در کلام من چگونه جمع میشود؟ جمعش به این است که فقیه در مقام استنطاق از عالم تکوین، آن دسته از وقایع مکنون تکوین را استنطاق میکند و به ساحت اثبات خودش وارد میکند که متناسب با گام بعدی او است. در واقع فقیه برای طبیعت، قابلگی میکند. طبیعت یک تشتی است که خیلی از وقایع را در دل خود دارد و فقیه از میان این امکانهای وقایع ممکن التحقق، آن دسته از وقایع را استنطاق میکند و زودتر به عالم واقع میآورد که متناسب با گام بعدی است. لذا فقیه، نقش فعال و پیشینی دارد؛ اما اینکه در گذشته، فقه ما منطق فازی داشته و تعابیری مثل کراهت شدیده یا مذاق شریعت بر همین مطلب دلالت دارد، اگرچه این مطلب درست است و در بعضی از موارد، فقها، با منطق فازی، وارد بحث شدهاند ولی این موردی بوده است. حرف ما این است که منطق فازی باید حاکم بر کل فقه شود؛ یعنی تمام احکام ما مخصوصاً در فقه اجتماع باید بر اساس منطق فازی مطرح شود.
پاسخ رهدار به دکتر ربانی
رهدار در پاسخ به نقدها دکتر ربانی نیز گفت: اما راجع به فرمایشات استاد ربانی، بحث عدم التفات به موضوع فقه نظام، مطلب قابلتأملی است ولی موضوع بحث من نبود. من صرفاً از جهت مواجهه تاریخی بحث کردم و به عبارت دیگر اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند. نسبت به حجیت قطع نیز باید بگویم عقل در مقام فهم روایات، فقط نباید منحصر بر تحلیل مضمونی روایات باشد و باید به نسبت بین روایات هم ورود پیدا کند، در این صورت نکتهی استاد ربانی قابلتوجه است.