اختصاصی اجتهاد «مجله الکترونیکی فقه و مصرف» (۶)
مراد از روحیهی مصرفگرایی چیست؟ آیا وجود این روحیه در افراد، فی نفسه مذموم است؟
پاسخ به این سؤال، تابع این است که ما مصرفگرایی را چهگونه معنا کنیم. باید دقت بیشتری در مفهوم مصرفگرایی داشته باشیم. شاید بعضی از سوء تفاهمها و اختلاف نظرها در این موضوع به همین مفهومشناسی برگردد. من میخواهم در سه سطح، مفهوم مصرفگرایی و مصرف را معنا کنم تا شاید بتوانیم بگوییم که حکم مسأله، متناسب با اینکه به موضوع چهگونه نگاه میکنیم، متفاوت میشود.
اجمالاً میگوییم مصرفگرایی یعنی گرایش به مصرف. گرایش به مصرف یعنی علاقهمند بودن به مصرف هرچه بیشتر، منتها وقتی که مصرفگرایی را به معنای مصرف اقتصادی معنا کنیم، مصرف اقتصادی به معنای هرگونه هزینه کردن برای بهرهوری و بهرهمندی مادی بیشتر میشود. دامنهی مصرفگرایی، معطوف به بهرهمندی بیشتر از مطامع دنیاست که مصادیق بارزش عبارت است از خوراک بیشتر و پوشاک بیشتر، مسکن بهتر، وسیلهی حمل و نقل لوکستر و راحتتر و بهروزتر. نوعاً از مصرفگرایی این معنا اراده و این موضوع به ذهن متبادر میشود و نفی و اثباتهایی که میگردد و بیشتر از موضع فرهنگ دینی مذموم شمرده میشود، این نوع مصرفگرایی است.
اما اگر سعهی بیشتری به مفهوم مصرفگرایی بدهیم، ممکن است بگوییم مصرفگرایی یعنی انواع هزینههای مادی؛ هرچه که آدم برایش پول خرج میکند. آدم فقط برای این مواردی که عرض کردم، که از آن به سبد خانواده یاد میکنیم، هزینه نمیکند. انسان کتاب هم میخرد، ممکن است به سینما هم برود، تآتر ببیند، مجله بخرد، روزنامه بخواند، و یا ممکن است برای هیئت هزینه کند، ممکن است وقف کند، و یا وجوهات شرعیاش را پرداخت کند. اینها هم هزینه است، اما این نوع هزینه، تفاوتش با معنای اول این است که مقصدش یا حداقل مقصد اول و اصلیاش، بهرهوری مادی نیست.
ممکن است بگویید اصلاً چرا این موضوع را در دایرهی مصرفگرایی وارد میکنید؟ میگوییم آنجا هم چیزی مصرف میشود، ولی کالایی که مصرف میکند متفاوت است، لذا اثرش هم متفاوت است. آنجا هم دارد مصرف میکند. یعنی هرجا که پای هزینه در بین است، در مقابل هزینه انسان بهرهبرداری دارد، یعنی مصرف دارد. پس این نگاه دوم و در این معنای به اصطلاح دوم یک مقدار مفهوم مصرف به تبع مصرفگرایی سعهی بیشتری پیدا کرد.
در سطح سوم میتوانیم مفهوم مصرفگرایی را از این هم وسیعتر کنیم، که این نوع سعه، شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته است ولی چه بسا بشود گفت اینجا هم باز پای هزینه در میان است و به همین دلیل میگوییم در ازای آن، انسان بهرهای میبرد و مصرفی میکند، اما در مفهوم هزینه، وسعت بیشتری قایل میشویم، به این کیفیت که میگوییم انسان فقط در زندگی پول خرج نمیکند بلکه هزینهی مادی و معنوی و جانی نیز دارد. انسان عمرش را هم هزینه میکند و در ازای این هزینهای که میکند میخواهد بهرهای هم ببرد. پس چیزی را مصرف میکند.
مفهوم مصرف در این اصطلاحی که عرض کردم یعنی آن بهرهای که انسان در قبال هزینهای که میکند میبرد. این مفهوم اجمالی و عام از مصرف، در هر سه سطح از مفهوم مصرفگرایی که بیان شد، وجود دارد. در اصطلاح سوم که مفهوم مصرف را سعهی بسیار بیشتری دادیم، میتوانیم اینگونه بگوییم، مصرف در اصطلاح سوم یعنی مجموع هزینهی مادی و غیرمادی که انسان انجام میدهد. برای آن جهتگیری که در زندگیاش دارد؛ مثلاً لذتجویی هرچه بیشتر یا به اصطلاحِ شناخته شدهتر؛ دنیاپرستی و دنیاخواهی. همهی هزینههایی که میکند اعم از مادی و غیرمادی برای این است که لذت بیشتری ببرد. در فرهنگ توحیدی و ادیان توحیدی، به ویژه اسلام و تشیع میگوید این جهتگیری باید جهتگیری تقرب، بندگی و اقامهی دین باشد.
موضوع شناسی مصرف، نیمی از مسیر است
عرض بنده این است: اول باید موضوعشناسی کنیم، مانند هر بحث فقهی دیگر. مصرفگرایی یعنی چه؟ در معنای عام واجمالی یعنی هزینه کردن برای بهرهوری و بهرهمندی. مصرف یعنی هزینه برای منظوری. منظورش چیست، استفادهای؟ تمتعی؟ مصرفگرایی یعنی اینکه انسان کأنّه حد یقفی برای مصرف خودش قایل نباشد. هرچه مصرف بیشتر، بهتر. به طور طبیعی و عادی حدی را در مصرف کردن نمیخواهد بپذیرد، مگر نتواند. مثلاً اگر خانهاش به جای ۵۰۰ متر، ۱۰۰۰ متر باشد، حتماً بهتر است. ولی چون الآن توانش را ندارد پس به همین اکتفا میکند. این میشود مصرفگرایی. گرایشش به مصرف بیشتر است و سقفی هم برایش قایل نیست. اگر حدی میپذیرد به خاطر این است که از اختیارش خارج است.
در نتیجه این را در سه سطح معنی کردیم و گفتیم یک سطح این است که مصرفگرایی را ببریم در سبد اقتصادی خانواده. در سطح دوم علاوه بر سبد اقتصادی، سبد فرهنگی و سبد سیاسی نیز مورد نظر است. در مقیاس سوم هزینه را دیگر ناظر به مصادیق و موارد مشخص نمیکنیم، بلکه ناظر به برآیند میگویم هزینه میکنم تا در آن جهتی که در زندگی مدّ نظرم هست، پیش بروم و پیشرفت کنم.
اما اینکه آیا مذموم است یا خیر، حال دقیقتر میتوانیم پاسخ دهیم. برای اینکه مذموم بودن یا نبودن را بتوانیم مشخص کنیم، باید از نظر فقهی و فرهنگ مذهب یک اصل یا یک پیشفرضی را مورد توجه قرار دهیم و آن اصل این است که در فرهنگ مذهب اگر برای چیزی هزینه کنید که شما را از خدا دور میکند، این هزینه، پِرت و وزر و وبال است. این هزینهای نیست که تبدیل به ارز آخرتی و رشد و کمال برای فرد یا جامعه بشود. اگر هزینه میکنی، برای این است که خودت، خانوادهات، صنفت یا جامعهات، چه جامعهی داخلی، چه جامعهی جهانی، به سمت کمال الهی و تقرب به بندگی بیشتر و پرستش فردی و اجتماعی افزونتر حرکت کند.
بنابراین هرچه هزینه کنی کم است، چون کمال نهایت ندارد، چون رشد و عبودیت انتها ندارد که بگوییم من این مبلغ را هزینه کردم و نهایتش همین است و بیشتر از این لازم نیست هزینه کنم.
لذا این یک اصل است و ما در زندگیمان ناچار از مصرفیم. اصلاً نمیشود مصرف از زندگی فرد یا جامعه جدا شود. بنابراین نمیتوانیم بگوییم مصرف فی حد نفسه مذموم است. مصرف رمز بقای انسان است. من این هوا را هم مصرف میکنم، اگر مصرف نکنم میمیرم. پس دو اصل شد: یک اصل اینکه بنابر بر فرهنگ مذهب، شما هرچه برای آخرت و اشتداد و اقامهی بندگی خدا مصرف کنی کم است و مذموم نیست، اما هرچه را مصرف کنی و نتیجهی عکس بدهد، مذموم است.
پس مذموم بودن و نبودن مصرفگرایی، ریشه در یک اصل بالاتر و حاکم دارد و آن این است که این مصرف تو را کجا میبرد؟ آیا تو را دنیاییتر و تعلقاتت را به دنیا بیشتر میکند؟ آیا معنویت و بندگیات میگیرد؟ اگر اینگونه باشد، این مصرف، کمش هم زیاد است. اگر برعکس است و هرچه بیشتر مصرف میکنی برآیندش عبودیت بیشتر است، این مصرف، زیادش هم کم است!
اصل دوم این است که مصرف یک امر ضروری است. پس اگر میخواهیم بگوییم مصرفگرایی مذموم است یا ممدوح، باید به این توجه کنیم که داریم کم مصرف میکنیم یا زیاد. صرفاً این کمی یا زیادی نباید مبدأ قضاوت بشود.
در این سطحبندی، اسراف و تبذیر چهگونه تعریف میشود؟
اسراف و تبذیر با این اساس ملاک پیدا میکند. یعنی ما نمیتوانیم به صرف اینکه کسی خانهاش ۵۰ متر است یا ۱۰۰ متر، به صرف اینکه در خانهاش لامپ ۱۰۰ روشن است یا لامپ ۲۰۰، مبل دارد یا نه، بگوییم که این فرد مصرفگرایی و تجملگرایی دارد یا ندارد. یک ملاک بالادستی دارد و آن ملاک بالادستی این است که برآیندش چیست؟ آن وقت اسراف و تبذیر بر این اساس معنا میشود. بنابراین اسراف و تبذیر تابع یک متغیر اصلی است. باید آن متغیر اصلی را پیدا کنیم.
اینکه بحث را در سه سطح مطرح کردم باعث میشود که معیاری برای اسراف و تبذیر پیدا کنیم. باید از سطح ابتدایی شروع کنیم. میگوییم خودِ سبد اقتصادی، انواع مصارف اقتصادی و انسانی دارد. اگر در الف هزینه کند نسبت به ب اولویت دارد. مثلاً صرف مسکنِ بهتر بکند اولی است. از چه نظر؟ از نظر برآیند؛ یا صرف خوراکش بکند، یا صرف لباسش بکند، یا صرف تفریحش بکند. منظورم این است بسته به اینکه هر کدام از مصارف اقتصادی چه تأثیری در آن برآیند و جهتگیری دارد، اسراف و تبذیر هم متناسب با همان معنا میشود. یعنی ضریب اهمیت کالاهای اقتصادی در زندگی، متفاوت میشود و مفهوم اسراف و تبذیر و ضریب اهمیت آن هم متناسب با آن متفاوت میشود.
در سطح دوم، گفتیم هزینه فقط هزینهی مادی نیست. انسان هزینههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هم میکند. برای اوقات فراغتش هم هزینه میکند. برای ایام و مناسبتهای مذهبی هم هزینه میکند. حال دوباره سؤال شما را تکرار میکنیم. اسراف و تبذیر ملاکش چیست؟ میگویم شما باید در الگو و سبک زندگی اسلامی معین کرده باشید که اولویت هزینهها بین مصارف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی چهگونه است؟ بعد ممکن است بگوییم آن هزینهای که میکنید برای اعتلای جمهوری اسلامی، هزینهای که میکنید برای اعتلای اقامهی جریان ولایت حقه، این مهمترین هزینه و بهرهوری است در مقابل هزینه. لذا اینجا ملاک اسراف و تبذیر خیلی دقیقتر است و موشکافانهتر باید به آن پرداخت.
و همچنین وقتی وارد سطح سوم میشوید دیگر به یک ملاک شامل و عام میرسیم. میگوییم من به این کار ندارم که این اقتصادی است یا سیاسی یا فرهنگی. به این کار دارم که چهقدر فرد یا جامعه را در جهت اقامهی دین پیش میبرد. ضریب اهمیتش را میشود از ضریب تأثیر و نفوذش معین کرد و براساس آن میگویم اسراف و تبذیر چیست.
اتفاقاً ممکن است متناسب با شرایط هم حکم تفاوت پیدا کند. متناسب با حرکت دشمن و جبههگیری دشمن در قبال جامعهی اسلامی نیز وضعیت تفاوت پیدا میکند. ممکن است در شرایط عادی، روزی دو قرص نان مصرف کنم و اسراف نباشد، ولی در شرایط جنگ که کمبود نان است، اگر بیشتر از روزی یک نان مصرف کنم اسراف است.
از کجا راجع به یک موضوع مشخص برای یک فرد مشخص دو حکم در دو زمان میدهیم؟ موضوع فرق میکند. تفاوت موضوع را چهگونه تشخیص بدهیم؟ جهات متفاوت است و در هر کدام از از احکام بالا، جهت فرق میکند و همیشه در همهی موضوعات و در همهی زمانها یک حکم نمیدهد. لذا میبینید که مسأله در عین پیچیدهتر شدن، زیباتر شد و دقیقتر شد.
با توجه به این سطحبندی که فرمودید، آیا فقه موجود چنین رویکردی نسبت به مسألهی مصرف، اسراف و تبذیر دارد؟ آیا وظیفهی فقه تعیین برآیندهاست؟
این پرسش بسیار مهمی است و البته اختصاص به بحث مصرفگرایی هم ندارد. اول راجع به خود مصرفگرایی بگویم که موضوع بحث شماست. در موضوع مصرفگرایی، فقه ما متناسب با معنای سطح اول، به موضوع میپردازد، یعنی موضوع را در سطح اول تعریف کرده است.
آنچه که تا کنون وجود داشته است فقط یک سری گزارههای اخلاقی بوده که در کتب مختلف دیدم. گزارههای فقهی یا حکم، شاید خیلی کم و محدود بوده است.
محدود بوده، ولی هست. مثلاً حضرت امام رضوانالله علیه میفرمودند اسراف آب حرام است.
اینگونه احکام، مواردی بسیار عمومی است، اما با توجه به سطوحی که شما فرمودید و حتی امروز به آن نیاز داریم، قطعاً در فقه نیست.
بله، حق با شماست، اما فعلاً میخواهیم وضع موجود را بررسی کنیم و ببینیم تا چه حد پیش رفتیم. میگویم تا این حد جلو رفتیم که تابع یک نوع از موضوعشناسی است، تا حدی به این موضوع در فقه موجود پرداخت شده است. تابع چه نوع موضوعشناسی است؟ گفتهاند: مصرفگرایی یعنی مصرف اشیای مادی. مصرف آب، برق، لباس و غذا؛ و مصرفگرایی را در این دامنه معنا کردند.
لذا فقه ما در بحث مصرف، یعنی در پاسخ به اینکه برای افراد چه حد از مصرف مقبول است؟ یک مبنا دارد که عموم فقها هم این را قبول دارند و آن این است که میگویند هر کسی در حد شأنش میتواند مصرف کند و مطلوب است که مصرف کند. لذا یک نوع تفاوت و شناوری را فقه ما به همین دلیل پذیرفته است. یعنی نمیگوید همهی آدمها یک حکم دارند، همه باید مثلاً خانهی ۵۰ متری یا ۱۰۰ متری داشته باشند، همه باید ماشین فلان داشته باشند. نه این حکم، نه آن حکم.
یک چیزی از منابع فقهی و مذاق شارع به دست میآید به نام شأن. شأن را چه چیز معین میکند؟ عرف؛ مثلاً برای یک تاجر فرش ابریشم در عرف متدینین و جامعه، یک شأنیتی قائل هستند. این آدم اگر با دوچرخه به محل کارش رفت و آمد کند، میگویند این خلاف شأنش است. ولی اگر یک ماشین شیک و بهروز سوار شود، نمیگویند خلاف شأنش است. بنابراین اگر این آقا ماشین آخرین مدل سوار شود اسراف نکرده ولی اگر یک کارگر شهرداری، برود و خودش را به آب و آتش بزند و قرض کند تا یک ماشین آخرین مدل سوار شود، میگویند این در شأنت نیست و چون در شأنت نیست پس اسراف کردی و میشود مصداق مصرفگرایی.
پس فقه ما تا اینجا پیش آمده است. در موضوع، مسأله را در قالب مصرف کالاهایی که بهرهمندی مادی برای انسان دارد (که من از آن به عنوان سبد اقتصادی خانواده یاد میکنم)، دیده و در پاسخ فقهیاش هم ملاکی که برای اسراف و تبذیر پذیرفته، رعایت شؤونات است.
اخلاق جنبههای جدیدی به بحث میدهد. تا این حد پیش میروم و وظیفهام را معین میکنم. میگویم بله اسراف و تبذیر از نظر فقهی معنا دارد، در سبد کالای اقتصادی هم معنا دارد. ملاکش هم این است. اما این سطح دوم و سطح سومی که بنده در بحث عرض کردم، چون دامنهی موضوع را تا این حد تعمیم نمیدهد، در بررسی فقهی هم به این موضوع نمیپردازیم. در ثانی در همان محدودهی سبد کالای فقهی به همینکه شأنت چیست اکتفا میکند.
حالا بگذریم که خود مفهوم شأن ابهام دارد و کار فقهی بیشتری میطلبد. خصوصاً با توجه به اینکه شؤونات آدمها در حال تغییر است. مثلاً فردی کارمند است و در کنار کارمندیاش میرود و یک کاسبی راه میاندازد و کارش میگیرد. بگوییم حالا که کاسبیات گرفته دیگر شأنت عوض شده است؟ یک پول کلانی یک دفعه از یک جایی به دست این آقا رسید، اینجا تکلیف چیست؟ بعد به نظرم یک کم دقیقتر میشویم. الآن موضوع شأن اصلاً مورد بحث ما نیست.
عرض بنده در قسمت اول این بود که ما افزون بر بحث شأن ممکن است بنا به این نگاهی که داشتیم، بگوییم که این آقا غذایی که میخورد، استراحتی که میکند، از بیت المال که استفاده میکند، چه بازدهی دارد؟ صرف چه میشود؟ و آن بازده چهقدر به دین خدا کمک میکند؟ ما این را چهطور میتوانیم اندازهگیری کنیم؟ آیا بگوییم نه اصلاً این تکلیف ما لایطاق است و این محاسبات را شارع نخواسته؟ همینجا اگر کسی ادعایی اینگونه کرد، پرونده بسته میشود. اگر کسی گفت نه، لازم است ولی سخت است، آنگاه باید فکر کنیم که چهگونه میشود سختیاش را آسان کرد.
تکامل اجتهادمان این است که برود به سمت حل این مسایل، و ما تا نتوانیم نگاه فقهیمان را تا این حد نافذ کنیم، نمیتوانیم از سبک زندگی اسلامی پاسداری کنیم. اگر کسی بگوید تاجری شأنش این است که در ماه مثلاً پنجاه میلیون تومان هزینه کند و دیگر کار نداریم چهگونه و با چه الگویی هزینه میکند؟ چه الگوسازیای میکند؟ از نظر موضوعشناسی اگر نخواهیم کار داشته باشیم و مسأله را فقط به عنوان یک پدیدهی اجتماعی مورد تحلیل قرار دهیم، میبینیم شما بعد از مثلاً سی سال، قافیه را باختی. یعنی فرهنگ بیگانه، فرهنگ زندگی مادی در جامعه مسلط شده است.
معنی عرض بنده اصلاً تردید کردن یا نفی کردن مفهوم شأن به عنوان یک ملاک در الگوی مصرف نیست. ممکن است بگوییم این اجمالش مضر است. ممکن است بگوییم نه اجمال هم ندارد. ولی این تنها ملاک نیست. اما هرچه که بگوییم، این مقدار قابل بررسی است. اگر از نظر الگوی مصرف و الگوی سبک زندگی اسلامی بگویی که شأن بالاتر رفته، معنیاش این نیست که لزوماً خرج خودت را بیشتر بکنی. معنیاش این است که مسؤولیتت در قبال هزینه کردن برای اقامهی دین بیشتر میشود. اگر یک تومان برای خودت خرج میکنی، باید سه تومان انفاق کنی، وقف کنی، زکات واجبت را بدهی، مقداری هم زکات غیر واجبت را بدهی. مقداری واجب است، مقداری هم واجب نیست، ولی الگوی مطلوب است و فقه و نظام ما تسهیل و تشویق میکند، تا آن اتفاق بیفتد. این رعایت حد اول بود تا ما بگوییم مصرفگرایی فقط برای سبد اقتصاد خانواده است.
حالا اگر بپذیریم که وارد سطح دوم و سوم هم بشویم، مسأله دقیقتر و در عین حال تأثیرگذارتر میشود. به همین جهت عرض میکنم که مسألهی مصرفگرایی بنا به تعریفی که گفتیم، مصرف در جایی است که آدمی هزینهای میکند، بنا به معنای سطح اول و دوم هزینهی مالی و ریالی و بنا به معنای سطح سوم هزینهاش اعم میشود از ریالی و غیر ریالی. ولی دارد هزینه میکند، ولو عمرش را. در مسألهی هزینه، با این مفهومی که گفتیم، وقتی میتوانیم بگوییم چه موقع مصرفگرایی، یعنی هزینه کردن برای مصرفی خوب است یا بد، متعادل است یا غیرمتعادل، اسراف است یا تبذیر، که یک تراز داشته باشد و آن تراز، سبک زندگی اسلامی است. یعنی فقه ما، به میزانی که توانسته باشد ناظر به چهگونگی سبک زندگی اسلامی حرف بزند، به همان میزان میتواند دقیقتر و مؤثرتر شود. وقتی میگوییم سبک زندگی، یعنی همهی آنچه که من در زندگی فردی و اجتماعیام در یک مجموعه با آن مواجه هستم.
مجبورم تبصرهای بزنم تا سوء برداشت نشود. نمیخواهیم صفر و صدی نگاه بکنیم. نمیخواهیم بگوییم فقه ما در صورتی کارآمد خواهد بود که به همهی این جوانب پاسخ داده باشد در غیر اینصورت این فقه، کارآیی ندارد. سطوحی از ملاحظهی موضوع وجود دارد که متناسب با هر سطح هم حکمی دارد. از منظر سطح بالاتر حکم سطح پایینتر قابل تصحیح است. ممکن است نظر اجتهادی فقیهی این باشد که فراتر از این را نباید ببیند. نظرش حجت است برای خودش. یا نه متوجه است که باید ببینید ولی میگوید من الآن ابزار محاسبهاش را ندارم، نمیتوانم. الآن ظرفیت فقهی من بیشتر از این نیست، یا ظرفیت دستگاه فقاهت ما بیشتر از این نیست. تا آن حدی که میتواند، مسؤول است و اجتهادش هم در همان حد حجت است. مکلفی هم که براساس او عمل میکند بریالذمه است.
این حرف در جای خودش محکم، این را باید گفت که چه در این موضوع، چه در سایر موضوعات خدای نکرده به واسطهی اینکه اجتهاد میتواند یک سعهی بالاتر داشته باشد عمل عباد لغو نشود و فقه نیز لغو و تضعیف نگردد. یا ممکن است فقه موجود براساس یک موضوعشناسی غلط، نتیجهگیری کند، یا به هر دلیل و توجیهی بخواهد کم و نادیده انگاشته بشود، نباید مبدأ عمل قرار گیرد.
شما توانستی یک پله بالاتر بروی، بعد که رفتی بالاتر به آن عمل کنی. اما در بحثی که بنده عرض کردم و شما هم دنبال میکنید، ما وقتی برای پیشرفت انگیزه پیدا میکنیم که مسألهی فردا را برای خودمان طرح کنیم؛ یعنی بپذیریم و ذهنمان را آزاد و رها و فعال نگه داریم که موضوع را دقیقتر و وسیعتر کنیم و متغیرهای دخیل در آن را متنوعتر ببینیم. اگر به خودمان اجازه دادیم که موضوع را کاملتر ببینیم، آن وقت به خودمان اجازه میدهیم که اجتهادمان را کاملتر کنیم.