اختصاصی شبکه اجتهاد: سالهاست که طیف سنتی حوزوی در پی بیرون کشیدن پای حوزه و روحانیت از امر سیاسی و حکومت است. این طیف در لایه معتقدین به نظام و امام و آقا نیز مبتنی بر چند گزاره از امام راحل در پی اثبات نظریه خویش است و آرزو میکند که هیچ چیزی از سیاست و حکومت به پای حوزه و روحانیت نوشته نشود و این دو در تنزه تام خود قرار گیرند و مخاطرات امر سیاست و حکومت و مشکلات و معضلات آن در پرونده حوزه و روحانیت ثبت نگردد و مردم، ما حوزویان را مسئول ندانند و از همین روی احترام حوزویان و صاحبان عمائم مخدوش نشود. در این تصویر روحانیت نه چیزی مانند انبیا و ائمه سلام الله علیهم، که کشته بشوند و توهین بشنوند و هزینه بدهند و غیره، بلکه صنفی است که همیشه در جایگاه وعظ و ارشاد و علمِ دین و بیرون از سیاست، یار و مددکار مردم همیشه مظلوم ایستاده است! از این روی استدلال میکنند که امام راحل هم معتقد به عدم ورود روحانیت به مناصب قدرت بوده است و از روی اضطرار اجازه دادهاند، و چون دیگر این ضرورت احساس نمیشود، بهتر است که دیگر روحانیت در رأس امور اجرایی قرار نگیرد و متحمل تبعات منفی آن نشود!
اساس اختلاف و افتراق نگاه امام راحل با طیف سنتی حوزوی در همین جمله اخیر استدلال آنان قرار دارد. آنان در پی حفظ احترام و عدم مواجهه با تبعات منفی سیاست و قدرت هستند، اما آیا امام نیز به همین دلیل با ورود روحانیت در ابتدا مخالف بودند؟ جالب اینکه طیف سنتی حوزه قبل از انقلاب هم با اصل انقلاب و بهدستگیری قدرت مخالف بودند و یکی از ادله آنها همین بود! حال آنکه امام این نگاه را بشدت منکوب میکردند و شان فقیه را ورود به سیاست میدانستند و نظریه ولایت فقیه را در همین چارچوب پروراندند. و باز عجیبتر اینکه امام قائل بودند فقیه میبایست قادر باشد حتی جوامع غیر اسلامی را نیز اداره کند! ببین تفاوت ره از کجا تا به کجاست! بنظر میرسد گزاره مخالفت امام ناشی از فهم غیر دقیق از فرمایشات امام (ره) و خوانش متن ایشان با عینک سنتی حوزوی است که اساسا با سیاست احساس غرابت و پرهیز دارد، بخلاف امامی که قائل بود:
«الإسلام هو الحکومه بشؤونها، و الأحکام قوانین الإسلام، و هی شأن من شؤونها، بل الأحکام مطلوبات بالعرض، و أُمور آلیّه لإجرائها و بسط العداله». (کتاب البیع، ج۲، ص۶۳۳)
امام (ره) چه فرموده بود و چه منظوری داشت؟
«پیش از انقلاب من خیال مىکردم وقتى انقلاب پیروز شد افراد صالحى هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند، لذا بارها گفتم روحانیون مىروند کارهاى خودشان را انجام مىدهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحى بودند و دیدم حرفى که زدهام درست نبوده است، آمدم صریحاً اعلام کردم من اشتباه کردهام … امروز مىگویم ما دام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالحى نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند، علما باید مشغول به کارهایشان باشند. این شأنى براى علما نیست که ریاست جمهورى و یا پست دیگرى را داشته باشند. چون وظیفه است به این کارها مىپردازند.» (صحیفه امام، ج۱۸، ص۲۴۱ _ ۲۴۲/ آذر۱۳۶۲)
آنچه که امام در پی نفی آن است اصل نسبت مناصب سیاسی و قدرت با روحانیت نیست چه آنکه میفرماید حالا که وظیفه است حضور خواهند داشت و البته پست سیاسی و ریاست جمهوری شانی برای علما و روحانیت نیست. پس امام در پی نفی چه چیزی بودند؟ با توجه به نظریه ولایت فقیه و تبیین ایشان از کارکرد اسلام و روحانیت در اداره جامعه و نیز سیره عملی ایشان میتوان فهمید که ایشان درصدد نفی نسبت مستقیم مناصب و پستهای سیاسی و قدرت با طبقهای به نام طبقه روحانیت بودهاند.
چه اینکه در ایام انقلاب از ایشان درباره نقش روحانیت پرسیده میشد و منظور پرسشگران نیز این نبود که آیا یک معمم مسئولیتی خواهد داشت یا خیر؛ بلکه سوال این بود که آیا روحانیت به عنوان یک قشر یا صنف در امر سیاست و حکومت به مثابه یک طبقه بهره خاص و مخصوصی خواهند داشت؟ یعنی در حکومت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی مد نظر امام راحل آیا روحانیت یک طبقه ویژه دارای امتیاز خاص سیاسی است؟ مانند طبقات خاص سیاسی در حکومتهای پیشین در ایران زمین.
امام راحل با درک درست و دقیق از اراده برخی برای ساخت تصویر موهوم و روایت غلط از روحانیت انقلابی، درصدد نفی چنین انگاره و تصویر و روایتی هستند که “روحانیت برای خود امتیاز خاص صنفی در امر قدرت و سیاست قائل است”، اما قائل به نفی طبقه روحانیت بودند، طبقهای که دارای امتیازات سیاسی است. اما این نفی به معنای منع روحانیت از امر اجرا و سیاست نبوده است. ایشان به دنبال این بودند تا بگویند که با تشکیل حکومت دینی و به رهبری یک فقیه اینطور نیست که روحانیت وارد همه مناصب و پستها شوند و حکومت آخوندی شکل دهند.
این انگاره ناروا و غلط را امام از ابتدا نفی کردند تا نقش مردم و اقشار و اصناف در مدل مطلوب نظام جمهوری اسلامی فهمیده شود. اما آن هنگام که دیدند در پیشبرد حکومت اسلامی نیازمند حضور روحانیت هستند این اجازه را دادند اما باز تاکید کردند که این حضور برخلاف آن انگاره موهوم است و روحانیت در کنار دیگر مردم و اقشار و اصناف قرار دارد.
از طرفی نظریه محوری امام راحل مبتنی بر ولایت فقیه، محور سیاست و قدرت بدست فقیه است. قضا و افتا نیز شان اختصاصی اوست و اسلام مدیر جامعه خواهد بود، حال چگونه ممکن است در ذیل چنین نظریاتی قائل شویم که حکومت اسلامی از منظر امام (ره) بدون عالمان و فقیهان شکل خواهد گرفت. دیگر آنکه امام اساسا تنزه طلب و عافیت طلب نبودند و از فشار و هجمه نمیهراسیدند و به اقتضائات حکومت داری و مشکلات آن واقف بودند و به معنای واقعی رهبری و عهده دار اداره جامعه و حکومت شدند و مناسبات سیاست و حکمرانی را تنظیم و مدیریت کردند.
ایشان در نقطهای که به تبیین لزوم حضور روحانیون در مناصب سیاسی اشاره کردند بدون واهمه افزودند:
«هر چه میخواهند به ما بگویند، بگویند که کشور ملایان، حکومت آخوندیسم و از این حرفهایی که میزنند. و البته این هم یک حربهای است برای اینکه ما را از میدان به در کنند. ما نه، از میدان بیرون نمیرویم» (صحیفه امام، ج۱۶، ص 343_357/ خرداد۱۳۶۱)
نکته آخر اینکه تلاش امام راحل نیز به ثمر نشست و روحانیت در کنار دیگر اقشار و اصناف در معرض انتخاب مردم قرار گرفت و گاه فردی معمم و گاه غیر معمم مسئولیت قدرت و سیاست را بر عهده گرفته است و امروزه کسی این امور را شان اختصاصی روحانیت نمیداند.
نویسنده: محمدصابر صادقی، کارشناسی ارشد فقه مضاف
مطلب مرتبط: