قالب وردپرس افزونه وردپرس
خانه / آخرین اخبار / شیخ عبدالکریم حائری دنبال «اصالت درس و بحث» بود/ موضع حاج شیخ درباره علم جدید، در مواردی همراهی و در مواردی قدری سختگیرانه است
شیخ عبدالکریم حائری دنبال «اصالت درس و بحث» بود/ موضع حاج شیخ درباره علم جدید، در مواردی همراهی و در مواردی قدری سختگیرانه است

تبارشناسی تاریخچه حوزه علمیه قم در گفتگو با حجت‌الاسلام رسول جعفریان؛

شیخ عبدالکریم حائری دنبال «اصالت درس و بحث» بود/ موضع حاج شیخ درباره علم جدید، در مواردی همراهی و در مواردی قدری سختگیرانه است

حاج شیخ دنبال «اصالت درس و بحث» بود، بدون درگیر شدن در حوادث روزانه و در عین حال مدیریت وضعیت موجود آنچنان‌که به اصالت درس آسیب نرسد. این‌ها را کسی‌ نمی‌تواند انکار کند، جدای از آن‌که حاج شیخ، فقط به فکر حوزه نبود، به فکر قم هم بود و خیلی خدمات کرد. حکومت هم کم و بیش همراهی داشت. رجال حکومتی هم رفت و آمد داشتند. مهم‌ترین آنها نماینده چند دوره قم تولیت بود که رفت و آمدش با حاج شیخ بسیار دوستانه بود.

شبکه اجتهاد: حجت‌الاسلام والمسلمین رسول جعفریان گردآورنده و نگارنده اکثریت مجموعه مقالاتی است که تحت عنوان «صدسالگی حوزه قم» در دوجلد از سوی نشر موخ منتشر شده است. جلد اول آن خواندنی و جلد دوم بسیار خواندنی‌تر از جلد نخست است. همان‌طور که جعفریان در مقدمه جلد اول نوشته است، گزارش‌ها نشان می‌دهد که در سال‌های اطراف مشروطه و پس از آن تا روی کارآمدن سلسله پهلوی، هرساله ایام نوروز جمعیت زیادی برای تحویل سال نو، به قم می‌آمدند. منابع نشان می‌دهند که اساساً یکی از دلایل اولیه شورش‌های تهران که منجر به مشروطه شد، سرراه مسافرتی تهران قم و اعتراضاتی بود که در این زمینه مطرح شد. به نظر می‌رسد وضعیت رفت‌وآمد آسان‌تر شده بوده است. نکته شگفت برای ما این است که در سال ۱۳۰۱ خورشیدی، حاج شیخ عبدالکریم حائری و جمعی از طلابش برای تحویل سال به این شهر سفر کردند، سفری که دیگر بازگشت نداشت و ایشان در قم اقامت گزید و حوزه عبمه قم را تأسیس کرد. مجله آگاهی نو در شماره جدید خود (شماره ۷، فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۱) با رسول جعفریان، استاد دانشگاه تهران درباره تاریخچه تأسیس حوزه قم، شرایط وقت حوزه، اوضاع سیاسی و تلاش حاج شیخ عبدالکریم حائری در دور نگه داشتن حوزه از مسائل جاری؛ گفتگویی انجام داده است که بدون دخل و تصرف و پیش‌داوری آن را می‌خوانید:

تجدید بنای مدرسه‌ی فیضیه احیای حوزه علمیه قم بود یا تاسیس آن؟ مرحوم شیخ این حوزه‌ی علمیه را احیا کرد یا تاسیس؟

جعفریان: برای بسیاری از مردم طی نیم قرن اخیر یا حتی بیشتر نام مدرسه فیضیه تداعی کننده حوزه علمیه قم است و البته‌ می‌دانیم حوزه علمیه جای مشخص و مدرسه خاصی نبوده است. مجموعه حوزه درسی قم را حوزه علمیه‌ می‌گفته‌‌اند. البته در دو سه دهه اخیر دارالشفاء مرکز اداری حوزه قم شده است. مدارس هم که بسیار فراوان. به هر حال، حوزه در آن وقت، مثل دستگاه کلیسا نبوده که در واتیکان در یک ساختمانی قرار دارد. یا مثلا اداره‌ای دارد. عمده مرکزیت خانه مراجع بوده است؛ و اما برای عامه مردم، حوزه علمیه، طی چند دهه، با مدرسه فیضیه همراه بوده است. انقلاب هم این مساله را جدی تر کرده است. این مدرسه در اصل جای مدرسه‌ای است که به اسم مدرسه آستانه شناخته‌ می‌شده و از قرن ششم گویا بوده است. مدرسه یاد شده علی القاعده امتداد داشته ـ گرچه خبری از آن نداریم. در زمان شاه طهماسب درب فیما بین مدرسه فیضیه و حرم حضرت معصومه درست شده که هنوز هم این در هست و تاریخ بنای آن سال ۹۳۹ است. این مدرسه به این بزرگی نبوده و بعدها در سال ۱۲۱۳ ق اوائل سلطنت فتحعلی شاه چند بنا در این ناحیه بوده، همه این بناها تخریب و دو مدرسه یکی فیضیه و دیگری دارالشفاء ساخته شده. تاریخ ختم بنای این مدرسه ۱۲۱۷ ق است، یعنی چهار سال طول کشیده و ناطق اصفهانی قصیده‌ای در باره آن با این تاریخ دارد که نشان‌ می‌دهد کار مهم و پرسروصدایی بوده است. این مطالب را در انجم فروزان عباس فیض (ص ۱۳۳) و دقیق تر آن را در تربت پاکان استاد حسین مدرسی (۲/۱۳۲)‌ می‌توان یافت. اصل این بنا در واقع از فتحعلی شاه است و این شعر هم در سردر شمالی روی یک سنگنبشته بوده است: (شعرهای فراوان دیگری هم آنجا هست که همه را آقای مدرسی آورده است).

در روضه معصومه شهنشاه فلک جاه / بنهاد بنا مدرسه‌ای دلکش و دلخواه

تاریخ بنایش چه ز ارباب سخن خواست / بنوشت صبا مدرسه فتحعلی شاه

شاهان قاجاری‌ها خیلی به قم رسیدند و بسیاری از بناها تجدید شد؛ اما وقتی حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم آمد، باز این مدارس باسازی شدند. مدرسه فیضیه و دار الشفاء نزدیک حرم بودند و رونقی داشتند. کتیبه بازسازی دارالشفا با تاریخ ۱۳۰۳ موجود بوده است. مدیریت آنها که هزینه هم داشته، قبل از آن دست علمای برزگ شهر بوده و کم و بیش در حال بازسازی و وقتی حاج شیخ آمد و ریاست حوزه را در دست گرفت، این دو مدرسه در اختیار ایشان قرار گرفت و بازسازی گسترده شد. مدرسه دارالشفاء، همان طور که از اسمش پیداست، اول بیمارستان آستانه بوده و کم کم مدرسه شده است. کتیبه‌ای روی آب انبار مدرسه دارالشفاء سال ۱۰۵۵ را نشان‌ می‌دهد که معلوم‌ می‌شود در دوره صفوی اینجا تعمیراتی شده است (تربت پاکان: ۲/۱۴۰). به هر روی این دو مدرسه در سالهای اول آمدن حاج شیخ به قم بازسازی شدند و کتیبه‌هایی هم از این دوره هست. این مطالب را عرض کردم تا سابقه‌ای از این مساله داشته باشیم.

اما در باره حاج شیخ عبدالکریم که حوزه را احیاء کرد یا تأسیس، باید عرض کنم، حوزه قم از قرن دوم هجری سرپا بوده و محدثان اشعری که بخش اعظم احادیث اهل بیت را نگه داشته‌اند، در این شهر سکونت داشته‌اند. اسامی موجود در سندهای کافی و بسیاری از کتب حدیثی دیگر شیعه را نگاه کنید، نام رجال اشعری ساکن قم، به وفور در آنها دیده‌ می‌شود. گاهی گفته‌ می‌شود بیش از نصف و حتی دو سوم احادیث از طریق شیعیان قم و ری روایت شده است. انبوهی از اسامی آنها در رجال نجاشی به‌عنوان مولف کتب شیعی آمده است. این حوزه ادامه داشت و شهر شیعه اصول تنها شهر تمام شیعه در قرن چهارم بوده است. این را ابوالقاسم بلخی در المقالات در نیمه اول قرن چهارم نوشته است. در قرن ششم هم صاحب کتاب نقض اشاراتی به مدارس و مساجد قم دارد. در قرون بعدی هم تا صفوی، خاندان‌های شیعی زیادی‌ می‌شناسیم؛ مثلا خاندان فتحآن‌که از علمای شیعه بوده اند. دولت ترکمانان نیز برای قم احترام زیادی قائل بودند و فرامین آنها در باره آستانه قم هست که آقای حسین مدرسی این‌ها را منتشر کرده است.

در دوره صفوی، قم، مورد توجه ویژه قرار گرفت. مدفن بیشتر شاهان صفوی در کنار حرم حضرت معصومه است. مخصوصا قبر شاه عباس دوم، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین، بسیار نزدیک است. حالا در قبر شاه سلطان حسین، برخی از علمایی که به تازگی مرحوم شده‌اند، دفن شده‌اند. ظاهرا کسی‌ نمی‌داند وضع آنها چگونه بوده است. قاجارها هم خیلی به قم احترام‌ می‌گذاشتند. مدارس چندی از سوی قاجارها در قم ساخته شد که نمونه اش همین مدرسه فیضیه است. میرزا آقا خان نوری در دوره ناصری و در سال ۱۲۷۲ق هم مدرسه و مسجدی در کوی قاضی نزدیک میدان میر قم برای حاجی ملامحمد صادق روحانی ساخت که به مدرسه حاجی شهرت دارد. همین طور مدرسه جانی خآن‌که توسط میرزا نصرالله خان مستوفی گرگانی در سال ۱۲۷۸ ساخته شد. این‌ها نشان‌ می‌دهد نهضت مدرسه سازی در قم بوده است. شاهان قاجاری هم مثل شاهان صفوی، تمایل به دفن در قم داشتند. البته آنها نه در حرم، بلکه در حجره‌های صحن عتیق دفن شدند که مهم ترینشان فتحعلی شاه است. شاید‌ نمی‌خواستند کنار حرم باشند و احترام برای حرم قائل‌ می‌شدند.

حوزه قم زمان قاجاری رونق داشت. بزرگ‌ترین عالم این دوره، میرزای قمی (م ۱۲۳۱) است که فتحعلی شاه بسیار به او احترام‌ می‌گذاشت. یکی از علمای قم سابقا از اجداد خود برای من نقل کرد که فتحعلی شاه قم‌ می‌آمد و یکبار میرزای قمی را روی دوش گرفته بود و از طبقه پایین خانه ایشان به بالا برده بود. میرزای قمی هم هوای شاه را داشت. رساله‌هایش هست. او مرد ملایی بود و نوشته‌های او گواه است. فقیهی که به احترام به عرف هم خیلی شهرت دارد. در اواخر قاجار، قم از نظر علمی فعال تر شده بود، رفت و آمد مردم تهران و دیگر شهرها به قم هم خیلی توسعه یافت بود. این زمان، چندین عالم مختلف در این شهر بودند، اما هیچ‌کدام در حد مرجعیت نبودند. سالها قبل از آن حاج شیخ عبدالکریم حوزه‌ای در اراک درست کرده بود. خودش هم تحصیل کرده مکتب سامرا بود و به علم و فقاهت شهرت داشت. رساله علمیه و مقلد هم داشت. علمای قم از ایشان خواستند حوزه خودش را به قم منتقل کند. ایشان تردید داشت اما به تدریج بر تردیدها غلبه کرد. علمای قم هم مثل مرحوم آقا میرزا محمد فیض ومرحوم ارباب ـ جد خاندان اشراقی ـ و دیگران به او احترام گذاشتند و ریاست ایشان را کامل پذیرفتند.

حاج شیخ آمد و حوزه را تأسیس کرد. در واقع، قبلش حوزه در قم بود، اما مثل همه شهرها، حوزه محدود و کوچک بود و طلبه‌های خودش در آن بودند. آن وقت حوزه تهران و اصفهان و حتی مشهد خیلی مهم تر بودند. وقتی حاج شیخ آمد، عده زیادی از نجف و شهرهای دیگر برای تدریس و از شهرهای ایران برای تحصیل آمدند. خوب اینجا حرم هم بود و اصولا حوزه‌ها ـ نه همیشه البته ـ اطراف حرم‌ها شکل‌گرفته است. بعدها بچه‌های مرحوم فیض گفتند پدر ما موسس حوزه بوده است، اما کسی به حرف آنها اعتنا نکرد. عباس فیض کتابی در باره پاکستان دارد. من در آنجا دیدم که نوشته است که پدرش فیض حوزه را تأسیس کرد. در انجم فروزان هم در همان صفحه اول آمده است که میرزا محمد فیض قمی … موسسه حوزه جلیله علمیه در قم است! در دیوان فردوس انتقاد تندی علیه این ادعا شده است. آن اشعار را بنده در مقاله‌ای که در باره فردوس فراهانی است در دفتر اول صد سالگی آوردم. واقعش این است که آنها هم زحمت کشیده بودند، بویژه خیلی از حاج شیخ دفاع کردند، اما کار حاج شیخ، کار دیگری بود. شرایط هم مساعد بود و یک حوزه قابل توجه در ایران تشکیل شد که مرکزیت یافت و مقبول واقع شد. عباس فیض در باره تعمیرات و تغییرات مدرسه فیضیه و دارالشفاء‌ می‌نویسد: در سال ۱۳۴۲ ق از طرف ‌آیت‌الله فقید حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مرمت گردید و حجرات مرتبه فوقانی هم قسمتی را معظم له از محل وجوهی که فقید سعید مرحوم حاج مرتضی خان خواجوی و غیر ایشان برای همین منظور تقدیم کرده بودند، احداث و قسمتی را هم ‌آیت‌الله آقا میرزا محمد فیض قمی ساختمان کردند. (انجم فروزان، ص ۱۳۸). این شرح مختصری از مدرسه فیضه و کار حاج شیخ و تأسیس حوزه قم بود.

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در عمل مرجعیت خود را به پای تاسیس حوزه علمیه قربانی کرد و ترجیح داد شیخ موسس باشد تا شیخ مرجع. ضرورت و اهمیت این تاسیس چه بود؟ و مبانی مرحوم شیخ در احیای حوزه چه بود؟

جعفریان: به نظرم اینجا شیخ موسس با شیخ مرجع فرقی نداشت؛ یعنی این طور نبود که اگر موسس شد، مرجع نباشد. حاج شیخ عبدالکریم موسسه حوزه قم است، اما مرجعیت عظما و فراگیر در این زمان، در نجف بود و ایشان هم البته از قبل از تأسیس و بعد از آن مقلدینی داشت. آن زمان، مرجعیت محلی در ایران وجود داشت؛ یعنی برخی از علمای بلاد، مرجع محلی خودشان بودند. حاج شیخ موقعیتی بین مرجعیت مطلق و محلی داشت، یعنی خارج از قم هم مقلدینی داشت؛ اما چیز علاوه‌ای هم داشت و آن تأسیس حوزه قم است که یک پدیده تلقی‌ می‌شود. یک اتفاق خاص است. تقریبا مانند وقتی است که شیخ طوسی از بغداد به نجف رفت (سال ۴۴۹) و حوزه آن شهر را تأسیس کرد، در اینجا هم این اتفاق افتاد؛ و اما یک مساله را در این تأسیس باید در نظر بگیرید. این زمانی است که کشور عراق شکل‌ می‌گیرد. ما کشوری با این عنوان نداشتیم و عراق زیر سلطه عثمانی بود، کشور مستقلی نبود. اکنون با خواست انگلیس و دیگر دول اروپایی عراق شکل گرفت. این مربوط به توافق نامه سایکس ـ پیکو بود. در باره الحاق کردستان به آن، تصمیم گرفته شد، هرچند عثمانی‌ها در باره موصل مساله داشتند. به هر حال وقتی عراق مستقل شکل گرفت، یک کشور مستقل برابر ایران درست شد. حالا برای سیاستمداران ایران بهتر بود، مراقب باشند. این‌که در رفت و آمد و رفت مرجعیتی، پول ایران از این کشور خارج نشود، پس اینجا باید یک حوزه مستقل باشد. از سالها قبل از تأسیس قم، این نظر مطرح شده بود. سید اسدالله خرقانی این را سالها قبل از آن نوشته بود. آمدن حاج شیخ، در یک شرایط طبیعی اتفاق افتاد. البته در ایران، تجدد نو در حال شکل گیری بود، اما چنین نبود که به سادگی بشود به میراث و سنت بی اعتنا بود.

اکنون این‌که یک حوزه علمیه مدل ایرانی و مستقر در ایران باشد،‌ می‌توانست خواست بسیاری از افراد باشد؛ و اما خود حاج شیخ، آمدنش از عراق، برای دور ماندن از شرایط سیاسی تند حاکم در آن ناحیه بعد از اختلاف میان طرفداران مشروطه و مخالفان آن یا مشروطه خواه و مستبده بود. همه گفته اند، حاج شیخ هر دو بار که از عراق عرب به عراق عجم آمد، برای دور ماندن از این سروصداها بود. اصلا فارغ از این‌که چه نظری در باره سیاست داشت، از سیاست زدگی پرهیز داشت. در قم هم که مستقر شد شرایط قم را در همین امر‌ می‌خواست. حوزه‌ای که درگیر این تحولات نباشد و به درس و بحث برسد. چنآن‌که دیدیم حاج شیخ درگیر نشد. یک بیانیه سیاسی هم نداد، کارهایی که در دوره مشروطه اغلب مراجع و علما‌ می‌کردند. همان اول، مراجع نجف به خاطر اعتراض به انگلیسی‌ها از عراق به قم آمدند، مدتی بعد حاج آقا نورالله برای اعتراض به کارهای رضاشاه آمد، زمانی ماجراهای دیگر رخ داد، اما حاج شیخ، همان مشی خودش را داشت. او خودش بود نه کس دیگر. تابعیت از کسی نداشت و روش خود را دنبال‌ می‌کرد. حاج شیخ دنبال «اصالت درس و بحث» بود، بدون درگیر شدن در حوادث روزانه و در عین حال مدیریت وضعیت موجود آنچنآن‌که به اصالت درس آسیب نرسد. این‌ها را کسی‌ نمی‌تواند انکار کند، جدای از آن‌که حاج شیخ، فقط به فکر حوزه نبود، به فکر قم هم بود و خیلی خدمات کرد. حکومت هم کم و بیش همراهی داشت. رجال حکومتی هم رفت و آمد داشتند. مهم ترین آنها نماینده چند دوره قم تولیت بود که رفت و آمدش با حاج شیخ بسیار دوستانه بود.

تاسیس حوزه علمیه قم با تاسیس دانشگاه تهران کم و بیش مصادف بود و در یک عصر رخ داد. نظر شیخ درباره علم جدید چه بود و آیا هدف ایشان نجات سنت از سیطره‌ی تجدد بود؟

جعفریان: منبع مهمی که برای شناخت دیدگاه‌های حاج شیخ در زمینه مسائل مستحدثه داریم، استفتائات ایشان است. ببینید اصولا سه جور کتاب فقهی داریم. کتاب استدلالی مثل جواهر و یا آثار تولید شده در درس‌ها تقریرات و متون درسی و اجتهادی علماست. دوم رساله‌های عملیه که یک ساختار منضبط فقهی اما غیر استدلالی دارد و از قدیم هم مرسوم بوده و برای عامه مردم نوشته‌ می‌شده است. مدل عربی آن المقنع، صدوق، المقنعه شیخ مفید و النهایه شیخ طوسی و از آنها رایج تر شرایع است و بعدها مدل فارسی آنها مثل نیل المرام و جامع عباسی بدست آمد. این‌ها مدل همان رساله‌های عملیه بعدی است که تا به امروز‌ می‌شناسیم؛ اما نوع سوم، کتابهای استفتائات است که از قدیم هم بوده است. دست کم دو مورد از علامه حلی بدست ما رسیده است. در دوره صفوی هم متعدد بوده و نمونه‌هایی از مجلسی پدر و پسر و قبل از آن از شیخ بهایی و دیگران به صورت موردی یا مجموعه داریم. در دوره قاجار از بزرگانی مانند میرزای قمی یا سید حجت‌الاسلام شفتی متون استفتائی داریم. از حاج شیخ عبدالکریم هم یک مجموعه استفتائات داریم. این قسم سوم است که مسائل روز و مستحدثه را دارد. افراد در باره گرامافون یا رادیو یا حمام و دوش و بسیاری از مسائل و رخدادهای مسأله دار روز از علمای وقت‌ می‌پرسند و آنها جواب‌ می‌دهند.

در باره سوال شما باید عرض کنم، موضع حاج شیخ، در مواردی همراهی و در مواردی قدری سختگیرانه است. در جایی از رادیو‌ می‌پرسند و ایشان جواب‌ می‌دهد که حرام و حلال بودن آن بسته به این است که چه چیزی از آن پخش شود. در واقع، اصل آن را حلال‌ می‌داند و این طور نیست که عین آن را حرام بداند. در باره گرامافون سخت گیر است و مانند برخی از مراجع وقت آن را حرام‌ می‌داند. البته این را دیگران از او نقل کرده‌اند ‌‌و خودش جایی بحث نکرده است؛ اما در باره مواردی از تمدن جدید که تغییراتی در نظام زندگی ایجاد‌ می‌کند، اصلا و ابدا مخالف نیست بلکه موافق آن‌هاست.

به‌طور کلی در باره مرحوم حائری عرض کنم که ایشان از نوعی از مراجع است که به کارهای عملی برای زندگی روزانه مردم سخت باور داشت و عمل‌ می‌کرد و ورود‌ می‌یافت. وقتی سال ۱۳۱۳ سیل آمد، با کمک دولت و زمین آستانه، مبارک آباد را ساخت. ایجاد تسهیلات برای زندگی، درست کردن رخت شویخانه، توصیه به آوردن موتور برق به مرحوم قیصری که کارخانه ریسباف قم را درست کرد و از او خواست موتوری هم برای تأمین برق قم بیاورد از این دست است. شاگردان وی هم در شهرهای دیگر مثل خود او اهل ساختن بیمارستان بودند. یک وقتی یادداشتی باعنوان «تفاوت نقش علمای بلاد با مراجع تقلید» نوشتم و توضیح دادم که حاج شیخ و شاگردانش خیلی در بلاد برای آبادانی زحمت کشیدند. از جمله در اصفهان زند کرمانی (درگذشته ۱۳۴۸ش) که از شاگردان ایشان بود، از همین روش پیروی کرد.

تأسیس بیمارستان قم به دست مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بود و باور کامل به طب جدید داشت و اصلا به این بازیهای طب سنتی اعتقادی نداشت و البته آن وقت‌ها هم این رفتارهای مفتضحانه که حالا‌ می‌بینیم نبود. خوب حالا همه دنیا گرفتار این حرفهاست. بنده مقاله‌ای در باره آن مجموعه استفتائات نوشته‌‌ام و موارد جالب آن را استخراج کرده‌ام. از مواردی که ایشان احتیاط‌ می‌کند، بحث تشبه به کفار است که خوب در روایات تأکید شده و ایشان جز در مواردی که لزومیت در کار باشد، اجازه‌ نمی‌دهد تشبه به کفار اتفاق بیفتد. یک مورد که بحث کرده و حرام دانسته، عکاسی است که آن را شبیه تصویر و نقاشی دانسته است. البته وقتی قرار شد در قم، از طلبه‌ها امتحان گرفته شود و دولت فشار آورد، بحث گرفتن عکس هم مطرح شد و همه عکس‌ می‌گرفتند. این را فردوس فراهانی از شاگردان حاج شیخ در دیوانش آورده و اشاره به تحریم آن هم کرده است. خوب حکم عکاسی، در فقه سنتی، با حکم تصویر یعنی نقاشی مقایسه شد و برخی با آن مخالفت کردند. من در منابع دیده‌‌ام که در قم از طلبه‌ها عکس‌ می‌گرفتند و روی برگه آنان‌ می‌زدند، کما این‌که نمونه‌های فراوانی هست، اما حاج شیخ وقتی بحث فقهی‌ می‌کند فتوایش شبیه برخی از علمای نجف در تحریم است. همان وقت‌ها البته مرحوم نایینی و عده‌ای دیگر مطلقا گرفتن عکس را شبیه نقاشی و تصویر به معنای قدیم ندانسته و حرام‌ نمی‌شمردند. دوست ما آقای محمد سروش محلاتی درباره مواجهه ایشان با مظاهر تمدنی جدید مقاله‌ای دارند که در دفتر دوم صد سالگی حوزه قم منتشر شده و این مورد را مفصل بحث کرده است.

من در کل یک نکته را هم بگویم، ما در مورد مخالفت با مظاهر تمدن جدید باید طیف متوسط روحانی را ببینیم نه مراجع تقلید را. البته گاهی مساله‌ای مثل عکس گرفتن و مشابهت آن با نقاشی از موجودات زنده به صورت یک فرع فقهی مطرح‌ می‌شوند و مراجع هم نظر‌ می‌دهند، اما نوع مخالفت‌ها با مظاهر تمدن از ناحیه مراجع نیست. مثال آن مخالفت با برداشتن خزینه و آمدن دوش و اینهاست. در این امور، برخی از روحانیون شهرها و اهل منبر مخالفند و فکر‌ می‌کنند زبان علما هستند، اما خود مراجع یا وارد این حوزه نشده‌اند ‌‌یا اساسا نظرشان با این مظاهر موافق است. در باره مواردی هم که تشبه به کفار است باید به‌طور خاص نظر کرد. لباس پوشیدن یا زدن کروات یا مانند این‌ها، یک نکته مستقل دارد؛ یعنی آنجا حرمت و حلیت نظر به اساس آنها نیست بلکه به خاطر یک عنوان اضافه مثل همین تشبه به کفار است که من فکر‌ می‌کنم یک امر هویتی هم است؛ یعنی صرفاً دینی هم نیست. این را ابن خلدون هم در تغییرات تمدنی در تمایل عده‌ای به بیگانگان اشاره‌ می‌کند و بد‌ می‌شمارد. در میان اقوام و فرهنگ‌های دیگر هم هست.

برخی افراد با انگیزه‌های مختلف مرحوم شیخ را قائل به جدایی دین از سیاست یا حداقل تفکیک نهاد دین [حوزه] از نهاد سیاست [دولت] می‌دانند. مناسبات این دو نهاد از دید حاج شیخ چه بود؟

جعفریان: در اینجا سه مساله را باید از یکدیگر جدا کرد. یکی از نظر اعتقاد ایشان در باره ولایت فقیه، به معنای حکومت کردن است. این مساله را دست کم جناب آقای کدیور و بعد هم جناب آقای سروش محلاتی بحث کرده‌‌اند و مقاله آقای سروش در دفتر اول صد سالگی حوزه قم منتشر شده است. ایشان نشان داده‌‌اند که مرحوم حائری اعتقاد به آن نداشته‌اند. در آنجا هم بحث از حکومت هست و هم قضاوت و این‌که نظر شیخ در باره هر کدام این‌ها چه بوده است.

نکته دوم، نوعی سیاست در حد اداره امور حسبی است، امور عمومی که شارع راضی به اهمال آن نیست و فقیه متصدی آن‌ می‌شود. این‌که مورد اعتقاد ایشان است و علاوه مرحوم حاج شیخ سهم امام‌ می‌گیرند و حوزه را اداره‌ می‌کنند و به هر حال متصدی این امور هستند و اجازه تصرف به نمایندگان خود هم‌ می‌دهند. این خودش بخشی از سیاست است، اما سیاست به معنای معمول و حکمرانی کلان نیست. حتی مراجع تقلیدی که ولایت فقیه را قبول ندارند، خودشان یک شبه ولایتی را در بخشی از کارها در عمل اعمال‌ می‌کنند؛ اما وقتی بحث دین و سیاست‌ می‌کنیم، مقصودمان جنبه رفتاری نهاد دین و متصدی با دولت‌های وقت است. این‌که آیا به‌عنوان یک مرجع تقلید، شخص مرجع، چه اندازه در امور سیاسی جاری حکومتی مداخله دارند. چه سیاستی در پیش‌ می‌گیرند. به نظر‌ می‌رسد در این زمینه مرحوم ترجیح‌ می‌دادند مداخله‌‌ کمتری داشته باشند؛ مثلا در مقایسه با آنچه ‌آیت‌الله بروجردی داشتند و یا آنچه بعد از آن مراجع و در رأس آنها امام داشت. این‌که چرا، در اینجا دو توجیه برای انتخاب مرحوم حائری هست. یکی این‌که ایشان اهل احتیاط بودند و برای حفظ حوزه و از روی تقیه اعتراضی نداشته‌اند ‌‌و نکته دوم این است که در این باب، مسأله ترس و تقیه یا نبوده یا صرفاً نبوده، بلکه نوعی سیاست پرهیز را دنبال‌ می‌کردند و این را به صورت اساسی باور داشتند. در واقع، بخشی از کارهایی که دولت‌ می‌کرد و دیگران ادعا‌ می‌کردند ایشان باید دخالت کند، مواردی بوده که ایشان نسبت به آنها نظری نداشته‌اند.

ببینید چندین اتفاق سیاسی مهم افتاد که‌ می‌توانست ایشان را وادار کند تا با رضاشاه درافتد، اما چنین نکرد. یکی از آنها دلیل مخالفت و قیام آقا نور الله با رضا شاه بود. مسأله مهمش هم سربازی اجباری بود. گزارش‌هایی هست که مثلا در باره سربازی، نظر مرحوم حائری رسما برخلاف حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی بود. ایشان احترام معترضین را داشت، اما همراهی نکرد و از سوی آنها متهم هم شد. در باره شیخ محمد خالصی هم همین طور است. او جزع و فزع داشت و در امور دخالت‌ می‌کرد، اما حاج شیخ همراهی نکرد. در باره بافقی هم همین تجربه را داریم؛ اما چنآن‌که عرض کردم، عده‌ای غالباً این سیاست را از روی تقیه‌ می‌دانند. به نظرم برای رسیدن به‌واقع، نیاز به شناخت بهتر این دوره داریم. باید اسناد بیشتری منتشر شود تا بدانیم چه مناسباتی وجود داشته است. فضای فعلی هم برای قضاوت در این باره، چندان مساعد نیست.

تاسیس حوزه علمیه قم در عمل تقویت مکتب قم در برابر مکتب نجف و مکتب اصفهان و مکتب خراسان بود. آیا می‌توان از تفاوت و تشابه این نهادها سخن گفت؟

جعفریان: حوزه قم چند ویژگی دارد. نخست این‌که ترکیبی از حوزه‌های دیگر از حوزه‌های فعال معاصر خود و قبلی‌ها بویژه نجف است. این امر دست کم در یک دوره طولانی چنین است تا این حوزه از حالت شکل‌گیری اولیه خود به بلوغ برسد. حاج شیخ دنبال این بود که استادانی را به قم دعوت کند. در واقع خود حاج شیخ و استادان دیگری که آمدند از حوزه‌های دیگر بودند. حوزه قم، خودش صاحب مکتبی نبود، یک حوزه کوچک بود؛ و اما در همین دوره، حوزه قم، جنبه کارکردی برای تمرکز امور روحانیت در یک مرکز دینی پیدا کرد که مهم شد.

مردم ایران یک مرجع نزدیک‌ می‌خواستند تا به او مراجعه کنند و قم در حال رسیدن به آن بود. ایران یک مرجعیت مستقل و متمرکز‌ می‌خواست که سالها بود از ایران خارج شده بود. حوزه قم این نقش را بر عهده گرفت. ارتباط گرفتن با عراق دشوار بود و چنآن‌که اشاره کردم آنجا هم کشور مستقلی شده بود و رفت و آمد سخت بود. در دوره‌ای که مرحوم حاج شیخ بود، ‌آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت عامه را داشت؛ شماری مرجع دیگر هم در نجف وجود داشتند که مقلدینشان در ایران هم فراوان بود. وضعیت قم، بعد آمدن ‌آیت‌الله بروجردی دگرگون شد. حالا مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم حاج آقا حسین قمی درگذشته بودند. آقای بروجردی دو سال زودتر از درگذشت آنان به خاطر تمرکز مرجعیت در قم به این شهر آمد. بعد هم مرجعیت ایشان استوار شد. حالا علاوه بر جنبه کارکردی قم در حل و فصل مسائل مرجعیتی، از نظر علمی هم رشد قابل توجهی پیدا کرده بود. این نقش کارکردی با نقش علمی موازی شد و حوزه قم این مسوولیت را بر عهده گرفت. آقای بروجردی در نجف درس خوانده بود، اما مکتب خاص خود را داشت و مکتب او در قم در میان انبوه شاگردان ایشان رواج یافت. بتدریج روش علمی حاج شیخ عبدالکریم و ‌آیت‌الله بروجردی در میان شاگردان آنها که بعداز درگذشت مرحوم بروجردی، برخی شان مرجع شدند، مثل آیات گلپایگانی و نجفی و شریعتمداری، وجه علمی قم را به تدریج شکل داد و این مرکزیت استمرار یافت؛

اما یک مساله دیگر، جنبه ایرانیت و محور شدن زبان فارسی در حوزه قم است. زمانی که ‌آیت‌الله حکیم در نجف بود و شاه‌ می‌خواست مرجعیت را از ایران دور کند، وجود چند مرجع در قم، مانع از اقدام او شد. این‌ها مسائل ایران را در نظر داشتند، چیزی که شاه‌ نمی‌خواست و آن را مخالف اصلاحات خود‌ می‌دانست. همین مساله که قم به این تمرکز مرجعیتی رسیده بود، مشکل شاه شد و نزاع آغاز گشت. زمانی که در سالهای ۵۶ ـ ۵۷ انقلاب شد، قم، از این زاویه، مرجعیت سیاسی ـ دینی را در اختیار گرفت و تا آنجا پیش رفت که توانست سلطنت پهلوی را سرنگون کند. مراجع نجف درگیر در این ماجرا نبودند. البته در تمام این دوره، فارغ التحصیلان نجف از نظر علمی و درسی به قم کمک کردند. بویژه در دوره اخراج ایرانی‌ها از نجف توسط حزب بعث که بسیاری از علمای نجف و کربلا به قم آمدند، باز هم قم تقویت شد.

من خاطرم هست آقای ‌آیت‌الله شیخ مجتبی لنکرانی که همدوره ‌آیت‌الله خویی بود به اصفهان آمد و حوزه درسی داشت. تحولات درونی قم از لحاظ علمی هم که بخشی در نوشتن آثار غیر فقهی و در حوزه‌های عمومی دین شناسی بود، حالا در قالب ترجمه یا تألیف، یک وجه علم دینی هم برای قم فارغ از فقه و اصول درست کرد. ظهور علامه طباطبایی در قم با تفسیری که در صد سال یا چند صد سال گذشته کم مانند بود، گرچه ریشه در آموخته‌های بیرون قم ایشان دارد، اما به هر حال، این تفسیر خروجی این شهر با محوریت وی و شماری از شاگردان نزدیک اوست که در درس فلسفه با آنان داد و ستد استاد و شاگردی داشت. از این دست کتابها یا مجلات پر نفوذ باز هم‌ می‌توان یافت.

به هر حال قم، از حیثی امتداد نجف و از جهتی وجودی ترکیبی و از جهتی جنبه استقلالی دارد. برخی از این جنبه‌ها، ممکن است با مشی نجف یا شهرهای دیگر سازگار نباشد، اما به هر حال وجه شیعی آن و ریشه داشتن در سنت‌های هزار ساله، آنها را در ظرفی مشترک عرضه‌ می‌کند. قم یک وزنه‌ می‌شود که مهم است. فارغ از آن طبعا اختلاف نظرهای مکتبی و مشرب‌های خاص برخی از مراجع هم هست و البته که در فقه و اصول، دشوار است که بشود گفت قم هنوز هم ترجیحی بر نجف دارد.

در اسلام برخلاف مسیحیت نهاد دین در حوزه (مدرسه) است و نه در معبد (مسجد یا کلیسا). آیا همچنان نهاد دین در اسلام دارای چنین موقعیتی است یا با تاسیس حکومت دینی و غلبه اهل منبر بر اهل علم و مداحان بر مجتهدان این موقعیت تغییر کرده است؟

جعفریان: در داخل تشیع، این را‌ می‌شود یک چالش یا رقابت بشمار آورد. این را که آیا مرجعیت تسلط عمومی و البته کافی بر همه شؤون دینی در جامعه دارد یا این‌که گروه‌های مرجع دیگری هم هستند که موازی با او در این امور مداخله دارند و فعالیت‌ می‌کنند. این مساله از نظر تئوریک روشن است، این‌که به هر حال تفسیر دین و امر ولایت، حالا چه به صورت ولایت فقیه، چه ولایت از بابت امور حبسه متعلق به مرجعیت دینی است.

استفتائات موجود از مراجع، مثل سه مجلدی که از ‌آیت‌الله العظمی گلپایگانی داریم و جز آن، شامل مسائل اعتقادی، فقهی و هم نمونه‌هایی است که به همین شوون فقیه در امور حسبی مربوط‌ می‌شود؛ مثلا در باره جواز یا عدم جواز فلان شیوه عزاداری هم سوال‌ می‌شود؛ اما این طور نیست که نهادهای دیگر، در عمل، وفادار به تسلط کامل مراجع باشند. آنها مراکز قدرت خاص خود را دارند. در واقع، مساله جنبه اقتصادی و منافع مالی هم دارد و بسیاری از آنها مسیر تأمین مالی شان از این امور و شوون است و‌ نمی‌توانند تسلط بی چون و چرای مرجعیت را بپذیرند و برخی از کارها را کنار بگذارند. مرحوم حاج سراج انصاری در حوالی سال ۱۳۳۱ مدتها در قم بود و از رقابت بین اهل منبر و مرجعیت و همین طور نفوذ سران دسته‌های عزاداری سخن‌ می‌گوید. حتی حاج شیخ عبدالکریم هم در این مساله درگیر بود و اگر حمایت‌های مرحوم تولیت (محمد باقر) نبود، چندان کار از پیش‌ نمی‌برد. در شهرستانها مشکل جدی تر بوده و است. برخی از علمای محلی، چندان با دیدگاه‌های مراجع در این امور موافقتی ندارند و چون در شهرها صاحب کار و منابع مالی هستند، راه خود را‌ می‌روند. اصفهان و مشهد بیش از شهرهای دیگر چنین است. منبریها هم بخشی از این ماجرا هستند. آنها تلقی و تفسیر خاص خود را حتی پیش چشم مراجع روی منبر‌ می‌گویند. بسیاری از اوقات از اعتراض مراجع هم در امان هستند. الان هم شاهد هستیم در مجالس روضه مراجع، برخی منبریها حرفهایی‌ می‌زنند که بعدا به آنها تذکر هم داده‌ می‌شود، اما غالباً گوش‌ نمی‌کنند. بنده همه این مطالب را عرض کردم که توجه داشته باشید این یک چالش یا رقابت است و به سادگی هم قابل رفع و رجوع نیست؛ اما به هر حال، مرجعیت، یعنی مدرسه، از نظر تئوریک، حرف اول را‌ می‌زند. البته یک مشکل هم آن است که خود مرجعیت هم تعدد دارد و دیدگاهها مختلف است و شماری از دسته دوم، با مرجعیت حسینیه و مسجد، از این اختلاف نظرها، میدانگاهی برای حضور و نفوذ خود بدست‌ می‌آورند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Real Time Web Analytics
Clicky