استاد دانشگاه قرآن و حدیث، گفت: فقیه و مجتهد با دانش خاصی که دارد، نسخهای پیچیده است که فقط برای فقه کارآمد است ولی ما با سایر حوزهها مانند تفسیر و اخلاق و اعتقادیات نیز مواجه هستیم.
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلام و المسلمین سید محمدکاظم طباطبایی؛ رئیس پژوهشکده علوم و معارف حدیث پژوهشگاه قرآن و حدیث چندی پیش در نشست علمی «اعتبارسنجی روایات و گزارههای تاریخی» با بیان اینکه در اعتبارسنجی، رویکردهای متنوع و متعدد وجود دارد، گفت: رویکرد فقیهان در اعتبارسنجی روایات فقهی دائرمدار جعل شرعی است ولی گزارههای تاریخی که حکایتگر یک امر بیرونی و واقعه و رخداد را میکند هم امر دیگری است. متن سخنان وی به شرح زیر است:
برخی مانند علامه طباطبایی و آیتالله خویی معتقدند در روایات فقهی، ظن کفایت میکند ولی در گزارههای تاریخی نیازمند علم و یقین هستیم زیرا دائرمدار جعل شرعی نیست؛ یقین البته مقداری اغراقآمیز است و اگر بخواهیم در گزارههای تاریخی به علم هم کفایت کنیم چیزی از آنها باقی نخواهد ماند لذا برخی گفتهاند، روایات فقهی سند معتبر لازم دارند ولی در روایات تاریخی اگر بخواهیم با رویکرد فقهی جلو برویم دانش تاریخ متلاشی خواهد شد و دادههای تاریخی به حد صفر خواهد رسید. اگر دانش تفسیر را هم بخواهیم با رویکرد فقیهانه بررسی کنیم باز شاید یک درصد از روایات سند صحیح و وثوق سندی فقیهانه را داراست.
نکته دیگر اینکه روایات فقهی تا حدودی که مشکلات ما را برطرف کنند از شایستگی سندی برخوردارند و فقها هم همیشه افراد تراز اول علمی بودند و روایات را نقل و نقد و مقایسه میکردند؛ برخی کتب مانند کتب حسین بن سعید عمدتا روایات فقهی است و این نوع روایات حتی قابل مقایسه با روایات اعتقادی هم نیستند. گزارههای اعتقادی حتی درباره توحید از وثاقت سندی روایات فقهی برخوردار نیستند در حالی که اهمیت روایات اعتقادی بسیار بیشتر از روایات فقهی است.
خود فرد فقیه اگر از یک عرصه علمی به عرصه دیگر برود مانند شیخ طوسی در نوشتن کتاب الغیبه، رویکرد کاملا متفاوتی به خود خواهد گرفت؛ تفسیر تبیان ایشان را با تهذیب بررسی کنیم، آنقدر تفاوت در استناد به روایات وجود دارد که اگر کسی بگوید این دو کتاب را دو نفر نوشتهاند مایه تعجب نیست. مدعای بنده این است که هر خبر و روایت و حکایتی از امری بیرونی حکایت دارد که میتواند یک امر شرعی مانند چگونگی حج باشد یا جملاتی که امام حسین(ع) به عمر سعد گفتند و در تمامی اینها ما دنبال محکی حکایات هستیم به تعبیر دیگر همه اخبار نیازمند یک رویکرد هستند و اینکه روایات فقهی از اعتبار بیشتر برخوردار است در اصل مطلب تفاوت ایجاد نمیکند.
رویکرد تاریخنگارانه رویکردی دوگانه است یعنی در هنگام رد و نقد مطلبی سند میخواهند ولی وقتی خودشان نقل میکنند نیازی به ارائه سند نمیبینند.
روایات فقهی ویژگی خاصی دارد که در حوزههای معرفتی دیگر مورد توجه نیست، لذا نباید با معیار روایات فقهی دنبال سایر روایات برویم؛ فقیه دنبال حجیت شرعی است ولی بقیه عرصهها حتی اعتقادات هم دنبال حجیت شرعی نیستند یا فقیه از اصول عملی نقلی به راحتی استفاده میکند یعنی اصل برائت را جاری میکند ولی در تاریخ آیا امکان جاری کردن اصل برائت وجود دارد؟ مگر اینکه از منظر حکم شرعی بنگریم که باز در دایره فقه است.
نکته دیگر اینکه احکام خمسه فقهی از انعطافی برخوردار است که سایر عرصهها برخوردار نیست؛ فقیه میگوید من روایات صحیح السند و متواتر اجمالی و الزامی دارم ولی وقتی حکم، سنگین باشد مانند حکم اعدام، احتیاط میکند تا جایی که احتیاط مستحب را در برخی احکام داریم لذا در فقه، دست فقیه خیلی باز است ولی در مباحث اعتقادی مانند قضا و قدر و طینت و … جای احتیاط نیست. فقیه با انبوهی از کنکاش و کاوش فقهای پیشین روبروست؛ او به راحتی شهرت را اظهار میکند ولو اینکه روایت ندارد ولی در تاریخ و تفسیر دست ما خیلی خالی است.
روایات متضاد در بحث جمعیت
مشکل اینجاست که فقیه و مجتهد با این دانش خاص، نسخهای پیچیده است که فقط برای فقه کارآمد است ولی ما با سایر حوزهها مانند تفسیر و اخلاق و اعتقادیات هم مواجهیم. مثلا در بحث جمعیت مدتی بر یکسری مطالب و گزارهها تاکید شد زیرا جمعیت زیاد بود و خواستند کم شود و در موقعی هم که قرار بود جمعیت زیاد شود سراغ یکسری مطالب دیگر رفتند، در حالی که نه روایات آن طرف و نه این طرف هیچکدام سندیت ندارید ولی ما آن را به شریعت نسبت میدهیم.
در الگو و اسوه که تاریخ خود را در کنار سیره نشان میدهد ما چگونه میتوانیم به دست بیاوریم که امام(ع) چه رفتاری داشتهاند؟ به تعبیر دیگر ما خیلی دوست داریم مانند ائمه رفتار کنیم ولی کدام رفتار از امام را باید الگو کنیم؟ آیا مانند امیرالمؤمنین(ع)، نان جو بخوریم یا مانند امام حسن(ع) باید سفرهداری کنیم؟ روایتی نقل شده است که شیعیان خدمت امام کاظم(ع) رسیدند و ایشان سفرهای انداختند که ۹ نوع غذا داشت که شامل خوراکیهای دوستداشتنی پیامبر(ص) تا ائمه بعدی بوده و خود امام هم فرمودند من فلان غذا را دوست دارم، حالا آیا باید این سیره را تبعیت کنیم؟ این مشکلاتی است که رویکرد فقیهان در صناعت خودشان برای سایر دانشها ایجاد کرده یعنی روشی دارند که در هیچ دانش اسلامی دیگر کارا نیست.
نکته دیگر اینکه در هیچ کتاب اصولی رابطه میان خبر واحد و سنت تبیین نشده است و سراغ حجیت خبر واحد رفته و به ادله اربعه استناد کرده و گفتهاند دلایل کتابی و سنت این است ولی در سنت با این مشکل مواجهاند که هنوز سنت قطعی به دست نیامده که شما به آن استناد میکنید؛ اجماع هم که محل خدشه شده است لذا از دوره قبل از صاحب معالم تا دوره معاصر دلایل اعتبار خبر واحد را به صورت دقیق نقد و بررسی کردهاند ولی خروجی آن در دوره معاصر این است که تنها دلیل اعتبار خبر واحد سیره عقلاست و بقیه یعنی کتاب و سنت و اجماع حداکثر مؤید هستند یعنی صرفا سیره عقلا دلیل واحد است. آقای وحید خراسانی هم تنها دلیل را سیره عقلا میداند.
روحیه افراد و روایان هم در بیان یک روایت مؤثر بوده است، مثلا ابی الجارود فردی انقلابی بوده است و به نهضتهای دینی پیوست و در روایات وی هم این روحیه مشهود است./ ایکنا
جناب استاد
این گزاره های جزئی نمیتواند نافی روش فقه باشد
روش فقه از ابعاد و انعطافی فراتر از آنچه تصویر و نقد کردید برخوردار است.