هدف این نوشتار: اثبات این که پیامبر(ص) بر اثر توطئهی بعضی از زنان خود به شهادت نرسیده است.
اختصاصی شبکه اجتهاد: گاهی بیان میشود که رسول خدا (ص) توسط یک یا دو تن از زنان خود، بوسیلهی سمی که در دارو به او خوراندهاند، به شهادت رسیده است. مستمسک این افراد روایت مرسله ای از تفسیر عیّاشی میباشد. گویا تمسّک به این مرسله، به جهت إعطای مقام شهادت به پیامبر(ص) صورت گرفته است، غافل از این که رسول خدا(ص) به شهادت قرآن، دارای مقام شهادت بوده (بقره/ ۱۴۳ و نساء/ ۴۱ و نحل/ ۸۹ و حج/ ۷۸) و نیازی به اثبات رحلت ایشان بوسیلهی شهادت ندارند. نویسندهی این نوشتار پس از ذکر کاربرد نوع رحلت برای پیامبر(ص) در لسان قرآن و روایات، به بررسی شهادت رسول خدا (ص) بوسیلهی خوراک زهرآلود که زن یهودی برای ایشان فراهم کرده بود، پرداخته و با جستجو در منابع سنّی و شیعه، این موضوع را تأیید میکند که پیامبر خدا(ص) در سال هفتم هجری در خیبر، مسموم شده و مرتب اثر آن سم، ایشان را اذیت میکرده و نتیجتاً بر اثر آن سم، در سال یازدهم هجری به شهادت رسیده است. اما نویسنده نتوانست دلیل اطمینان بخشی بر توطئهی بعضی از زنان پیامبر(ص) در مسموم کردن ایشان، بدست آورد.
بنابراین وقتی از کلمهی «رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم» استفاده میکنیم، منظور ما شهادت ایشان بوسیلهی خوراک مسموم توسط زن یهودیهی خیبریه است، نه رحلت بوسیلهی مرگ طبیعی ـ چنانکه مرحوم شیخ مفید معتقد است ـ و نه مسموم شدن بوسیلهی داروئی که بعضی از زنان او به ایشان داده اند، چنانکه بعضی از شیعیان معتقدند.
مقدمه؛ استعمال نوع رحلت در آیات قرآن برای رسول خدا (ص)
قرآن برای رحلت رسول خدا (ص) از عنوان وفات، موت و قتل استفاده کرده است. اما از نظر استعمال لغت در منابع دینی، کلمهی وفات شامل موارد زیر میشود:
شهادت [استشهاد]، به آسمان رفتن [تَوَفِّی؛ برای مثل حضرت عیسی] و قبض روح شدن [قبض] و مردن [موت] و درگذشتن [مضی] و کشته شدن [قتل]. آیات و بعضی روایات شاهد بر این مطلب عبارتند از:
۱. وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئًا وَسَیجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (آل عمران/ ۱۴۴)
۲. وَإِمَّا نُرِینَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّینَّکَ فَإِلَینَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا یفْعَلُونَ (یونس/ ۴۶)
۳. وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ (انبیاء/ ۳۴)
۴. إِنَّکَ مَیتٌ وَإِنَّهُمْ مَیتُونَ (زمر/ ۳۰)
۵. کافی؛ جلد ۱؛ صفحهی ۲۹۶؛ حدیث ۴ (وفات برای رسول خدا (ص)) و جلد ۱، ص ۲۷۹، حدیث ۱ (وفات برای امامان:)
۶. بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۱۷۷، حدیث ۸ (موت و شهادت) و جلد ۱، ص ۱۶۲، حدیث ۱ (موت).
بنابراین رسول خدا (ص) به هر نحو به سوی خدا شتافته باشد، استفاده از عنوان «وفات» ـ که به نظر میرسد جامعی برای انواع مردن باشد ـ برای نوع رحلت ایشان مانعی نخواهد داشت.
آیا پیامبر (ص) کشته شدند؟
در بعضی از نقلها وارد شده است که پیامبر (ص)، توسط زنی یهودی به نام زینب دختر حارث، دخترِ برادر مَرحب، جنگجوئی که توسط امیرالمؤمنین(در جنگ خیبر کشته شد، پس از پیروزی مسلمانان بر یهود در جنگ خیبر، بوسیلهی ذراع و کتف گوسفندی که سمّی شده بود و آن غذا را به حضرت هدیه کرد، مسموم شد و اثر آن سم در بدن مبارک ایشان بود و گاهگاهی ایشان را به تب و بیماری مبتلا میکرد تا زمانی که بر اثر آن سم وفات نمود. در این مورد روایاتی از سنّی و شیعه وارد شده است:
روایات سنّی
۱. صحیح بخاری، کتاب الجزیه و الموادعه، باب ۷- باب إِذَا غَدَرَ الْمُشْرِکُونَ بِالْمُسْلِمِینَ هَلْ یُعْفَى عَنْهُمْ؟، حدیث ۳۱۶۹:
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یُوسُفَ حَدَّثَنَا اللَّیْثُ قَالَ حَدَّثَنِى سَعِیدٌ عَنْ أَبِى هُرَیْرَهَ – رضى الله عنه – قَالَ… ثُمَّ قَالَ [رسول الله (ص)] «هَلْ أَنْتُمْ صَادِقِىَّ عَنْ شَىْءٍ إِنْ سَأَلْتُکُمْ عَنْهُ». فَقَالُوا نَعَمْ یَا أَبَا الْقَاسِمِ. قَالَ «هَلْ جَعَلْتُمْ فِى هَذِهِ الشَّاهِ سُمًّا». قَالُوا نَعَمْ. قَالَ «مَا حَمَلَکُمْ عَلَى ذَلِکَ». قَالُوا أَرَدْنَا إِنْ کُنْتَ کَاذِبًا نَسْتَرِیحُ، وَإِنْ کُنْتَ نَبِیًّا لَمْ یَضُرَّکَ.
قسطلانی در ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، در پایان شرح حدیث فوق آورده است:
و قال الزهری: أسلمت فترکها. قال البیهقی: یحتمل أن یکون ترکها أولاً ثم لما مات بِشر بن البَراء من الأکله قتلها، وبذلک أجاب السهیلی و زاد أنه ترکها لأنه کان لا ینتقم لنفسه ثم قتلها ببِشر قصاصًا.
ابن حجر نیز در فتح الباری؛ شرح صحیح بخاری، پس از نقل اقوال دربارهی آن زن مینویسد:
قُلت: ویحتمل أن یکون ترکها لکونها أسلمت وإنما أخّر قتلها حتى مات بِشر لأنّ بموته تحقق وجوب القصاص.
این روایت در سه جای کتاب بخاری ذکر شده است که در حدیث شمارهی ۵۷۷۷ از کتاب الطب، باب ۵۵- باب مَا یُذْکَرُ فِى سَمِّ النَّبِىِّ صلى الله علیه [و آله] وسلم، به همین صورت و در باب ۴۱- باب الشاه التی سُمّت للنبی (ص) بخیبر از کتاب المغازی، حدیث ۴۲۴۹ با عبارت زیر نقل شده است:
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یُوسُفَ حَدَّثَنَا اللَّیْثُ حَدَّثَنِى سَعِیدٌ عَنْ أَبِى هُرَیْرَهَ رضى الله عنه قَالَ لَمَّا فُتِحَتْ خَیْبَرُ أُهْدِیَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه [و آله] وسلم شَاهٌ فِیهَا سُمٌّ.
قبل از این جملهی ابوهریره، بخاری نوشته است: رَوَاهُ عُرْوَهُ عَنْ عَائِشَهَ عَنِ النَّبِىِّ صلى الله علیه [و آله] وسلم.
۲. حدیث بخاری (حدیث ۳۱۶۹ و ۵۷۷۷)، همان است که در مسند احمد بن حنبل، حدیث ۹۴۵۱ از ابوهریره نقل شده و هم از لحاظ متن و هم از لحاظ سند یکی است.
۳. حدیث دیگری بخاری و مسلم (صحیح بخاری، کتاب الهبه و فضلها و التحریض علیها، باب ۲۸- باب قَبُولِ الْهَدِیَّهِ مِنَ الْمُشْرِکِینَ، حدیث ۲۶۱۷ و صحیح مسلم، کتاب السلام، باب ۱۸- باب السَّمِّ، حدیث ۵۸۳۴) از انس بن مالک نقل کرده اند که جهت دیگری از قضیه را روشن میکند:
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ الْحَارِثِ حَدَّثَنَا شُعْبَهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رضى الله عنه أَنَّ یَهُودِیَّهً أَتَتِ النَّبِىَّ صلى الله علیه [و آله] وسلم بِشَاهٍ مَسْمُومَهٍ، فَأَکَلَ مِنْهَا فَجِىءَ بِهَا فَقِیلَ أَلاَ نَقْتُلُهَا. قَالَ «لاَ». فَمَا زِلْتُ أَعْرِفُهَا فِى لَهَوَاتِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه [و آله] وسلم.
۴. ذهبی در تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، جلد ۱، ص ۵۲۳، مینویسد:
وَعَنْ جَابِرٍ، وَأَبِی هُرَیْرَهَ، وَغَیْرِهِمَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ [و آله] وَسَلَّمَ لَمَّا افْتَتَحَ خَیْبَرَ وَاطْمَأَنَّ جَعَلَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ الْحَارِثِ، وَهِیَ بِنْتُ أَخِی مَرْحَبٍ وَامْرَأَهُ سَلامِ بْنِ مِشْکَمٍ، سُمًّا قَاتِلًا فِی عَنْزٍ لَهَا ذَبَحَتْهَا وَ صَلَتْهَا، وَأَکْثَرَتِ السُّمَّ فِی الذِّرَاعَیْنِ وَالْکَتِفِ، فَلَمَّا صَلَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ [و آله] وَسَلَّمَ الْمَغْرِبَ انْصَرَفَ وَهِیَ جَالِسَهٌ عِنْدَ رَحْلِهِ، فَقَالَتْ: یَا أَبَا الْقَاسِمِ هَدِیَّهٌ أَهْدَیْتُهَا لَکَ، فَأَمَرَ بِهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ [و آله] وَسَلَّمَ فَأُخِذَتْ مِنْهَا، ثُمَّ وُضِعَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَصْحَابُهُ حُضُورٌ، مِنْهُمْ بِشْرُ بْنُ البَراء بن معرور، وَتَنَاوَلَ رَسُولُ اللَّهِ فَانْتَهَشَ [أخذ اللّحم بأطراف الأسنان] مِنَ الذِّرَاعِ، وَتَنَاوَلَ بِشْرٌ عَظْمًا آخَرَ، فَانْتَهَشَ مِنْهُ، وَأَکَلَ الْقَوْمُ مِنْهَا. فَلَمَّا أَکَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ [و آله] وَسَلَّمَ لُقْمَهً قَالَ: «ارْفَعُوا أَیْدِیَکُمْ فَإِنَّ هَذِهِ الذِّرَاعَ تُخْبِرُنِی أَنَّهَا مَسْمُومَهٌ» فَقَالَ بِشْرٌ: وَالَّذِی أَکْرَمَکَ، لَقَدْ وَجَدْتُ ذَلِکَ مِنْ أَکْلَتِی، فَمَا مَنَعَنِی أَنْ أَلْفُظَهَا إِلَّا أَنِّی کَرِهْتُ أَنْ أُبْغِضَ إِلَیْکَ طَعَامَکَ، فَلَمَّا أَکَلْتَ مَا فِی فِیکَ لَمْ أَرْغَبْ بِنَفْسِی عَنْ نَفْسِکَ، وَرَجَوْتُ أَنْ لَا تَکُونَ ازْدَرَدْتَهَا وَفِیهَا بَغْیٌ، فَلَمْ یَقُمْ بِشْرٌ حَتَّى تَغَیَّرَ لَوْنُهُ، وَمَاطَلَهُ وَجَعُهُ سَنَهً وَمَاتَ.
وَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَمْ یَرِمْ بِشْرٌ مِنْ مَکَانِهِ حَتَّى تُوُفِّیَ، فَدَعَاهَا فَقَالَ: مَا حَمَلَکِ؟ قَالَتْ: نِلْتَ مِنْ قَوْمِی، وَقَتَلْتَ أَبِی وَعَمِّی وَزَوْجِی، فَقُلْتُ: إِنْ کَانَ نَبِیًّا فَسَتُخْبِرُهُ الذِّرَاعُ، وَإِنْ کَانَ مَلَکًا اسْتَرَحْنَا مِنْهُ، فَدَفَعَهَا إِلَى أَوْلِیَاءِ بِشْرٍ یَقْتُلُونَهَا. وَهُوَ الثَّبْتُ. وَقَالَ أَبُو هُرَیْرَهَ: لَمْ یَعْرِضْ لَهَا وَاحْتَجَمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ [و آله] وَسَلَّمَ عَلَى کَاهِلِهِ. حَجَمَهُ أَبُو هِنْدٍ بِقَرْنٍ وَشَفْرَهٍ، وَأَمَرَ أَصْحَابَهُ فَاحْتَجَمُوا أَوْسَاطَ رُءُوسِهِمْ، وَعَاشَ بَعْدَ ذَلِکَ ثَلَاثَ سِنِینَ.
وَکَانَ فِی مَرَضِ مَوْتِهِ یَقُولُ: «مَا زِلْتُ أَجِدُ مِنَ الْأَکْلَهِ الَّتِی أَکَلْتُهَا بِخَیْبَرَ، وَهَذَا أَوَانُ انْقِطَاعِ أَبْهَرِی، وَفِی لَفْظٍ: مَا زَالَتْ أَکْلَهُ خَیْبَرَ یُعَاوِدُنِی أَلَمُ سُمِّهَا- وَالْأَبْهَرُ عِرْقٌ فِی الظَّهْرِ- وَهَذَا سِیَاقٌ غَرِیبٌ. وَأَصْلُ الحدیث فی «الصحیح».
۵. محقق کتاب تاریخ الإسلام ذهبی، عمر عبد السلام التدمری، در حاشیه ای بر عبارت ذهبی: «وَأَصْلُ الحدیث فی الصحیح»، مطلبی دارد که راهنمای خوبی برای محقّقان در منبع یابی این حادثه میباشد:
انظر: صحیح البخاری ۵/ ۸۴ فی المغازی، باب الشاه التی سمّت للنبی صلّى الله علیه [و آله] وسلّم فی خیبر، و ۳/ ۱۴۱ فی الهبه، باب قبول الهدیه من المشرکین، ومسلم (۲۱۹۰) فی السلام، باب السّمّ، وأبو داود فی الدیات (۴۵۰۸) و (۴۵۰۹) و (۴۵۱۰) و (۴۵۱۱) و (۴۵۱۲) و (۴۵۱۳) و (۴۵۱۴) باب فیمن سقى رجلا سمّا أو أطعمه فمات، أیقاد منه؟، وابن ماجه، فی الطب (۳۵۴۶) باب السحر، وأحمد فی المسند ۱/ ۳۰۵ و ۳۷۳، وابن هشام فی السیره النبویّه ۴/ ۴۴، والهیثمی فی مجمع الزوائد ۸/ ۲۹۵، ۲۹۶ باب ما جاء فی الشاه المسمومه، وقال: رواه الطبرانی والبزّار، والحدیث بکامله فی طبقات ابن سعد ۲/ ۲۰۲، ۲۰۳.
آنگاه ذهبی مطلبی را از ابن مسعود در مسموم شدن و شهادت پیامبر (ص) نقل میکند:
وَرَوَى أَبُو الْأَحْوَصِ، عَنْ أَبِی مَسْعُودٍ قَالَ: لَأَنْ أَحْلِفَ باللَّه تِسْعًا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ [و آله] وَسَلَّمَ قُتِلَ قَتْلًا أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَحْلِفَ وَاحِدَهً، یَعْنِی أَنَّهُ مَاتَ مَوْتًا، وَذَلِکَ فَإِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیًّا وَجَعَلَهُ شَهِیداً.
بنابراین در بین اهل سنّت، مسموم شدن پیامبر (ص) در سال هفتم هجری در خیبر و وفات ایشان بر اثر آن سمّ در سال ۱۱ هجری قطعی و روایات وارده در این قضیه، اکثراً صحیحه اند. حتی ابن سعد در الطبقات الکبری، جلد ۲، صفحهی ۲۰۳ پس از نقل تاریخی کامل حادثهی مسموم شدن پیامبر(ص) مینویسد: وَتُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله علیه [و آله] وسلم شَهِیدًا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَرَحْمَتُهُ وَبَرَکَاتُهُ وَرِضْوَانُهُ.
نکته: غزوهی خیبر در جمادی الأول سال هفتم هجری اتفاق افتاد (نک: طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۱۰۶). بنابراین فاصلهی مسموم شدن پیامبر(ص) تا وفات ایشان بر اثر آن سم، نزدیک به چهار سال بوده است. در بعضی از روایات سنّی آمده است که پیامبر(ص) پس از چشیدن آن گوشت، حجامت کردند و بعدها هرگاه اثر آن سم را در بدن خود حس میکردند، باز هم حجامت میکردند. حتی در زمانی که مُحرِم بودند (ذی الحجه سال دهم هجری) اثر آن سم را در خود احساس کردند و در حال احرام حجامت کردند. در این مورد نگاه کنید به: سنن أبو داوود، کتاب الدیات، باب ۶- باب فِیمَنْ سَقَى رَجُلاً سَمًّا أَوْ أَطْعَمَهُ فَمَاتَ أَیُقَادُ مِنْهُ، حدیث ۴۵۱۲ و مسند احمد بن حنبل، وَ مِنْ مُسْنَدِ بَنِی هَاشِمٍ، بِدَایَه مُسْنَد عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، حدیث ۳۳۶۶
روایات شیعه
از منابع شیعه، دو روایت در بصائر الدرجات با همان مضمون روایات سنّی، نقل شده که از این طریق به کتاب های دیگر از جمله بحار الأنوار و مرآت العقول و الوافی و… راه یافته است:
۱. محمد بن حسن صفّار در جلد ۱، ص ۵۰۳ بصائر الدرجات در روایت ۵ آورده است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(قَالَ: سُمَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص) یَوْمَ خَیْبَرَ فَتَکَلَّمَ اللَّحْمُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) إِنِّی مَسْمُومٌ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ (ص) عِنْدَ مَوْتِهِ الْیَوْمَ قَطَّعَتْ مَطَایَایَ الْأُکْلَهُ الَّتِی أَکَلْتُ بِخَیْبَرَ وَ مَا مِنْ نَبِیٍّ وَ لَا وَصِیٍّ إِلَّا شَهِیدٌ.
محمد بن حسن صفار این روایت را از احمد بن محمد سیّاری روایت کرده است. نجاشی در توصیف سیّاری نوشته است:
ضعیف الحدیث، فاسد المذهب، ذکر ذلک لنا الحسینُ بن عبید الله، مجفو الروایه، کثیر المراسیل.
دربارهی قاسم بن محمد توصیفی جز واقفی بودن ذکر نشده است.
علیّ در این سند، علی بن ابی حمزهی بطائنی، رئیس واقفه است، که گفته شده مشایخ، پیش از واقفی بودنش حدیث او را نقل کرده اند که البته ادعائی بدون دلیل است. اما ما جرح اعتقادی (مانند فاسد المذهب، واقفی، فطحی، خارجیٌّ و…) را مانع اخذ روایت نمیدانیم.
به هر حال بقیهی رجال روایت، موثق و از بزرگان شیعه اند. اما برای کسانی که صحت و سقم سند روایت را ملاک در پذیرش و رد آن میدانند، این روایت مورد اعتماد نیست.
۲. محمد بن حسن صفّار در جلد ۱، ص ۵۰۳ بصائر الدرجات در روایت ۶ آورده است:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(قَالَ: سَمَّتِ الْیَهُودِیَّهُ النَّبِیَّ (ص) فِی ذِرَاعٍ قَالَ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) یُحِبُّ الذِّرَاعَ وَ الْکَتِفَ وَ یَکْرَهُ الْوَرِکَ لِقُرْبِهَا مِنَ الْمَبَالِ قَالَ لَمَّا أُوتِی بِالشِّوَاءِ أَکَلَ مِنَ الذِّرَاعِ وَ کَانَ یُحِبُّهَا فَأَکَلَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ الذِّرَاعُ یَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) إِنِّی مَسْمُومٌ فَتَرَکَهُ وَ مَا ذاک [زَالَ] یَنْتَقِضُ بِهِ سَمُّهُ حَتَّى مَاتَ (ص).
ابراهیم بن هاشم در عصر خود، مورد اعتماد بزرگان قم واقع شده و اینک نیز مورد اعتماد است.
این جعفر بن محمد، به دلیل نقل ابراهیم بن هاشم از او، جعفر بن محمد بن عبدالله اشعری قمی است که در مورد او چیزی از توثیق و تضعیف نیامده ولی محققان نرم افزار درایه، او را علی التحقیق موثق دانسته اند.
بقیهی رجال روایت توثیق شده اند. بنابراین روایت قابل اعتماد است. اعتماد بر این روایت، میتواند روایت قبل را نیز، اگر چه سنداً ضعیف است، مورد پذیرش قرار دهد و احتمال به صدور آن را به حد اطمینان برساند.
این روایت تا «وَ یَکْرَهُ الْوَرِکَ لِقُرْبِهَا مِنَ الْمَبَالِ» با سندی صحیح در محاسن برقی، جلد ۲، صفحهی ۴۷۰، حدیث ۴۵۸ و کافی، ج ۶، صفحهی ۳۱۵، حدیث ۳ نقل شده است.
بنابراین طبق روایات صحیحهی شیعه و سنّی، پیامبر(ص) در پایان جنگ خیبر که در جمادی الأول سال هفتم هجری اتفاق افتاد، بوسیلهی خوراکی که توسط زن یهودی به ایشان اهداء شد، مسموم شدند و در طول مدت حدود چهار سال، مدتها اثر آن سم را در بدن خویش احساس میکردند و به مداوا میپرداختند و در نهایت، پس از نُه روز بیماری، در اواخر ماه صفر (یا اوائل ماه ربیع الأول)، بر اثر آن سم به لقاء الله نائل شدند. شهادت پیامبر(ص) بوسیلهی سم در نقل بعضی از علمای متقدم شیعه آمده و دیگران با اجماع سکوتی آن را پذیرفته اند. از جمله: مرحوم شیخ مفید (مقنعه، ص ۴۵۶)، مرحوم شیخ طوسی (تهذیب، ج ۶، ص ۲)، مرحوم شیخ طبرسی (مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۸۴)، مرحوم محمد بن فتّال نیشابوری (روضه الواعظین، ج ۱، ص ۷۱) و… .
همدستی دیگران در به شهادت رساندن پیامبر(ص)
روایتی با مضمونی عجیب از تفسیر عیاشی در منابع شیعی نقل شده که شهادت پیامبر(ص) بوسیلهی سم را توطئهی داخلی خانوادهی پیامبر میداند. این روایت مستند برخی کتب متأخر، برای اثبات شهادت پیامبر(ص) شده است.
تفسیر جلیل القدر عیّاشی که متأسفانه بدون سند به دست ما رسیده است، روایتی از امام صادق(نقل کرده که دلالت دارد دو نفر از زنان پیامبر(ص) (که قاعدتاً معلوم اند چه کسانی بوده اند)، او را بوسیلهی سم به قتل رسانده اند.
عیاشی در جلد ۱ تفسیر خود، صفحهی ۲۰۰، روایت ۱۵۲ را چنین نقل کرده است:
عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(قَالَ: تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِیُّ أَوْ قُتِلَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ، إِنَّهُمَا سَقَتَاهُ فَقُلْنَا إِنَّهُمَا وَ أَبُوهُمَا شَرُّ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ.
روشن است که این روایت را نمیتوان در تفسیر آیهی ۱۴۴ آل عمران، پذیرفت. زیرا علاوه بر مشکل سندی، متن دلالت روایت با احتمالاتی روبروست که استناد آن بر مدّعَی را باطل میکند:
۱. ساختار عبارتی روایت، به نحوی است که گویا از شخص فصیح صادر نشده است.
۲. احتمال دارد اصل روایت تا «فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ» باشد. زیرا اگر روایت از امام صادق(باشد، امام میخواسته بفرماید که پیامبر(ص) مسموم شده است و همین در جواب «تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِیُّ أَوْ قُتِلَ؟» کفایت میکند. اما ساختار عبارت بعدی احتمال صدورش از امام را ضعیف میکند.
۳. کلمهی «فَقُلْنَا» از کیست؟ اگر از امام است، همان است که گفتیم و فصاحت روایت را از حد امام پایین میآورد. و اگر از دیگری است، احتمال اضافه شدن «إِنَّهُمَا سَقَتَاهُ» نیز بالا میرود.
۴. علاوه بر این که آیه در مقام بیان نوع وفات پیامبر(ص) نیست بلکه در مقام تحریض بر ادامهی خط رسالت او و پیروی از دستورات او چه در زمان حیات و چه در زمان وفات است. این آیه مربوط به جنگ اُحُد است، زمانی که شایعهی کشته شدن رسول خدا(ص) در میان مسلمانان پخش شد و گروهی از مسلمانان از اسلام نا امید شدند و دست از جنگ کشیدند و از میدان جنگ فرار کردند. خداوند در این آیه میفرماید که محمد پیامبری است مانند دیگر پیامبران که اگر بمیرد یا کشته شود، شما نباید به دوران جاهلیت برگردید، بلکه باید راه او را ادامه دهید.
بنابراین نمیتوان به این روایت مرسل اعتماد کرد و این نوع تفسیر را از آیه پذیرفت.
اما این کلام اشاره به چه چیزی دارد؟ این را در بحث بعدی توضیح میدهیم.
دارو دادن با اکراه به پیامبر(ص)
در منابع سنّی، روایاتی دیده میشود که دلالت دارند، زنان پیامبر(ص) در زمان بیماری ایشان، با اکراه و بدون رضایت، به حضرت دارو خورانده اند. ممکن است این روایات، موجب جعل روایت از زبان امام صادق((روایت تفسیر عیّاشی)، یا اضافه شدن آن عبارتی که ذکر شد «إِنَّهُمَا سَقَتَاهُ …» به روایت عیاشی از عبدالصمد بن بشیر از امام صادق(شده است. این روایات که ما آنها را روایات «لَدود (دوائی که از کنارهی دهان مریض به او خورانده میشود)» مینامیم، در بعضی منابع سنّی از جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم از عایشه نقل شده اند:
۱. صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب ۸۳- باب مَرَضِ النَّبِىِّ – صلى الله علیه [و آله] وسلم – وَوَفَاتِهِ، حدیث ۴۴۵۸
حَدَّثَنَا عَلِىٌّ حَدَّثَنَا یَحْیَى وَزَادَ قَالَتْ عَائِشَهُ لَدَدْنَاهُ فِى مَرَضِهِ فَجَعَلَ یُشِیرُ إِلَیْنَا أَنْ لاَ تَلُدُّونِى فَقُلْنَا کَرَاهِیَهُ الْمَرِیضِ لِلدَّوَاءِ. فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ «أَلَمْ أَنْهَکُمْ أَنْ تَلُدُّونِى». قُلْنَا کَرَاهِیَهَ الْمَرِیضِ لِلدَّوَاءِ. فَقَالَ «لاَ یَبْقَى أَحَدٌ فِى الْبَیْتِ إِلاَّ لُدَّ – وَأَنَا أَنْظُرُ – إِلاَّ الْعَبَّاسَ، فَإِنَّهُ لَمْ یَشْهَدْکُمْ». رَوَاهُ ابْنُ أَبِى الزِّنَادِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَهَ عَنِ النَّبِىِّ صلى الله علیه [و آله] وسلم.
بخاری، چنان که عادت اوست، این روایت را در سه جای دیگر از کتابش آورده است: کتاب الطب، باب ۲۱- باب اللَّدُودِ، حدیث ۵۷۱۲ و کتاب الدیات، باب ۱۴- باب الْقِصَاصِ بَیْنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ فِى الْجِرَاحَاتِ، حدیث ۶۸۸۶ و همان کتاب، باب ۲۱- باب إِذَا أَصَابَ قَوْمٌ مِنْ رَجُلٍ هَلْ یُعَاقِبُ أَوْ یَقْتَصُّ مِنْهُمْ کُلِّهِمْ، حدیث ۶۸۹۷
قسطلانی در ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری در شرح حدیث فوق (۴۴۵۸)، پس از ذکر این جمله «وکان الذی لدّوه به العود الهندی والزیت» که دوای ذات الجنب بوده، از ابن سعد نقل کرده است: کانت تأخذ رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ [و آله] وَسَلَّمَ الخاصره فاشتدت به فأغمی علیه فلددناه فلما أفاق قال: “کنتم ترون أن الله یسلط علیّ ذات الجنب ما کان الله لیجعل لها علیّ سلطانًا … وإنما أنکر التداوی لأنه کان غیر ملائم لذاته لأنهم ظنوا أن به ذات الجنب فداووه بما یلائمها ولم یکن به ذلک.
ابن حجر عسقلانی نیز در شرح روایت فوق، در فتح الباری، شرح صحیح البخاری، روایت ذیل را در توضیح حادثه میآورد:
وَرَوَاهُ عَبْد الرَّزَّاق بِإِسْنَادٍ صَحِیح عَنْ أَسْمَاء بِنْت عُمَیْسٍ قَالَتْ: إِنَّ أَوَّل مَا اِشْتَکَى کَانَ فِی بَیْت مَیْمُونَه، فَاشْتَدَّ مَرَضه حَتَّى أُغْمِیَ عَلَیْهِ، فَتَشَاوَرْنَ فِی لَدّه فَلَدُّوهُ. فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ: هَذَا فِعْل نِسَاء جِئْنَ مِنْ هُنَا ـ وَأَشَارَ إِلَى الْحَبَشَه ـ وَکَانَتْ أَسْمَاء مِنْهُنَّ فَقَالُوا: کُنَّا نَتَّهِم بِک ذَات الْجَنْب، فَقَالَ: مَا کَانَ اللَّه لِیُعَذِّبنِی بِهِ.
۲. صحیح مسلم، کتاب السلام، باب ۲۷- بابُ کَرَاهَهِ التَّدَاوِى بِاللَّدُودِ، حدیث ۵۸۹۱
حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ عَنْ سُفْیَانَ حَدَّثَنِى مُوسَى بْنُ أَبِى عَائِشَهَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَائِشَهَ قَالَتْ لَدَدْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه [و آله] وسلم فِى مَرَضِهِ فَأَشَارَ أَنْ لاَ تَلُدُّونِى. فَقُلْنَا کَرَاهِیَهُ الْمَرِیضِ لِلدَّوَاءِ. فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ «لاَ یَبْقَى أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلاَّ لُدَّ غَیْرُ الْعَبَّاسِ فَإِنَّهُ لَمْ یَشْهَدْکُمْ».
روایات «لَدود»، اگر چه دلالت دارند که بعضی از زنان پیامبر(ص) بدون اجازه به ایشان دوا خوراندهاند، اما نمیتوان چنین ادعا کرد که آن دوا سمّ بوده است. به نظر میرسد اگر کسی چنین برداشتی کند، به دلیل انصرافات ذهنی او به مطالبی است که یک محقّق مُنصف باید از آنها دور باشد و اثبات و رد او دائر مدار دلائل اطمینان بخش بگردد. بنابراین نمیتوان از روایات «لَدود»، توطئهی خانوادگی برای مسموم کردن و به شهادت رساندن پیامبر(ص) استنباط کرد.
نظر مرحوم شیخ صدوق و مفید دربارهی کیفیت وفات معصومان:
مرحوم شیخ صدوق، به سند صحیح، روایتی را از ابوصلت هَرَوی از امام رضا علیه السلام نقل کرده است که فرموده اند: به خدا قسم، هیچ کدام از ما به مرگ طبیعی نمیمیریم، بلکه به شهادت میرسیم (کتاب من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۸۵، ح ۳۱۹۲). این روایت را شیخ صدوق در امالی و در عیون اخبار الرضا نیز نقل کرده است.
بر اساس همین روایات، نظر شیخ صدوق در کتاب «اعتقادات» چنین است: «اعتقاد ما این است که پیامبر(ص) در غزوهی خیبر مسموم شد و امیرالمؤمنین بوسیلهی ابن ملجم شهید شد و…» و همینطور یکی یکی امامان علیهم السلام را نام میبرد و همهی آنها را (به جز امیرالمؤمنین و امام حسین علیهما السلام که شهادتشان به شمشیر بوده است)، کشته شده بوسیلهی سم میداند (اعتقادات، ص ۹۷).
مرحوم شیخ مفید در «تصحیح اعتقادات الإمامیه»، ص ۱۳۱ در جواب شیخ صدوق مینویسد: «آنچه قطعی است این است که امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین کشته شده اند [با شمشیر یا با سمّ] و به مرگ طبیعی نمرده اند. امام کاظم علیه السلام نیز با سم کشته شده، و دربارهی امام رضا علیه السلام، اگر چه شک وجود دارد، ولی آن چه در نظر من تقویت میشود، شهادت بوسیلهی سم است. اما دربارهی دیگرِ معصومان علیهم السلام [پیامبر، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری:] نمیتوان حکم داد و خبر از شهادت آنان، مانند شایعه است و راهی برای یقین به آن نیست.»
بنابراین شیخ مفید نمیپذیرد که رسول خدا(ص) با سم به شهادت رسیده باشد و آن را به شایعه شبیه میداند. به نظر میرسد، روایت صحیح ابوصلت هَرَوی از امام رضا علیه السلام، در نظر مرحوم شیخ مفید خبر واحدِ بدون قرائن صحّت بوده و بر اساس مبنای علمای متقدّم ـ غیر از اخباریها ـ طریقی برای یقین به صدور آن وجود نداشته و نتجتاً قابل اعتماد نیست.
نتیجه: در منابع شیعه و سنّی روایاتی دالّ بر شهادت پیامبر(ص) بوسیلهی کتف و ذراع زهرآلود گوسفندی بریان، که توسط زنی یهودی در روز خیبر به او هدیه کرده بود، وارد شده است. این روایات در منابع سنّی از نظر سندی، صحیح و از نظر متنی، دلالت تام بر مدّعا دارند. در منابع شیعه نیز میتوان به صدور آن روایات اطمینان پیدا کرد، چنانکه در روایت محاسن و کافی، مسموم شدن رسول خدا(ص) توسط زن یهودی، با سند صحیح، روایت شده است. اما در این که پیامبر(ص) توسط دو نفر از زنان خود، بوسیلهی خوردنِ دارو، مسموم شده است، سند مورد اعتمادی در دسترس نیست. روایتی نیز در منابع صحیح سنّی ـ که ما آنها را در این جا، روایات لَدود نامیدیم ـ دلالت دارند که بعضی از زنان پیامبر(ص) در زمان بیماری او، به حضرت دارو خورانده اند درحالی که ایشان راضی نبوده است. اما این روایات نیز نمیتوانند مستند صحیحی برای ادعای مسموم کردن ایشان توسط فرد یا افراد دارو دهنده باشد. بنابراین شهادت پیامبر(ص) توسط سمّ ـ برخلاف مرحوم شیخ مفید که رحلت ایشان را به موت طبیعی میداند ـ در بدبینانه ترین حالت، توطئهی خارجی یهود پس از فتح قلعههای خیبر بوده ـ و در خوشبینانهترین حالت باید گفت که بر اساس روایات، مسموم کردنِ پیامبر(ص)، انتقام زن یهودیه بوده، چنانکه خودِ آن زن، بدان اعتراف کرده است ـ و نمیتوان محقّقانه، توطئهی داخلیِ موفّقی را در به شهادت رساندن پیامبر(ص) پذیرفت. والله العالم.