آیتالله قائم مقامی معتقد است حوزه عدم اکراه در دین همان حوزه اصل دین است که به دلیل قلبی و اعتقادی بودن آن، امکان اجبار در آن وجود ندارد اما در حوزه فروع دین، مطلب متفاوت است.
به گزارش شبکه اجتهاد، چندی پیش حجتالاسلام سید عباس قائم مقامی که سابقاً مدیریت مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده داشته است، در گفتگو با خبرآنلاین در مورد بحث حجاب گفته بود: «من به عنوان یک روحانی به شما می گویم که حجاب یک ضرورت شرعی است. ضرورت شرعی هم یک دعوت است یعنی میگوید تو اگر میخواهی دین دار باشی، لازمه این دینداری رعایت این حدود است. در اصل دینداری اجبار نیست، چطور در فرعش میتواند اجبار باشد؟ این تناقض را کجا باید برد؟»
پیرو این بحث، آیتالله سید محمد قائم مقامی استاد حوزه و دانشگاه در پاسخ به این اظهارات گفت: این سخن که وقتی اصل دین را نمیتوان اجبار و اکراه کرد، فرع آنرا نیز به طریق اولی نباید مورد اجبار و اکراه قرار داد، سخنی است به غایت سست و بی پایه زیرا که اساسا حوزه عدم اکراه در دین همان حوزه اصل دین است که به دلیل قلبی و اعتقادی بودن آن، امکان اجبار و اکراه در آن وجود ندارد و اگر به فرض چنین امکانی نیز وجود داشت به دلیل مغایرت آن با اصل اختیار و آزادی انسان در انتخاب میان بهشت یا دوزخ برای خود، قابل اکراه و اجبار نبود.
وی ادامه داد: اما در حوزه فروع دین که همان حوزه اعمال و رفتار انسان است به ویژه در مورد اعمال اجتماعی و سیاسی او، مطلب کاملا متفاوت و قیاس «آزادی انسان در مورد دوزخ رفتن شخص خود» با «آزادی او در مورد دوزخ بردن دیگران»، قیاسی است غیر دینی، غیر عقلایی و کاملا نامربوط و اصلی ترین وظیفه حاکم مسلمان که به نص قرآن کریم اقامه معروف و هدم منکر است، همین مانع شدن از به دوزخ بردن دیگران است.
استاد حوزه و دانشگاه افزود: از آنجا که بی حجابی و خودنمائی جنسی زنانه برای عموم از مصادیق قطعی منکر و به دوزخ بردن دیگران است بنابراین حکومت اسلامی می تواند و باید بر کنار از وسوسه عدم کارآمدی این قانون در مقام اجرا، از راه الزام و اجبار قانونی از آن ممانعت به عمل آورد، زیرا که اگر موضوع بی حجابی و بی عفتی برای فرهنگ کفر و جاهلیت از واجبات رکنی است، موضوع حجاب و عفاف برای فرهنگ دینی و الهی همچنین از ارکان است.
آیتالله قائم مقامی در پایان به مهر گفت: قانونی شدن حکم شرعی حجاب در نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از افتخارات بی نظیر این نظام مقدس است که همچون خود نظام اسلامی در عین ریشه داشتن در اعماق سنت، پدیده ای بسیار نو و مدرن است و قیاس «اجبار به امری که موافق فطرت و موافق حکم خداوند است همچون حکم حجاب» به امری «ضد فطرت و ضد حکم خداوند همچون بی حجابی و برهنگی»، و اینکه اجبار در هر دو مورد، نامطلوب و موجب مقاومت و واکنش منفی است، قیاسی است مع الفارق و نامربوط.
گفته اند : ” از آنجا که بی حجابی و خودنمائی جنسی زنانه برای عموم از مصادیق قطعی منکر و به دوزخ بردن دیگران است ”
تقلیل دادن “مخالفت با حجاب اجباری” به “خودنمائی جنسی زنانه” در استدلالات ایشان، مغالطه ای آشکار است و نشان می دهد که دلایل قابل قبول و موجهی برای چنین اجبار و اکراهی ندارند.
با چنین دلایل سستی، انتظار دارند که از سوی جوانان و زنان، اقبالی به علما صورت پذیرد؟